نسخه چاپی

سایت تحلیلی و اطلاع رسانی مفید نیوز
سینمای هولوکاستی؛ خروس تخم طلای صهیون - قسمت دوم
دشمن شناسی


فیلم به ستاد مشترک ارتش آمریکا باز می گردد ؛ مادر سرباز جیمز رایان بعد از کشته شدن سه فرزند پسرش خواهان برگرداندن او است. بعد از مذاکرات رییس جمهوری و رییس ستاد مشترک ارتش به سروان میلر دستور می رسد که از ستاد نیروهای آمریکایی در فرانسه حرکت کرده سرباز جیمز رایان را به آمریکا برگرداند. گروه سروان میلر از جبهه ای به جبهه ای دیگر می روند. سرباز رایان های مختلف را پیدا می کنند که هیچکدام سرباز جیمز رایان نیستند. ترکیب اولیه واحدها بعد از تحمل تلفات فرود در نورماندی به هم خورده و افراد در واحدهایی که متعلق به آنها نیست حضور پیدا کرده اند. در بین سربازان آمریکایی دعا و طلب آمرزش به روشنی دیده می شود که تاکید بر خدا باوری آنهاست.سرانجام خلبان هواپیمایی که سرباز جیمزرایان نیز در آن بوده به سروان میلر کمک می کند تا برای پیدا کردن او مسیر فرود را جستجو کند. دوربین زوایای جنگ (خرابی ها، آواره شدن مردم نورماندی،،از هم گسیختگی واحدهای آمریکایی) را در مسیر پی گیری گروه سروان میلر به تصویر می کشد. سرباز جیمز رایان را زمانی می یابند که واحد آنها تنها واحدی است که باید پل ارتباطی به پاریس را محافظت کند و ورود ارتش آمریکا را تسهیل سازد. در مذاکرات بین سروان میلر که تا آن هنگام دو نفر از افراد خود را نیز از دست داده است با سرباز جیمز رایان و ابلاغ فرمان ستاد مشترک آمریکا و سفارش مادر، سرباز رایان از برگشتن به آمریکا در آن شرایط خود داری می کند. سرباز رایان با توجیه شرایط خاص جبهه به سروان میلر تاکید می کند که اگر مادرش هم جای او بود نمی توانست در چنین شرایطی جبهه را ترک کند. واحدهای آمریکایی فداکارانه می جنگند تا نیروهای کمکی شان رسیده پل پیروزی به سوی پاریس مورد استفاده آنان قرار گیرد. فیلم به گورستان "گولویل" بر می گردد که جیمز رایان مسن در کنار همسر و فرزندش به گور کاپیتان میلر ادای احترام می کنند. جیمز رایان با چشمان اشکبار و با دغدغه خاطر از زنش می پرسد: آیا زندگی درستی داشته است؟ او نیز تایید می کند و فیلم به پایان می رسد. نگاه ویژه اسپیلبرگ 1998 به وقایع 1944 حاصل آخرین رویکردهای حکومت آمریکا از دهه نود تا امروز است. تعلق مذهبی دادن به آمریکایی ها به زمینه های تبلیغاتی مسیحیان صهیونیست در آمریکا بر می گردد که با اعلامیه ها و سخنرانی های مکرر برای ارتش آمریکا علاوه بر به اصطلاح نجات بخشی ملت ها از حکومت های غیر دموکراتیک، در این دهه عنوان مذهبی نیز به آن بخشیده اند. در همین روند بارها واژه جنگ صلیبی از دهان جرج بوش پدر و پسر در سخنرانی ها د رمورد مبازاره با مسلمانان به گوش رسیده است. کشیش های پروتستان هزاره گرا نیز به کمک رامسفد، بوش، دیگ چنی و... آمده اند که بگویند سربازان مسیحی آمریکایی باید در خاورمیانه آن چنان بجنگند که صلح واقعی با ظهور مسیح بدست آید و مسیح هزار سال پادشاهی کند. کشیش هایی نظیر "یت رابرسون" به شدت بر طبل جنگ در عراق و افغانستان می کوبند. بر این مبناست که نگاه اسپیلبرگ به فیلم سرباز رایان تفاوت های اساسی با دیگر فیلم های مربوط به جنگ جهانی دوم دارد. "هاری ترومن" رییس جمهور وقت آمریکا یهودی بود و طبیعی است که فرمانی ویژه برای ستاد ارتش آمریکا صادر کند تا به هر قیمتی سرباز رایان یهودی را زنده به آمریکا برگردانند. این فیلم به جایگاه ویژه یهودیان در آمریکا تاکید می کند که از رییس جمهور تا رئیس ستاد مشترک آمریکا آن همه دغدغه برای زنده ماندن سرباز رایان دارند. فیلم های اسپیلبرگ چه آن دسته که به صورت مستقیم به یهودیان می پردازد -فهرست شیندلر، نجات سرباز وظیفه رایان- و چه آن دسته که غیر مستقیم این حرکت را تداوم می بخشند -مانند ایندیانا جونزها و...