نسخه چاپی

سایت تحلیلی و اطلاع رسانی مفید نیوز
شهر هرت
آوای خیال


در شهر هرت حاجت هيچ استخاره نيست
هركار عشقت است بكن بند و باره نيست
در شهرهرت آن چه كه ديدي سكوت كن
حاجت به جنبش دولب و آرواره نيست

مخلوط شير و آب كه بقال مي كند
كاري نكوست چون كه خودش حال مي كند
قصاب خوش مرام براي خوش آمدت
قاطي گوشت دنبه و آشغال مي كند

نازم صفاي زرگر و ايول مرام او
« ثبت است بر جريدۀ عالم دوام او »
مس را به كيميا بنمايد طلاي زرد
بايد كه در گينس بچپانند نام او

شاطر قلي و حركت موزون او خوش است
نان لواش و سنگك و تافتون او خوش است
گر سوخت نان شاطر و شد گاه چون خمير
عمراً غمين مباش كه معجون او خوش است

استاد اگر ز درس تو دزدد خيال نيست
معمار اگر ز آهن و گچ زد خيال نيست
در شهر هرت آدم اگر خوب شد بد است
هر كس در آدمي بشود رد خيال نيست

قاضي شهر ويژۀ ما چون كه عادل است
حكمي كه مي دهد همگي از ته دل است
من مانده ام در اينكه چرا پاي شاكيان
با اين چنين قضاوتي همواره در گل است؟

دربان يك اداره شود چون مدير كل
شادي بكن ،برقص و بزن ساز با دهل
تقديم كن به رسم خوش آمد به آن جناب
مانند سايرين دو سه فروند تاج گل

در شهر هرت اول هر چيز آخر است
هر نابلد ز معجز اين شهر ماهر است
رندي به طعنه گفت در اين شهر بي مثال
«جاويد» هم به جان خودش گفته شاعر است

http://mofidnews.com/index.php?page=desc.php&id=116&tab=weblog