نسخه چاپی

سایت تحلیلی و اطلاع رسانی مفید نیوز
تصوير فتنه بر پرده نقره‎اي
نشريه پنجره


1- صنعت يا هنر، سينما هرچه بود و هست، يکي از سياسي‎ترين پديده‎هاي دوران مدرن بود و هنوز هم هست. اتفاقا يکي از مزخرف‎ترين و هنري‎ترين سينماهاي دنيا همين سينماي معاصر ايران بعد از انقلاب است! کجاي دنيا ميلياردها تومان پول نفتي بي‎زبان را خرج پروژه‎هاي سينمايي‎اي مي‎کنند که نه يک دهم برگشت سرمايه از گيشه دارد، نه يک نوع ارزش سياسي، فرهنگي، اخلاقي و يا هر خاصيت ديگري؟! سينماي ايران در اوج دوران گذشته، از کارگردان گرفته تا فيلم‎نامه‎نويس و منشي صحنه و گريمور و آبدارچي و... عمدتا عرصه‎اي بود براي جولان و حکومت يک‎مشت هنرپيشه بيگودي‎پيچ، يا داراي يک مشت عضله پيچ‎واپيچ. بعد از انقلاب بود که کارگردان‎ها جرأت پيدا کردند جلوي ستاره‎هاي رنگ‎وارنگ سينما عرض‎اندامي کنند و کم‎کم خودي نشان بدهند. اما هنوز هم با اين‎همه چلوسيمرغي که به خورد خيلي از عوامل و رشته‎هاي جانبي سينما داده‎ايم، مردم عادي نمي‎دانند و يا فراموش مي‎کنند که مسئول جلوه‎هاي ويژه و تدوين‎گر چه نقش‎هايي دارند.

2- نقد سينمايي هم همين است. عمده نقدهاي پيش از انقلاب، عبارت بود از چند عکس با فيگورهاي مختلف از فلان آقا يا خانم ستاره سينما و فوق آخر پرسيدن غذاهاي موردعلاقه‎شان و... مي‎ميرم برات «آلن دلون» آريايي من! از چند مورد نمونه‎هاي معدود استثنايي که بگذريم، يک نويسنده آدم‎حسابي، کي جرأت مي‎کرد نقد فيلم بنويسد؟ کي مي‎شد ادعا کني که: امروز اگر افلاطون و ارسطو هم زنده بودند، نقد فيلم مي‎نوشتند؟! حالا بماند اين‎که همين منتقدپسندانه فيلم ساختن و جشنواره‎اي کار تحويل دادن، سالي چقدر براي بيت‎المال عمومي و اين دو ريال کل بودجه فرهنگي مملکت آب مي‎خورد؟!

3- يتيم داشت گريه مي‎کرد سهم نان من کم است؛ همان لقمه ناني را هم که داشت سگ برد و خورد! (يک ضرب‎المثل نسبتا فراموش شده قديمي است). اما تصويرپردازي زيبا و جالبي دارد. اين‎که بچه يتيم بدبخت خودش را لوس کند و چون کسي به او توجه نمي‎کند، گريه و زاري‎اش را بيشتر کند و حواسش پرت شود و... سگ از فرصت استفاده کرده و همان سهم کم يتيم را هم ببرد! هربار که اين ضرب‎المثل را مي‎شنوم هم خنده‎ام مي‎گيرد، هم بدجوري دلم به حال «يتيم» مي‎سوزد. «پايان‎نامه» حکايتش همين است. يتيم، ما مخاطبان هستيم و «پايان‎نامه» همان يک لقمه نان - سهم يتيمانه ما از سينماي سياسي مربوط به فتنه اخير... که کم فتنه‎اي هم نبود؛ به يک هفته نکشيده اکثر وزارت خارجه‎هاي کشورهاي غربي، کاردارها و سفيران ايران را به نزد خويش فراخواندند و هشدارهاي جدي دادند. هشدارهايي که در عين جديت، کله‎کله بوي قندهايي را مي‎داد که دشمنان اين نظام در دل‎شان آب کرده بودند!

