صهيونيسم در ادبيات جهان- قسمت دوم
فارس
استعمار غربي در هماهنگي با سياست مداران صهيونيستي با ايجاد جنگ جهاني اول ، انقلاب در امپراتوري عثماني ، پيروز كردن انقلاب شوروي ، تجزيه مناطق زير نفوذ امپراتوري عثماني و حاكميت پيدا كردن فرانسه و انگلستان در خاورميانه به آن خواستههاي خود رسيدند.
" صهيونيسم در روسيه " " ........ پايتخت خزران نخست در بلنجر ـ شهري در ماورأ قفقاز ـ بود و بعدها به نقطه امنتري در كناره ولگا ( اتيل ) انتقال يافت. اين قوم ناراحت و جنگجو ، و بالنتيجه مزاحم ، همواره در معرض وسوسه انگيزيهاي امپراتور بيزانس ( روم ) قرار داشتند و هر چندگاه يك بار به شهرهاي اران و ارمنستان و آذربايجان هجوم ميبردند. گويا يك بار دامنهي تاخت و تاز آنها در قلب كشور ما تا دنيور و همدان نيز كشانده شده بود. پادشاهان ساساني براي جلوگيري از يورشهاي غافلگيرانهي آنها يك رشته استحكامات در معابر كوههاي قفقاز برپا كردند كه معروفترين آنها شهر دربند ( بابالابواب ) بود. در سال بيست و دوم هجرت كه سپاهيان اسلام بدانجا رسيدند فرمانده پادگاه اين شهر به گفتهي طبري " شهر براز " ( و به روايت بلعمي " شهر راز " ) نام داشت. او با مسلمانان از در سازش درآمد و در مذاكراتي كه با سرداران سپاه اسلام انجام داد كوشيد تا آنان را از خطر خزران و حساسيت منطقه و اهميت نظامي آن در مواضع دربند بياگاهند. در نتيجه اين مذاكرات ، كه ظاهراً گزارش تفصيلي آن براي كسب تكليف به مدينه فرستاده شد. شهر براز ( شهران راز ) به امتيازاتي دست يافت و قرار چنان شد كه مردم آن نواحي ، در برابر تعهد به همكاري نظامي با نيروهاي اسلام ، از پرداخت جزيه معاف گردند و همين قرار ، به روايت مورخان ، در نواحي مرزي ماوراء النهر نيز ـ كه در معرض خطر حملات مشابهي از سوي اقوام ترك آن نواحي قرارداشت ـ به عنوان الگو پذيرفته شد و مورد عمل قرارگرفت. خزران در برابر پيشروي لشگريان اسلام ايستادگي نمودند و آنگاه كه بسياري از همنژادان تركشان به اسلام و مسيحيت گرويدند ، استقلال خود را در رويارويي با خلافت بغداد از يك سو و با امپراتوري قسطنطنيه از سوي ديگر حفظ كنند. ديري برنيامد كه سر و كله مهاجمين " وايكينگ " روس در عرصه شطرنج سياست و زورآزمايي نمودارگشت. روسها از حكومت خزران ، كه اينك از صلابت و نشاط نخستين افتاده و به سستي گراييده بود ، درخواست كردند كه اجازه بدهد تا كشتيهاي آنان با استفاده از رودخانه ولگا به درياي خزر درآيند. قراردادي براساس ـ پنجاه پنجاه در ميان روسها و خزرها منعقد گرديد و توافق شد كه نيمي از آنچه روسها بدست آوردند نصيب خزران گردد. كشتيهاي روس از مصب ولگا به دريا درآمدند و در سواحل اران و آذربايجان و مازندران و گرگان پياده شدند. به گفته كستكر روسها ميان تجارت و غارت را نميشناختند شرايط معامله را يكطرفه بر ديگران تحميل ميكردند و هر جا با امتناع و مقاومتي برميخوردند دست به شمشير ميبردند. داستان قتل و غارتهاي مهاجمين روس را مورخان آوردهاند و كستلر نيز در كتاب خود به برخي از آنها اشاره كرده است. دولت خزر با اين نيروي تازه نفس به صورت كجدار و مريز رفتار ميكرد تا آنگاه كه روسها با امپراتوري بيزانس كنارآمدند و به مسيحيت گرويدند و با پشتيباني قسطنطنيه بر متصرفات خزران تاختند و هر چه بيشتر عرصه را بر آنان تنگ كردند. دولت خزر در سراشيبي تلاشي قرار گرفته بود و در زير ضربات اقوام مهاجم به سرعت فروميريخت و يهوديان بي سر و سامان كه خانه و زندگي خود را از دست ميدادند گروهگروه به سوي اوكراين و مجارستان و لهستان رانده ميشدند ..... " كتابهاي مختلف تاريخي از تاريخنويسان اسلامي و اروپايي وجود دارند كه به تفصيل درباره ظهور و سقوط پادشاهي يهودي خزري در شمال درياي خزر و مابين ولگا و قفقاز و اوكراين از قرن ششم ميلادي تا قرن هشتم ادامه داشته و بعد از استحكام مليتگرايي روسي و پذيرش مسيحيت از سوي آنان رو به انقراض نهاده بعد از آن به صورت جمعيتهاي پراكنده در روسيه و اروپاي شرقي ادامه حيات دادند. در تاريخ اين قوم را " اشكنازي " مينامند كه 90% جمعيت سيزده ميليون و ششصدهزار نفري كنوني يهوديان جهان را شامل ميشوند. يهودياني كه جمعيتي بالغ بر ششصدهزار نفر در آرژانتين و شش ميليون نفر در ايالات متحده آمريكا و در كشورهاي اروپاي شرقي به تناوب داراي جمعيتهاي فشرده هستند. گروه دوم يهوديان جهان كه آنان را " سفارودي " مينامند و از