آرشیو نسخه های rss پیوندها تماس با ما درباره ما
مفیدنیوز
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلا                                                                           
صفحه اصلی | سیاسی | اجتماعی | فضای مجازی | اقتصادی | فرهنگ و هنر | معارف اسلامی | حماسه و مقاوت | ورزشی | بین الملل | علم و فناوری | تاریخ جمعه ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ rss
نسخه چاپی ارسال
دفتر مقام معظم رهبری
پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله نوری همدانی
پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت آیت الله مصباح یزدی
سایت اینترنتی حجه الاسلام والمسلمین جاودان
استاد قاسمیان
حجت الاسلام آقاتهرانی
پاتوق كتاب
شناخت رهبری
عصر شیعه
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی
صدای شیعه
عمارنامه
شبکه خبری قم
زندگی و کارنامه سید محمد خاتمی  تحریف نگاه به «ولایت فقیه» چگونه و چه زمانی کلید خورد!؟

زندگی و کارنامه سید محمد خاتمی تحریف نگاه به «ولایت فقیه» چگونه و چه زمانی کلید خورد!؟


سرویس سیاسی مفید نیوز :: خاتمی طی مقالاتی در سال 59 اولا می نویسد در دوره غیبت «شخص خاص نمی تواند و حق ندارد که حاکم بر مردم باشد» و ثانیا در ادامه نه از شرایط و ویژگی های «حاکم اسلامی» به عنوان ولی فقیه، که از شرایط«حاکم بر جامعه اسلامی» سخن می گوید و دو شرط «دانش و تقوی» در میان «همه افراد جامعه» را درون مایه اصل ولایت فقیه می خواند! این است که او اساسا برای ولی فقیه مورد نظر امام، حق حاکمیت قائل نیست.

تاریخ: ۱۰ بهمن ۱۳۹۰

خاتمی اولین گام خود در کیهان را با سلسله مقالاتی قابل تامل با عنوان «نگرشی به اصل ولایت فقیه» برداشت؛ گامی کاملا ناشیانه و البته صادقانه که می توانست برایش گران تمام شود. او این مقالات را با تشریح تاریخ تحول سیاسی در غرب آغاز کرد و نوشت که پس از رنسانس، انسان غربی که از «مطلق العنانی اربابان کلیسا» به تنگ آمده بود، حملات خود را متوجه مرکز تفکر کلیسایی یعنی «خدا» قرار داد: «از این پس خود انسان بود که بدون کوچک¬ترین اتکایی به خدا می بایست برای خودش، زندگی اش، رفتار و رابطه اش، تصمیم بگیرد. اگر هم خدایی باقی ماند، در همان حد بود که انسان برای آرامش روحی بتواند گهگاه به طور فردی با او سخن بگوید. یعنی سنگ صبوری که چون فشار واقعیات روح را خسته کرد، لحظاتی انسان بتواند با او حرفی بزند و عقده هایش را بگشاید؛ همین و دیگر هیچ». خاتمی در این مقاله، «دموکراسی» را برخاسته از متن همین تفکر معرفی کرد و در ادامه، جریان مشروطیت در ایران را به دلیل تلاش برای تقلید از تفکر غربی به باد انتقاد گرفت: «منظور از غربزدگی اندیشه ایست تحمیلی که فرهنگی تحمیلی را در پی داشت و این اندیشه و فرهنگ تحمیلی، سیاستی را طلب می کرد که به مقتضای پایه اش تحمیلی بود...فرنگی خود تاریخی، تجربیاتی، تفکری و فلسفه ای داشته است که در یک روند دراز مدت اجتماعی قوام گرفته است و ما که فاقد تمامی آن مقدمات بوده ایم چگونه میسر بود که به زور تقی زاده ها فرنگی شویم. در نتیجه به صورت موجوداتی درآمدیم که مصرف کنندگان رام و سربراه فرنگ شدیم و اثرپذیر محض در برابر اندیشه و تمدنی که انگیزه جهان¬خواری داشت».