- باعث شده است دیگر یهودیانی که در اطراف شرکت او گرد آمده اند به کارهای مستقل خود بپردازند. "رومن پولانسکی" دیگر یهودی فیلمساز مطرح آمریکایی بعد از مشارکت و همکاری با اسپیلبرگ فیلم های معروف خود "پیانیست" و... را ساخته است. یهودیان دیگر که از اروپای شرقی و مرکزی آمده اند نظیر کامینسکی و... در کنار او فعال هستند. اسپیلبرگ علاوه بر همکاری با هالیوود در شرکت فیلمسازی خود "آمبلین" با آرم کره و عنوان "دریم ورکز" در دو دهه گذشته در بخش های مختلف سینمایی، تلویزیونی، انیمیشن، بازی های رایانه ای با گرد آوری مجرب ترین عناصر، تولیدهای بسیاری داشته و اکنون در عالم فیلم سازی قطبی تعیین کننده محسوب می شود. به گزارش "مهر" از سال 1978 اسپیلبرگ در مقام تهیه کننده توانست کارگردان ها، فیلمنامه نویس ها، آهنگ سازان و... قوی و متبحر را در اطراف خود گرد آورد. "زمه کیس" و" باب گیل " دو کارگردانی هستند که از اوایل دهه هشتاد همکاری شان را با اسپیلبرگ آغاز کرده اند. "زمه کیس" با ساختن فیلم های "ماشین زمان"، "بازگشت به آینده"، "چه کسی برای راجر رابیت پاپوش دوخت" و "فارست گامپ" جایزه اسکار هم بدست آورد. "جودانته". یکی دیگر از فیلمسازان موفق شرکت فیلمسازی اسپیلبرگ است که فیلم ضد جنگی "سرباز کوچولوها" نام او را بر سر زبان ها انداخت. "سام مندز" یکی دیگر از فیلمسازان شرکت اسپیلبرگ است که فیلم هایی چون "زیبایی آمریکایی " که اسکار هم برد و فیلم "مکزیکی" و... از ساخته های اوست. شرکت های "آمبلین / دریم ورکز" امروزه فیلم های متنوعی می سازند: "مردان سیاهپوش "، "تکامل"، "نقاب زرو"، " آخرین روزها" -که اسکار هم گرفته است-.یکی از عوامل ورشکستگی فیلم های انیمیشن شرکت "والت دیسنی" تنگ شدن بازار به وسیله فرآورده های "آمبلین / دریم ورکز" اسپیلبرگ است

فیلم های دایناسوری " دانیاسور کوچولو"، " دره شگفت انگیز"، " مورچه ای به نام زی"، "شرک" و... رقبا را از میدان بدر کرده است. سریال های تلویزیونی اسپیلبرگ با همکاری زمه کیس، دانته، اسکورسیزی، هایمز، دو ویتو، ایستوود و ریچارد ماتیسون مانند سریال های "مایه شگون"، " قطار شبح"، "اورژانس"، "برادران همرزم" و... موفقیت های بسیاری برای آنان به ارمغان آورده است و بیشتر از موفقیت های تجاری آنچه حیات و تکامل این فیلمساز و کمپانی اش را تضمین می کند تامین اهداف صهیون است وگر نه چه بسیار فیلمسازان موفق و پرمخاطبی که خلاف جهت آب حرکت کردند و زیر چرخ های ماشین فیلمسازی هالیوود له شدند فیلم "زندگی زیباست" ؛ داستانی در امتداد دروغ های تاثیر گذار "زندگی زیباست" فیلمی از داستان مکرر کشتار و آزار یهودیان در طول جنگ حهانی دوم است که این بار "روبرتو بنینی" با خوشمزگی های ویژه فیلم های ایتالیای به تحریف تاریخی پیرایه ای از "یهودیان ایتالیا" پوشانده است. در این فیلم روبرتو بنینی کارگردانی، فیلمنامه نویسی و بازیگری نقش اصلی (گوئیدو) را بر عهده داشته و نیکولیا براسکی ( دورا ) ماریزا پاردرز ( لورا، مادر دورا) گوستینو دورانو ( عموی گوئیدو) سرجیوبوستریک ( فروکیو )، جورجیوکانتارینی ( جوزئه) نقش آفرینی کرده اند. تهیه کننده: الدا فری، جیان براگی و مدت فیلم 117 دقیقه است. فیلم زندگی زیباست یک کمدی درام است که ترکیبی از سبک آثار "چارلی چاپلین" و " وودی آلن" را بکار گرفته، با این تفاوت که از کمدی بزن بکوب چاپلین در حرکت های اضافی بداهه سازی کمترتاثیر پذیرفته و همچنن کمتر از عنصر ویژه روشنفکری وودی آلن استفاده می برد. از خشونت مستقیم اهتراز می کند و از این منظر به القا خشونت به طورغیر مستقیم سود می برد. همچنین در شبیه سازی شرایط جنگ جهانی دوم صرفا در کمیت های انسانی پرتعداد همسویی دارد. فیلم در فضاهای خارجی خوش آب و هوا و در دکورهای امروزی شیک فیلمبرداری شده و کارگردان هیچ شبیه سازی منطقی ومتناسب با ادعای موردنظرش انجام نداده است. گوئیدو ( بنینی ) و دوستش ( فروکیو) حدود سال 1936 مناطق روستایی توسکان راترک می کنند و به شهر می آیند. گویئدو در آنجا عاشق " دورا" می شود و پس از آنکه او را در روز نامزدی اش با یک نفر دیگر، از کلیسا می رباید با او ازدواج می کند. پنج سال بعد ( 1939) آنها دارای یک پسر شده اند. دو یا سه سالگی پسرشان همزمان با وضع قوانین جمع آوری یهودیان ایتالیایی توسط فاشیست ها می شود و قوای آلمانی نیز در این امر رهبری عملیات