نسخه چاپی سایت تحلیلی و اطلاع رسانی مفید نیوز |
سروش راز و نياز كرد يا سخنراني سال 74 خود را پس گرفت؟!
رجانيوز عبدالکریم سروش نظریهپرداز ایرانی ساکن آمریکا که عنوان "روشنفکر دینی" را برای خود برگزیده، اخیراً مطالبی را درمورد علوم انسانی اسلامی و علم دینی بیان کرده که با یک قضاوت سطحی، نوعی عقبنشینی از مواضع پیشین خود محسوب میشود. سروش در مطلبی تحت عنوان "راز و ناز علوم انسانی" ضمن تحقیر و تمسخر موضوع و توهین به طراحان آن -که روش و منش جدایی ناپذیر و چاشنی دست نوشتهها و سخنرانیهای اوست- در انتهای مقاله پیشنهاداتی جهت ورود مناسب به این بحث ارائه میکند! گذشته از تناقض رفتاری مشهود در این مقاله، مواردی وجود دارد که میتوان آنها را به بوته نقد گذاشت. مقدمتاً لازم است بخشی از مواضع پیشین او راجع به بحث اسلامی کردن علوم بیان شود و در ترازوی قیاس با نظرات فعلیاش قرارگیرد تا منظور از "عقب نشینی" که در ابتدای مقاله ذکر کردیم مشخص شود. عبدالکریم سروش در یک سخنرانی که سال 74 در انجمن جامعه شناسان ایراد کرده است، نه تنها تحقق "علم اسلامی" بلکه اساساً هرگونه "علم مکتبی" را انکار میکند و آن را منطقا محال میداند. در بخشی از این سخنرانی که تحت عنوان "اسلام و علوم اجتماعی، نقدی بر دینی کردن علم" منتشر شده، سروش میگوید: « ما علم را چه به موضوع تعریف کنیم، چه به غایت و چه به روش، استقلال ذاتی از مکاتب دارد و تعریف و توصیف آن به اوصاف "مکتبی" و "غیرمکتبی" و "اسلامی" و "غیراسلامی" اساساً نادرست است و هیچ وجه صحیح و معقولی ندارد.» همچنین در بخش دیگر همین مقاله در مقام تحولات تاریخی علم، قبول میکند که سوالات علمی را پیشامدهای تاریخی میتوانند تعیین کنند ولی باز جواب به سوالات که محتوای علوم را میسازند، از جانب "علم" است و وابسته به مکتب خاصی نمیشود. اما در مقاله "ناز و نیاز علوم انسانی" که مهر ماه امسال نگارش یافته، سروش علوم انسانی اسلامی را هرچند به علوم انسانی نقلی تنزل میدهد (که در ادامه به آن خواهیم پرداخت) اما بیان میدارد: «در تدوین و تأسیس علم انسانیِ نقلی با عالمان دین نزاع نباید کرد و به نحو پیشینی از امتناع آن سخن نباید گفت." و در ادامه هم پیشنهادات خودش را برای بازسازی و بومی سازی علوم انسانی در سه بند بیان میکند! همچنین سروش در مصاحبهای که بعد از سفر مقام معظم رهبری به قم، با سایت جرس انجام میدهد، ضمن توهینها و تمسخرهای فراوان! پیشنهاد میکند برای بازسازی علوم انسانی به تدریس فلسفه علوم انسانی مبادرت ورزند! گذشته از این چرخش تاریخی! مواردی در مقاله او وجود دارد که در ادامه به نقد آنها خواهیم پرداخت: 1- سروش برای اینکه شأن کار عالمان علوم انسانی و محققانی که روی علم دینی کار میکنند را پایین بیاورد، "علوم انسانی اسلامی" را به "علوم انسانی نقلی" تقلیل میدهد و از این حیث نقدهایی را به روش و هدف محقاقان این عرصه وارد میکند. منابع شناخت در اسلام غیر از وحی که باید در منابع نقلی آن را جستجو کرد، شامل عقل و حس هم میشود اما علم مدرن با تأثیرپذیری از