او که ظاهرا معتقد بود ایرانیان مشروطیت را به اقتضای تاریخ و نیازهای مادی و معنوی خود پدید نیاورده¬اند و این جریان از سوی پیشوایانی غرب¬زده بر ملت تحمیل شده، دموکراسی برخاسته از این مشروطیت را نیز فکری «غیربومی» خواند و نوشت: «ما در این مدت دراز [پس از مشروطه] دموکراسی را جستجو می کردیم بی آنکه این جستجو ریشه در تاریخ و فرهنگمان داشته باشد و دیدیم که به کجا رسیدیم...کوشیدیم که غربی بیاندیشیم و چون این فکر ازآن خود ما نبود، زندگی ناشی از آن نیز با ما بیگانه بود و دیدیم که از متن دموکراسی مان رضاخان درآمد...این است که وقتی با رضاخان و محمد رضا خان هم در افتادیم و حکومت آنان را نفی کردیم، در مقام اثبات خواستار لیبرالیسم شدیم یا سوسیالیسم یا ترکیبی از این دو». (1)

سید محمد خاتمی در عین حال تاکید کرد که در مسیر آزادی و رهایی، ملت ایران نمی تواند به کلی به غرب پشت کرده و از تجربیات و فرآورده¬های فکری و علمی غرب بی نیاز باشد، اما  مشکل را در این باور غلط می¬دانست که مشروطه خواهان فکر می کردند «تمامی مشکل بشر در غرب حل شده است و فقط باید راه آنان را پیمود تا به سعادت رسید».(2)

در این میان خاتمی هر چند «ولایت فقیه» را راه مطلوب معرفی کرد، اما برداشت و تعریفش از ولایت فقیه بسیار عجیب بود: «درون مایه اصل ولایت فقیه از این اندیشه است که وقتی شخص معصوم در میان نبود، دیگر شخص خاص نمی تواند و حق ندارد که حاکم بر مردم باشد، بلکه در این مرحله تنها ملاک ها و معیارهای خاصی است که باید در جامعه حاکمیت داشته باشد و این ملاک ها و معیارها اختصاصی و ذاتی نیست بلکه اکتسابی است و تمامی افراد امت در کسب آن یکسانند و می توانند-بلکه موظفند- که آنها را به دست آورند و در صورتی که این ملاک ها به کار گرفته شود، «امت اسلامی» در سیر تکاملی خویش از انحراف اصولی نجات می یابد». (3)  خاتمی سپس در ادامه مقاله خود، به تشریح دو ملاک «دانش» و «تقوی» و ضرورت حاکم بودن آنها بر جامعه پرداخت.

این سلسله مقالات خاتمی دو وجه دارد. وجه نخست انتقاد تند و تیز او از غرب و لیبرالیسم است و وجه دوم، تفسیر و تشریح ولایت فقیه. خاتمی در حقیقت منتقد «لیبرالیسم» غربی است و آنجا که می خواهد به زعم خود «ولایت فقیه» را توضیح دهد، یک نظریه جدید ارائه می کند که تلفیقی از اسلام و دموکراسی غربی و البته بی ربط به ولایت فقیه است. او در این نظریه، بر اساس اصول دموکراتیک غربی، حاکمیت یک شخص خاص را مردود و ممنوع می داند و در عین حال، یک تفاوت میان جامعه اسلامی و جامعه غربی قائل می شود و آن اینکه غرب خدا را از زندگی خود حذف کرده، اما مردم ایران باید با تقوا و دانشمند باشند.

 


روزنامه کیهان 2/9/1359

می توان به جرئت ادعا کرد که خاتمی در زمان نگارش این مقالات حتی یک خط مطلب درباره ولایت فقیه نخوانده و اساسا آن را نفهمیده بود. در این نوشته خاتمی، نکات بسیار ظریفی وجود دارد که شاید نه در آن دوران و نه بعد از آن کسی بدان توجه نکرد و پاسخی نیز به آن داده نشد. کسی که حتی برای یک بار کتاب«ولایت فقیه» امام خمینی(ره)-که مکتوب کلاس¬های درس ایشان است- را تورق کرده باشد، می داند که حضرت امام(ره) در این کتاب مشروعیت هر حاکمیتی را از خدا دانسته و درباره «زمامداری فقیه» به عنوان شخص ماذون از جانب خدا در دوران غیبت بحث می کنند. امام(ره) به طور صریح می فرمایند،  اگر خدا شخص معینی را برای حکومت در دوره غیبت تعیین نکرده، لکن آن خاصیت حکومتی را که از صدر اسلام تا زمان حضرت صاحب(عج) موجود بود، برای بعد از غیبت هم قرار داده است. اگر «فرد لایقی» که دارای دو خصلت علم [به اسلام] و عدالت باشد به پا خاست و تشکیل حکومت داد، «همان ولایتی را که حضرت رسول اکرم(ص) در امر اداره جامعه داشت دارا می باشد؛ و بر همه مردم لازم است که از او اطاعت کنند».(4)