را بر عهده می گیرند. گویئدو در شهر فقط عمویش را داردکه از ازدواج اش با دورا را ممکن ساخته است. اما آن ها نیز به دلیل یهودی بودن همراه با دیگر یهودیان شهر محکوم به فرستاده شدن به اردوگاههای کار اجباری هستند. گویئد، همراه با پسرش و عمو بازداشت و به قرنطیه راه آهن فرستاد می شوند. دورا که یهودی نیست و مصون از بازداشت شدن است بعد از آگاهی از وضع شوهر و بچه اش، داوطلبانه به صف بازداشتی های می پیوند تا بتواند همراه آنان باشد. گوئیدو برای پیش گیری از آسیب پذیری پسرش مجبور است همه امور را با اشکال کمیک جلوه دهد و به پسرش بقبولاند که آنها دراردوگاه کار اجباری در محیطی دوستانه قرار دارند. همه رفتارها با اسرا از روی تفریح است واو باید یاد بگیرد کم کم با شرایط جدید سازگاری داشته باشد. آنها در اردوگاه موفق می شوند یک بار به هنگام جدا کردن مردان وزنان همدیگر را ببینند و یکبار هم با استفاده از فرصت صدای گوئیدو و پسرش به گوش دورا می رسد. بعد از مدت ها گوئیدو با همکاری پزشک نظامی اردوگاه به خدمت در باشگاه افسران گماشته می شود و با استفاده از ساختمان بلند رستوران نقاطی را در اطراف اردوگاه شناسایی می کند و پسرش را به امید نجات در جعبه ای چوبی قرار می دهد. گوئیدو بعد از پنهان کردن پسرش دستگیر و تیرباران می شود. بعد از مدت کوتاهی سربازان آمریکایی سر می رسند و پسرگوئدو را سوار تانک خودشان می کنند و هنگام انتقال اسیران زن به سوی شهر او را به مادرش دورا تحویل می دهند. حجم بسیار بالای تولید فیلم های سینمایی ومجموعه های تلویزیونی صهیونیست ها در راستای توجیه دروغ بزرگ شان مبتنی بر قربانی شدن میلیون ها یهودی در طول جنگ جهانی دوم قابل توجه است. فیلم هایی چون " پیانیست " فهرست شنیدار، نجات سرباز رایان " و " زندگی زیباست" چگونه جوایز را به خود اختصاص می دهند و در نتیجه از فروش و اقبال خوش نیز برخوردار می گردند. سه جایزه اسکار 1998 و جایزه بزرگ هیات داوران جشنواره کن 1998برای " زندگی زیباست " از آن جهت برای صهیونیست های مستقر در باشگاههای مافوق قوانین بین المللی و جشنواره ها و سیاست تبلیغاتی امپریالیستی اهدا شد که دامنه فیلم سازی صهیونیسم بین المللی را از دایره هالیوود، فیلم سازان صهیونیست اروپای شرقی به ایتالیا می گستراند و دنیایی دیگر به مظلومیت ساخته صهیون اضافه می کرد. از سال 1919 که قرار داد " ساس پیکو" در آمریکا بین طرف های درگیر درجنگ جهانی اول منقعد گردید انگلستان در برابر فرانسه که بر اردن و سوریه حاکمیت داشت به قیومیت خود در فلسطینی وعراق جنبه قانونی بخشید و بلافاصله به تحقق اعلامیه وزیر امورخارجه اش " بالغور " که در سال 1917 قول تشکیل دولت یهودی در فلسطینی را به آژانس یهودی در فلسطین را داده بود با شتاب بیشتری پرداخت. از سال 1922 چرچیل ( در جنگ جهانی دوم نخست وزیر انگلستان شد) وزیر مستعمرات انگلیس که از شوق شیفتگی به صهیونیست ها خود را یهودی معرفی می کرد امکانات امپراتوری را درخدمت به صهیونیست ها برای انتقال از اقصا نقاط جهان به ویژه از اروپایی شرقی بسیج کرد. کشتی های بریتانیایی مهاجران را به فلسطینی روانه کردند و مهاجران در فلسطینی مورد حمایت انگلستان قرار گرفتند،به طوری که جمعیت پنجاه هزار نفری اوایل دهه بیستم در سال 1936 از شش صد و پنجاه هزار تن گذشت. .همچنین گروه تروریستی " هاگانا" با آموزش ها و جنگ افزارهای انگلیسی تعدادشان در سال 1939 از مرز پنجاه هزار تن گذشت و ترورها و نسل کشی فلسطینی ها در زیرحمایت انگلیسی ها سرعت بیشتری یافت. در طول جنگ جهانی دوم بدلیل درگیر بودن انگلیسی در جنگ، هاگانا و اشتران و شصت هزار یهودی مسلح وضع موجود را ادامه دادند و جنگ زرگری آلمان هیتلری و انگلیس چرچیل درشمال آفریقا که می توانست به فلسطینی کشیده شود در منطقه استراتزیک " المسلمین "با فرماندهی فراماسونری وابسته به صهونیسم ؛ "مارشال رومل" معروف به روباه صحرا به نفع ژنرال مونتگمری انگلیسی صحنه نبرد را ترک کردند و سرنوشت جنگ جهانی دوم از 1944 به نفع انگلستان تغییر کرد. در کل دوران پنج سال جنگ جهانی دوم با وجود