نسخه چاپی سایت تحلیلی و اطلاع رسانی مفید نیوز |
استقبال مردم از تك بيت رهبر انقلاب درباره جانباز شهيد
تاریخ: ۲ تير ۱۳۹۰ بهدنبال درخواست شاعران از حضرت آيتالله خامنهاي براي طرح «مطروحهاي» براي جانباز شهيد برخي مردم و عاشقان جانبازان با ارسال سرودههايي تكبيت رهبر انقلاب را تكميل كردند. به گزارش رجانيوز، به دنبال درخواست شاعران از حضرت آيتالله خامنهاي براي طرح «مطروحهاي» براي جانباز شهيد كه پيرو سخنان ايشان صورت گرفت و نيز فراخوان پايگاه اطلاع رساني دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيتالله خامنهاي و دعوت از مردم براي تكميل اين بيت، استقبال بيسابقهاي از اين فراخوان صورت گرفته و مردم عادي با سرايش غزلهايي ناب اين «مطروحه» را تكميل كردهاند كه براي استفاده عموم مخاطبان به صورت كامل منتشر ميشود:
رندانه آخر ربودي جامي زخمخانه ي دل
آنقدر مستي كه گويا، ازمولوي سر تر هستي
شيرينترين زهرها را دنيا به كام تو ميداد
يك شب غزل مينوشتي، يك شب عطش ميسرودي
كمكم بسوزم بميرم تا پختگي را ببينم معصومه تيما ازكرمانشاه شهرستان كنگاور
**
بر فرش قرمز نهادي پا را به كاشانه دل
با دست خود جام صهبا كردي عطا بر رفيقان
بر چهره گل نشاندي شبنم به صبح دعايت
در بسترت ياس و نرگس در هم تنيده به هر سو
تير دعايت رسيده تا اوج آن بي نهايت
چون نور شمع وجودت ساطع سوي كهكشان شد
بر روي بال فرشته كردي سفر سوي دلدار
چون پير ميخانه آگه از هجرت قاصدك شد
"رندانه آخر ربودي جامي ز خمخانه دل تقديمي از غلامرضا هاشمي از اراك.
**
دردانهي اشك گلها! رفتي و سقايِ دل رفت
محجوب بود جامم، پيمانهاي بيتكلّف
گر ساغر و مي به هم دوخت، جانان و چشم تَرت را
مبهوت هر قطره اشكم كز گوشهي چشمت آمد
مختوم گشت شعرم، واحسرتا از نگاهت مطهره رضاپور
**
دلدار زيبا گزين است ، دلخواه ِ او بهترين است
زهرا بشري موحد/ طلبه/ قم
آن مي كه نوشيدي اما در ابتداي جواني
مستي به جايي رساندي در بزم ياران خوشدل
آخر بگو جان ما را، رمز نهانخانهها را
ما را يقين گشته اما، شايد خطا گفته باشيم
ديگر بساطي نمانده، جز شرمرويي برايم
رضا(عاشق ولايت)
رندانه آخر ربودي جامي ز ميخانه دل
در خس خس نالههايت حس غريبي هويدا
در ماندنت حكمتي بود تا آشنايان بدانند
چون رفتي و ما به زندان درگير نفس و هوائيم
اينك كه در زير نعشت مرثيهها ميسرايم
نام بلندت به دوران ماند به شَهنامه عشق سيدمهدي موسوي/ حوزه علميه قم/ عصر چهارشنبه 1390.04.01
**
پا در ره حق نهادي، جان بر سر عشق دادي
اين قافله غافل از تو، سر سوي مقصد نهاده
اي شعلهي شمع از تو، واماندهي خيل نيكان
از صحبت بيوفايان پروانهها شرم دارند
امير بيدختي
درد آشنايي چو مجنون آيينه ي جلوه ي حق
هر شب جدا از رخ مه مي سوختي عاشقانه
اكنون كه با يار دلبر پيوسته اي جاودانه
اي آنكه مردانه رفتي راه علي عاشقانه
عليرضا پيشگو
"رندانه آخر ربودي،جامي زخمخانه ي دل
بيگانه با هر خماري، پيچيده در زلف ياري
روزي صباي وصالت از كوچه هامان گذر كرد
الحق حريم خدايي، گرم نماز و طوافند
جغد خيال ستم را، درك عروجت محال است
ياد خليل خدايي، زخم زبان ميخري از
يوسفترين ياد شهري، سروي و شمشاد شهري
حتي مقام شهادت، ناز تو را ميكشيده
"سروده ي علي حسين بوالحسني "-لرستان
اي مست جام طهورا در صبح همراهي عشق
آري امين گفته زيبا شرح دل خستهات را
در كوچه باغ شهادت با لاله ها هم نگاهي
هرم نفسهاي خسته آتش به جان ميكشاند
اي از تبار پرستو سرمست ياد رهايي
مهدي طهماسبي دزكي
مرغان دريائي عشق بودند همسنگرانت
بس سالها چشم بر در در انتظار مرادي
آمد به سر انتظارت آمد به بر وصل يارت