اما همان طوری که اشاره شد، نگاه خاتمی به اصل ولایت فقیه کاملا وارونه است. او اولا می نویسد «شخص خاص نمی تواند و حق ندارد که حاکم بر مردم باشد» و ثانیا در ادامه مقاله خود، نه از شرایط و ویژگی های «حاکم اسلامی» به عنوان ولی فقیه، که از شرایط«حاکم بر جامعه اسلامی» سخن می گوید و دو شرط «دانش و تقوی» در میان «همه افراد جامعه» را درون مایه اصل ولایت فقیه می خواند! این است که او اساسا برای ولی فقیه مورد نظر امام، حق حاکمیت قائل نیست. آنچه خاتمی نوشت اما باور باطنی و واقعی وی بود و در درستی این تحلیل نیز همین بس که او سال ها بعد، وقتی پرده ها کنار رفته و چهره ها عیان شده بود، در سخنانی صریح، حتی تبعیت مردم از امام زمان(عج) را نیز مردود دانست و برای آن حضرت، نه شان حاکمیتی، که شان معلمی و الگویی برای جامعه قائل شد.(5)

نگارنده معتقد است این نوشته خاتمی ناتمام مانده است. او در ابتدای مقاله خود لیبرال دموکراسی غربی را به دلیل حذف خدا از جامعه به شدت نقد می کند، سپس در قالب برداشت خود از ولایت فقیه، جامعه مطلوب را جامعه «دانشمند و متقی» معرفی می کند، اما آنجا که باید درباره نظام سیاسی چنین جامعه ای سخن بگوید، نوشته را ناتمام رها می کند و این نانوشته هایش را تا سال ها بعد، در دل پنهان می دارد. در این میان یک نکته مسلم است و آن اینکه «سید محمد خاتمی» اعتقادی به حاکمیت ولی فقیه نداشته است.

خاتمی با نگاشتن این مقاله دست به یک اشتباه استراتژیک زد و نزدیک بود که سرنوشت سیاسی او به گونه دیگری رقم بخورد، اما گویا تقدیر بر این بوده که «نگرش او به اصل ولایت فقیه»، از نظرها دور بماند. خاتمی البته بلافاصله به این خطای مرگبار در بیان صریح باورهای درونی اش پی برد و در صدد جبران برآمد؛ او طی دو یادداشت به فاصله 20 روز و یک ماه از مقالات نخست، با اتخاذ مواضعی 180 درجه متفاوت و متناقض، سخنان پیشین  خود درباره «ولایت فقیه» را تصحیح کرد:

تنها با دل سپردن به همین رهبری است که می توان بار انقلاب را به مقصد رساند و نیز می توان با اطمینان بر این نکته تاکید کرد که موضع گیری در جهت یا در برابر این رهبری معیار مشخصا درستی است برای تفکیک و بازشناخت انقلابی از ضد انقلاب... ولایت فقیه اصلی در کنار اصول دیگر نیست بلکه زیربنا و بنیاد نظامی است که امت اسلامی اینک به سوی آن روان است. قانون اساسی اگر از این اصل تهی گردد، یا اگر این اصل قانونی، رندانه به بوته اجمال سپرده شود، ولو اینکه دیگر اصول و مواد آن مو به مو اجرا گردد، نظام جامعه، نظامی اسلامی نخواهد بود... رهبر اعتبار خود را از وحی یعنی منشاء قانون در اسلام به دست می¬آورد...رهبر در نظام اسلامی تنها یک هماهنگ کننده و مدیر مسئول نیست، بلکه یک الگو نیز هست... ولایت فقیه جامع الشرایط چیزی جز ولایت شایستگی و فضیلت بر جامعه انسانی نیست...در روزگار ما اصل رهبری و ولایت فقیه در شخصیت ممتاز امام خمینی تجلی یافته است.(6)

 

نویسنده:‌ سید یاسر جبرائیلی
منبع: فارس
 

کتاب «سودای سکولاریسم» به زودی توسط انتشارات موسسه فرهنگی خبرگزاری فارس راهی بازار نشر خواهد شد و علاقمندان، نهادها و مراکز می توانند شنبه تا چهارشنبه از ساعت 8 صبح تا 17 عصر از طریق شماره تلفن 88913277-021 سفارشات خرید خود را ارائه دهند.

 
-----------------------------------

1- روزنامه کیهان، 3/9/1359.
2- همان.
3- همان، 4/9/1359.
4- روح الله موسوی خمینی(ره)، ولایت فقیه، چاپ هفدهم (تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، 1388).
5- سایت رسمی خاتمی، در:
http://www.khatami.ir/fa/news/1025.html
6- روزنامه کیهان،25/9/1359 و  9/10/1359.



نام(اختیاری):
ایمیل(اختیاری):
عدد مقابل را در کادر وارد کنید:
متن:

کانال تلگرام مفیدنیوز
کلیه حقوق محفوظ است. نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع ميباشد.