مکتب پوزیتیویسم منطقی که سالها بر عرصه علم حکمرانی کرد، جز حس و تجربه هیچ منبع شناختی را قبول ندارد. سروش هم که شاگرد و البته استاد همین مکتب است، در گذشته از این حیث بر علم دینی میتاخت. اما الان برای تحقیر کار محققان یا عدم درک صحیح از منابع شناخت در اسلام، مدام علوم انسانی نقلی را به جای علوم انسانی اسلامی به کار میبرد. بهانه آن را هم بخشی از صحبتهای رهبری قرار میدهد که ایشان فرمودند «مبانی علوم انسانی باید از قرآن اخذ شود» اين فرمایش رهبری چه براساس جهان بینی اصیل اسلامی و چه براساس پارادایمهای غالب در فلسفه علم، صحیح و قابل درک است. قرآن در نگاه دینی ما همانطور که در آیه 38 سوره انعام بیان میفرماید "ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَی" از بیان هیچ چیز فروگذار نکرده. و البته این بدان معنا هم نیست که هرحکم علمی بدون واسطه و بدون نیاز به تفکر و تفقه در قران موجود است. بلکه خود قران میگوید آیات و احکام را برای کسانی که تفکر و تفقه میکنند تفصیل میدهیم "قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُون (98 انعام) این موضوع برای علوم طبیعی ممکن است مناقشه برانگیز باشد اما برای علوم انسانی اظهر من الاشمس است. علوم انسانی در همه جا با دو سوال آغاز میشود: سوال از کیستی انسان؟ و سوال از چیستی سعادت انسان؟ بر این اساس چه کسی جز خداوند که خالق انسان است و به تمام وجوه او علم دارد، میتوان تعریفی جامع از انسان ارائه دهد؟ و سعادت سرمدی او را تعریف و تضمین کند؟ سروش در سخنرانی سال 74 خود میگوید: «انسان یک موضوع است برای علوم انسانی و در تعریفی که از او ارائه میشود، بین اسلام و مکاتب دیگر فرقی نیست!» یعنی مثلاً جامعه شناسی ایمیل دورکیم که انسان را محصول اجتماع میداند، یا زیست شناسی داروین که انسان را حاصل انتخاب طبیعی و تکامل تدریجی حیوان میداند! یا روانشناسی فروید که رفتارهای انسانی را ناشی از شهوت جنسی میداند؛ با قرانی که کلام خداست و میگوید "لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في أَحْسَنِ تَقْويمٍ" و انسان را اشرف مخلوقات میداند و انواع ویژگیها و ضعفها و قوتهای او را بیان میکند، از نظر جناب سروش تفاوت ندارد! این نقد از باب معرفتشناسی سروش بود اما از باب روششناسی هم با نگاهی به فلسفه علم جدید به راحتی میتوان نشان داد مبانی و متافیزیک علوم، از منابع مختلف(مثل وحی) دریافت میشود و علوم جدید براساس روشهای معتبر عقلی و تجربی تولید و بسط پیدا میکنند. لذا هیچ وجه ناصوابی ندارد که تعریف انسان و مبانی انسانشناسی از کلام خالق انسان گرفته شود. و البته اگر بخواهیم کمی جسورانهتر با مسئله برخورد کنیم باید بگوییم اساساً هیچ راهی غیر از این برای شناخت انسان معتبر نیست و هیچ علوم انسانی غیر از علومی که مبانی آن از قران گرفته شده باشد، معنادار نیست. جایگاه عقل و تجربه هم در ساخت علوم انسانی مشخص شد. مثال واضح علوم انسانیِ اسلامیِ عقلی، فلسفه اسلامی است که یک علم کاملاً عقلی است و پیش از اینها توسط همین عالمان دین