گفت و گوی منتشر نشده با استاد فقید «محمدمهدی مهندسی»
تاریخ: ۳۰ مهر ۱۳۹۰
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، آیتالله «محمدمهدی مهندسی» 27 تیرماه امسال بر اثر سکته قلبی در سن 58 سالگی دار فانی را وداع گفت. وی از کارشناسان خبره صدا و سیما بود که علاوه بر فعالیتهای رسانهای به عنوان استاد حوزه علمیه بیش از 20 سال به تدریس حکمت، عرفان، اخلاق و تفسیر قرآن اهتمام داشت.
این استاد فقید حوزه در نامهای درباره شبهات و اشکالات وارد شده به فلسفه از سوی مخالفان و نیز ضرورت نیاز حوزههای علمیه به مباحث فلسفی و علوم عقلی، به سوالات مکتوب خبرنگار فارس پاسخ گفته بود که مشروح آن تقدیم مخاطبان گرامی میشود.
* بعضی اعتقاد دارند که چرا با داشتن منابع غنی دینی (قرآن و حدیث) وقتمان را صرف گفتار فیلسوفان و حکیمان کنیم؟ بهتر نیست به جای ارسطو و افلاطون و ملاصدرا و ...، مطالب امام باقر و امام صادق علیهم السلام را بدانیم؟
ـ علاوه بر سوالات شما، این شبهات را نیز مطرح میکنند که؛
اگر فلسفه و حکمت از متانت و استواری عقلی برخوردار است، پس این همه اختلاف نظر در بین حکماء و فلاسفه برای چیست؟
بالاخره به کدامین نظریه دل ببندیم و کدامین قول فیلسوف را معتقد شویم؟
مگر اسلام، حرف درست و صحیح در شناخت حقایق عالم ندارد که مجبور باشیم به ره آورد یونان و یونانیان پناه ببریم؟
از ائمه علیهم السلام روایاتی در ردّ فلسفه وارد شده، پس دیگر جای تأمل و توقف نیست.
در پاسخ به این شبهات یا سوالات، توجه به چند مطلب، لازم و ضروری است:
1 ـ بهکارگیری عقل در ادرک حقایق، امری است که علاوه بر منهی نبودن آن در شریعت، تشویق به آن نیز شده است. آیات و روایات وارد شده در تحریص بر استفاده از نیروی تعقل بر کسی که کمترین آشنایی را با قرآن و روایات دارد پوشیده نیست چه برسد به اهل تتبع و تحقیق.
2 ـ بهرهگیری از یک سری اصول و تنظیم آنها به صورت یک علم و مجموعه مدوّن، کاری اشتباه یا نادرست نیست.
فقه و اصول و کلام و تفسیر و ... نیز اینچنین هستند؟ همانگونه که وجود روشهای مختلف و سبکهای گوناگون با توجه به اصول کلی، جهت استنباط فروع دینی، امری ساری و جاری بوده و هست، بکارگیری یک سری اصول برای درک معارف دینی و شناخت حقایق عالم به قدر توان ادراکات بشری، امری مستبعد نخواهد بود.
3 ـ اشتغال به فلسفه و حکمت، به معنای اعراض از گفتار نورانی ائمه علیهم السلام نیست، بلکه ابزاری است برای فهم هر چه دقیقتر و عمیقتر معجزات قولی آن ذوات مقدسه.
فلسفه و حکمت موجود در مقایسه با آنچه در یونان مطرح بوده و گونه طرح و رشد کیفی مسائل آن، نشانگر این مهم است که حکیمان مسلمان در پرتو انوار تابناک معارف اسلامی و بهره مندی از چشمه زلال ولایت، به این مرحله و مراحل دست یافتهاند.
4 ـ هیچ فیلسوف و حکیم واقعی نمیگوید که من این چنین میفهمم و امام صادق علیه السلام، آنچنان! هرگز کلام حکیم در عرصه کلام معصوم علیهم السلام قرار نگرفته و نخواهد گرفت. بلکه همانگونه که فقیه در غیر نصوص دینی میگوید، استظهار من این چنین است. حکیم هم میگوید درک من از فلان مطلب این چنین است و برهان و دلیل بر گفته خود اقامه میکند که دیگری نیز مجاز است در حرف او وارد شده و اقامه برهان بر جرح و تعدیل آن نماید. آیا این روش در علوم مختلف اسلامی بدینگونه رائج نیست؟ آیا این سبک نکوهیده است؟!
