آرشیو نسخه های rss پیوندها تماس با ما درباره ما
مفیدنیوز
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلا                                                                           
صفحه اصلی | سیاسی | اجتماعی | فضای مجازی | اقتصادی | فرهنگ و هنر | معارف اسلامی | حماسه و مقاوت | ورزشی | بین الملل | علم و فناوری | تاریخ جمعه ۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ rss
نسخه چاپی ارسال
دفتر مقام معظم رهبری
پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله نوری همدانی
پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت آیت الله مصباح یزدی
سایت اینترنتی حجه الاسلام والمسلمین جاودان
استاد قاسمیان
حجت الاسلام آقاتهرانی
پاتوق كتاب
شناخت رهبری
عصر شیعه
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی
صدای شیعه
عمارنامه
شبکه خبری قم
تصوير فتنه بر پرده نقره‎اي

تصوير فتنه بر پرده نقره‎اي


نشريه پنجره


1- صنعت يا هنر، سينما هرچه بود و هست، يکي از سياسي‎ترين پديده‎هاي دوران مدرن بود و هنوز هم هست. اتفاقا يکي از مزخرف‎ترين و هنري‎ترين سينماهاي دنيا همين سينماي معاصر ايران بعد از انقلاب است! کجاي دنيا ميلياردها تومان پول نفتي بي‎زبان را خرج پروژه‎هاي سينمايي‎اي مي‎کنند که نه يک دهم برگشت سرمايه از گيشه دارد، نه يک نوع ارزش سياسي، فرهنگي، اخلاقي و يا هر خاصيت ديگري؟! سينماي ايران در اوج دوران گذشته، از کارگردان گرفته تا فيلم‎نامه‎نويس و منشي صحنه و گريمور و آبدارچي و... عمدتا عرصه‎اي بود براي جولان و حکومت يک‎مشت هنرپيشه بيگودي‎پيچ، يا داراي يک مشت عضله پيچ‎واپيچ. بعد از انقلاب بود که کارگردان‎ها جرأت پيدا کردند جلوي ستاره‎هاي رنگ‎وارنگ سينما عرض‎اندامي کنند و کم‎کم خودي نشان بدهند. اما هنوز هم با اين‎همه چلوسيمرغي که به خورد خيلي از عوامل و رشته‎هاي جانبي سينما داده‎ايم، مردم عادي نمي‎دانند و يا فراموش مي‎کنند که مسئول جلوه‎هاي ويژه و تدوين‎گر چه نقش‎هايي دارند.

2- نقد سينمايي هم همين است. عمده نقدهاي پيش از انقلاب، عبارت بود از چند عکس با فيگورهاي مختلف از فلان آقا يا خانم ستاره سينما و فوق آخر پرسيدن غذاهاي موردعلاقه‎شان و... مي‎ميرم برات «آلن دلون» آريايي من! از چند مورد نمونه‎هاي معدود استثنايي که بگذريم، يک نويسنده آدم‎حسابي، کي جرأت مي‎کرد نقد فيلم بنويسد؟ کي مي‎شد ادعا کني که: امروز اگر افلاطون و ارسطو هم زنده بودند، نقد فيلم مي‎نوشتند؟! حالا بماند اين‎که همين منتقدپسندانه فيلم ساختن و جشنواره‎اي کار تحويل دادن، سالي چقدر براي بيت‎المال عمومي و اين دو ريال کل بودجه فرهنگي مملکت آب مي‎خورد؟!

3- يتيم داشت گريه مي‎کرد سهم نان من کم است؛ همان لقمه ناني را هم که داشت سگ برد و خورد! (يک ضرب‎المثل نسبتا فراموش شده قديمي است). اما تصويرپردازي زيبا و جالبي دارد. اين‎که بچه يتيم بدبخت خودش را لوس کند و چون کسي به او توجه نمي‎کند، گريه و زاري‎اش را بيشتر کند و حواسش پرت شود و... سگ از فرصت استفاده کرده و همان سهم کم يتيم را هم ببرد! هربار که اين ضرب‎المثل را مي‎شنوم هم خنده‎ام مي‎گيرد، هم بدجوري دلم به حال «يتيم» مي‎سوزد. «پايان‎نامه» حکايتش همين است. يتيم، ما مخاطبان هستيم و «پايان‎نامه» همان يک لقمه نان - سهم يتيمانه ما از سينماي سياسي مربوط به فتنه اخير... که کم فتنه‎اي هم نبود؛ به يک هفته نکشيده اکثر وزارت خارجه‎هاي کشورهاي غربي، کاردارها و سفيران ايران را به نزد خويش فراخواندند و هشدارهاي جدي دادند. هشدارهايي که در عين جديت، کله‎کله بوي قندهايي را مي‎داد که دشمنان اين نظام در دل‎شان آب کرده بودند!