بنادر شوروی در دریای بالتیک و سیاه و حضورناوگان انگلستان در دریای مدیترانه و سرخ کمربند امنیتی صهیونیست ها را به هم وصل می کرد. در چنین شرایطی لازم است برای کتمان کشتارهای جمعی فلسطینی های بی گناه د دوره اول مهاجرت، ایجاد رعب و وحشت در میان یهودیان ساکن دیگر کشور ها که نه رقبتی به مهاجرت داشتند و نه تن به حمایت از صهیون می دادند توسط گروه های تروریستی صهبون همچنین برای زمینه سازی برای کشتار بی رویه در دوه های بعدی تسلط بر سرزمین های اشغالی ف قتل عام زنان، کودکان و مردان بی گناه بهترین روش ایجاد زمینه ای تاریخی در ذهن مخاطب است که مظلومیت این تیزه از یهود را چنان عظیم جلوه دهد که تصور بروز هر گونه ظلم از سوی صهیون را دور از ذهن نمایاین سازد. بر همین اساس آنچه به نام کشتار یهودیان در " گتو" های مختلف لهستان، آلمان و فرانسه افسانه پردازی می شود دروغی بیش نیست. کشتار ها بیشتر به وسیله حامیان تاسیس دولت اسراییل انجام گرفت تا قوای فاشیست های هیتلری و موسیلینی. اوج توافق غرب و شرق را در سال های 8- 1947 می بینم که بعد از حمله اعراب متحد و سرکوب تروریست ها هاگانا، سربازان به ظاهردشمن شرق کمونیستی و غرب کاپیتالیستی از انگلیس و چکسلواکی و رومانی و فرانسه به فلسطینی سرازیر شدند و اعراب و فلسطینی ها را شکست دادند. طرح فیلم هایی چون " زندگی زیباست " براساس دروغ محض قرار داده شده و به نوعی تاریخ سازی بر صهیونیسم شده است. رژیم صهیونیستی در طول جنگ جهانی دوم به لطف انگلستان و شرکایش از همه امتیازهای یک دولت پنهان در فلسطینی برخوردار بود وطبق برنامه اعلام شده از سال 1922 سالانه یکصد و پنجاه هزار نفر یهودی روانه فلسطین می شدند.چگونه است که ایتالیا از این امکان برا اخراج یهودیان کشورش سود نبرد و تن به داستان جنایتبار " زندگی زیباست " داد. واقعیت چیز دیگری است ؛ با توجه به اینکه صهیونیست هایی چون اسپیلبرگ، رومن پولانسکی، بیلی وایلدر و نبینی و... نیزبا زبان سینما به تاریخ نویسی صهیونیستی مشغولند باید منتظر باشیم تا داستان هایی به مراتب تلخ تر و تاثیر گذار تر از راه برسند تا حدیث دروغ های زیبا و اثر گذار بهتر از قبل در جان و روح مخاطب سینمای جهانی قرار گیرد. منابع: 1- مثلث سرنوشت (نوام چامسکی) 2- جنایات صهیونیسم در فلسطین ( اسماعیل یوسفیه) 3- واقعیت های جامعه اسراییل (جک برن استین) قیام شیطان هیتلر؛ تحریف به موقع تاریخ از سوی صهیون خبرگزاری "مهر" - گروه فرهنگ و هنر: در نیمه اول سال 1383 آلمانی هایی که تا کنون صد ها فیلم ضد نازی را دیده بودند به تماشای فیلم " سقوط " نشستند و اینچنین نخستین فیلم تاریخی که به شکلی جانب دارانه ویژگی های مثبت آدولف هیتلر را به تصویر کشیده است مورد استقبال ملت آلمان قرار گرفت. " سقوط" فیلمی است که با اهداف از پیش تعیین شده تولید شد و واکنش سریع صهیونیست های را برانگیخت. این فیلم در بسیاری از کشور ها هرگز به روی پرده نرفت، زیرا صهیون که خود از کاربرد و تاثیر سینما مطلع است خوب می داند تماشای چنین فیلمی در دراز مدت چه نتایجی در پی دارد. پیش از این صهیونیست ها خود صدها فیلم اروپایی و آمریکایی را با بهره مندی از تنفر جهانی نسبت به قتل عام انسان ها به روی پرده فرستادند و با نمایش گذاشتن داستان هایی از دوران جنگ دوم جهانی، هیتلر را موجودی روان پریش و خطر ناک به تصویر کشاندند. از میان این آثار فیلم " هیتلر " با نام دیگر "قیام شیطان هیتلر " از جمله آثاری است که ا در نقطه مقابل "سقوط " قراردارد. داستان فیلم از کودکی هیتلر در سال 1898 در اتریش شروع می شود ؛ پسرک پدرش را از دست داده ومادرش اورا در خانه عمویش نگه داری می کند. هیتلر کودکی منزوی ودیگر آزار است و عمویش او را به خاطر آزاررساندن به گربه هایش دائم کتک می زند. بعد ازمرگ عمو، مادرش او را در کنار دختر خوانده اش ( آنجلا ) نگه می دارد. درس خواندن هیتلر تعریفی ندارد و در دبیرستان نیز باناکامی روبرو می شود. بعد ازمرگ مادر، خانه راترک گفته مدتی در میان خیابان خواب ها بسر می برد و مدام از ستم بانکداران جهان خوار یهودی حرف می زند