نسخه چاپی

سایت تحلیلی و اطلاع رسانی مفید نیوز
صهيونيسم در ادبيات جهان - قسمت سوم
فارس


قوم يهود در مراحل مختلف تاريخ چه پيش از ميلاد مسيح و چه بعد از آن دست به " خود هجرت‌كردن " و كوچيدن از جايي به جايي ديگر زده‌اند.اين موضوع باعث شده ادبيات و نمايش و هنرهاي ديگر يهودي در راستاي اين هجرت‌هاي خودخواسته شكل گرفته ، و رفته‌رفته ابعاد تازه‌تري بيابد. - See more at: http://farsnews.com/newstext.php?nn=8712210943#sthash.ZXl7fC7J.dpuf

" ادبيات و صهيونيسم " يهوديان از ديرباز تاكنون در امور به راه‌انداختن سازمان‌هاي مخفي ، هسته‌هاي چريك‌هاي زيرزميني ، فعاليت‌هاي تروريستي ، ايجاد بحران در جوامع مختلف با شرايط مختلف اقتصادي ، سياسي ، فرهنگي ، و ........ داراي تجارب جهاني‌اند. نمونه برجسته و بارز آن از نفوذ " مردخاي " مشاور يهودي خشايارشاه به دربار او و سپس اختلاف افكندن بين شاه و همسرش و در نتيجه طغيان نفس شاه و اعلام برگزيدن همسر از ميان زيباترين زنان توسط او شد : " مردخاي " استر " دختر عموي خود را كه در زيبايي جمال و هوش در كمال بود به دربار آورد و هوش از سر شاه پريد. بعد از ورود استر به دربار ، توطئه‌هايي مشترك براي بيرون انداختن " هامان " صدراعظم وقت انجام داده و مردخاي صدراعظم شد و استر ملكه ، و از اين ميان يهوديان امپراتوري بزرگ ايران به نان و نوا رسيدند و اهداف قومي‌شان را پيش بردند " اين گونه نمونه‌ها و الگوها درباره كلئوپاترا كه ملكه و پادشاه مصر پيش از ميلاد مسيح بود هم اتفاق مي‌افتد و بارها تكرار مي‌شود. تكرار اين موارد صرف‌نظر از بهره‌دهي زماني و مكاني براي يهوديان ، قهرمان‌سازي و اسطوره‌پروري نيز به بار مي‌آورد كه در جهان فرهنگ نيز انحصارات را در دست داشته باشند. پيش از ورود به مبحث " ادبيات و صهيونيسم " نكته‌اي لازم است ، و آن اينكه قوم يهود در مراحل مختلف تاريخ چه پيش از ميلاد مسيح و چه بعد از آن دست به " خود هجرت‌كردن " و كوچيدن از جايي به جايي ديگر زده‌اند. بيرون‌رفتن از مصر در زمان حضرت ابراهيم ـ بيرون رفتن از مكه در زمان پيامبر اسلام بيرون رفتن از پرتغال و اسپانيا در قرن پانزدهم ميلادي ، بيرون رفتن از انگلستان و كشورهاي اسكانديناوي بعد از قرن شانزدهم كه راهي آمريكا مي‌شوند. بيرون رفتن از امپراتوري " خزر " بعد از قرن دوازدهم ميلادي ، بيرون رفتن از اروپاي شرقي و روسيه به مقصد آمريكا و فلسطين در قرن بيستم. بنابراين برخلاف ادعاهاي به ظاهر مظلومانه ، يهوديان ، آنان درصدد ريشه دواندن در چهار سوي جهان بوده‌اند : " اگر هم در جايي زير فرامين پادشاهاني كوچيدن را انجام داده‌اند ؛‌ خود آن شرايط را فراهم كرده‌اند. در اسپانيا تبليغات و ترورهاي آنچناني انجام دادند كه پادشاه مسيحي آنها را از اسپانيا بيرون كرد. در انگلستان و اسكانديناوي رباخواري را تشديد كردند تا منجر به هجرت‌شان بشود و ...... " بنابراين ادبيات و نمايش و هنرهاي ديگر يهودي در راستاي اين هجرت‌هاي خودخواسته شكل گرفته ، و رفته‌رفته ابعاد تازه‌تري يافته است. پيش از پرداختن به موضوع سهم يهوديان در ادبيات جهاني تعمقي لازم است. هيتلر مي‌نويسد : " تبليغات را روي سخن با چه كساني بايد باشد؟ با روشنفكراني كه آموزش علمي ديده‌اند يا با توده‌هاي كم‌ آموزش ديده؟ روي سخن بايد هميشه و منحصراً با توده‌ها باشد. آنچه روشنفكران ـ يا كساني كه امروز بدبختانه بيش‌تر به اين خوانده مي‌شوند ـ بدان نياز دارند تبليغات نيست آموزش علمي است. محتواي تبليغات هم علم نيست ، چنان‌كه شيئي هم كه در يك پوستر نشان داده مي‌شود هنر نيست. هنر پوستر در توانايي طراح آن است كه توده مردم را از راه شكل و رنگ جلب كند. پوستري كه آگهي يك نمايشگاه هنري است بايد توجه مردم را به هنري كه به نمايش گذاشته شده معطوف كند. و هرچه بهتر در اين كار توفيق يابد. خود پوستر داراي ارزش هنري بيشتري خواهد بود. پوستر بايد تصويري از اهميت نمايشگاه را به توده‌ها بدهد ، نه اين كه جانشين هنري شود كه به نمايش گذاشته شده در آنچه ما امروز تبليغات مي‌ناميم نيز وصفي همانند وجود دارد. جلب توجه توده‌هاست به پاره‌ئي حقايق ، فرآيندها ، ضرورت‌ها و غيره كه اهميت‌شان براي نخستين‌بار در معرض ديد آنان قرار داده شده ....... هر گونه تبليغاتي بايد عوام‌پسندانه بوده سطح فكري آن متناسب با پايين‌ترين پايه درك و شعور كساني باشد كه روي سخن با آن‌هاست. در نتيجه ، آن توده‌ئي كه هدف دسترسي پيداكردن به آن است هر چه عظيم‌تر باشد بايد در ( درونمايه ) فكري تبليغات را سبك‌تر گرفت. اما اگر هدف نفوذ تأثيرگذاري در تمام مردم است ( مانند تبليغاتي كه براي ايجاد و آغاز يك جنگ صورت مي‌گيرد ) به هيچ وجه نبايد زياد به فكر و انديشه‌ي مردم تكيه كند. زيربناي فكري تبليغاتي هر چه ناچيزتر باشد ، و هر چه انحصاري‌تر عواطف و احساسات توده‌هاي مردم را مورد توجه و بهره‌برداري قرار دهد. مؤثرتر خواهدبود " در سطح تأثيرگذاري بر فرهنگ جهاني ، يهوديان از اين‌گونه بيانات هيتلر كه به طور مستقيم مولود نافرمان [ به ظاهر ] به اصطلاح خود او ( جهود بين‌الملل ) بود داراي رگه‌هاي حقيقي است. زيرا در كشوري كه هيتلر ظهور كرد آلماني‌هاي بسياري از " جهود بين‌الملل " از قرن پيش ( نوزدهم ) ميدان را در اختيار گرفته بودند و با وجود جمعيت چند درصدي در كل جمعيت آلمان ، آن سرزمين را پايتخت فتوحات بعدي خود قرار داده بودند. فيلسوفاني چون فويرباخ ، ماركس ، انگليس ، روزالوكزامبورگ ، هانا آرنت و ....... بنيان‌هاي كمونيسم بين‌الملل را به وجود آورده بودند. در ادبيات نيز اعم از نمايشي ، داستان ، شعر و ........ و بعدها سينما دخالت تأثير گذار داشتند. يهوديان روان‌شناس مكتب وين ( اريش فروم ، فرويد و ........ ) در يك همزماني و همزباني با فرانسوي‌ها ( اميل زولا ، اميل دوركيم و ........ ) ، انگليسي‌ها ، اروپاي شرقي و روسيه و بعدها شوروي ( ايزاك آسيموف ، سولومون رابينوويچ ، ويليام بيلبيك ، آيزنشتاين و .... ) در دهه‌هاي پاياني قرن نوزدهم و آغازين قرن بيستم ميدان‌داري مي‌كردند. در همين راستاست كه نويسنده پرآوازه و تأثيرگذار چك ( فرانتس كافكا ) يهودي آثار خود را به آلماني مي‌نوشت. " صهيونيسم " رسالت‌اش را در آن مي‌ديد كه عبري را هر چه بيشتر رايج كند. در اين ميان يك سوي قضيه انحصارگري مؤسسات جايزه‌دهنده بين‌المللي ( نوبل ، اسكار و ..... ) و در دست داشتن بيش از نود درصد امكانات مادي است. سوي ديگر آن ، موقعيت‌شناسي و حرفه‌اي برخوردكردن با مسايل و ظرايف هنري و طبع انساني است. يك نمونه‌ي مثال‌زدني شاعر يهودي لهستاني الاصل ترك ( ناظم حكمت ) است. پيش از او نژاد تركان مغول حاكم بر امپراتوري عثماني و جمعيت‌هايي كه از استان سين‌كيانگ در چين تا اروپاي شرقي گسترده شده‌اند يك شاعر كه هم زبان را ارتقاء ببخشد و هم با ابزار شعر و نمايش بر روي سليقه‌ها تأثير انكار ناپذير بگذارد دو نسل‌هاي بعدي شاعران و هنرمندان را سمت و سوي ايدئولوژيك ببخشد پيش از او نبوده و در چند دهه گذشته كه از مرگش مي‌گذرد نيز اعلام حضور نكرده است. طنز در گونه‌هاي مختلف آن ( دلقكانه ، فكاهي ، نيشخندآميز ، زهرخندآميز ، گروتسكي و ... ) در كارهاي همه هنرمندان يهودي بوده و يكي از رمزهاي موفقيت‌آميزشان نيز محسوب مي‌شود. اشخاصي چون ( برشت ، حكمت ، چاپلين ، وودي آلن ، سال بلو ، بوخنر ، رومن گاري ، اسپيلبرگ و .... ) از جمله هنرمندان تأثيرگذار يهودي صهيونيست معاصر محسوب مي‌شوند. موفقيت‌هاي عمده ايشان در حوزه‌هاي هنري ، تئوري پردازهاي هنري ،‌سياسي و فرهنگي را هم بدنبال مي‌آورد. چارلي چاپلين در مصاحبه‌هايي مي‌گفت : " اگر كسي مي‌توانست هيتلر را از ته دل بخنداند شايد فجايع جنگ جهاني دوم به وقوع نمي‌پيوست " ضمن اينكه طنز در انواع مختلف خود داراي جنبه‌هاي آموزش غيرمستقيم است و تأثيرگذاري بيشتري از خطابه و گزارش و ژورنال و ... دارد ، اثر هم آني و هم عميق بر جاي مي‌گذارد. از اين روي فرقه يهودي صهيونيستي در بدو تولد خود و اعلام حضور سياسي‌اش از ماجراي " سروان دريفوس " آثار متعددي عرضه مي‌كند و آه و اشك بيننده و خواننده را در پي مي‌آورد. ماجرايي بسيار ساده و تاريخي كه سروان ارتش فرانسه در يك رسوايي فروش اطلاعات به دشمن همسايه ديرينه ( آلمان ) دستگير مي‌شود ، مستقيم و غيرمستقيم مورد بهره‌برداري تبليغاتي قرار مي‌گيرد. " هرتصل " اولين رييس صهيونيسم كه به عنوان گزارشگر از اطريش به