بایکوت و تحقیر هماهنگ ملک سلیمان، حلوا حلوا کردن سن پطرزبورگ
این اولین بار نیست که یک فیلم مذهبی توسط منتقدان سینما ایران تحریم میشود و اولین بار هم نیست که فیلم یک کارگردان یا تهیهکنندهی مشهور (که اتفاقاً سنپطرزبورگ هر دو را داراست) فارغ از ضعف اثر، تیتر اول همهی مجلات سینمایی می شود!
ملک سلیمان و سن پطرزبورگ این روزها شاخصترین فیلمهای روی پردهی سینمای ایران هستند که بیش از دیگر فیلمها مورد توجه سینما دوستان ایرانی واقع شدهاند. آمار فروش سینماها هم حاکی از آن است که ملک سلیمان صدرنشین جدول فروش است و پس از آن، سنپطرزبورگ با فاصلهی نسبتا زیادی قرار دارد. اما اگر به رسانههای سینمایی کشور به خصوص در حوزهی نشریات و مجلات سینمایی توجه کنیم، درمییابیم که بر خلاف استقبال خوب مردم از فیلم ملک سلیمان، این رسانهها چندان توجهی به این فیلم نشان ندادهاند؛ اما در عواض تیتر یک بسیاری از این مجلات و عکس روی جلد آنها، به فیلم سنپطرزبورگ اختصاص یافته است. موضوع وقتی جالبتر میشود که این مجلات سینمایی را ورق بزنید و نگاهی به مطالب داخل آنها بیاندازید. آنچه در این تورق کوتاه نگاه شما را به خود جلب میکند، تعدد نقدهای مثبتی است که بر سنپطرزبورگ نوشته شده و در مقابل، سیل انتقاداتی است که نثار فیلم ملک سلیمان شده است.
البته بسیار دیده شده که نظر منتقدین سینمایی با نظر مردم متفاوت باشد و اصولا دلیلی وجود ندارد که فیلم اول گیشه، انتخاب اول منتقدان نیز باشد. چه آنکه فیلم ملک سلیمان فیلم کم اشکالی هم نیست و از حیث فیلمنامه آشکارا ضعف دارد؛ اما آنچه که کمی مشکوک به نظر میرسد، ترجیح فیلمی با مختصات سنپطرزبورگ بر ملک سلیمان است. به عبارت دیگر، قصد از نگارش این مطلب این نیست که ملک سلیمان را فیلمی ایدهآل جلوه دهیم و به خاطر نقد آن، منتقدان را متهم کنیم؛ بلکه میخواهیم بگوییم که ملک سلیمان در برابر فیلم سنپطرزبورگ فیلم بهتر و البته به شدت آبرومندتری است و بر همین اساس، دلیل این همه تعریف و تمجید از آخرین فیلم بهروز افخمی توسط سینمایی نویسان را نمیفهمیم.
سنپطرزبورگ، آخرین ساختهی بهروز افخمی است که در ژانر کمدی قرار دارد. این فیلم از همان روزهای نخست آغاز به کار و حتی پیش از آن -در مرحلهی انتخاب کارگردان- اثر پر سر و صدایی بود. حواشی این فیلم تا آخرین روزهای تدوین کار نیز ادامه داشت؛ تا جایی که افخمی در روزهای پایانی کار، اعلام کرد که با تهیهکنندهی فیلم به اختلافاتی برخورده است و قصد ندارد که اجازه دهد نامش در تیتراژ فیلم به عنوان کارگردان درج شود.
اگرچه بالاخره این مشکل حل شد و افخمی از خواستهی خود کوتاه آمد، اما بهوضوح مشخص است که افخمی خیلی از نتیجهی کار خود راضی نبوده است که قصد حذف نامش از تیتراژ فیلم را داشته است. البته نتیجهی کار روی پرده هم چندان مخالف برداشت خود افخمی نیست. چه آنکه فیلم حتی در بازبینیهای اولیهی داوران، حتی در لیست فیلمهای حاضر در جشنواره هم انتخاب نشد. خیلی از کسانی که سنپطرزبورگ را دیدهاند، تایید میکنند که فیلم گرچه در خنداندن مخاطب موفق است، اما اصلا شایستهی تعریف و تمجید هم نیست.