5 ـ مگر برهان و قرآن در مقابل یکدیگرند تا گفته شود، این یا آن؟ مگر قرآن، برهان نیست و مگر فلسفه غیر برهان است؟
البته ممکن است حکیمی در اقامه برهان در استکشاف حقیقتی، به خطا برود، اما این خطای فلسفه نیست، بلکه نقص فیلسوف است، چنانکه در استنباط فقهی ممکن است فقیهی اشتباه کند، لکن این گناه فقه نیست، بلکه خطای فقیه است و این مقدار، به مجموعه، لطمهای وارد نمیکند.
بد نیست به سخن بعضی از چهرههایی که جامع قرآن و برهان بودند توجه کنیم که چگونه از اتحاد و وحدت فلسفه و دین خبر میدهند؛
مرحوم علامه طباطبایی (قدس سره) در صدر رساله «علی و الفلسفة الالهیة» میفرماید: حقاً انه لظلم عظیم ان یفرق بین الدین الالهی و بین الفلسفة الالهیة. (واقعا ظلم بزرگی است که کسی بین دین الهی و فلسفه الهی فرق بگذارد) (استاد، عبارات عربی را ترجمه نکردهاند، ترجمهها از خبرگزاری است)
استاد علامه حسن زاده آملی مدّ ظله العالی میفرمود: این کلامی صادر از بطنان عرش تحقیق است که هر کسی شنید گفتا «لله درّ قائل»
واقعا دین الهی و فلسفه الهی را جدای از هم داشتن و پنداشتن براستی ستمی بزرگ است.
معلم ثانی ابو نصر فارابی در آخر کتاب قیّم خود به نام تحصیل السعادة، بیانی شریف پیرامون فلسفه دارد که منتهی به این نتیجه ارزشمند میگردد: فیلسوف کامل، امام است.
صدر المتألهین (قدس سره) در اسفارش فرمود: تبعاً لفلسفة تکون قوانینها غیر مطابقة للکتاب و السنة ... (اسفار ج8 ص 303) (مرگ بر فلسفهای که قوانینش با کتاب و سنت مطابق نباشد.)
و فرمود: قد اشرنا مراراً الی أنّ الحکمة غیر مخالفة للشرایع الحقه الالهیة بل المقصود منهما شیء واحد هی معرفة الحق الاول و صفاته و افعاله ... و انما یقول بمخالفتهما فی المقصود من لا معرفة للتطبیق الخطابات الشرعیة علی البراهین الحکمیة و لا یقدر علی ذلک الا مؤید من عند الله کامل فی العلوم الحکمیة مطلع علی الاسرار النبویة... (بارها گفتیم که حکمت، مخالف شرایع الهی نیست بلکه مقصود حکمت و شرایع یکی است و آن معرفت و شناخت حق اول (خداوند) صفات و افعالش است. ... و تنها کسی میگوید ایندو با هم در مقصود مخالفند، که معرفت (و توان) تطبیق خطابات شرعی بر براهین حکمی را ندارد. و کسی به چنین قدرتی نمیرسد مگر اینکه از جانب خداوند تایید شود و در علوم حکمی و فلسفی کامل گردد و از اسرار نبوی مطلع باشد.) (ترجمه از خبرگزاری است)
6- اختلاف نظر، بین حکیمان، موجب وهن فلسفه نیست، اختلاف نظر امری طبیعی در تمامی علوم است. کدام علمی سراغ دارید که اختلاف نظر در آن نباشد؟ امّا باید توجه داشت که این اختلافات، هرگز در اصول کلیّه و مسلّمه نیست، بلکه اگر هم باشد در امور جزئی است. وانگهی اکثر این گونه اختلافات بر اثر انحراف در برداشتها و ترجمهها از غیر اهل فن است و الا بر اهل فن پوشیده نیست که موارد کثیری از آنچه اختلاف به نظر میرسد، عند التحقیق به یک حقیقت بر میگردد و اختلاف در ناحیه تعبیر است.
7ـ علوم عقلی، تقلیدی نیست، بلکه حاکم، عقل و برهان است. آن کس که از قوت عقل و استدلال برخوردار است، میداند که کدام را اختیار نماید. و دیگری که قدرت فهم مطالب را ندارد، نباید وارد شود.
از اینجا معلوم میشود اینگونه سخن گفتن که به کدام دل ببنیدیم و کدام را انتخاب کنیم، سخن کسی است که قدرت بر تشخیص و تحقیق ندارد. در حالی که انتخاب بر اهلش مشکل نیست.
8ـ بهره گیری از دست آوردهای عقلی، مقید به قومیّت و ملیّت نیست. استفاده از دریافتهای بزرگان در هر علم، خضوع در برابر عقل و علم است نه تکیه بر یونان و غیر یونان!