فرانسه سفر كرده بود از آن ماجرا سوء استفاده مي‌كند و تولد فرقه صهيونيسم را اعلام مي‌كند. ماجرا در راندمان تبليغاتي و هنري و سياسي يهوديان به عكس كامل وقوع آن پايان مي‌يابد. " اميل زولا " نويسنده پرآوازه معاصر ، با نامه به رييس‌جمهور فرانسه با عنوان " من متهم مي‌كنم " ماجراي خيانت سروان دريفوس را ايثار انساني و زنداني‌شدن وي را مشكل تمدن بشري و ... مبدل مي‌سازد. آناتول فرانس ، ديگر نويسنده فرانسوي رمان " جزيره پنگوئن‌ها " را روانه بازار مي‌كند و انحصار تبليغاتي يهود بين‌الملل بر رسانه‌ها جمعي نيز آن را بازتاب مؤثر و جهاني مي‌سازد. بنابراين در دويست سال گذشته نقش ادبيات به لحاظ پيداشدن ماشين چاپ و پيشرفت فني ملزوم آن از صرف جزو فرهنگ‌بودن به هنر ـ رسانه‌بودن ارتقا پيدا مي‌كند. بنابراين در اين راستا كه صهيونيسم در بدو تولد در دهه پاياني قرن نوزدهم ( 1897 ) مظلوم نمايي پيشه مي‌كند و چشمه‌هاي اشك خواننده و بيننده را خشك مي‌كند. آسان‌تر به اهداف خود مي‌رسد و طنز ( انواع آن ) مؤثرترين ابزار كارآمدي در داستان آنهاست. در دهه پنجاه (1948 ) نيز كار بي‌وقفه هنرمندان صهيونسيم به همراه ديگر فعالان عرضه‌هاي مختلف راهبردي ( اقتصاد ، آموزش ، ژورناليسم و ...... ) تا آن هنگام و بعد از آن بي‌وقفه و هدفمند دنبال شده و مي‌‌شود. در اين مورد نقش هنرمندان در ابعاد سياسي صهيونيسم را با بيان شمه‌اي از جلال آل‌احمد پي مي‌گيريم : " ... تنها در بحران‌هاي سياسي اجتماعي حاد است كه كلمات و عبارات و اعمال و اقدامات مفهوم واقعي خود را پيدا مي‌كنند. تنها سر بزنگاه‌ها است كه معلوم مي‌شود هر فرقه و هر كس چند مرده حلاج است و تنها سر پل‌هاي خوبگيري است كه مي‌توان به دقت نيروهاي دوست و دشمن را بررسي كرد. و چنين شرايطي اخيراً به مناسبت جنگ خاورميانه پيش آمد و مهره‌ها را نشان داد و داغ‌ها را بر پيشاني‌ها زد آن چنانكه پاك كردنش با ....... خوردن نامه هم ميسر نشود. مردم فرانسه از خرد و كلان و چپ و راست چه نژادپرست و چه ضد عربند ! هيچكس فكرش را نمي‌كرد ـ و من از همه كمتر ـ كه داغ الجزاير چنين بر دل اينها مانده باشد و ماجراي لشگركشي كانال سوئز در 1956 و ناكام ماندن آن چنين به انتقام‌كشي تحريض‌شان كرده باشد. به قول امه سه زر " همه اين حيوانات رنگارنگ لشگريان جرار استعمارند. همه‌شان برده‌فروشند و همه‌شان به انقلاب بدهكار ". دو هفته تمام " آماده‌ كردن افكار عمومي " طول كشيد. آن وقت كه اول به ميدان جست؟ دست چپي‌ها ! حضرات " وجدان جهاني " ..... آنهايي كه در مغز پوسيده‌ خود فكر مي‌كنند كه " رسالت " دفاع از حق را در تمام دنيا دارند. آنهايي كه حسن و حسين و تقي و نقي را در اقصي بلاد عالم به نام " انسانيت " محكوم مي‌كنند ! همه آنها يك مرتبه به ميدان ريختند. از سارتر گرفته ( و اين يكي كمتر از همه ديگران ) تا كرگدني يا خوكي " اوژن يونسكو " نام ـ كه وقاحت را به آنجا رساند كه ادعا كرد " آوارگان بي‌ وطن فلسطين كه بيست سال است در اردوگاه‌هاي جنگ بسر مي‌برند و جيره غذايي نصف يك آدم معمولي را از راه سازمان ملل دريافت مي‌كنند همگي مي‌خواهند كاري را بكنند كه هيتلر نكرد. " يعني مي‌خواهند اين يهودي‌هاي رنگ و وارنگ اروپايي و آمريكايي را كه نماينده تمدن غربند در وسط ممالك عربي قتل‌عام كنند ! ماليخوليايي ديگري به نام " لانزمن " كه جز دار و دسته " تان مدرن " سارتر است آن چنان از اين وحشي‌گري خيالي اعراب از كوره در رفت كه هر آنچه از چنته عليلش در مي‌آمد نثار اين مردم كرد. فدراسيون چپ و حضرت مندس فرانس كه جاي خود دارند. اما وقيح تروبي آبروتر از همه جناب " دانيل ماير " بود كه رييس مجمع دفاع از حقوق بشر است. و به نام رسالت تاريخي‌اي كه به عهده دارد چنين ...... فرمود : " من از سوسياليست بودن (!!) خود متنفرم. از انسان‌بودن خود هم متنفرم ولي به يهودي بودنم افتخار مي‌كنم. " به مدت يك هفته اين جوري دور به دست اين اراذل ادبي و سياسي بود و چه سيركي ! جايت خالي ، اما پس از اينكه دهن اين‌ها از عربده‌كشي كف كرد آن وقت صاحب كارهاي اصلي كه سرنخ به دست‌شان است وارد گور شدند. زمينه آماده بود. چپ فرانسه ( منهاي كمونيست‌ها كه خودشان هم نمي‌دانند چه ..... مي خورند ! ) به طور يك‌پارچه احساسات را براي ماهي‌گيري بعدي آماده كرده بودند. مطبوعات بورژوا و ارگان‌هاي پول و منفعت از دوش اين روشنفكران چپ ! بالا رفتند. اسم‌نويسي داوطلبان شروع شد و پول جمع كردند. حضرت بارون ادمون روچيلد دبير كل اتحاديه طرفداران اسراييل در ميتيگ‌هاي هيستريك و راسيت ضد عربي ـ‌ در كنار نام‌دارترين عناصر دست چپ قرار گرفت ، همه با هم به كمك اسراييل متمدن ـ به جنگ اعراب جاهل و وحشي شتافتند. براي اينكه حرف‌هايم را حمل بر اغراق نكني فقط يك نمونه دستت مي‌دهم. پنج ماه است كه كميته‌اي به نام " نهضت يك ميليارد فرانك براي ويتنام " دارد فعاليت مي‌كند كه هدفش از اسمش پيداست و تا به حال فقط دويست ميليون فرانك پول جمع كرده است. اما در عرض 48 ساعت ميزان پولي كه در فرانسه براي اسراييل جمع شد از سه ميليارد فرانك گذشت ! كه فقط نصف آن را حضرات روچيلد پاريس و لندن هديه كردند. و تو خود و حديث مفصل بخوان از اين مجمل " صهيونيسم چنانكه در ماجراي دريفوس شاهدش بوديم در مراحل 1948 ، 1956 ، 1968 ، 1973 و  را روشنفكران چپ و راست فرانسه آنچنان ياوري مي‌كنند. همين عملكردها را در آلمان ، انگليس و البته آمريكا نيز روشنفكران و هنرمندان در خدمت صهيونيسم از خود بروز داده‌اند. ............... ادامه دارد..

http://mofidnews.com/index.php?page=desc.php&id=78&tab=mobareze