اقوام دوازدهگانه بنياسرائيل و از نژاد سامي هستند و اغلب يهوديان جنوب و غرب اروپا و كشورهاي خاورميانه را شامل ميشوند تنها 10% جمعيت را به خود اختصاص ميدهند. صهيونيسم انديشه سياسي جمعيت اشكنازي است كه ثروتهاي يهوديان در امور مختلف جهاني و همچنين قدرت سياسي و اقتدار مذهبي را در ميان جمعيت يهوديان آمريكا ( اپيك ) كه بيشترين سمت و سودهي سياسي نظامي و قومي را در دست دارد ، ميباشد. در درون اسرائيل نيز همين جمعيت احزاب حاكم " ليكود " و كمونيست و ....... را در دست دارند و مشاغل درجه دو و سه به سفاروديها سپرده شده است. " جك برن استين " مينويسد : " بعد از سالهاي 70 - 1967 كه تبليغات صهيونيستي باعث شد پنجاه هزارنفر از يهوديان آمريكا ـ با تابعيت دوگانه ـ آمريكا ـ اسرائيل به آنجا عزيمت كردند ، وارد اسرائيل شدم و در خانه خواهر دوستم ( فوزيه دابول ) اقامت گزيدم. زيوا " نام عبري فوزيه " عشق مرا جلب كرد. او يك يهودي ( سفارودي ) از عراق است كه او هم با همان تبليغات به اسرائيل آمده بود. بعد از چهارماه اقامت در يك " كيبوتص " ( كمونها ـ بر مبناي عقايد يهوديان اشكنازي كه از لهستان و روسيه به اسرائيل آمدهاند طرحريزي گرديده است ) به ديدن زيوا رفتم و ازدواج كرديم كه مشكلاتي آفريد چون او يهودي سفارودي بود و من يهودي اشكنازي. ابتدا برايتان بگويم كه بدانيد يهوديان مردمي از يك نژاد نيستند. يهوديان جهان به طور كلي به دو دسته تقسيم ميشوند. آنها از دو ناحيه مختلف جهان گرد آمدهاند. سفاروديها از خاورميانه و آفريقاي شمالي و يهوديان اشكنازي از اروپاي شرقي آمدهاند. سفاروديها كهنترين گروهاند. آنها همان يهودياني هستند كه در كتاب مقدس تورات توصيف شدهاند. زيرا سفاروديها در ناحيهاي ميزيستند كه آن ناحيه در تورات توصيف گرديده است. آنها خويشاوندان خوني اعراب هستند كه تنها اختلافشان مذهب است. يهوديان اشكنازي كه اكنون 90% يهوديان جهان را تشكيل ميدهند پيدايش نسبتاً شگفتي دارند. بنا به گفته مورخان : تعدادي از يهوديان در حدود 1200 سال پيش از اين پا به عرصه وجود گذاشتند. اين پيدايش اينگونه اتفاق افتاد. در كناره شرقي اروپا قبيلهاي ميزيست كه به عنوان " خزريها " شناخته ميشد. در حدود سال 740 ميلادي پادشاه خزر و هيأت مشاورانش تصميم گرفتند كه مذهبي براي افراد قبيلهشان دست و پا كنند. لذا نمايندگان سه دين بزرگ اسلام ، مسيحيت و يهوديت براي ارائه اصول عقايدشان دعوت شدند. قبيله خزر يهوديت را برگزيد. اما اين انتخاب نه به خاطر اصول و ادله عقلاني يهوديت بود بلكه اگر خزريها اسلام را برميگزيدند مورد خشم جهان مسيحيت قرار ميگرفتند و اگر مسيحيت را انتخاب ميكردند مورد خشم جهان نيرومند اسلام بودند. بنابراين براي حفظ سلامت خويش يهوديت را برگزيدند. تاكيد ميكنم كه انتخاب يهوديت از سوي خزرها نه به خاطر اصول و ادله متقن دين يهود بلكه صرفاً به خاطر علل سياسي بوده است. ( خزرها Khazars از نژاد : اسلاوها ، زبان : روسي ، ساكن : نيمه شمالي جبال اورال. پايتخت اتيل واقع بر ساحل رودخانه ولگا ، مدت زمان : قرنهاي 8 و 9 و 10 ميلادي ـ نوع حكومت : پادشاهي. پادشاهان معروف : بولانشاه و پسرش ، عباديهشاه و پسرش. جوزيفشاه و پسرش ـ تضادها : درگيري با مسلمانان. سرانجام در سال 1066 ميلادي روسها به سلطنت خزريها پايان دادند و با گرفتن اسراي زيادي ، خزريها در روسيه و سپس در اروپاي شرقي و غربي و آمريكا و اسپانيا و ...... مستقر شدند. بنابراين يهوديان روسيه و اروپا و آمريكا از خزريها هستند كه هيچ ارتباطي با نژاد سامي ندارد . دين و مذهب : بنا به گفته مسعودي ( 236 هـ ) با اينكه در قلمرو خزريها مسلمانان و مسيحيان و بتپرستان زندگي ميكردند ، در عين حال حاشيهنشينان پادشاه خزر را يهوديان تشكيل ميدادند. لذا پادشاه خزر در زمان هارونالرشيد ، يهودي شد. بكدي اندلسي ( 487 هـ ) ميگويد : پادشاه خزر ابتدا مسيحي شد و با توطئه خاخامها يهودي گرديد. پادشاه خزر از مسلمانان خواست تا ادله حقانيت خويش را بيان كنند. نماينده مسلمانان توسط يهوديان مسموم شد. يهودا ـ ليني ميگويد : پادشاه خزرها بتپرست بود. خوابي ديد و پس از آن از مسيحيان و مسلمانان و يهوديان نمايندهاي براي مناظره خواست تا ادله حقانيت خويش را بيان كنند. سرانجام با مناظره عالم يهودي به يهوديت پيوست و به اتباعش دستور داد يهودي شوند. د. ن. دانلوپ نظريه فوق را تائيد ميكند. اكثر يهوديان امروز 90% از همين خزريها هستند. منابع : " الدكتور يوسف هيكل : فلسطين ، قبل و بعد ، صفحه 80 و 86 دارالعلم للملائيني بيروت ، الطبقه الولي 1971 ـ مسعودي : مروج الذهب المجعدالاول ) The standard Jewish Encyclopedia , P 112 H D . N. Danlop The History op The Jewish khazars P . 