به روش عقلی – که اصلاً جز منابع دین است- پدید آمده است. پس برخلاف نظر آقای سروش، علوم انسانی اسلامی که ابتنای آن صرفاً بر وحی نیست، نه تنها معنادار و ممکن است که ما پیش از اینها آن را داشتهایم. البته این موضعگیری سروش خالی از تناقض هم نیست. او در یک جای مقاله از آیت الله جوادی آملی –که به حق از بزرگترین عالمان علوم عقلی و فلسفی در عصر حاضر است- نقلی میآورد که ایشان مدعی است علوم انسانی اسلامی را از دل فلسفه اسلامی به زودی میتوان استخراج کرد. یعنی سروش که میگوید علوم انسانی قرار است نقلی شود، در مقالهاش شاهدی میآورد از آیت الله جوادی مبنی بر اینکه علوم انسانی از دل فلسفه بیرون میآید! 2- سروش در بخش دیگری از این مقاله میگوید: «حوزه هاي علميه، اگر بخواهند علم انساني بومي بنا کنند، پيشنهاد من اين است که از علم تاريخ بيآغازند .... از ابتدا سراغ علوم تجربي چون جامعه شناسي و اقتصاد رفتن کار را بر آنان دشوارتر خواهد کرد.» یعنی سروش شروع علم را از تاریخ میداند. البته تاریخ، شروع خوبی است ولی کامل نیست. علم در دل جامعه، فرهنگ و تاریخ یک ملت باید ساخته شود تا متناسب و پاسخگوی نیازهای آن مردم باشد. علوم انسانیِ رایج مثل اقتصاد که امروزه در کشور ما با بحران مواجه شده به دلیل این است که خاستگاه بومی و اسلامی ندارد. تئوریها و مبانی آن در غرب تولید شده و بدون ملاحظه به کشور ما آمده. پس پیش از اینکه به مطالعه صرف تاریخی مشغول شویم و تولید تاریخ بومیکنیم باید مبانی علوم غربی را بشناسیم و نقد کنیم، سپس نیازها و قابلیتهای اصیل بومی خود را بشناسیم و بسترهای فرهنگی-اجتماعی جامعه را برای تغییر و تولید علوم فراهم کنیم. گذشته از این، برخی مسائل بحرانی و نیازهای اساسی وجود دارد که به دلیل وابستگی حداکثری علوم موجود به مبانی غربی، حیات دینی جامعه ما را به خطر انداختهاند. نظریات اقتصادی، جامعه شناسی و روان شناسی موجود از این دستهاند. در این حوزهها ضرورت دارد یک اقدام اصلاحی ضرب العجلی صورت پذیرد.
3- سروش پیشنهاد میکند برای تولید علوم انسانی فضای آزاد برای نقد و نظریهپردازی بوجود بیاید و میگوید از ابتدا بنا را بر حذف و طرد نگذارند. این توصیه هرچند خوب است اما به جا نیست! چرا که علوم انسانی رایج و حاکم بر فضاهای علمیِ ما، علومی است که آقای سروش و هم فکرانش میپذیرند و از آن حمایت میکنند. امروز قدرت در فضاهای علمی به دست علوم انسانی غربی است و آنها باید فضای تضارب آراء را فراهم کنند. اما اتفاقاً و برخلاف توصیه سروش آنها به هیچ وجه نه حاضر به جوابگویی، نه آماده نقدپذیری و نه پذیرای بحث آزاد در مقابل انظار عمومی و دانشگاهی هستند. خود آقای سروش که این توصیه را دارد به جز اول انقلاب در مقابل مارکسیستها و در کنار آیت الله مصباح یزدی، نه تا به حال در مناظرهای حاضر شده و نه در مقابل سوالکنندگان متانت قلم و زبان خود را آنطور که باید حفظ کرده است. ------------
http://drsoroushh.blogfa.com/post-21.aspx |
http://mofidnews.com/index.php?page=desc.php&id=164&tab=weblog |