که زندگی آلمانی ها را تباه کرده اند. او در ادامه بعد از دریافت مبلغی پول از آنجلا راهی مونیخ می شود و با شروع جنگ جهانی اول به جبهه بلژیک اعزام می شود. در ا ثر تلاش هایش در جبهه سرگروهبان می شود. بعد از جنگ در حالی که حکومت کمونیست ها ویهودیان ( کارل لیبکنخت ) در سال 1918 برسرکار می آید اوبا تحریک دیگران ( دست راستی ها ) موفق به سرنگونی ( کمونیست های یهودی می شوند ) از 1919 یک یهودی متحول ( ارنست هلفسیتن ) او را راهنمایی و حمایت می کند و با سرو وضع جدید درحالی که عکس هایش برهمه درها و دیوارها چسبانده شده است با سخنرانی های آتشین موفق به جلب نظر مثبت گرایش های فاشیستی می شود. ابزار تبلیغی او لغو قانون غرامت جنگی ورسای و محوکردن جهودهاست. هیتلر جوان باتوجه به زمینه مثبت اجتماعی وتورم فزاینده جامعه ( یک قرص نان به مبلغ پنج هزار فرانک ) موفق به تشکیل حزب ناسیونال سوسیالیست می شود. در اقدام کودتایی در 1924 به زندان می افتد و کتاب " نبردمن " را می نویسد. به محض بیرون آمدن اززندان، روزنامه ارگان حزب را فعال تر می کند و نویسندگان یهودی و غیر یهودی ( فرتیز و زنش سوفیا گلی یهودی ) او راحمایت می کنند و به زودی به حزب اول کشور مبدل می شوند. در انتخابات 1933 اکثریت کرسی های پارلمان را به دست می آورند و دراقدامات بعدی رییس جمهور (هیندنبورگ ) می میرد و هیتلر با انحلال مجلس و قانون اساسی خود و حزب اش را به عنوان منبع قانون اعلام می کند. یهودیان ناآگاهانه با او همکاری می کنند و به عنوان دوستان هیتلر شناخته می شوند اما بسیاری از همین دوستان در سازمان (s.i) کشته می شوند. حامی اول به قدرت رساندن هیتلر ( ارنست هلف ستین ) به انگلیس می گریزد. ژنرال ارنست نزدیک ترین دوستش را می کشد و دستور فرستاده شدن یهودیان به اردوگاه داخائو داده می شود. در 1939 کشورهای هلند بلژیک، لهستان، فرانسه و... به اشغال آلمان در می آید و درسال 1945 آلمان سقوط می کند. داستان فیلم "قیام شیطان هیتلر" مراحل رشد فردی او وتحولات اجتماعی سیاسی آلمان و رانده شدن جهان به سوی جنگ جهانی دوم را به تصویر می کشد. کارگردان و فیلمنامه نویسان سعی کرده اند اتهام هایی که از سوی هیتلر به یهودیان وارد می شود ( بانکداران یهودی و یهودیان حزب کمونیست آلمان عامل بدبختی مردم هستند ) تنها برزبان اوجاری سازند و چنین روایت کرده اند که این افکار ضد یهود وقتی شیوع پیدا می کند که هیتلر قدرت را قبضه کرده است. همچنین نا آگاهی عناصری که پلکان ترقی هیتلر می شوند برجسته ترنشان داده می شود. فرتیز، روزنامه نگار یهودی کسی بوده است که درطول جنگ جهانی اول در جبهه ها همراه هیتلر بوده است واو زمانی می فهمد که مثل دیگران ( یهودی و غیر یهودی ) اشتباه کرده است که سوار برکامیون ها به سوی اردوگاه "داخائو" در لهستان در حرکت است . تاریخ ازنگاه کارگردان تنها به جنبه های روانی هیتلر محدود شده است و نه به هزاران عامل اقتصادی، فرهنگی، نظامی، ارثیه برجای مانده از جنگ جهانی اول، انقلاب یهودیان کمونیست به رهبری کارل لیبکخت یهودی، انقلاب اکتبر شوروی به رهبری کادر یهودیان حزب کمونیست شوروی با رهبری عملی " لئون تروتسکی " و بانک های روچیلا و... تنها در صحنه ای که بعد ها از آن بهرهای متناقض برده می شود ارنست هلف سیتی کارگزار بانک های یهودی در صحنه ای برای توجیه هیتلر اورا بانشان دادن عکس لنین و داشتن چهره ویژه و چاپ پوسترهایش به سوی راهی بی بازگشت و فاجعه بار هدایت می کند. تحسین کنندگان هیتلر ( یهودیان متحول و صاحبان کارخانه و رادیو و روزنامه ) تنها از او می خواهند لبه تیغ تبلیغاتش را به سوی یهودیان پیوسته به کمونیست نشانه برود. این در حالی است که یهودیان کمونیست در لهستان نیز در شرف بدست گیری قدرت سیاسی به وسیله " روزالوکزامبورگ " بودند. مهمترین بهانه همکاری و حمایت یهودیان سرمایه دار از هیتلر در این فیلم به عنوان یک اشتباه استراتژیک تعبیر می شود. یکی از عاملان اصلی به وجود آوردن هیتلر شخص اسیتر لوم ( مارشال ) است که چون دیگر یهودیان امکان مهار او راناممکن می بیند و با مبازره علیه