نسخه چاپی سایت تحلیلی و اطلاع رسانی مفید نیوز |
نامه يك طلبه به محضر مبارك رهبر دانای راز انقلاب
نامه ای به محضر مبارك رهبر دانای راز انقلاب
رهبر عزیز و سید و سالارم؛ شب فراق تو هر شب که هست یلدایی است... آن روز که از عرش الهی و کرسی سلطنت دائمش نور شعور مرموز الهام برقلب خبرگان دل آگاه امت تابیدن گرفت و از هیاهوی انجمن شان نام مبارک سیّدی از خاندان حسین بن علی(علیه السلام)بر تارک عالم نشست و سید علی حسینی خامنه ای جانشین خمینی کبیر شد، آنروز من عالم را نه از مردمک چشمانم که از عالم ذر و درعمق جانم میدیدم.
از آستان پیرمغان سر چرا کشیم می دیدم روزهای پس از حماسه و خون را که یادگاران آن صحنه های عشق و جنون را مردمان، نادان و مفتون می خواندند و عدالت و ارزش های اسلامی را به مسلخ دموکراسی لیبرال و توسعه غربی می بردند و شما فریاد"هیهات ان یغلبنی هوای" سردادید و نفس أمّاره ی خواص در راه مانده را پتک کوبنده شدید و تشت فساد فکری شان را از بام انداختید. فسادی فکری که بعضا خاستگاهی جز فساد اخلاقی نداشت.
از زلیخای درونت بگریز ای یوسف
این روزها من کودکی 6-7 ساله بودم و گرچه عقلم برخلاف قلبم کوتاه قد بود اما عشق شما برایم چون بدیهیات واضح و پررنگ بود.
بودم آن روز من از طایفه ی دردکشان
آقاجــان ...
دست عشق از دامن دل دور باد
یادم هست روزهای پس از دوم خرداد76 و چند صباحی پس از مشخص شدن رییس جمهور منتخب، شما چگونه او را بسان امام (رحمة الله)که بنی صدر را از حبّالدنیا که رأس کل خطیئة است بر حذر می داشت، از دشمنان در لباس دوست بیم می دادید و به او گوشزد می فرمودید که مبادا در سناریوی آمریکا نوشته ی فروپاشی جمهوری اسلامی، نقش گورباچف ایرانی را بازی کنی! نمایشنامه ای که قهرمان نهایی آن یلیتسین باشد!
این است نخست موعظهی پیرمیفروش یادم هست چون پدری که فرزند خطاکارش را با مهربانی و عطوفت در دامان خویش نگاه می دارد تا اسیر گرگان و دیوان نشود چگونه با او مهربانانه مدارا می کردید تا در راه بماند. یادم هست وقتی شـماری به اصطلاح نماینده به شـما ـ رویم سیاه ـ جام زهر تعارف کردند با صـولت حیدریتان چون شیر خروشیدید که مرعوب دشمن ضعیف مشوید.
اظهار عجز پیش ستمگر ز ابلهی است
و وقتی با تحصّن آمریکا پرداخته شان مواجه شدید بار دیگر با عزت و صلابت وصف ناشدنیتان فرمان دادید که "انتخابات باید در موعد خود در روز اول اسفند (82) بدون حتی یک روز تاخیر انجام بگیرد." و اینگونه جامع الأضداد بودید ورأفت فاطمی و صولت حیدری و اقتدار علوی و مظلومیت حسینی را در معجونی الهی گرد آورده بودید و ازین روی همیشه تنها بودید.
باید بچشد عذاب تنهایی را سالها پی در پی سپری می شد و گرد سپید پیری برسر و روی شما هر روز بیش از پیش می نشست. حزب الله، استخوان در گلو و خار در چشم، مظلومیت شما را می دید و دم بر نمی آورد تا مبادا صیاد در کمین نشسته از آب گل آلود اختلاف ما، ماهی اغتشاش و ناامنی بگیرد.
گرچه از آتش دل چون خم می در جوشم دیـری نپایید که فروردین 84 سـررسید و شما که چون همیشه در خشت خام، در آیـنه نادیده های ما را می دیدید این سال را سال همبستگی ملی و مشارکت عمومی نام نهادید. تا به رغم مدعیانی که افزایش مشارکت عمومی را به سود معاندان می دانستند انتخابات پیش روی، آبستن تولد فکری باشد که ناشی از دغدغه های آحاد ملت باشد نه روشنفکرهای بالای ایوان نشسته ومنور الفکرهای به اسم آزادی کمر به قتل اسلام بسته؛ ودرمان بیماری انحراف ازخط امام را "نشاط جوانانه" در دستگاه اجرایی کشور دانستید تا رویش های مبارک انقلاب به صحنه بیایند و انقلاب را به مسیر اصلی خود بازگردانند.
سرکشان را فکند تیغ مکافات ز پای اینها شمه ای بود از آنچه در این 22 سال بر شما گذشته است...
شمه ای از داستان عشق شورانگیز ماست سخن به درازا کشید؛ هرچند از 18 تیر 78و شارلاتانیزم مطبوعاتی دوران به اصطلاح اصلاحات و بسیاری از زخم های نشسته بر پیکر روح بلندتان سخن نراندم و گفتنی ها بسیارند، که خود بارها گفته اید: یک سینه حرف موج زند در دهان ما ...
انّهم یَرونه بعیداً و نریه قریباً |
http://mofidnews.com/index.php?page=desc.php&id=49&tab=bargozide |