ما روزها و هفته‎ها بعد از اين‎که در بحرين علنا به تشيع اعلان جنگ دادند و نسل‎کشي راه‎انداختند، يک کلمه گفتيم قرآن مساجد را چرا آتش مي‎زنيد؟ تمام دنيا اعتراض کردند که اين دخالت آشکار در امور داخلي کشورهاي ديگر است! کم فتنه‎اي نبود، اين فتنه اخير! از کمونيست‎ها گرفته تا ملي - مذهبي‎ها و سلطنت‎طلب‎ها و... از تهران و اصفهان گرفته تا لندن و پاريس و واشنگتن، هرچه اتاق فکر داشتند، مجاني کرايه دادند به انواع و اقسام نحله‎هاي روشن‎فکري معاصر ايران و در اوج تمام اين دک و پوز روشن‎فکري و خرافه‎ستيزي و واقع‎بيني و پوزيتيويسم‎گرايي و چه و چه ... مهم‎ترين و اصلي‎ترين شعار و استراتژي تبليغاتي‎شان شد اين‎که: چرا به مدرک دکتراي ناموس يک کانديدا توهين شده؟! کجايي قيصر؟ که به زن‎داداشت گفتن ديپلم ردي!

کدام روشن‎فکري؟ واقع‎گرايي علمي و تجربي کيلو چند است؟ آدم شارلاتان پاپيون و کراوات بزند، سيبيل نيچه‎اي و ريش پرفسوري بگذارد، عينکش را با دواگلي و پرمنگات پتاسيم تميز کند، هر فيلم و تياتري درآورد، کافي‎ست يک دقيقه قاشق را دير بياورند - براي به هم زدن شربت! فورا خودش را لو مي‎دهد. (مثلا با به هم زدن ليوان شربتش، با انگشت سبابه) تساهل و تسامح؟! مداراي نظر مخالف؟! کاش بوديد و مي‎ديديد در سينماي مطبوعات؛ فيلم «پايان‎نامه» چه کردند! جاي ديگر هم عرض کرده‎ام؛ اگر نصفي از آن توهين و تمسخر و متلک‎هايي را که آن شب بي‎رحمانه نثار فيلم «پايان‎نامه» کردند، نسبت به کل جامعه روشن‎فکري 100 سال اخير ايران شده بود، دسته‎جمعي مي‎رفتند جلوي دفتر سازمان ملل در تهران خودکشي مي‎کردند.

4- در اين وانفسا، چرا يکي مثل حقير بايد فيلم «پايان‎نامه» را نقد کند؟ «پايان‎نامه» شاهکار سينمايي نيست، اما مگر فيلم ضعيف و درپيت در اين مملکت کم ساخته مي‎شود و جايزه هم مي‎گيرد؟ «حامد کلاهداري» بعد از «شکلات داغ» اين دومين کار بلند سينمايي‎اش است. انصافا کار متوسط به بالايي‎ست - حتي نسبت به آن‎هايي که سالي دو فيلم مي‎سازند. مثل يک منتقد يتيم، در ادامه نقد خود از فيلم مي‎گويم: اين رسمش نيست! «حامد کلاهداري» به‎خاطر کار حرفه‎اي فيلم‎سازي‎اش نيست که مورد حمله قرار مي‎گيرد. دعوا سر چيز ديگري است. اما احساس شوهري را دارم که همسر کر و لالش با زبان مخصوص ايما و اشاره يک ساعت هرچه دلش مي‎خواهد مي‎گويد و فحش مي‎دهد، وقتي نوبت من مي‎شود که جواب بدهم، چراغ‎ها را خاموش مي‎کند!