اومخالفت می کند. در نهایت سرنوشت مارشال به خودکشی منجر می شود. کارگردان برای توجیه مهارناپذیری هیتلر تکیه برصحنه های مختلف از زندگی وشخصیت جنون آمیز او می کند. میل نداشتن به ازدواج، تشویق های جنون آمیز زنهای پیرامون هیتلر - اوا برائون معشوقه هیتلرتنها اوراتشویق و تحسین می کند آنجلا خواهرخوانده اش و همه چون مادرش که تازمانی زنده بود جمله " پسرم نابغه است " را تکرار می کرد - از جمله عناصری هستند که در این فیلم به عنوان عوامل شکل گیری دیکتاتور معرفی می شوند. از نکات قابل توجه فیلم، تشویق هیتلر توسط ارنست هلف ستین است. او با دادن صلیب شکسته مذهبی هیتلر را به ایجاد جنگ های مذهبی تاریخی ترغیب می کند. جنگی هایی که تاریخ نویسان یهودی آمارهای بی شماری از کشته شدگان آن ارائه می دهند آن ها مدعی هستند مسیحیان، یهودیان رادر قرون مختلف و به ویژه دهم تا دوازدهم زنده زنده در آتش می افکندند همانگونه که مدعی وقوع این رخداد در جنگ دوم جهانی هستند. کارگردان بعد از1934 در میان فیلم گریختن هلف سیتن به انگلیس و سپس آمریکا را در قالب مبارزه یک انسان خطا کرده به نمایش می آورد. اورییس جمهور وقت آمریکا را برای شرکت در جنگ جهانی دوم تشویق می کند. در داقع فیلم با به نمایش گذاشتن یاری های چند یهودی کم خرد آن هم در سطح روزنامه نگار وشهروند و به تصویر کشیدن عاقبت غم انگیز آنها، حمایت های کلان صهیون را از هیتلر و حزب نازی کتمان کند و این حمایت ها را زائیده خیر اندیشی چند یهودی جلوه دهد. اما واقعیت چیز دیگری است مارشال تنها ماموریت از پیش تعیین شده ای را به نحو احسن به انجام رسانده است. این فیلم هنگامی ساخته می شود که بر اساس چند سند کشف شده از استاد حزب نازی نجواهایی در مورد حمایت تراس های یهودی از پرورش هیتلر در اروپا به گوش رسید. نقطه اوج نهایی فیلم نمایش تصاویر بازسازی شده و مستند گونه از کوره های آدم سوزی و اردوگاه های مرگ است. یعنی همان اشک تمساح که مخاطب بی خبر از جریان نهان فیلم را متاثر از این جنایت وحشتناک از سالن بیرون می فرستد و به این وسیله نیتجه گیری از آنچه در طول بیش از یک ساعت در ذهن تماشاچی فیلم نقش بسته را با تلنگری به جهت دلخواه سوق دهد. شاید بتوان پایم فیلم " قیام شیطان هیتلر " را در این عبارت خلاصه کرد: " هر آنچه در مورد چگونگی و چرایی تکامل حزب نازی و شخص هیتلر شنیده اید فراموش کنید و به یاد آورید نتیجه این تکامل را که قربانی شدن هزاران یهودی در کوره های آدم سوزی ست. " ساختن فیلم هایی درباره جنگ جهانی دوم و نشان دادن کشتار یهودیان علاوه براین رویکرد جاده حرکت های بعدی صهیون را نیز هموار می کند. زنده نگه داشتن این "تحریف تاریخی " برای صهیون امری حیاتی است. شاید اه اندازی موزه قربانیان یهودی در جنگ دوم جهانی که هرسال درماههای آوریل ومی توسط رژیم صهیونیستی در تل آویو برگزار می شود کوچکترین اقدام از این دست باشد. اما همین اقدام کوچک برای صهیون امری حیاتی است و چنان که امسال ق این موزه با حضور سران 30 کشور در تل آویو بصورت ثابت افتتاح می شود. صهوین همراه نشان داده است استفاده از ابزار رسانه ای را مهمترین روش برای بقای خاطره تاریخی تحریف شده کشتار جمعی می داند و د این میان سینما تافته ای جدا بافته است. فیلم های: "دیکتاتور بزرگ" چارلی چاپلین (1940) - "بودن یا نبودن" ارنست لوبین ( 1942 ) بازسازی آن باهمان عنوان توسط مل بروکس و آلن جانسون ( 1983)،" ظهر 20ژوئیه" گئورگ ویلهم پابست (1954)، "پرده آخر "ویلهم پابست (1995)،" ده روزآخر هیتلر"، آلک گینس (1973)،" هیتلر"ریچارد بیسهارت ( 1962)، "خادم هیتلر " دوگلاس سیرک (1943) "هیتلر مرده یازنده " نیک گریند (1943)، "فرزندان هیتلر" ادولورد دمیتریک ( 1944)،" دارودسته هیتلر پدرو میاخارو ( 1944)،"دریای طلای هیتلر" جیم گودارد ( 1975)، ssهای هیتلر" (1985)،" دختر هیتلر "حمبس کاتنز (1990) "ماکس "منومیس (2002) و " ظهور و سقوط رایش سوم "ساخته ویلیام شایرر از جمله صدها فیلمی است که با تکیه برسرمایه آمریکایی صهیونیستی تولید شده اند. کشتار یهودیان مهمترین ابزار تبلیغی