اگر حقیقتی را یونانی بگوید یک ارزش است، نه از آن جهت که یونانی گفته، بلکه از آن جهت که حقیقت است، بهره وری از قوّتهای عقلی و یافتههای دیگران، منافات با دین و مکتب ندارد.
برای فهم بهتر حقایق و معارف، استمداد از حکمای الهی که مؤید به نور الهی بودند چه اصطکاک و تزاحمی با مکتب دارد؟ مگر این راه را عملاً امام صادق علیه السلام با یک اشاره باز نفرمود، آنجا که با مفضل بن عمر سخن میگوید، به روش استدلالی ارسطو اشاره فرمود. اگر اینگونه برخورد نادرست بود، قطعاً امام علیه السلام، چنین استشهادی نمیفرمودند. (نک: بحارالانوار، ج 3، ص 149)
9ـ تمسک به روایات در ردّ فلسفه خود فصلی است جداگانه، امّا اجمال سخن این که، آنچه در استشهاد به روایت، شرط اساسی است، فهم حدیث و شناخت موقعیت صدور آن و نیز توجه به الفاظ مستعمله در روایت است. برای روشن شدن این نکته، باید توجه داشت که؛
اوّلاً: لفظ فلسفه به اشتراک لفظی در فلسفه الهی و مادی استعمال میشود. مراد از آنچه در زمان ائمه علیهم السلام مطرح بود، فلسفه و فیلسوف مادی و دهری بود.
اگر در لسان ائمه علیهم السلام ردّ فلسفه وارد شده ناظر به فلسفه به آن معناست، نه روش متکی بر استدلال و برهان و عقل. فلسفهای نکوهیده شده که مبتنی بر وهمیّات و تخیّلات بوده و عاری از استدلال و مشحون از استبعاد و خالی از اصول یقینی و مملو از پایههای ظنی است.
امام صادق علیه السلام در خطاب به مفضّل بن عمر میفرماید: «فتبّاً و خیبة و تعساً لمنتحلی الفلسفة کیف عمیت قلوبهم عن هذه الخلقة العجیبة حتی انکروا التدبیر و العمد فیها». (بحارالانوار، ج 58، ص 327) و این واضح است که آنچه را که ابن ابی العوجاء و امثال او میگویند، اگر فلسفه باشد، مردود است.
فیلسوف و فلسفه مادی محکوم و مطرود است. علامه مجلسی در جلد 57، صفحه 194 میفرماید: «انّ الحکماء لم یکونوا یعتقدون نبوة الانبیاء و لم یؤمنوا بهم ...» (حکما معتقد به نبوت انبیاء نیستند و به آنها ایمان ندارند) و نیز میفرماید: «انهم کانوا منکرین لاکثر معجزات الانبیاء علیهم السلام ... انهم کانوا فی جمیع الاعصار معارضین لارباب الشرایع و الدیانات ... (آنها بیشتر معجزات پیامبران را انکار میکنند و در همه دورانها با ارباب شرایع معارضه میکنند.) (ترجمه ها از خبرگزاری است)
معلوم است که این حالات کدام فلسفه است.
جهت آشنایی بیشتر با مفهوم فلسفه و فیلسوف در عصر ائمه علیهم السلام به موارد زیر مراجعه فرمایید.
1ـ بحار الانوار: ج 3، ص 147 ـ 146- ص 75 ـ 78 و ص 57.
2ـ بحار الانوار: ج 50، ص 311 و عیناً در ج 10، ص 392.
3ـ بحار الانوار: ج 42، ص 45 ، و عیناً در ج 10، ص 70.
4ـ بحار الانوار: ج 26، ص 298 و عیناً در ج 15، ص 241 و ج 18، ص 293.
5 ـ بحار الانوار: ج 59، ص 307.
6 ـ بحار الانوار: ج 57، ص 194 و ص 197.
7 ـ بحار الانوار: ج 48، ص 189.
و ثانیا: اگر کسی بخواهد به نام فلسفه و فیلسوف در مقابل مکتب وحی و امامت بایستد، باید شکسته شود. گرچه در واقع، شکسته است. در این زمینه به کلامی از مرحوم مجلسی در بحار الانوار ج 57، ص 197 مراجعه کنید.
البته این امر اختصاص به فلسفه ندارد، اگر کسی بخواهد به نام قرآن در مقابل حق بایستد و امامت را خانهنشین کند، باید آن شخص و قرآنش را نابود کرد، همچنانکه در تاریخ جنگ صفین ثبت است!