در واقع، سنپطرزبورگ از حیث فیلمنامه به شدت مولفههای کمدی این روزهای سینمای ایران نزدیک است و در بسیاری از سکانسها، تکهپرانیهای دو کاراکتر اصلی متکی بر دیالوگهای مبتذل و غیراخلاقی است و درصد زیادی از بار کمدی فیلم را همین شوخیهای کلامی به دوش میکشند. البته از حیث اجرا، نمیتوان انکار کرد که فیلم یک سر وگردن از دیگر فیلم های کمدی سینمای ایران بالاتر است؛ اما آیا با وجود کارگردان کارکشتهای مانند افخمی، انتظاری جز این از سنپطرزبورگ میرفت؟ آیا اصولا مقایسهی این فیلم با کمدیهای سخیف فعلی، میتواند بهانه ای باشد بر این همه تعریف و تمجید؟ پس چگونه است که عدهای سخت معتقدند که این فیلم در کنار کمدیهای درخشانی همچون اجاره نشینها از بهترین کمدیهای سینمای ایران است؟ حتی اگر بپذیریم که کارگردانی خوب و سطح مناسب بازیهای فیلم، در حد بهترینهای سینماست، چگونه باید قبول کنیم که فیلمنامهی ضعیف قاسمخانی در حد یک شاهکار سینمایی است؟
به زعم نگارنده، قاسمخانی فقط میتواند ادعا کند که با نوشتن فیلمنامهی سنپطرزبورگ، یک فیلمنامهی خندهدار نوشته است و بس. او در این فیلم هیچ تیپ جدیدی خلق نمیکند. پسر علاف و دروغگویی که خود را دکتر جراح معرفی میکند و به راحتی با دختران پولدار دوست میشود، جوان اهل پایین شهر و زندان رفتهای که به شدت غیرتی است و بعضی از کلمات را هم اشتباه میگوید و دختر ثروتمندی که به راحتی فریب دروغهای یک دکتر قلابی را میخورد. این معرفی کوتاهی از سه کاراکتر اصلی فیلم است که تا حدی شخصیت پردازی شدهاند و اگرنه، دیگر کاراکترهای فیلم به شدت دارای ضعف پردازشند و به سختی میتوان تعریفی از شخصیت آنها ارائه کرد. حال، با کمی انصاف، آیا با چنین کاراکترهای کلیشهای میتوان یک کمدی در حد اجارهنشینها ساخت؟ استفاده از کلیشهها به همین جا ختم نمیشود. در بسیاری از اتفاقات پیش برندهی فیلم هم از روش های کلیشهای فیلمنامه نویسی استفاده شده است. مثلاً، فیلمنامهنویس برای هموار کردن مسیر فرشاد و کریم برای داخل شدن به خانهای که عقاب دوسر در آنجاست، سادهترین و کلیشهای ترین روش ممکن را برمیگزیند. او کاراکتر کتی را وارد فیلمنامه میکند تا فرشاد با زبان چرب و نرمش و دروغهایی به شدت کلیشهایش با او ارتباط بگیرد و از طریق آشنایی با او، پای این دو نفر به این خانه باز شود. و این همان چیزی است که باعث میشود فیلمنامهی قاسمخانی را ضعیف ارزیابی کنیم. چرا که مشابه بسیاری از اتفاقاتی را که او نوشته، بارها و بارها در بسیاری از فیلمهای این سینما دیدهایم؛ مثلاً در کلاهی برای باران هم عطاران دقیقاً شخصیتی مشابه با کاراکتر فرشاد دارد که همچون او، با چربزبانی به دختر پولدار نزدیک میشود و از او در جهت رسیدن به اهدافش کمک میگیرد. حتی نوع دروغهایی که قاسمخانی میگوید (که معمولا خود را به عنوان یک دکتر معرفی میکند) به شدت کلیشهای است که در بسیاری از فیلمهای کمدی گیشهای، میتوان رد امثال آن را گرفت.
و یقیناً عطاران و کلاهی برای باران هم تنها قرینههای چنین تیپهایی نیستند. چه آنکه می توان به جرئت ادعا کرد که در تمام فیلمهای کمدی گیشهای، چنین شخصیتهایی با چنین مختصاتی وجود دارند. در مورد کریم و کتی هم به همین نحو، میتوان به سادگی تحلیل کرد که به شدت از لحاظ تیپیکال، کلیشهای هستند. تنها تفاوت این کاراکترها در سنپطرزبورگ با کاراکترهای مشابه در کمدیهای دیگر، در بازی قوی بازیگران آن (تنابنده و قاسمخانی) است که با نوع بازی کمدین های عموماً تلویزیونی این فیلمها -که مخاطب دیگر از دیدن آنها روی پرده خسته شده است- اختلاف فاحشی دارد.
همهی اینها از آن جهت گفته شد که رفتار منتقدان در برابر بعضی از فیلم ها واکاوی شود. اینکه فیلم پرخرجی و عظیمی چون ملک سلیمان –که تولید بسیار سختی هم داشته است- با روایت یک داستان دینی و دوری از ترفندهای رایج فتح گیشه در سینمای ایران، توانسته است به موفقیت در گیشه برسد و برای اکران آن در خارج از کشور، مشتریانی پیدا شده است، نکات ناچیزی در مختصات سینمای ایران نیستند. گرچه پیش از آن هم اشارهای داشتیم به فیلمنامهی نه چندان مناسب ملک سلیمان که به نظر میرسد در حد پروداکشن عظیم فیلم نیست؛ اما آیا به راستی این فیلم در مقایسه با سنپطرزبورگ، فیلم ضعیفتری است؟ البته نمیتوان از این حقیقت گذشت که مقولهی نقد سلیقهای است، اما گاهی هماهنگی سلیقهی منتقدان ایرانی در ستایش از یک فیلم کاملا ًمتوسط، ما را با این سوال مواجه میکند که آیا در نوشته شدن این نقدها، فقط مسائل سینمایی و فنی مطرح بوده است یا اینکه...
این اولین بار نیست که یک فیلم مذهبی توسط منتقدان سینما ایران تحریم میشود و اولین بار هم نیست که فیلم یک کارگردان یا تهیهکنندهی مشهور (که اتفاقاً سنپطرزبورگ هر دو را داراست) فارغ از ضعف اثر، تیتر اول همهی مجلات سینمایی می شود! گرچه این فیلم مذهبی ممکن است که از استانداردهای سینمای ایران از لحاظ کارگردانی، فیلمبرداری و جلوههای ویژه، چندین گام جلوتر باشد و آن فیلم دیگر، فقط یک کمدی عامه پسند باشد و بس! به هر حال به نظر میرسد که سینمای ایران این روزها در کنار مافیای اکران و تولید و پخش، در حال تجربهی نوع جدیدی از مافیا هم هست. مافیای نقد!
گروه فرهنگی رجانيوز- مهدی آذرپندار
|