طي شد شبانگاه هجران روز وصالت برآمد
هر چند دور است زاهد از بزم گرم شمايان
دكترمحمدامين زاهدي-مشهدمقدس
رندانه آخر ربودي، جامي ز خمخانهي
مي بود صهباي صافي، تو مرد ميخانه كافي
پايت كه خونين قدم زد، پا بر جنانِ عدن زد
تو اين و آن را نبيني، رنگ جهان را نبيني
برخيز اي مرد سردار، بركش به دنياي قدار
گويند خون شهيدان، وقتي كه بر خاك ريزد
ديريست سالي پس از سال، خون تو شويد زمين را
سجاده و مهر و تسبيح، آرند پاي تو سجده
آن روز كز كل عالم، فرياد و افغان برآيد
بچههاي موسسه جهادي
نوري كه روشن شد از آن يك عمر خمخانه ما
بي حرمتي باشد از من گر گويمت پا به دل نِه
شايد كبوتر دو روزي با زخم بالش بماند
ساقي شرابي نمانده ديگر به جز دُردي خم
آن آشناتر ز هر كس بر پستي چرخ گردون
در مجلس بزم مردان لاف گزافيست رندي
جليل شيرواني (بر شاه بيت بيت فزودن جسارت است - بر بيت شاه بيت فزودن جسارت است)
رندانه آخر ربودي جامي ز خمخانه دل
جامي كه چون نوش كردي، عالم فراموش كردي
در گوش جانان چه گفتي؟ دست از علايق چو شستي
در انتظار گل و مل، هم ناله با آه بلبل
تو شمع سوزنده بودي، نور فروزنده بودي
سوداي جانانه داري، در سر چه افسانه داري؟
برگو چه جامي ربودي، كز جان جانان شنودي
چون دل به دلداده دادي، جامي پر از باده دادي
عمري نشستي و ماندي، صبر از صبوري ستاندي
90/03/31 - سيدجواد منوّر زاده يك ستاره كه بر زمين جا مانده در پاسخ به مطروحه ي امام خامنه اي با همه شاعر نبودنمان اين غزل امروز آمد:
رندانه آخر ربودي جامي ز خمخانهي دل
جام بلاي غريبت با صبر و شكر عجيبت
اشك تو را چونكه ديدند شوق تو را هم خريدند
نه! ماندي و "يُرزقون "ي، تو قهرمان جنوني
بعد از شهيدان چو بوديم، دلخوش به روي تو بوديم
معشوق معشوق من تو، در خاكدان عيوق من تو
افســانه دل
رمـــــزي كه در دل نهفتي، رفتــي و امـــا نگفتي
پيمــــانه از كف نهـــادي، تا كه به دريــا فتــادي
پرواز تو چو عقـــابان، تند و تيز است و شتــــابان
غبطـــــه خوردم ز عروجت، حيران ز نقطه اوجت
خون تو عطر جهان است، اشك تو شيره جان است
ذكر تو فــــزت بــــرب شد، نور تو فاتح شب شد
دردا كــه دردي ندارم، زخـــم نبــــــردي ندارم
معشوق شد عاشق طالب، شد عشق آخر به تو غالب صادقعلي رنجبر-ساري در سال 75 در ديدار بسيجيان مازندران با رهبر عزيز من تنها شاعر بسيجي بودم كه توفيق قرائت شعر در محضر آقا را در يك ديدار عمومي يافته بودم.
"مولويها بي شمارند و تو شمس ديگري
** **
مستانه آخر پريدي در آسمان شهيدان
محمدحسين مهديپور
رندانه آخر ربودي جامي ز خمخانهي دل
مستانه عمري نشستي در ساحت جان دلبر
از قافله جا نماندي تو يادگار شهيدي
در غربتت آشنايي، ما رفتنت را نديديم
در سالهاي پس از جنگ تنها تو بودي علمدار
اي مرد جا مانده برخيز چشم انتظارت شهيدان
از سرفه هايت كلافه بودي ولي شكوه هرگز
پرواز تو از زمين نيست از آسمان پرگشودي
در حسرت تو شكستيم شرمنده ات تا قيامت
حجتاله قليپور
تا موج غم شعلهور شد
برخي به يكباره رفتند
ماندي كه مردم نگويند
ماندي روي تخت تا كه
آنانكه كه يكباره رفتند
هر چند ماندي تو اما
آخر تو هم پر كشيدي
مهدي شريفي
جامي كه از معشوق با حيلت ربودي
هرخانه اي بي تابش خورشيد رونق ندارد
با من بگو از راز و رمز عشقبازي
مهدي شريفي پرويز ميراحمدي علاقهمندان براي مشاهده جديدترين اشعار در خصوص اين مطروحه ميتوانند به نشاني http://farsi.khamenei.ir/message-content?id=12763 پايگاه اطلاع رساني دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيتالله خامنهاي مراجعه نمايند. |
http://mofidnews.com/index.php?page=desc.php&id=5061&tab=rooz |