امّا فلسفهای که در مقام تبیین حقایق است، آنجا که صریحاً میگوید از نظر عقلی، عاجز از درک و اثباتم، امّا چون پیامبر صادق فرموده، میپذیرم (اشاره به الهیات شفا، ج، ط رحلی، ص 544) و فیلسوفی که برای تأیید گفتارش «قال الله تعالی» و «قال الصادق علیه السلام» و ... میگوید و برای درک حقیقتی، از نماز، استعانت جسته و یا سر به آستان ولایت میساید و عتبه بوس اولاد بزرگوار معصومین علیهم السلام بوده و یا وصیّت میکند که در آستانه متبرکه امام کاظم علیه السلام دفنش کنند و بر سنگ قبرش «وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصید» (و سگ آنها دستهاى خود را بر دهانه غار گشوده بود) (سوره کهف، آیه 18) را بنویسند که با آن همه عظمت علمی خود را کلب آستان امامت و ولایت میداند، هرگز مردود نبوده و نیست.
10- منع ائمه علیهم السلام بعضی از اصحابشان را از ورود در مباحث عقلی و استدلالی، دلیل بر منع از ورود در شناخت عقلی و استدلالی به صورت مطلق نیست، بلکه استعداد شخصی را ملاحظه میفرمودند. لذا در عین حال که شخصی را منع میفرمودند، دیگری را تشویق میکردند. (به تصحیح الاعتقاد شیخ مفید (قدس سره) ص 202 مراجعه شود.)
* دانستن فلسفه و علوم عقلی به ویژه در حوزههای علمیه چه ضرورتی دارد؟
ـ این سوال را نیز با ذکر نکاتی پاسخ میدهم:
1ـ اصول اعتقادی و انتخاب جهان بینی، امری تقلیدی نبوده و نیست، لذا گام برداشتن در انتخاب بهترین و مستدلترین ارزشهای عقلانی، آشنایی به روشهای استدلالی را میطلبد و این امری است که دانش فلسفه عهدهدار آن است.
2ـ همانطور که در فهم حقایق فروع دین، مجهز به مبانی فقه و اصول ضروری است، مجهز شدن به اصول برهانی و آشنایی به کاوشگریهای عقلانی، جهت بهتر فهمیدن حقایق عقلی وارد شده در کتاب و سنت نیز لازم و ضروری است.
3ـ شخصیت طلبگی، شخصت علم و تحقیق و تفحص در حقایق و دریافت معارف است. تغذیه و تأمین این جهت، خواهان حضور گسترده در تمامی شئون آگاهی است و آشنایی با فلسفه نیز در این عمومیّت گنجیده است. قناعت نکردن به داشتههای ابتدایی و احکام بخشیدن به اندیشههای اعتقادی، جزء لاینفک این شخصیت است که بخش عظیمی از این نیاز در آگاهی به فلسفه تأمین میشود.
4ـ همانگونه که در ترسیم زیباترین نحوه شخصیت رفتاری، نیاز به فقه نورانی است که درباره افعال مکلفین بحث میکند و عالیترین وجه ممکن در شکل عملی در جنبه افعال ظاهری را تبیین مینماید، در بعد صفات و شناخت فضائل و رذایل و متحقق شدن به اخلاق پسندیده و اجتناب از زشتیهای اخلاقی، نیاز مبرم به علم اخلاق وجود دارد، بر این منوال در رابطه با انتخاب و تثبیت مستدلترین گونه اعتقادی در بخش عقاید، احتیاج مسلم به علم کلام و فلسفه و عرفان امری است که بینیاز از آن نخواهیم بود.
واضح است که صرفا آشنایی با مسائل فقهی روزه و نماز و ... و دانستن ریزترین مسائل آنها، نیاز انسان را در بخشهای صفاتی، برطرف نمیکند.
دانای به مسائل فقهی، پاسخگوی معیارهای اخلاقی نخواهد بود. گرچه بحمدالله فقهای عظام در طول تاریخ، هم فقیه بودند و هم عالم اخلاق و هم عامل به آندو، اما سخن در تفکیک موضوع است و اگر فقیهی، دقیقترین نکات اخلاقی را مطرح کند، از آن جهت است که به موازین اخلاقی آشنایی دارد. آنگاه در جنبه اعتقادی و بحث و بررسی درباره شناخت مبدأ و معاد و عالم و آدم، روح و ... کدامین علم باید پاسخگوی نیازمان باشد؟!
5ـ حوزههای علمیه روحانیت از دیرباز صحنه رشد علمی در تمامی ابعاد و خاستگاه اندیشهها و جایگاه تضارب آراء از ادبیات تا ریاضی و طب و هیئت و فقه و اصول و تاریخ و تفسیر و ... بوده است.
از همین حوزهها چهرههای درخشانی در عالم علم به گونهای درخشیدند که همگان را متوجه دانش و بینش خود کرده و با گذشت قرنها از اندیشههای نورانیشان هنوز روشناییاش راهگشای حقیقت جویان و علم خواهان عرصه تحقیق در محافل علمی در شرق و غرب گیتی است.