89 , 90 , 102 اين خزريها اكنون به عنوان يهوديان اشكنازي شناخته ميشوند ، چون اينها فقط به علل سياسي يهوديت را برگزيده بودند پس درواقع يهودي نيستند و يا لااقل خون يهوديت در رگهايشان جاري نيست. يهوديان اشكنازي لهستاني و روسي در سرتاسر تاريخشان كمونيزم را تجربه كردهاند ، آنها عقايد كمونيستيشان را در اين كشورها اعمال و اجرا كردند. اندكي ديرتر از سال 1800 ميلادي اعضاي عمده اين يهوديان كمونيست در آلمان و جزاير بالكان و سرانجام در سراسر اروپا جاي يافتند. به خاطر دخالتشان در امور اجتماعي روسيه ،از سوي تزارها آماج حمله و اذيت قرار گرفتند. به اين دليل مهاجرت يهوديان كمونيست شرقي شروع شد. تعدادي از آنان به فلسطين رفتند ، تعدادي به آمريكاي مركزي و شمالي و گروه بزرگي به ايالات متحده آمدند. Ash . Ke . Nazim Jewsh : يهوديان اشكنازي به نام يكي از پادشاهان باستان خزرها ( دومين پسر گمر ) شهرت يافتند " گفتههاي جك برن استين را " آرتور كستلر " ديگر نويسنده يهودي ، انگليسي ، مجارستاني ـ اشكنازي هم با نام " قوم سيزدهم ـ خزران " نيز به تفصيل شرح داده است. همچنين نويسنده و فيلسوف اشكنازي ـ آمريكايي " نوم چومسكي " هم در كتاب سه جلدي خود " مثلث سرنوشت " به تفصيل پرداخته است. پس از اضمحلال پادشاهي خزرها و اسكان دادهشدن در" گتوها " در شرايط اقتدار حكومت مركزي روسها ، زندگي آنان ادامه داشته و در شرايط ضعف حكومت مركزي ، گسترش امكانات آنان در اوكراين و نواحي شرقي اروپا تداوم پيدا كرده است. اما اين اضمحلال پادشاهي خزرها به وسيله روسها در شرايط مختلف دستخوش تغييراتي كه اغلب هم با ترغيب خارجيان به جنگ عليه روسها توسط يهوديان خزري بود ادامه داشته است. خزريها كه خود از اقوام ترك آسياي دور بودند و با ايلخارها ، مغولها ، تاتارها روابط نژادي داشتند و به تحريك آنان پرداخته ، بارها روسيه مورد تاخت و تاز آن اقوام نيمهوحشي قرار گرفته و تمدن آن از بين رفته بود كه مهمترين آنها حمله چنگيزخان و نوادگانش و تيمور گرگاني و قومش بوده است. تروريسم سياسي كه بعدها در قرن بيستم به وسيله صهيونيستها با شدت و قساوت بينظير به كار رفته و ميرود از ابتداي قرن دهم ميلادي عليه امپراتوران و مقامات ارشد روسي اعمال شده است. در قرن دهم ميلادي كه خزران با پادشاهي " يافث بلون " ميخواستند مردم روسيه پهناور را به زور يهودي كرده و ضميمه كشور كوچك خزري خود سازند اولين پادشاه روسيه " الكساندر رودريك " به تأسيس نخستين حكومت روسيه اقدام كرد و شهر نو و گرود را پايتخت خود قرار داد و اين حكومت با رهبري " اوليك " قوام بيشتري يافت و با امپراتوري بيزانس پيمان بست كه به گرويدن مردم به مسيحيت سمت و سو داد. بعد از مرگ " اوليك " كه مانع از يهوديكردن روسيه به وسيله خزرها شده بود جانشين وي كه تحت فريب يهوديان قرار گرفته بود وادار به جنگ با امپراتوري بيزانس شد و باعث تضعيف روسيه گرديد. بعد از مرگ " اولگ " همسر او " اولگا " با درايت بيشتر توانست جنگ را اداره كرده با امپراتوري روم پيمان دوباره بست و توطئه يهوديان براي فروبردن روسها در جنگ عقيم ماند. در سال 1157 " آندره " پادشاه وقت روسيه ضمن ترويج مسيحيت و ساختن كليساهاي زياد و مبارزه سرسختانه با يهوديان به عمر حكومت آنان پايان داد. اين دشمني وارد مرحله ديگري شد كه يهوديان مهاجم خزري تصميم به ترور آندره گرفتند و از يهوديان خزري دو نفرشان ( مونزيك و آنبال ) آندره را در اتاق خوابش كشتند و انتقام گرفتند. برادر آندره مقتول " وسيوالاد " انتقام برادر را گرفت و نقشههاي يهوديان بار ديگر خنثي گرديد : " ....... يهوديان براي انتقامجويي از حكومت روسيه به توطئههاي مخفيانه دست زدند و روابطي يا قبايل شرقي روسيه مثل تاتار و مغول برقرار كردند تا بدين وسيله به حكومت روسيه دست يابند. يهوديان كه در زمان دولت خزري يهودي با اين قبايل روابطي تجاري و علائقي محكم داشتند و پس از سقوط دولت مذبور بدست فرمانروايان روسي اين پيوند به هم خورده بود دوباره به ايجاد روابط پرداختند و به نواحي مغولها رفتند و پيوندهاي جديدي با آنها