ما روزها و هفته‎ها بعد از اين‎که در بحرين علنا به تشيع اعلان جنگ دادند و نسل‎کشي راه‎انداختند، يک کلمه گفتيم قرآن مساجد را چرا آتش مي‎زنيد؟ تمام دنيا اعتراض کردند که اين دخالت آشکار در امور داخلي کشورهاي ديگر است! کم فتنه‎اي نبود، اين فتنه اخير! از کمونيست‎ها گرفته تا ملي - مذهبي‎ها و سلطنت‎طلب‎ها و... از تهران و اصفهان گرفته تا لندن و پاريس و واشنگتن، هرچه اتاق فکر داشتند، مجاني کرايه دادند به انواع و اقسام نحله‎هاي روشن‎فکري معاصر ايران و در اوج تمام اين دک و پوز روشن‎فکري و خرافه‎ستيزي و واقع‎بيني و پوزيتيويسم‎گرايي و چه و چه ... مهم‎ترين و اصلي‎ترين شعار و استراتژي تبليغاتي‎شان شد اين‎که: چرا به مدرک دکتراي ناموس يک کانديدا توهين شده؟! کجايي قيصر؟ که به زن‎داداشت گفتن ديپلم ردي!

کدام روشن‎فکري؟ واقع‎گرايي علمي و تجربي کيلو چند است؟ آدم شارلاتان پاپيون و کراوات بزند، سيبيل نيچه‎اي و ريش پرفسوري بگذارد، عينکش را با دواگلي و پرمنگات پتاسيم تميز کند، هر فيلم و تياتري درآورد، کافي‎ست يک دقيقه قاشق را دير بياورند - براي به هم زدن شربت! فورا خودش را لو مي‎دهد. (مثلا با به هم زدن ليوان شربتش، با انگشت سبابه) تساهل و تسامح؟! مداراي نظر مخالف؟! کاش بوديد و مي‎ديديد در سينماي مطبوعات؛ فيلم «پايان‎نامه» چه کردند! جاي ديگر هم عرض کرده‎ام؛ اگر نصفي از آن توهين و تمسخر و متلک‎هايي را که آن شب بي‎رحمانه نثار فيلم «پايان‎نامه» کردند، نسبت به کل جامعه روشن‎فکري 100 سال اخير ايران شده بود، دسته‎جمعي مي‎رفتند جلوي دفتر سازمان ملل در تهران خودکشي مي‎کردند.

4- در اين وانفسا، چرا يکي مثل حقير بايد فيلم «پايان‎نامه» را نقد کند؟ «پايان‎نامه» شاهکار سينمايي نيست، اما مگر فيلم ضعيف و درپيت در اين مملکت کم ساخته مي‎شود و جايزه هم مي‎گيرد؟ «حامد کلاهداري» بعد از «شکلات داغ» اين دومين کار بلند سينمايي‎اش است. انصافا کار متوسط به بالايي‎ست - حتي نسبت به آن‎هايي که سالي دو فيلم مي‎سازند. مثل يک منتقد يتيم، در ادامه نقد خود از فيلم مي‎گويم: اين رسمش نيست! «حامد کلاهداري» به‎خاطر کار حرفه‎اي فيلم‎سازي‎اش نيست که مورد حمله قرار مي‎گيرد. دعوا سر چيز ديگري است. اما احساس شوهري را دارم که همسر کر و لالش با زبان مخصوص ايما و اشاره يک ساعت هرچه دلش مي‎خواهد مي‎گويد و فحش مي‎دهد، وقتي نوبت من مي‎شود که جواب بدهم، چراغ‎ها را خاموش مي‎کند!

