آرشیو نسخه های rss پیوندها تماس با ما درباره ما
مفیدنیوز
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلا                                                                           
صفحه اصلی | سیاسی | اجتماعی | فضای مجازی | اقتصادی | فرهنگ و هنر | معارف اسلامی | حماسه و مقاوت | ورزشی | بین الملل | علم و فناوری | تاریخ سه شنبه ۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ rss
نسخه چاپی ارسال
دفتر مقام معظم رهبری
پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله نوری همدانی
پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت آیت الله مصباح یزدی
سایت اینترنتی حجه الاسلام والمسلمین جاودان
استاد قاسمیان
حجت الاسلام آقاتهرانی
پاتوق كتاب
شناخت رهبری
عصر شیعه
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی
صدای شیعه
عمارنامه
شبکه خبری قم
آیا فلسطینیان زمین های خود را فروخته اند؟ بخش اول

آیا فلسطینیان زمین های خود را فروخته اند؟ بخش اول


فارس


شايعه فروش اراضي فلسطين به اشغالگران صهيونيست امروزه توسط بسياري از رسانه هاي جهاني ترويج مي شود و به عنوان حقي براي صهيونيست ها براي حاكميت بر فلسطين عنوان مي گردد. مقاله زير تلاش دارد بي بنياد و كذب بودن اين ادعا را كه خصوصا توسط صهيونيست ها اشاعه داده مي شود اثبات نمايد. مسأله مهاجرت يهوديان و خريد زمين هاي فلسطينيان بخش بزرگي از تاريخ فلسطين از نيمه دوم قرن نوزدهم تا بعد از تأسيس رژيم صهيونيستي را به خود اختصاص داده است .در نيمه دوم قرن نوزدهم جنبش صهيونيسم جهاني با حمايت اروپا به شكل سازمان يافته تري فعاليت خود را ادامه داد و در اين ميان انگلستان كه بر فلسطين قيمومت داشت از صهيونيست ها پشتيباني كرده و به عنوان گام اول اجراي طرح هاي شيطاني صهيونيسم، شهرك هاي صهيونيست نشين در اين سرزمين احداث شد. در اين دوره بلاد شام و فلسطين تحت تاثير عوامل داخلي و خارجي ، به سرعت دستخوش تحولات سياسي، اداري، عمراني، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي شدند . همه اين تحولات با هم مرتبط بودند . اين منطقه در طول سه قرن اول امپراتوري عثماني هرگز شاهد چنين تحولات بنيادي نبود . پس از اين كه توافقات صورت گرفته ميان جنبش صهيونيسم و استعمارانگليس به صدور اعلاميه مشهور بالفور در سال 1917 منتهي شد، مي بايست اين اتحاد و هماهنگي ميان انگلستان و صهيونيست ها جنبه عملي پيدا مي كرد. اين اعلاميه از سال 1918 يعني آغاز اشغال نظامي فلسطين توسط انگليس در جريان جنگ جهاني اول، عملا به فعليت درآمد. هدف از اين بيانيه ايجاد «وطني ملي براي يهوديان» بود كه البته از نظر صهيونيست ها تنها با تشكيل «دولتي يهودي» معنا و مفهوم پيدا مي كرد . حكومت انگلستان هم خود را به حمايت از مطامع صهيونيست ها در سرزمين اسلامي فلسطين ملزم مي دانست و مخالف خواست صاحبان قانوني فلسطين و منافع و مصالح آن ها عمل كرد و پايبندي خود را به توافقات صورت گرفته با صهيونيسم نشان داد . انگليس از زمان افشاي اطلاعاتي درباره «اعلاميه بالفور» و سياست ايجاد «وطني ملي براي يهوديان» چنين رويكردي را در پيش گرفته بود و به خوبي از ميزان دشمني اعراب با صهيونيست ها و تأكيد آن ها بر اسلامي بودن فلسطين و آينده آن آگاه بود و با اين وجود، از طرح هاي يهوديان حمايت مي كرد . فلسطينيان به خصوص در سومين دهه از قرن بيستم به مبارزه با فروش زمين هايشان به صهيونيست ها برخاستند و تلاش هاي زيادي را در اين زمينه از خود نشان دادند . «شوراي عالي اسلامي» به رياست «حاج امين حسيني» مفتي اعظم فلسطين(عالي ترين چهره مذهبي در فلسطين) و ديگر علماي اين ديار نيز نقش مهمي در اين زمينه ايفا كردند . اولين كنگره علماي فلسطين در تاريخ 25 ژانويه 1935 به اجماع آراء با صدور فتوايي فروش حتي