برقرار ساختند تا از همكاري مغولان براي اجراي نقشههاي خود بهرهبرداري كنند. يهوديان ضمن ارتباط با مغولها ، آنها را به جنگ با روسها برميانگيختند و به غارت سرزمينهاي روسيه تشويق ميكردند تا اينكه چنگيزخان در قرن سيزدهم ميلادي در صحنهي تاريخ ظاهر شد و به سوي غرب پيش آمد كه در سال 1236 به سرزمين روسيه حمله برد و شهرهاي آن سامان را به تصرفات چنگيزخان ضميمه كرد و يهوديان در چنين هنگامهاي توانستند از تشكيل يك حكومت مقتدر روسي كه بر بنيان وحدت ملي پاميگرفت جلوگيري كنند. " اشغال روسيه و نبود حكومت مركزي تا سال 1613 ادامه يافت كه " ميشل رومانوف " امپراتوري نوين روسيه را بنياد نهاد و مسكو را به پايتختي برگزيد. اما يهوديان پس از حادثهي كرمويل در انگلستان و انقلاب كبير فرانسه و انتشار و گسترش محافل سري ماسوني در كشورهاي اروپايي و بالأخره حملات ارتش ناپلئون به خاورميانه و به ويژه به روسيه و استخدام شاعران و نويسندگاني چون " لرمانتوف "ها " پوشكين " ها كه دوره روشنگري اروپا ( مونتسكيو ، ولتر ، ديدرو ، مارا ، روسو و ... ) را به جامعه روسيه منتقل كرده بودند توان بيشتري يافتند باز هم ترور " امپراتور پول " به وسيله يهوديان به وقوع پيوست و آنان بار ديگر امپراتور جديد " آلكساندر " را تحت تأثير قرار دادند. ترور امپراتور پول كه در سال 1801 انجام شد تا آلكساندر پي به توطئههاي يهوديان ببرد سال 1814 از راه رسيده بود و ناپلئون بناپارت " فراماسونر " يار يهوديان حمله گستردهاي را به خاك روسيه انجام داده بود. بعد از شكست لشگريان ناپلئون در خاك روسيه آلكساندر هم چون پدرش ترور شد. آلكساندر دوم به ناچار سياست آشتي طلبانهتري در قبال يهوديان در پيش گرفت اما پيشنهاد او مبني بر پذيرفتن مليت روسي توسط يهوديان مردود اعلام شده بود. بنابراين آلكساندر دوم كه خود تحت تأثير فراماسونري يهوديان بود از عضويت انجمن ماسوني بيرون آمد تا بتواند آزادانه با يهوديان مبارزه كند. در اين دوران فراماسونرها و آنارشيست معروف روسي ( باكونين ) شورشهاي گستردهاي را در روسيه به ويژه در منطقه قفقاز به راه انداخته بودند. سرانجام در سال 1881 ميلادي امپراتور به وسيله دو تن از يهوديان مسلح ترور شد. اوضاع نابسامان اجتماعي و اقتصادي روسيه هم ابزاري در دستان احزاب مختلف با عنوان كلي " سوسيال دموكرات " كه به وسيله ماسونها و كمونيستهاي يهودي از خارج تقويت ميشدند به جايي انجاميد كه يهوديان توانستند در سال 1897 نخستين كنگره كارگران اشتراكي يهود را تشكيل دهند و كوششهاي خود را در ميان كارگران و روشنفكران گسترش دهند و آتش انقلاب را دامن زنند. در سال 1903 رييس روچيلد بانك اعلام كرد كه روسيه در سال 1904 وارد جنگ با ژاپن شده شكست سختي خواهد خورد. اين شكست ارتش روسيه در جنگ " پورت آرتور " كه بانكداران يهودي آمريكايي و روسي آن را به راه انداخته بودند باعث اوجگيري حركتهاي انقلابي شد كه در همه عرصهها رهبران ماسوني و يهودي آن را پيش ميبردند. نيكلاي دوم امپراتور روسيه از ادارهي مملكت ناتوان ماند و " كنت ميرسكي " نخست وزير ماسون امتيازهاي فراواني به يهوديان تشكلهاي كمونيست آنان بخشيد كه در سال 1917 منجر به انقلاب كمونيستي رهبران يهودي شد. فعاليتهاي ماسونها متحدين يهوديان در روسيه به قدر كافي گوياست. در اين مورد درباره نقش آفريني " ياكوب شيف " ميخوانيم : " ياكوب شيف : بانكدار يهودي ، جدش خاخام و پيشواي مذهبي بوده است. قبل از 1904 بزرگترين بانكدار ايالات متحده آمريكا بود. در جنگ 1904 روسيه و ژاپن ، در مقابل سياست اعمال فشار بر يهوديان ( يهودياني كه فعاليت ماسوني داشتند ) ، مانع ورود محمولههاي روسي به آمريكا و فروش محصولات غذايي به روسيه شد. براي تقويت ارتش ژاپن دويست ميليون دلار كمك مالي كرد. ضمن توافق با بانكداران اروپا و آمريكا ، مانع از اعطاي وام به روسيه شد. در اثر اين فعاليتها ، روسيه با بحران سختي مواجه شد و نيروي دريايي خود را از دست داد. در ايالت منچوري مغلوب و اين ايالت به تصرف قواي ژاپن درآمد. بحران اقتصادي باعث نابودي كارگران ، كشاورزان و قشر حقوق بگير شد. شيف در نامهاي به عنوان فيليپ كوهن نوشته است : " در هر فرصت زدن سنگينترين ضربهها بر پيكر روسيه ، هدفمان است " حكومت ژاپن وي را دعوت كرد. او در آنجا با مسؤولان طراز اول حكومتي و بانكداران رابطه نزديك برقرار نمود. ( بسياري از آنان در اثر فعاليت لژيها ، ماسون شدند. ) شيف نخستين شخصيت خارجي است كه به طور خصوصي با امپراتور ژاپن ملاقات كرد. در سال 1914 در جريان جنگ جهاني اول ، روسيه در منطقه تاننبرگ از قواي آلمان شكست سختي خورد. لنين رهبر بلشويكها شكست در اين جنگ را ، مناسبترين وسيله رسيدن به اهداف انقلابي ميدانست. با انقلاب اكتبر 1917 قدرت از چنگ تزار نيكلاي دوم خارج و به حكومت موقت سپرده شد. سه ماه بعد ماسون ( آلكساندر كرنسكي ) به روي كار آورده شد. به علت بي جواب گذاشتن مسائل مهمي چون صلح و مشكل زمين از طرف كرنسكي ، سه ماه بعد زمينه پيروزي لنين فراهم گرديد. " فوريه 1917 حكومت در روسيه ساقط گشته ، ماسونها بر سر كار ميآيند. ماسونها قبلاً بخشي از حاكميت را در دست داشتند. آلكساندر كرسنكي كه در حكومت قبلي وزير عدليه بود در حكومت جديد نخست وزير شده است ( كتاب برادري ـ آرتورنايت ) تروتسكي ، رهبر سوسياليستهاي پتروگراد ( يهودي ـ بورنشتاين ) با كمك و مساعدت مالي ياكوب شيف ، سازماندهي شورش مسلحانهاي را به عهده گرفت. ليست افرادي كه در اين مورد كمك مالي كردند عبارتند از : كوهي لئوب از اتحاديه بانكداران ـ ياكوب شيف ـ فليكس واربورگ ـ اوتوكامن ـ موريتمر شيف ـ جرومه هاناور ـ گوگنهايم ـ ماكس برايتونگ . تروتسكي با دختر بانكدار معروف يهودي آدولف اشبرك ، در استكهلم ازدواج كرد. روابط يهوديان مولتي ميليونر اروپا ، با يهوديان و ماسونهاي روسي ، فقط به وسيله تروتسكي تأمين ميگرديد. چهرههاي معروف و شاخص روسيه شوروي در آن زمان به غير از لنين كه از مادر سويسي و از پدر روس بود بقيه همه يهوديان بودند ( دائرة المعارف فرانسه " يهوديها و انقلاب روسيه " صفحه 16 ) با پيش گويي " پارووس " سياست مدار يهودي معلوم ميگردد كه از سالهاي قبل ، مقدمات انقلاب روسيه در دست تهيه و تدوين بوده و با شروع جنگ ژاپن وارد دوره عملي گرديده ، و نقش ياكوب شيف ، در اين امر بسيار كارساز و مهم است. در كتاب " دولت يهود در دولت روسيه " اثر محقق فرانسوي " هنري سولوز " گفته شده است كه با تصويب ميكائيل كالي نخست وزير سالهاي 1928 روسيه ، با تشكيل دولت يهودي توافق شد. در ماه آگوست 1936 با تأئيد پرز ديوم مسكو ، تأسيس دولت يهودي مذكور در سرزمينهاي فلسطيني مسجل گرديد. ( مجله اكسپرس ـ نوامبر 1984 ) " در اين مورد كه يك قرن تاريخ ملتها به وسيله ماركسيسم تنظيم شده به وسيله فيلسوفان يهودي ( ماركس و انگلس و ... ) است تحت تأثير خواستههاي صهيونيستهاي اشكنازي قرار گرفته و ملتها را از رسيدن به استقلال واقعي ، عدالت اجتماعي و مبارزات ضد استعماري به بيراهه كشانده است. در اين مورد گفتار دهه بيست " ديرزاييلي " نخستوزير ( دوبار نخست وزير و چند بار وزير بوده است ) يهودي معروف بريتانيا كه در سياستهاي انگلستان در مورد صهيونيستها تأثير تعيين كنندهاي داشت را مرور ميكنيم : " بر ما لازم است كه انقلاب جهاني كوبندهاي پديد آوريم تا سنتهاي گذشته را در هم كوبد و ريشه مالكيتهاي فردي را برملا كند تا مساواتي را كه خواهان آنيم و جمعيتهاي مخفي ما در بيشتر كشورهاي اروپايي اساس آن را ريختهاند به وجود آوريم و براي به ثمر رساندن چنين انقلابي بر ملت ما واجب است كه با الحادو بي ديني همكاري كند و سرمايهداران ما با دست چپيهاي ستيزه جوي متحد شوند تا بتوانيم به آرزوهاي خود برسيم " ( نقل از كتاب مقدس جديد ييرهيبس صفحه 170 ) " با مرور بر آنچه فعاليتهاي يهوديان خزري اشكنازي كه فرقه صهيونيسم را راه اندازي كردند و با انقلاب يهودي ـ ماركسيستي 1917 روسيه را فرا چنگ آوردند و با ايجاد جنگ جهاني اول امپراتوري عثماني را به نفع انگلستان مضحمل كردند در بخش " انقلاب تركهاي جوان " انقلاب يهوديان و فراماسونرها در امپراتوري عثماني بيشتر آشنا خواهيم شد. لازم به يادآوري است كه هم انقلاب فراماسونري 1905 روسيه و هم انقلاب تركهاي جوان در سال 1908 عثماني به طور مستقيم بر روي جنبش مشروطيت و سپس تاجگذاري رضاخان مير پنج در ايران اثر گذار بود. نفوذ به اركان كليسا و رسيدن به مقامات عالي آن ( كاردينالي ، پاپي ، كشيش و ... ) به وسيله يهوديان و فراماسوني وابسته به آن از قرن هيجدهم شتاب بيشتري گرفت. در اين مرحله پروتستانها و پيورتنها و نهضتهاي كرامول كه از آلمان شروع و انگلستان و فرانسه و آمريكا را درنورديدند همه با رهبري يهوديان انجام گرفت و نهضتهايي به وجود آمد كه امروزه در آمريكا به جمعيتي سيزده ميليوني به