سياست به چه معناست؟
سرویس سیاسی مفیدنیوز :: سياست از جمله مفاهيمي است كه بسياري از مردم روزانه در باب آن سخن گفته و حتي در زندگي خويش نيز به كار ميبرند. اما سياست در رابطه با حكومت و قانون معناي خاصي دارد. سياست در معناي وسيع كلمه؛ عملي است كه مردم از طريق آن براي جامعهاي كه در آن زندگي ميكنند قانونگذاري ميكنند، قوانينشان را حفظ يا اصلاح مينمايند. از اين رو سياست به صورتي ناگزير با پديده هاي تضاد و تعاون پيوند دارد.
تاریخ: ۱۷ بهمن ۱۳۹۰
مفهوم سياست، به عنوان «علم سياست» يا شعبهاي از علوم انساني كه در آن، فرايندهاي سياسي مورد مطالعه قرار ميگيرد نيز به كار برده ميشود. موضوع مورد مطالعه اين علم، رفتار سياسي افراد، گروهها و جوامع است. در گذشته، عالمان سياست، بيشتر با تاريخ، حقوق و حقوق الهي سروكار داشتهاند، اما امروزه آنها براي تشريح و تحليل رفتارهاي سياسي افراد، به علومي چون اقتصاد، جامعه شناسي، روان شناسي اجتماعي و آمار نيز مراجعه ميكنند.
ريشه مفهوم سياست را ميتوان در واژه يوناني police، به معناي دولت شهر جستجو كرد. آتن در زمان افلاطون و ارسطو يك دولت شهر بود. نزد ارسطو، مهم ترين رابطه ميان افراد، پيوند است كه در دولت شهر برقرار ميگردد. ارسطو كتاب سياست خود را با اين جمله آغاز ميكند كه انسان «حيواني سياسي» است. نتيجهاي كه ارسطو از برداشت خود از سياست به دست ميآورد اين است كه افزايش توانايي هاي افراد و رسيدن به مرحله بالاتر از زندگي اجتماعي، تنها از طريق برقراري رابطه سياسي با ديگر افراد است. اين رابطه سياسي در چارچوبي ايجاد ميشود كه هدفش، حل و فصل اختلافات اجتماعي و رسيدن به يك هدف اجتماعي است. چنين تشكيلاتي دولت نام دارد.
نظريه پردازان و عالمان علم سياست، رويكردهاي قابل توجهي در زمينه سياست دارند، سياست براي برخي از نظريهپردازان، به معناي اعمال قدرت، اعمال آمريت، تصميم گيري جمعي، توزيع منابع كمياب و از اين قبيل امور تعريف شده است. آنها اين مفهوم را اغلب به عنوان نهادي اجتماعي به كار ميبرند كه قدرت را در جامعه توزيع ميكند و در مورد مسائل و برنامه هاي اجتماعي تصميم ميگيرد. به همين دليل، سياست فرايندي به شمار ميآيد كه مردم از طريق آن، قدرت را به دست ميآورند.سموئل جانسون، در سال 1775، سياست را ابزاري براي جهش هاي اين جهاني ميداند. هنري آدامز، تاريخ نگار قرن نوزدهم آمريكا، آن را «تشكيلات سيستماتيك تنفرها» تعريف ميكند.
پيتر مركل، سياست را در چارچوبي اخلاقي چنين تعريف ميكند: «سياست، در بهترين حالت، جستجوي اصيل و باشكوهي است براي برقراري نظم و عدالتي شايسته و تمام و كمال و در بدترين حالت، دزدي خودخواهانه قدرت، افتخار و ثروت است.»
كوئينسي رايت در كتاب كلاسيك خود با نام «مطالعه روابط بين الملل»، سياست بين الملل را چنين تعريف ميكند: «سياست بين الملل، هنر
تأثير گذاري، به انحصار درآوردن و كنترل گروههاي اصلي جهان و استفاده از مقاصد گروههاي موافق عليه گروههاي مخالف است.»
ورنون فون دايك، در كتاب خود با نام «علم سياست: يك تجزيه و تحليل فلسفي» سياست را «تلاش مدعيان در تعقيب خواستههاي متضاد در موضوعات عمومي» تعريف ميكند. ايستون سياست را «توزيع آمرانه ارزشها» تعريف ميكند.
مالفورد كويكر سيبلي، سياست را اصطلاحي ميداند «براي نشان دادن تلاش و كوشش سنجيده انسان در جهت هدايت، كنترل، به نظم درآوردن كارهاي جمعي، طرح ريزي براي جامعه و ارزيابي و اجراي طرحها.»
با دقت نظر در تعاريف ميتوان مشاهده نمود كه هر كدام به صورت ناقص به جرئي از سياست پرداختهاند. در تعريف فون دايك، پيامدها و نتيجه جنگ و تلاش مدعيان مشخص نيست. او سياست را محدود به قلمرو عمومي ميكند. او تنها به فرايندي اشاره ميكند كه مردم از طريق آن به دنبال برآورده كردن خواستههاي متخاصم و متفاوت خود هستند، اما به ما نميگويد كه اين فرايند به كجا خواهد انجاميد. برخلاف تعريف فون دايك، تعريفي كه ايستون از مفهوم سياست عرضه ميكند، نتيجه كار، يعني همان «توزيع آمرانه ارزشها» را به ما نشان ميدهد؛ اما هيچ اشارهاي به آن رقابت، جنگ و تلاشي نميكند كه منجر به چنين نتيجهاي ميشود.
به هر حال سياست حداقل داراي دو ويژگي است؛ اول اينكه در سياست، تصميم گيري گروهي وجود دارد و دوم اينكه سياست، عاملي است براي اعمال قدرت.
به قلم رضا نصیری
|