يك وجب از زمين هاي فلسطين را به يهوديان حرام اعلام كرد . بنا بر اين فتوا ، فروشنده و دلالي كه به يهوديان زمين بفروشد، مرتد و از زمره مسلمانان خارج است و جايز نيست در گورستان مسلمانان دفن شود و بايد به كلي با او قطع رابطه و در جامعه بدنام شود . اين علما در كليه شهرها و روستاهاي فلسطين فعاليت گسترده اي را براي جلوگيري از فروش زمين به يهوديان آغاز و نشست هاي زيادي را در اين خصوص برگزار نمودند و بسياري از ملاكان را متعهد نمودند كه از زمين هاي خود محافظت كرده و نسبت به حفاظت از املاك شان كوتاهي نكنند . به اين ترتيب علماي فلسطين موفق شدند مانع بسياري از اين دست معاملات و فروش زمين به يهوديان شوند . در همين راستا «شوراي عالي اسلامي» روستاهاي زيادي از جمله «دير عمرو» و «زيتا» و زمين هاي مشاع روستاهاي «طيبه»، «عتيل» و «طيره» را به صورت كامل خريداري كرده و از فروش زمين در حدود 60 روستاي منطقه «يافا» ( كه امروز به بخشي از تل آويو» تبديل شده است) نيز جلوگيري نمود و با تشكيل نهادهاي ملي، فروش زمين به يهوديان را متوقف ساخت . اين شورا با تاسيس نهادي تحت نام «صندوق امت» به رياست «احمد حلمي پاشا» اقتصاددان فلسطيني ،توانست از فروش اراضي گسترده جلگه اي در شمال شرقي فلسطين كه چشم طمع صهيونيست ها را به خود جلب كرده بود جلوگيري كند . *فلسطين در عهد امپراتوري عثماني در اواخر قرن نوزدهم مهاجرت يهوديان به فلسطين ابعاد گسترده تري به خود گرفت و يهوديان و صهيونيست هاي غير يهودي، يهوديان ساير نقاط جهان را به مهاجرت به فلسطين ترغيب مي كردند . تلاش ها براي استقرار يهوديان در فلسطين از قرن شانزدهم ميلادي آغاز شد تا اين كه در آغاز سال 1621 م . وكيلي انگليسي به نام «هزي فنش» مقاله اي با عنوان «رستاخيز بزرگ جهاني و فراخوان يهود " منتشر ساخت و در آن از يهوديان خواست در فلسطين اقامت كنند . از سوي ديگر، دانشمندان و متفكران مسيحي مانند «اسحاق نيوتن» (1727 ـ 1643) ، «ژان ژاك روسو» (1778 ـ 1712) ، «بريستلي» (1804 ـ 1733) ، «شاوسبري» و« لورانس اوليونت» نيز در اين باره مطالبي نوشتند و يهوديان را به مهاجرت به فلسطين تشويق كردند . همچنين شخصيت هاي يهودي مانند «شبتاي بن زفي» (1676 ـ 1626) ، «يهودا قالي» (1798 ـ 1878) و «موسي هس» (1875 ـ 1812) و ... به اين جمع پيوستند و يهوديان را براي كوچ به فلسطين فراخواندند. علي رغم وجود چنين مواردي ، عمده سفر يهوديان به فلسطين همچنان با انگيزه ها و عواطف ديني آنان براي زيارت اماكن متبركه و يا اقامت در مجاورت آن ها و تأسيس نهادهاي خيريه انجام مي گرفت و شكل سازمان يافته و در قالب برنامه سياسي آشكاري صورت نمي گرفت . جمعيت يهوديان فلسطين در سال 1799 م . تنها حدود پنج هزار نفر بود و اين تعداد هم مالك درصد ناچيزي از اراضي فلسطين بودند . *انواع اراضي فلسطين در دوران امپراتوري عثماني دولت عثماني طي چند سال قوانين ارضي مختلفي را به تصويب رساند كه به شرح ذيل است : 1- قانون اراضي در سال 1858 م . و به دنبال آن تصويب تبصره هاي الحاقي اين قانون 2- تبصره هاي مربوط به ثبت املاك در سال 1859 م و نظام تابو در همين سال . 3- الحاقيه نظام تابو در سال 1867 م . 4- قانون ثبت املاك ( قانون تابو ) در سال 1681 م . 