5- وزير جنگ اسراييل، نخست‎وزير انگليس، رييس‎جمهوري آمريکا و کلي شخصيت مهم ديگر، به‎قدري فتنه اخير انقلاب اسلامي را جدي گرفتند که رسما يک يا چندبار وارد عرصه شدند و موضع‎گيري رسمي کردند. مسئولان فرهنگي ما از اين طرف ادعا مي‎کنند که ما مي‎توانيم سالي 200 فيلم سينمايي بسازيم. به ارتباط سينما و سياست هم که اشاره کرديم. حالا فقط يک نفر احساس کرده لازم است در مورد اين ماجرا فيلم بسازد؛ يعني همين فيلم «پايان‎نامه». باقي کارگردان‎ها هيچي، بامزه اين‎جاست که دم به ساعت هم اعتراض مي‎کنند که سينماي ايران دولتي‎ست. کاش يک نفر فرصت کند همين‎ها را بنويسد و براي 50 سال بعد به يادگار بگذارد. که بچه‎هاي ما بدانند اجدادشان در چه دنياي... بامزه‎ زندگي مي‎کردند.

6- مي‎گويند ماجراهاي فيلم مبالغه‎آميز است. اين مي‎زند آن را مي‎کشد، آن مي‎زند آن يکي را و الي آخر. نمي‎دانم پس چرا يخه کاپيتان «جک اسپارو» و ارباب حلقه‎ها را نمي‎گيرند؟ «جيمز باند» و «جکي‎جان» هيچي. بين ده‎ها شخصيت گوناگون و متنوع سريال «گم‎شدگان» (لاست) حتما «سعيد» (عرب مسلمان) بايد شکنجه‎گر باشد و اين مبالغه‎آميز نيست! چند آرتيست در چند فيلم براي چند هزار بار را نام ببريم که يارو وسط 50 نفر راست - راست راه مي‎رود و همه به‎ طرفش رگبار بسته‎اند و دانه - دانه‎شان را با تير مي‎زند؟! آن‎وقت آخر فيلم، اگر هم 10 گلوله بخورد، باز زخمي شده و هنوز مي‎تواند شليک کند. يا يک‎دفعه در پارکينگ فلان آپارتمان، يا دفتر کار فلان گانگستر 50 نفر را مي‎بيني که به انواع و اقسام حالت‎هاي ضربدري، مورب، متوالي و غيره مغز يکديگر را نشانه گرفته‎اند و سلسله در سلسله (چون موي دوست) يکديگر را به مرگ تهديد مي‎کنند. اين‎ها هيچ‎کدام مبالغه آميز و مشمئز‎کننده نيست، اما فيلم‎نامه «پايان‎نامه» زيادي بکش - بکش دارد؟!

پشيمان شدم. راستش نمي‎توانم وارد جزييات فيلم شوم. مثل پيرزن‎ها احساس عجز مي‎کنم و مي‎خواهم با مشت به سينه‎ام بکوبم و نفرين‎تان کنم!

7- مي‎ماند حساب آن‎ها که مي‎گويند با پيام و محتواي فيلم موافقيم، اما بد دفاع کرده و کار ضعيف از آب درآمده. اولا حق با مشتري‎ست. اين فيلم اگر در اکران، خرج توليد خودش را هم در بياورد، خيلي بد نيست. در ثاني پس حالا متوجه مي‎شويم چرا سينماي ايران سراغ پيام دادن نمي‎رود؟! نگو قضيه همين است که نمي‎خواهد ضعيف پيام بدهد! آن‎وقت اگر خانم‎تان ضعيف آشپزي کند تکليف چيست؟ از گرسنگي مي‎ميريد؟ براي همين هيچ اعتراضي نداريد که باقي فيلم‎ها و فيلم‎سازان براي خودشان در اين وانفسا يک قل - دو قل بازي مي‎کنند؟ ثالثا اگر «گزارش يک پارتي» به اکران رسيد، مي‎بينم‎تان! رابعا راست مي‎گوييد. گفت: «تو که يارم نه‎اي پيشم چرايي؟» ما که عادت کرده بوديم به بي‎خاصيتي سينماي ايران، کاش همين يک فيلم را هم نمي‎ساخت و در محاصره اشقيا دردسر براي‎مان درست نمي‎کرد! خامسا والسلام.

نعمت‎الله سعيدي

http://mofidnews.com/index.php?page=desc.php&id=394&tab=weblog