صهیون است. ابزاری که به هیچ وجه حاضر به از دست دادن آن نیست. مظلوم نمایی کارآیی هایی دارد که صهیون ظرایفش را شناخته و به همین جهت حتی حاضر است با قبول بزرگترین رسوایی ها حقیقت را انکار کند. اما در این میان هیچ گاهی تصویری از واقعیت نمایان نمی شود. هرگز صحبتی از حامیان واقعی نازی به میان نمی آید. بد نیست برای نمونه به چگونگی در اختیار گرفتن روزنامه "فولکشو بئو باختر" ارگان حزب ناسیونال سوسیالیست هیتلر که وی را به رهبری حزب و آلمان رهنمون شد و درهمه فیلم های مربوط به هیتلر و نازیسم به نقش مهم آن پرداخته می شود توجه کنیم. لازم است بدانیم که چگونه این روزنامه به دست هیتلر افتاد تا او تبلیغات جهنمی خود را آغاز کند. بودجه ای که برای خرید روزنامه از صاحب ورشکسته آن پرداخت شد شصت هزارمارک بود که هیتلر خود هرگز نگفت آن را از کجا آورده است اما بعدها معلوم شد که مبلغ را صندوق محرمانه ستاد ارتش آمریکا پرداخت کرده است. حزب نازی به کمک وابسته نظامی سفارت آمریکا در برلن که برای دارو دسته نازی ها بانی خیر می شد و کارخانه چی ها و بانکداران را تشویق می کرد که به هیتلر به عنوان " بنیانگذار یک نهضت توده ای " کمک های مالی کنند.بر همین اساس وابسته نظامی آمریکا توانست درماه مارس 1923 این روزنامه را از گرو درآورد، آن گاه با یاری همین شخص ( سروان ترومن اسمیت ) که برای پیگری ماموریتش به مونیخ اعزام شده بود و باکمک های مالی - روپرخت ولیعهد محروم آلمان - و ثروتمندان و بازرگانان یهودی روزنامه خریداری شد. بازرگانان غالبا یهودی که از روی کار آمدن احزاب کارگری وحشت داشتند، درنهایت گشاده دستی سرکیسه را شل کردند و مبالغی نجومی را به دلار به حزب نازی پرداختند. این روزنامه توانست از اوایل آن سال به صورت روزنامه یومیه درآید. داشتن چنین روزنامه ای که ارگان تبلیغاتی حزب باشد چیزی بود که شاید بدون آن هیتلر دچار مشکل می شود. این روزنامه همواره به عنوان برگ برنده هیتلر تلقی می شود. روزنامه ای که بدون حمایت مالی سرمایه داران یک روز هم دوام نمی آورد و هزینه نشرآن به صورت روزانه دست کم تاهنگامی که پشتوانه محکم و تیراژ قابل اعتنایی پیدانکرده است بسیار زیاد بود. اما نباید از این حقایق فیلم ساخت زیرا سیاست کلان صهیون به نحو هراسناکی نمایان می شود و این خوب نیست. همانگونه که در ماه گذشته دولت فرانسه رسوایی مخدوش شدن شعار آزادی بیان را به جان خرید تا سریالی داستانی در اندازه " چشمان آبی زهرا " به نمایش در نیاید ؛ مجموعه ای که داستانی کوچک از هزاران واقعیت جنایت بار روزانه رژیم اشغالگر قدس را روایت می کرد. داستان پر اتهام فیلم "اکسیدوس " و سکوت استعمار پیر خبرگزاری "مهر" - گروه فرهنگ و هنر: صهیون، انگلیسی ها را عامل بدبختی یهودیان معرفی می کند و در مقابل استعمار پیر از فرزند نامشروعش هر چه بشنود سکوت می کند، توجه به محتوای فیلم اکسیدوس این واقعیت را به نمایش می گذارد.اکسیدوس را نمی توان به معنی کامل در هیچ ژانر سینمایی دسته بندی کرد. با توجه به محتوای ظاهرا تاریخی فیلم و با توجه به تحریف و جعل تاریخی داستان آن تنها می توان گفت فیلم متعلق به سینمایی است که از نسب اش سینمای انگلستان درس هایش را به خوبی قرار گرفته و به فراخور نیازهایش، پیر استعمار را می دوشد و دراین میان در مورد وظایف دو طرف نسبت به هم توافق شده است. اکسیدوس با بازی پل نیومن، اوامری سنت، پیتر لاوفورد، سال فیوو، جان درک، رالف ریچاردسون، لی. جی. کوب ارسنت گولد به کارگردانی اتو پریمنگر محصول شرکت ایندنپدت آمریکا است. فیلم اززمان حضور زن آمریکایی در جزیره قبرس در سال 1947 شروع می شود . او با آدرسی در دست سوارتاکسی شده به منزل حاکم نظامی انگلیس ژنرال سولیوان در جزیره قبرس وارد می شود. خانم فرمونت ( امرامری سنت ) در دیدار با ژنرال سولیوان خود را آشنایی از طرف " تام " معرفی می کند. سولیوان از سرگذشت جزیره می گوید که زمانی یونانی ها، رومی ها، آشوری ها و ترک ها آن را تصرف کرده اند و سرانجام امپراتوری، جزیره را از دولت ترکیه خریده است. خانم فرمونت در مقابل از آمریکایی بودن