نام " مسيحيان صهيونيست " بالغ گرديده و با جرج بوش پدر و پسر و هيأت حاكم همگام آنان در آمريكا را بايد از نظر سنخيت تاريخي با عملكردهاي ناپلئون بناپارت سنجيد. ناپلئون بناپارت ماسون كه خود آموزش ديده محفلهاي سري ماسوني يهودي بود و از اولين انقلاب سرمايهداري سوسياليستي جهان سر بر آورده بود. پيش از آنكه انقلاب بورواژي فرانسه در ميان مردم رواج يابد سران محافل سري ماسوني و رهبران حرفهاي يهودي با ايجاد احزاب سياسي و تشكلهاي صنفي شرايط كلي را در دست داشتند و چنانكه در نوشته دسيرائيلي مرور كرديم به سوي اهداف پيشبيني شده خود حركت ميكردند. شعار " رهانيدن ملت از زير يوغ استعمار ، آزادسازي خلق از فشار تعصبات خشك ( تعصباتي كه خود به آن دامن ميزدند ) تأمين حقوق فردي ، سياسي ، اجتماعي " خلاصه ميشود. در اين دوره افراد نخبه ماسوني در ايجاد هيجانهاي اجتماعي و سمت و سو دادن به آن نقش تعيين كنندهاي داشتند " منتسكيو بخصوص با كتاب روح القوانين ، محققاً در تدوين قانون اساسي جديد دوره انقلاب نقش بسيار مهمي را بازي كرده است... نشريه معمار سنان شماره 36 صفحه 44 " " ولتر ، عليه تعصبات ديني و اعتقادات باطل قيام كرد. تجديدنظر در اعمال و واكنشهاي ناحق و زورگويانه اولياي امور به شكل بسيار مؤثري درك و تاكيد كرده بود... همان شماره ... " " در مقابل احكام ويرانگر ( ويرانگر اعتقادات مذهبي ) ژان ژاك روسو فيلسوفي است كه با خلق سيستم جديد سياسي ، براي انتظام مجدد از جامعه ، تئوريهاي نويني ارائه داده است... همان شماره همان صفحه " " تأثير " دالامبر " و " ديدرو " در نشر افكار فيلسوفانه و بالا بردن سطح فرهنگ جامعه ، بسيار زياد بوده است ... همان شماره همان صفحه " اين اسامي از آن كساني است كه افكار و عقايد انقلابي را در اجتماع پرورش داده و به وجود آوردهاند. اما در مورد مساعدتهاي عملي ، ماسوني در مقابل ظاهر ميگردد كه قبلاً دوست پادشاه بوده ، سپس با چهرهاي كاملاً متفاوت ، در عرصه انقلاب به عنوان يكي از مهرههاي مشهور رخ نشان ميدهد اين فرد كسي نيست جز " ميرابو " خطيب معروف انقلاب فرانسه " جورج دانتون ، 1794-1759 . عضو كلوب ژاكوبنها ، كه توسط جمهوري خواهان افراطي تأسيس گرديده بود ، و در برپايي دادگاه انقلاب رل مهمي داشته است... ( همان نشريه سنان شماره 8 صفحه 55 " كلوب ژاكوبنها توسط يهوديان ايجاد شد ، برنامهها بدون اطلاع و آگاهي مردم ولي به نام " خلق " تنظيم و به انجام ميرسيد. به عنوان مثال : " مردم به هيچ وجه در جريان دكترين سياسي وارد نميشدند ، بسياري از فرانسويان ارتباطات نزديكي با رژيم شاهي داشتند ( نشريه مفحار سنان شماره 30 ص 55 ) " مثال فوق نمونه بسيار به جايي است براي اثبات دورويي و دوگانگي ماسونها ، كه ادعا ميكنند همه چيز را براي مردم ميخواهند. در دوره انقلاب با اتهاماتي از قبيل ارتباط با رژيم شاهي ، ملت را در جريان امور و برنامهها قرار نميدادند. در اين رابطه ميتوان به نمونه ديگري ، يعني داستان استاد خطرناك ماسون " مارا " ( 1793-1743 ) اشاره كرد : " مارا ، يكي از چهرههاي پيشرو و خون آشام انقلاب است. جزو اولين كساني است كه راه را براي آغاز دوره وحشت باز گشودند. او كه در نشريهاش به نام " روزنامه يار خلق " عليه اقتدار آتش ميپراند ، در رأس هيأت دزدان و باجگيران زيرزميني و مخفي پاريس قرار داست. اين انقلابي كه در جريان شورش بريده شدن سر دويست و هفتاد هزار نفر را طلب كرده بود ، عامل جنايت ماه اكتبر 1792 است ( نشريه معمار سنان شماره 8 صفحه 56 ) " شب چهارم اوت 1789 ، مجلس حقوق فئوداليته را لغو كرد. غير از پادشاه و مجلس مؤسسان ، مردم پاريس به عنوان نيروي سوم ، خود را ظاهر ساختند ( نشريه معمار سنان شماره 36 صفحه 46 ) " مارا ، مسوول قتل هزاران نفر در سال 1792 ، يهودي است ( كتاب سياي رهبران انقلاب فرانسه ـ سئون برمن ) بعد از افتتاح مجلسي كه در دستان استادان فيلسوف ماسوني بود ـ چگونگي تحريك نيروي فعال انقلاب يعني توده مردم ، در نشريه ماسوني به شرح زير به تصوير كشيده شده است : " روزنامهنگار جواني به نام " كاميل دسمولين " با اعلام تشكيل " سازمان وطن پرستان " موجب تهيج ، خلق و باعث ازدياد نيروي آنها شد. مردمي كه به كوچه و خيابانها ريخته بودند ، ديگر به خانهشان بازنگشتند. همه جا پر از حوادث آشوبگرانه بود. مانند آنكه همه ديوانه شده بودند ( نشريه معمار سنان شماره 36 ص 46 ) " همانطور