با اینکه مشکلات داخلی و فشارهای گوناگونی که در تمامی اعصار بر حوزهها وارد میشده و اکنون نیز میشود، مردان حقیقتجو، همواره بر شکوفایی خویش همّت گماشته و حوزهها را در معرض نوازش و وزش نسیم نفحات حقیقت قرار میدادند. و تنگناهای مشکلات را فراخنای عرصه تحقیق و تکامل علمی میدانستند و با رسیدن به حقیقت «إنّ مع العسر یسراً» که در بستر عسرت، لذّت نصرت نهفته است، همچنان خود را شکوفا میکردند.
چهرههای پر جاذبه فقهای عظام، محدّثین کرام از کلینی (ره) تا خمینی (ره) و مفّسرین معظم و متکلمین مکرّم از هشام تا امام (قدس سره) و ریاضیدانان متبحر و هیوییّن ماهر و طبیبان مجرّب و طبیعیون محقق و فلاسفه بینظیر و عارفان بیبدیل، بر نورانیّت حوزهها جلوه خاصّی بخشیده و میبخشند.
نوادری همچون فارابی و بوعلی و شیخ الاشراق و خواجه نصیرالدین طوسی و شیخ بهایی و صدر المتألهین و علامه طباطبایی ... از حوزهها برخاستند و در این جنبه، آنچنان به پیش رفتند که هنوز در محافل فلسفی جهان شخصیتهای مطرحاند.
به تمامی اندیشمندان عالم در تمام ملل و نحل نشان دادند که مکتب نورانی اسلام نیز نه تنها مانع از رشد تعقل و گرایش عقلانی نسبت به درک حقایق عالم نیست، بلکه مشوّقی نیرومند است.
اینان با تکامل بخشیدن به فلسفه و با تعمیق و تعدیل بعضی از دریافتهای دیگر ملل و مکاتب و وسعت بخشیدن به عرصههای تحقیق و ایجاد مشربهای گوناگون برای بهتر شدن هر چه بیشتر قدرت فهم حقایق و بهره وری از تمامی راههای ممکن در قالبهای مختلف فکری، به کار توسعه علوم عقلی پرداخته و همراه با عصرشان به نیازمندیهای موجود پاسخ میدادند. برای توانهای بالقوه نیروهای مستعد جامعه، بستر مناسب گسترده و به حمایت آنان اصرار میورزیدند.
حوزههای علمیه امروز ما نیز نباید توجه به رشد و گرایش عقلانی را نادیده انگارند، بشر در هیچ عصری بینیاز از استدلال نبوده و نیست. بالاخره ادراک عقلانی را نمیشود منکر شد و نادیده گرفت و یا مورد بیمهری قرار داد.
گرچه شناخت را تنها منحصر به بعد عقلانی نمیدانیم و منابع دیگری نیز برای شناخت داریم، اما داشتن دیگر منابع، مانع بهرهوری و رشد و بالندگی بعد عقلانی نخواهد بود.
استدلال را نمیشود از حوزه اندیشه دور کرد. تفسیر از عالم و آدم و هر آنچه که در گستره هستی هست، امری است که امکان تلبس به لباس تقلید را نداشته و باید در حوزه شهود و یا استدلال قرار گیرد.
آیا در این عصر، نباید جامعیت حوزه را همچون گذشته، حفظ نمود؟ آیا بر پویندگان و سالکان سبیل حقیقت و جویندگان و تشنگان معرفت، لازم نیست که ابواب فهم و شناخت را در هر زمینهای به روی خود همچنان باز نگهداشته و در بارور کردن هر چه بیشتر آنها تلاش مضاعف نمایند؟
آیا لازم نیست به سمتی حرکت کنیم که یادآور آن استوانههایی باشیم که نه تنها برای خود، بلکه برای عالم اسلام و تشیع و عالم علم، افتخار بودند؟ با ساده زیستی و زهد وافر و عبادتهای طاقت فرسا، آنهمه تلاش گسترده علمی داشتند. در طب، طبیب و در ریاضی، ریاضیدان و در فقه، فقیه و در فلسفه، فیلسوف و بالاخره عالمانی ذوالفنون بودند!
در هر حال گزینش معارف به طریق تعقل از ویژگیهای انسان آزاده است و این حقی است که نمیشود از او سلب کرد و روشی است که قرآن نیز به سلوک آن تشویق فرموده است. و بر روحانیت و حوزهها لازم است که این روش خداپسندانه را همچنان پویا و گویا حفظ کند و نگذارد که خدشه و خللی از این ناحیه بر حوزه ها وارد گشته و العیاذ بالله حوزه آسیب پذیر شود.