5- وزير جنگ اسراييل، نخست‎وزير انگليس، رييس‎جمهوري آمريکا و کلي شخصيت مهم ديگر، به‎قدري فتنه اخير انقلاب اسلامي را جدي گرفتند که رسما يک يا چندبار وارد عرصه شدند و موضع‎گيري رسمي کردند. مسئولان فرهنگي ما از اين طرف ادعا مي‎کنند که ما مي‎توانيم سالي 200 فيلم سينمايي بسازيم. به ارتباط سينما و سياست هم که اشاره کرديم. حالا فقط يک نفر احساس کرده لازم است در مورد اين ماجرا فيلم بسازد؛ يعني همين فيلم «پايان‎نامه». باقي کارگردان‎ها هيچي، بامزه اين‎جاست که دم به ساعت هم اعتراض مي‎کنند که سينماي ايران دولتي‎ست. کاش يک نفر فرصت کند همين‎ها را بنويسد و براي 50 سال بعد به يادگار بگذارد. که بچه‎هاي ما بدانند اجدادشان در چه دنياي... بامزه‎ زندگي مي‎کردند.

6- مي‎گويند ماجراهاي فيلم مبالغه‎آميز است. اين مي‎زند آن را مي‎کشد، آن مي‎زند آن يکي را و الي آخر. نمي‎دانم پس چرا يخه کاپيتان «جک اسپارو» و ارباب حلقه‎ها را نمي‎گيرند؟ «جيمز باند» و «جکي‎جان» هيچي. بين ده‎ها شخصيت گوناگون و متنوع سريال «گم‎شدگان» (لاست) حتما «سعيد» (عرب مسلمان) بايد شکنجه‎گر باشد و اين مبالغه‎آميز نيست! چند آرتيست در چند فيلم براي چند هزار بار را نام ببريم که يارو وسط 50 نفر راست - راست راه مي‎رود و همه به‎ طرفش رگبار بسته‎اند و دانه - دانه‎شان را با تير مي‎زند؟! آن‎وقت آخر فيلم، اگر هم 10 گلوله بخورد، باز زخمي شده و هنوز مي‎تواند شليک کند. يا يک‎دفعه در پارکينگ فلان آپارتمان، يا دفتر کار فلان گانگستر 50 نفر را مي‎بيني که به انواع و اقسام حالت‎هاي ضربدري، مورب، متوالي و غيره مغز يکديگر را نشانه گرفته‎اند و سلسله در سلسله (چون موي دوست) يکديگر را به مرگ تهديد مي‎کنند. اين‎ها هيچ‎کدام مبالغه آميز و مشمئز‎کننده نيست، اما فيلم‎نامه «پايان‎نامه» زيادي بکش - بکش دارد؟!

پشيمان شدم. راستش نمي‎توانم وارد جزييات فيلم شوم. مثل پيرزن‎ها احساس عجز مي‎کنم و مي‎خواهم با مشت به سينه‎ام بکوبم و نفرين‎تان کنم!

7- مي‎ماند حساب آن‎ها که مي‎گويند با پيام و محتواي فيلم موافقيم، اما بد دفاع کرده و کار ضعيف از آب درآمده. اولا حق با مشتري‎ست. اين فيلم اگر در اکران، خرج توليد خودش را هم در بياورد، خيلي بد نيست. در ثاني پس حالا متوجه مي‎شويم چرا سينماي ايران سراغ پيام دادن نمي‎رود؟! نگو قضيه همين است که نمي‎خواهد ضعيف پيام بدهد! آن‎وقت اگر خانم‎تان ضعيف آشپزي کند تکليف چيست؟ از گرسنگي مي‎ميريد؟ براي همين هيچ اعتراضي نداريد که باقي فيلم‎ها و فيلم‎سازان براي خودشان در اين وانفسا يک قل - دو قل بازي مي‎کنند؟ ثالثا اگر «گزارش يک پارتي» به اکران رسيد، مي‎بينم‎تان! رابعا راست مي‎گوييد. گفت: «تو که يارم نه‎اي پيشم چرايي؟» ما که عادت کرده بوديم به بي‎خاصيتي سينماي ايران، کاش همين يک فيلم را هم نمي‎ساخت و در محاصره اشقيا دردسر براي‎مان درست نمي‎کرد! خامسا والسلام.

نعمت‎الله سعيدي



نام(اختیاری):
ایمیل(اختیاری):
عدد مقابل را در کادر وارد کنید:
متن:

کانال تلگرام مفیدنیوز
کلیه حقوق محفوظ است. نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع ميباشد.