كه ملاحظه ميگردد مطبوعات نيز در اين گونه امور به كار گرفته ميشوند. در اينجا اهميت كارسازي مطبوعات به عنوان عامل بسيار مهم قابل رويت است " شايد لويي شانزدهم ميتوانست از شورش جلوگيري كند ، ولي اعتمادي به نيروي ارتش نداشت. سربازان و افسران نيز تحت تأثير افكار فيلسوفان ماسون قرار گرفته بودند. به نظر ميرسيد عدهاي از آنها از شورش طرفداري مينمايند كه اين مسأله نيز موجبات تشويق و ترغيب انقلابيون را فراهم ساخت ( نشريه معمار سنان شماره 36 ص 47 ) با شناخت منابع واكنش نشان دهنده آنها را به حالت غير فعال درآوردند. با بكارگيري مخفيانه فراميني ماسوني ، ارتش روي در روي رژيم قرار داده شد. در تاريخ 20/8/1792 مجلس كنوانسيون اعلام جمهوري كرد. شاه را به مرگ محكوم كرده در اين دوره از تاريخ فرانسه ( دوره ماسوني ) عمليات اجرايي مهمي صورت گرفت. احكام وحشت انگيزي كه توسط كميتهاي به نام " سالوت پابليك " صادر گرديده ، در متن اين دوره قرار دارد. با صدور اين احكام دوره " ترور " ظاهر ، و ترس و وحشت به مدت يك سال بر شهر پاريس حكمفرما گرديد. ترور به شهرهاي اطراف نيز سرايت كرد. بالأخره با انتخاب ناپلئون بناپارت ( ماسون ) به عنوان كنسول ، در تاريخ 9/11/1792 به طور نظري عمر انقلابي ( ماسوني ) فرانسه به سرآمد. انقلاب فرانسه باني امور مهمي چون 1- برچيده شدن رژيم سلطنتي ـ 2ـ ايجاد رژيم جمهوري ـ 3ـ سرايت افكار انقلابي به ساير ممالك شد ـ نشريه معمار سنان شماره 36 ـ ص 49-48 ) انقلاب يهودي ماسوني فرانسه ، به علل و جهات مختلف يكي از خونبارترين انقلابهاي جهان است. با رهبري استادان ماسون ، انقلابي كه در ظاهر به عنوان حامي مردم سركوب شده توصيف ميگرديد كه باعث نابودي ميليونها تن از آنان گشت و موجب شد هزاران نفر از افراد وطن پرست واقعي كه مخالف عقايد و آرمانهاي ماسوني بودند به گيوتين سپرده شدند. قتل و غارت و خون ريزيهاي صاحب روزنامه " يار خلق " يعني ماراي ماسون ـ يهودي ، در قالب " سوسياليست مدافع خلق " ادامه داشت تا وقتي كه از طرف يكي از حاميان راستين خلق به ضرب كارد كشته شد. ميتوان به اين نتيجه رسيد كه اصول ( برادري ، برابري و گذشت ) كه در اكثر شعارهاي ماسونها به كار گرفته ميشود ، دروغي بيش نيست و براي جلب نظر و توجه افراد خام و بي تجربه و مخفي نگه داشتن اهداف سري مورد استفاده قرار ميگيرد. انقلاب فرانسه هدف سوسياليستي داشته ، در فعاليتهاي معموله ، سوسياليستها و ماسونها با هم اشتراك مساعي مينمودهاند. اين موضوع در نشريه ماسوني به شكل زير عنوان شده است : " در دوران انقلاب توسط كلودفوش ، كلو بي به نام " سركل سوسيال " با مرام سوسياليستي ، در رويال پاريس با همكاري اعضأ فدراسيون و با شركت كادر ماسوني شروع به كار نمود. هدفش ايجاد محبت و دوستي ابدي بود " ( نشريه معمار سنان شماره 8 ص 58 ) اين اسامي زير برخي از چهرههاي شاخص و ماسون انقلاب فرانسه است. 1ـ بريزوت : رئيس ژيروندنها ـ 2ـ ژرله : از اعضأ مجلس مؤسسان ـ 3ـ گارا : از اعضأ مجلس مؤسسان 4ـ لوئي ميشل لوپلهتي : رييس پارلمان پاريس ، رييس مجلس ملي و عضو لژپارفيت ـ 5ـ ميرابو : خطيب معروف ـ 6ـ دانتون : از چهرههاي مشهور ـ 7ـ كامفور : انقلابي با ارزشهاي علمي و فكري ـ 8ـ سن ايتن : يكي از اعضأ برجسته ژيروندونها 9ـ كندورسه : فيلسوف " ناپلئون بناپارت ماسون برآمده از انقلاب فرانسه در سال 1799 در لشگركشي به سوي شرق از يهوديان جهان خواست كه به نيروهاي فرانسوي بپيوندند و تعهد كرد كه در ازاي اين همكاري يك كشور يهودي در فلسطين براي آنان تأسيس كند. در حقيقت هدف از تأسيس اين كشور در فلسطيني كه از نظر جغرافيايي پل اتصال شمال و جنوب و شرق و غرب و كليد خاورميانه است ايجاد يك پايگاه مستحكم براي حفظ منافع فرانسه در منطقه بود. منافعي كه در فصل مربوط به روسيه ديديم كه يهوديان و فراماسونري وابسه به آن خواهان اجرايي آن بودند. استعمار در طي مراحل گوناگون جهان گشايي خود در پيوند استراتژيك با يهوديان و فراماسونري به آن متحدانه عمل كرده است. با نگاهي به اسامي رهبران تاريخي ملتها كه با نام " ناجي " و رهبر استقلال و ... از سون يات سون تا سيمون بوليوار ، آبراهام لينكل تا رهبران روسيه در خدمت منافع فراماسونري و استعمار بودهاند بيشتر متوجه ميشويم. ناپلئون براي تأسيس كشور يهودي در فلسطيني فعاليت ميكرد اما در داخل خاك فرانسه سعي ميكرد تشكيلات يهوديان را زير