6ـ مگر نه این است که در دعوت دیگران آنطور که قرآن کریم فرمود: «ادْعُ إِلى سَبِیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِيَ أَحْسَن» (سوره نحل، آیه 125) باید از سبکها و روشهای گوناگون بهره گرفت؟
مجهز شدن به صنعت برهان و استدلال در اثبات حقایق با کدامین بخش علمی محقق میشود؟ آیا صرفاً با اتکاء به دریافتهای نقلی میشود مسائل عقلی را طرح کرد و یا به شبهات پاسخ داد؟!
مگر سیره معصومین علیهم السلام گویای این جهت نیست که در عین این که مسائل دقیق فقهی را مطرح میفرمودند در احتجاجات خود با دیگران بر اساس استدلال و برهان به مقابله و ارشاد بر میخاستند؟
در این صورت آیا بهترین شیوه استدلال و قویترین نحوه اقامه برهان را جز تعلیم و تعلّم فلسفه تأمین میکند؟
البته منظور، اتکا به گفته این فیلسوف و آن فیلسوف نیست، بلکه همانگونه که در فقه، فقیه شدن به معنی تکیه بر حرف این فقیه و آن فقیه نبوده و صرفاً آگاهی به نظرات فقهاء عظام کافی نیست، بلکه با دیدن آراء و بررسی ادله آنها، ملکه قدسیه اجتهاد حاصل میشود، آموزش فلسفه نیز این چنین است که با قرار گرفتن در معرکه آراء فلاسفه، قدرت استدلال و درک حقایق، بالا رفته و در تثبیت معارف قویتر شده و چراغ عقل، پرفروغتر عمل میکند. و این آمادگی باعث میشود که در دعوت دیگران به حقیقت، مجهزتر و جذابتر عمل شود و این شیوهای است مورد تأیید در وحی الهی.
7ـ در جهان کنونی که بگونههای مختلف، مکاتب فلسفی مطرح است و شرق و غرب به اندیشههای خود صبغه فلسفی و استدلالی میدهند، آیا شایسته نیست که در برابر آنان به گونه استدلال مجهز شد؟
البته واضح است که منظور این نیست که باید در مقابل هر نوع گفتار آنها، موضع گیری کرد، بلکه منظور این است که در مقابل رطب و یابسهایی که به هم میبافند و نتیجههای غیر واقعی میگیرند، موضع گرفت و به مقابله پرداخت.
توصیه به روحانیان و حوزویان
عزیزان روحانیام، در جهانی زندگی میکنیم که وقیحانه به اصولیترین اعتقادات ناب حمله میشود؛
گروهی از آنان که خود را جزء معتقدین به مکتب وحی میدانند برای حقایق، تفسیر مادّی و دنیوی دارند. جهنم را بازگشت عالم به مرحله اوّلیه انفجار بزرگ ماده میدانند! بهشت و طبقات آن، و عرش خدا را در آسمان مادی جستجو میکنند! قیامت را تحوّلی مادّی و دنیوی تلقی کرده و تمامی اینها را با صبغه علمی به عنوان آخرین تحقیقات و نتیجه چندین سال بررسیهای کامپیوتری علوم نجومی از پیشرفته ترین مراکز علمی فضائی مطرح میکنند و ...
دستهای که مدعی پایبندی به مکتب وحی نیستند، اعتقاد به خدا را یک فرضیه میدانند و جسورانه مینویسند که باید درباره فرضیه خدا فکر جدیدی کرد.
نظام هدفمند عالم را زیر سؤال برده و بر قدرت و علم الهی و دیگر حقایق، با انواع مغالطات، حمله میکنند.
قلمهای مسموم که یا معلول جهالت و یا مولود اغراض پلید آنان است، به کار افتاده و بنا دارند ریشه خدا پرستی را برکنند! اینان اندیشه بالندگی فطرت خداجویانه را به مسلخ جهالتها برده و کالای معلول کوراندیشی را در لفافه دور اندیشی اعتقادی و فلسفی به بازار فرهنگ عرضه میدارند!
گروهی دنبال حقیقتاند اما چون حقیقت ندیدند ره افسانه پیموده و در هر حال اظهار نظر میکنند و به جهان ادب و فرهنگ به اصطلاح سوغات حقیقت میدهند.