خود حرف می زند و این که وظیفه دارد اخبار آوارگاه یهودی مستقر در اردوگاههای انگلستان را به نشریات آمریکایی گزارش کند. در لنگرگاه توکوفاستر صف هایی طولانی از زنان ومردان ژولیده و افسرده دیده می شوند. سربازان انگلیسی با خشونت با آوارگان و مردم جزیره رفتار می کنند. جوان آمریکایی ( داب) را از کامیونی بیرون می کشند و او را مضروب ساخته، دستگیر می کنند. یک آمریکایی یهودی ( جوئن ) که نماینده گروه تروریستی هاگانا درقبرس است شنا کنان به ساحل می آید و با همدست خود ملاقات کرده اطلاعات را بین خود تقسیم می کنند. بن گانان ( جوئن ) به ستاد ترابری انگلیس می رود و خود را سروان جوئن معرفی کرده با استناد به دستور اداره مرکزی مستعمره های انگلیس، خواهان دریافت 18 دستگاه کامیون می شود. اپراتور از ستاد فرماندهی کسب تکلیف می کند و سرگرد کوپل معاون ژنرال دستور تحویل می دهد. سروان جوئن در ملاقات با رییس مافیای قبرسی از او کشتی طلب می کند. موندیای مافیا هم از او درباره موقعیت و وضعیت موجود می پرسد. جوئن از مونایا می خواهد کشتی ای با ثبت قانونی به وی تحویل بدهد تا بتوانند 611 نفری را که از اردوگاه انگلیسی ها آزادشان کرده به بندر صیفا ببرند. ازکشتی های موجود در بندر بازدید می کنند و سروان از موندیا می خواهد کشتی اسقف اعظم یونان را بدزد، رنگش را عوض کند و به آنها بفروشد. فرمونت در ملاقات با سلیوان از او می خواهد برای صرف ناهار و خرید لباس اجازه مرخصی به دختری چهارده ساله ( کارن هنسون ) داده بشود. فرمونت در توجیه ملاقات خود با آن دختر می گوید که او بشدت آمریکایی می اندیشد، صحبت می کند و اگر بشود، می خواهم او را به آمریکا ببرم. خانم فرمونت دردرمانگاه با دکتر ساموئل ادن مسوول درمانگاه روبرو می شود و انگیزه اش را برای بردن کارن هنسون به او باز می گوید.دکتر در ادامه نصحیت ها به فرمونت می گوید او پدرش را از دست داده است. نازی ها می خواستند از فقر پدرش استفاده کنند او هم از دانمارک فرارکرده است. مادرش هم مرده است. نگهداری ازاو فنا کردن زندگی خود است، فرمونت می پذیرد. سرگرد کوربل در امر تحویل و سوار کردن 611 نفر یهودی بر تعداد 14 کامیون به جوئن کمک می کند. بین ژنرال سالیوان، سرگرد کروبل معاون او و دیوید بنامی مسوول اردوگاه در حیفا هماهنگی ها به وجود می آید. سرگرد تمام مسافران کشتی استار دیوید را تخلیه می کند و به جای آنان 611 مسافر سوار می شوند. در هر گامی به جلو مشخص می شود که سران ارتش انگلستان یهودی هستند واز سوی ملکه انگلیس حمایت می شوند. از طرفی سروان جوئن به دو همدست خود یاد آوری می کند که یهودیان دوستی ندارند و تنها به خودشان متکی هستند. به رغم کمک های ژنرال سالیوان و سرگرد کوربل جوئن کشتی المپیاد را در اختیار می گیرد. فرماندهی انگلیس از جوئن می خواهند المپیاد را به بندر بر گرداند و او در مقابل تهدید می کند. فرماندهی انگلیس تسلیم می شود. ژنرال از خانم فرمونت می خواهد هر چه زودتر باید در کنفرانس مطبوعاتی از آوارگان اخبار وسیع به اطلاع عموم برساند تا بر رای مجمع عمومی سازمان ملل تاثیرمثبت بگذارد مسافران سوارکشتی المپیا هستند. دکتر هدن ادن درباره بچه ها حرف می زند که اگر می توانستند بچه ها را در بندر جای بگذارند آنها کمتر صدمه می دیدند. جوئن در جواب به دویست میلیون یهودی که در بچگی از بین رفته اند اشاره می کند. فرمونت به کارن هنسون می گوید همراهش به آمریکا برود و او در مقابل از فرمونت می خواهد ازدوستی اش با ژنرال استفاده کند و بگذارد همه به فلسطین بروند. بعد از تهدید متقابل انگلیسی ها و جوئن اعتصاب غذا راه می افتد. آنها فریاد می کشند:" یا می میریم یا به فلسطین می رویم... تف به غذای انگلیسی ها " جیره های غذایی انگلیسی ها را به دریا می ریزند. آنها پرچم صهیونیسم را بر روی عرشه کشتی المپیاد به اهتزاز در می آورند. در میان آواره ها ( لاگویچ و اسمالکوویچ ) رهبران اعتصاب هستند. سرانجام آواره ها از کشتی پیاده می شوند. دکتر ادن می میرد و.....ادامه دارد 

http://mofidnews.com/index.php?page=desc.php&id=14&tab=mobareze