نظر داشته باشد. او در سال 1806 تمام يهوديان متنفذ فرانسوي را وادار كرد كه در بيانيهاي وفاداري خود را به فرانسه اعلام دارند و تأكيد كنند كه " يهوديت " فقط " دين " آنهاست. البته در اين اقدام ناپلئون منافع آشكار و نهان زيادي نهفته است كه از آن جمله است تا ناپلئون از وفاداري يهوديان نسبت به خود مطمئن گردد. در آن شرايط ك حمله موفقيت آميز محمدعلي پاشا ( خديو مصر ) به سوريه كه نزديك بود حكومت عثماني را منقرض كند موجب شد غربيها براي خنثي كردن اين حملهها متفقاً مداخله نظامي كردند و محمدعلي پاشا را وادار كردند كه ارتش خود را فراخواند. زيرا آنها هنوز آمادگي ايجاد تحولات بزرگ منطقهاي را نداشتند و اين آمادگي در دهه اول و دوم قرن بيستم فراهم ميگردد و فرانسه و انگلستان با تمام امكانات مداخله ميكنند. مقامات انگلستان در آن زمان فكر ميكردند كه يهوديان با عشق و اشتياقي كه به صهيون ( بيتالمقدس ) دارند ، به سرعت از آن پيشنهاد ناپلئون استقبال خواهندكرد. اما اين انديشه سياسي صهيونيستي هنوز براي شهروندان اروپايي يهوديان توجيه ناپذير بود كه از امكانات زيستي خود در اروپا دست كشيده به بيابانهاي فلسطين مهاجرت كنند. به رغم مخالفتها رهبران يهودي و ماسون كه بر دولتهاي فرانسه و انگلستان تأثيرگذار بودند دست از فعاليت نكشيدند. در سال 1842 كنسولگري انگلستان در بيت المقدس افتتاح شد و در سال 1848 بيانيهاي صادر كرد كه انگلستان تنها كشور حمايت كننده از اتباع يهودي روسي مقيم فلسطين است. مغز متفكر تأسيس كشور يهودي در فلسطين " لرد پالمرستون " نخست وزير انگلستان در تاريخ يازده اوت 1840 به سفير انگلستان در استانبول نوشت : " در اين روزها بين يهوديان اروپا فكر بازگشت به فلسطين تقويت شده است. اگر بازگشت يهوديان به فلسطين با موافقت سلطان عثماني صورت بگيرد اين امر مانع بسيار خوبي را در برابر طرحهاي شريرانه محمدعلي پاشا و بازماندگان او بوجود خواهد آورد " يك هفته بعد از اين نامه ، روزنامه تايمز لندن نوشت : " پيشنهاد تأسيس كشور يهودي در سرزمين اجدادي آنها كه تحت الحمايه انگلستان خواهد بود اينك به صورت يك مسأله جدي و رسمي درآمده است " مدتي گذشت تا اينكه دوباره در زمان " دسيرائيلي " مسأله ايجاد كشور يهودي در فلسطين مورد توجه قرار گرفت. دسيرائيلي به " سر لاورنس اليونف " ديپلمات برجسته انگليسي دستور داد كه طرح جديدي را براي تأسيس كشور يهودي در فلسطين پياده كند. اين سياست مدار پيشنهاد كرد كه در مرحله اول يك شركت بهرهبرداري در سرزمينهاي فلسطين تشكيل شود. بايد رأي سلطان عثماني را بدست آورد تا پناهندگان يهودي بتوانند به عنوان كارگر وارد فلسطين شوند. دسيرائيلي طرح را براي اجرا به وزير خارجه وقت انگلستان " سالسبوري " محول كرد و آنها با دادن رشوههاي سخاوت مندانه به چانه زني با سلطان عثماني ادامه دادند. در سال 1878 اين طرح در جدول كار كنفرانس اروپايي گنجانده شد. ضمناً افكار عمومي اروپايي را از طريق تبليغات در روزنامههاي مهم دنبال كردند اما نتايج به كندي حاصل ميشد. در اين باره " اباابان " وزير خارجه پيشين اسرائيل درباره اين سياست انگلستان مينويسد : " در اين شكي نيست كه تمام انگيزههاي دسيرائيلي به خاطر حفظ منافع بريتانيا بوده است " وجود پادشاهي محمدعلي پاشا كه استقلال در ميان ملتهاي خاورميانه را به نمايش گذاشته بود باعث وحشت اروپاييان شده بود. گزارش استعماري كه به نام " كامپل با فرمان " ناميده شده به خوبي هدفهاي طراحان استراتژي كشورهاي غربي را در تأسيس كشور يهودي روشن ميسازد : " ... مسالهاي كه وجود امپراتوريهاي اروپايي را در منطقه مديترانه جنوبي و شرقي به خطر انداخته اين است كه اگر ملل اين منطقه همچنان در راه بيداري و پيشرفت و هماهنگي قدم بردارند ، بدون شك منافع اروپاييان به طور كلي از بين خواهد رفت. بنابراين همه كشورهاي اروپايي بايد همچنان در سياست تجزيه و تقسيم منطقه و عقب نگه داشتن مردمان آن پايداري كنند " استعمار غربي در هماهنگي با سياست مداران صهيونيستي با ايجاد جنگ جهاني اول ، انقلاب در امپراتوري عثماني ، پيروز كردن انقلاب شوروي ، تجزيه مناطق زير نفوذ امپراتوري عثماني و حاكميت پيدا كردن فرانسه و انگلستان در خاورميانه به آن خواستهها رسيدند كه در مبحث " تركهاي جوان " اتحاد و ترقي يهودي ـ فراماسونري در تركيه آن را ميتوان آن را دنبال كرد.
............................. ادامه دارد
|