و گروهی آگاهانه در خدمت تحریف درآمده و به خسارت فرهنگی و فلسفی کمر همت بربسته و قلم میزنند و اظهار نظر میکنند، اما در حقیقت در مقام مسخ ارزشها ایفای نقش میکنند. دین و دین باوری را انحراف تلقی کرده و یا علم و دین، سیاست و دین، آزادی و دین، دنیا و دین و ... را در تعارض و تضاد میبینند و بالاخره در شکستن و از بین بردن مبانی اعتقاد الهی و گرایشات صحیح و معقول و مقبول با تمام قوا، قلم فرسایی نموده و اعتبار اصالتها را از بین میبرند.
از سوی دیگر روند یکسونگرانه ترجمه آثار بیگانگان در کشور اسلامیمان از طرف برخی از مترجمین، بستر بسیار مناسبی را برای این سیل بنیان کن و تهاجم ویرانگر فراهم مینماید.
ما مخالف ترجمه آثار دیگران نیستیم و هیچگاه از طرح و القاء شبهات نهراسیده و نمیهراسیم امّا سخن این است که القاء یک طرز فکر آنهم غیر استدلالی و مشحون از مغالطات، نمیتواند عالمانه و محققانه باشد و پای بندی به رسالت ترجمه نیز آن را توجیه نمیکند.
ارزش نوآوری و دست یافتن به تازههای تحقیق بر کسی پوشیده نیست، امّا اگر از قبیل بدعتها و بزک کردن عجوزههای بدمنظر موهومات و معرفی آنان در قالب عروسکان زیبا و جذاب فکری باشند، قهراً خیانتی بزرگ و گناهی نابخشودنی خواهد بود.
امروزه خیلی از نظریات غربیها به عنوان نظریات جدید و نو به بازار عرضه میشود، گر چه در واقع بسیار خام و در سطح ابتدایی است ولی از تأثیر نامطلوب آنها نباید غافل بود.
دیدگاههای برخی را ترجمه میکنند و به عنوان حرفهای زیبا در جامعه القاء میکنند، این در حالی است که نظریات دیگری در همان غرب در مقابل این نظریات موجود است که بستر ترجمه میبایست به همگان بپردازد نه این که حرکتی یکسونگرانه را دنبال کند که موجب خودباختگی در قبال فرهنگ بیگانگان را به ارمغان آورد.
روحانیت و حوزهها موظفند که با بالا بردن سطح آمادگیهای خود در تمامی زمینهها، قدرت پاسخ دهی به هرگونه شبههای را در خود فراهم کنند.
ننشینیم و دست روی دست بگذاریم و با این منطق که ما را چکار به حرف ارسطو و افلاطون و فلاسفه جدید و ... یکباره متوجه شویم که طوفان مغالطهها و سفسطههایِ رنگ برهان به خود گرفته، عقاید جامعه ما را نابود کرده که آن وقت، دیگر برای دفاع از مکتب فرصتی نیست. مگر قرآن کریم نفرمود: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّة». (سوره انفال، آیه 60)
امروز روزی است که با سعه صدر باید در بحر معارف به شناوری پرداخت. روزی است که با ارائه زیباترین گوهرهای نورانی نهفته در اصداف براهین و جای گرفته در قلوب صحف عقلیه، بار یافته، از قطرات بارانهای نازل شده از آسمان وجود حکیمان خود باخته و خدا یافته و کام برگرفتگان از چشمه ناب و زلال ولایت، دنیا را متوجه انوار درخشنده حقایق اسلامی و معارف الهی نماییم.
بدانیم که دنیا بر اساس فطرت توحیدیاش، تشنه ارزشمندترین معارف است. پس بکوشیم تا این مسئولیت خطیر که اولین توجهش به حوزههای علمیه است، به نحو احسن انجام پذیرد.
نگذاریم بر سر حوزهها آن بیاید که آمد
نگذاریم بر سر حوزهها آن بیاید که آمد! حوزه را از بسیاری از بخشهای علمی تهی کردند. زمزمه بینیازی و زائد بودن فلسفه و عرفان را سر میدهند تا حوزه را از تحقیق پیرامون معارف نیز خالی سازند و مباد که نعوذ بالله زمانی فرا رسد که در معارف، دستمان به شرق و غرب دراز شود چنانکه نسبت به دیگر علوم از طب و نجوم و خیلی از علوم دیگر، این چنین کردند و شد.
آنگاه به سراغ فقه و اصول آیند و با زمزمههای شیطانی، طلاب عزیز را نسبت به این میراث گرانبهای سلف صالح، بیرغبت نموده و امر تحقیق و تفقه، وسعت و گستردگیاش را از دست بدهد و یا العیاذ بالله رو به رکود و سردی گراید.
دشمن بیدار است و اولین حملاتش را به هر شکل ممکن متوجه روحانیت کرده و میکند، او میخواهد روحانیت را سمبل علم و تحقیق نداند، او میخواهد طلبه را یک موجود بیخاصیّت معرفی کند!
او میخواهد حوزه را بیگانه از دست آوردهای عقلی بشناساند! او میخواهد رابطه حوزه را با دانشگاه و محققین غیر حوزوی قطع نماید! میخواهد که روحانیت نباشد و یا اگر هست، قدرت نفوذ در قشرهای مختلف، به ویژه جوانان و اهل تحقیق را نداشته باشد!
دشمن در صدد است که جامعه و جوانان را تحت عناوین جذاب و طرح مسائل فریبنده و یاوه سراییها به بهانه این که آنان حرف برای زدن دارند و شما ندارید، آنان در روند رشد و ارائه مبانی عقلانیاند و شما نیستید و از این قبیل زمزمهها، به سمت فرهنگ بیگانه عاری از فرهنگ، سوق داده و از حوزه و روحانیّت دور نگه دارد.
مبادا برخی از حوزویان، ناخواسته اهداف دشمن را تامین کنند. گاهی انسان، بدون اینکه بداند و بخواهد به اسلام و حوزه و روحانیت ضربه میزند. گاهی احساس مسئولیتهای بیجا ضرر میزند.
پس بیایید کمر همّت بربندیم و همچون بزرگان گذشته و نوادر عصرمان با تلاش پیگیر و رفض قیود و موانع و با سعه صدر و عطش فراگیری تمامی علوم، هم خود و هم حوزه را همچنان پویا و بالنده نگهداشته و با تحقیق و تتبع به تمامی نیازهای اخلاقی، تاریخی، تفسیری، فقهی، کلامی، فلسفی و عرفانی و ... جامعه و جهان، بهترین پاسخهایی که بحمد الله در فرهنگ غنیمان موجود است، بدهیم.
موقعیّت فعلی حوزه و روحانیت، یک موقعیت استثنایی است، خون پاک شهداء و جانبازی مردم شریف و طلایه داری روحانیت و رهبریهای امام امت (ره) و مقام معظم رهبری، اسلام زندانی را از بند، رها کرده و به عنایات خاصه حضرت ولی الله الاعظم امام زمان روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء، فضای جدیدی باز شده و زمین و زمینه را برای صدور و پذیرش مکتب آماده ساخته است.
اگر امروز کاهلی شود فردا دیر خواهد بود. باید که در مقابل تهاجم فرهنگ بیگانه به انواع سلاحهای فرهنگی و علمی مجهز شده، سره را از ناسره تفکیک کنیم و در هر شاخهای متبحرانه در میدان تبلیغ و جهاد فرهنگی ایفای نقش نماییم که دیگر عذری در بین نیست.
حوزهها باید جدیدترین نظرات علمی را بررسی کنند
تذکر یک نکته خالی از فایده نیست، به نظر میرسد که در چنین شرایطی لازم است که استادان گرانقدر در هر رشتهای به مسائلی که از جانب دیگران مطرح میشود توجه کرده و با ایجاد ارتباط با داخل و خارج از کشور در جریان جدیدترین نظریات قرار گرفته که اگر احیانا قابل طرح و بررسی و پاسخگویی است، در هنگام تدریس مطرح و پاسخ دهند.
این امر حائز دو خاصیّت عمده است: یکی آگاه شدن طلاب از نظریات دیگران و هوشیاری بیشتر آنان در سنگر حراست از ارزشها و دیگری آشنایی به سبک استفاده از قواعد و ضوابط کلی، و موارد کاربردی آنها در حل مسائل. گرچه بحمد الله این شیوه در حوزهها از قدیم تاکنون مطرح بوده و هست، به ویژه در مسائل فقهی، اما در تمامی بخشها به صورت فعالتر و طرح نظرات جدید، امری مطلوب خواهد بود.
به عبارت دیگر، درک موقعیت از اهم مسائل استراتژیک در هر عرصهای است. امروز در جهان به اشکال مختلف به فرهنگها رنگ استدلال داده شده و هر نظریه پردازی میخواهد شخصیت خود و اندیشهاش را فلسفی معرفی کند.
واحدهای اطلاع رسانی در حوزه باید موجود و بسیار فعال باشد و تازهترین نظریاتی که در هر کجای جهان مطرح میشود را قبل از این که با انگیزه انحراف و تشویش در جامعه توسط مغرضان مطرح گردد طرح نموده و به پاسخ آن بپردازند.
در هر صورت درک موقعیت و آگاهی به شکلهای مختلف حرکتهای حق طلبانه و یا دشمنیها در قالب فکر و اندیشه بر پاسداران مرزهای مکتب نورانی اسلام و مرزبانان عرصه خرد، شرط اساسی طلایه داری امر هدایت است.
|