5- قانون تملك اراضي توسط خارجيان در سال 1869 م . به موجب اين قوانين، اراضي دولت عثماني به پنج بخش تقسيم شد : *1 ـ اراضي ملكي ( شخصي ) اين زمين ها ملك شخصي افراد بود و صاحب آن مي توانست هر گونه دخل و تصرفي اعم از فروش و رهن در آن ها داشته باشد. اين زمين ها به دنبال فوت صاحبش به ورثه او منتقل مي شد مگر در يك حالت ، آن هم هنگامي كه صاحب زمين فاقد ورثه باشد كه باعث انتقال اراضي به بيت المال مي شد . *2ـ اراضي دولتي اين زمين ها در تملك بيت المال بود و شامل مراتع، جنگل ها و رودخانه ها و .. مي شد . در زمان دولت عثماني هيچ مرجعي به غير از دولت حق دخل و تصرف در اين زمين ها را نداشت . دولت به موجب قانون " تابو " مي توانست اين زمين ها را بفروشد . " قانون اراضي " چگونگي تصرف در اراضي دولتي را مشخص كرده و فروش همه زمين هاي روستا و يا قصبه به يك گروه يا افراد خارج از روستا را ممنوع كرده و اين املاك تنها به اهالي بومي محل ، آن‌هم به صورت فردي ونه گروهي واگذار و سند تابو به افرادداده مي‌شد. دراين اسناد چگونگي دخل وتصرف دراين زمين‌ها مشخص شده بود و شخصي كه زمين‌ دولتي به او داده مي‌شد مي‌توانست هرنوع محصول زراعي را درآن بكارد، اما از كشت درخت انگور و ميوه منع مي‌شد و بدون اجازه دولت نمي‌توانست آنرا هبه و يا وقف كند. همچنين درقانون زمين‌هاي دولتي بندهايي درخصوص جلوگيري ازكوتاهي شخص‏درنگهداري اين زمين‌ها آمده بود و درصورتي كه فرد ماليات اين زمين‌ها راپرداخت نمي‌كرد‏،حق تصرف وي درآن لغو مي‌شد و به مدت سه سال متوالي نمي‌توانست درآن كشاورزي كند. *3- اراضي موقوفه (وقفي) بيش تر زمين هاي وقفي در دوران امپراتوري عثماني مربوط به قرن شانزدهم و زمان حكمراني سلطان سليمان قانوني است . اين زمين ها ابتدا از اراضي دولتي ـ كه سلاطين عثماني وقف كرده بودند ـ و زمين هاي وقفي برخي ثروتمندان و يا زمين هايي كه برخي كشاورزان به خصوص به دنبال صدور قوانين جديد براي فرار از ماليات وقف كرده بودند، تشكيل مي شد . نحوه اداره اراضي وقفي در دو قرن هفدهم و هجدهم تحت تاثير فساد اداري دستگاه هاي دولتي به خصوص اداره اوقاف ـ به علت قرار گرفتن افراد نالايق در راس اين اداره ـ در موقعيت نامطلوبي قرار داشت . دولت پس از اين كه مستقيما مسئوليت زمين هاي وقفي را بر عهده گرفت، تلاش نمود تا جلوي اين نابساماني و فساد را بگيرد، اما با اين وجود فساد دستگاه هاي دولتي ادامه يافت و به دنبال كوتاهي و سهل انگاري دست اندركاران امر اوقاف تدابير و تصميمات حكومت در اين باره عملي نشد . *4- اراضي عام‌المنفعه اين اراضي عبارت بودند از زمين هايي كه عموم مردم و اهالي روستا يا مجموعه روستاهاي يك منطقه از آن ها استفاده مي كردند و بر اساس «قانون اراضي» در دولت عثماني به دو بخش تقسيم مي شدند : 1 ـ زمين هاي عام المنفعه مانند جاده ها، بازارها، ميادين، درياها، درياچه ها، رودخانه ها، چشمه ها، مجاري آب هاي دره ها و غيره 2 ـ زمين هاي عام المنفعه اي كه اهالي يك روستا، يا قصبه و يا چند روستا و قصبه از آن ها استفاده مي كردند . از جمله مراتع، دشت ها و جنگل ها «قانون اراضي» چگونگي استفاده از اين زمين ها را مشخص كرده بود و بر اساس آن كسي حق احداث ساختمان و كاشت درخت در اين اماكن عمومي را نداشت و هر گونه تصرف در اين زمين ها ، تصرف در ملك «غير» قلمداد و مطابق قانون با آن برخورد مي شد . *5- اراضي موات زمين هاي خالي از سكنه و دست نخورده و به دور از آباداني را اراضي موات مي نامند . كسي از اين زمين ها استفاده نمي كند و متعلق به اهالي روستاها و قصبات هم نيست . همچنين كسي براي گرفتن سند تابو براي بهره برداري از اين زمين ها ـ مانند آنچه براي زمين هاي كوهستاني اتفاق افتاد ـ اقدام نمي كرد . بنابر قوانين عثماني «اراضي موات» به زمين هايي اطلاق مي شد كه به ميزان يك يا نيم مايل و يا نيم ساعت پياده روي از مناطق آباد و عمراني دور بودند . قانون اراضي عثماني به مردم اين اجازه را مي داد كه اين زمين ها را احيا كنند، البته به شرط آن كه احياي آن ها سه سال بيش تر طول نكشد و در صورتي كه در طول اين مدت اصلاح نمي شد و آماده بهره برداري نبود، به فرد ديگري واگذار مي شد . اما اگر شخصي يك زمين موات را با اذن حكومت احيا مي كرد، مي بايست هزينه سند تابو را پرداخت مي نمود . **قوانين مربوط به اراضي فلسطين در دوران عثماني *قانون اراضي عثماني صادره در سال 1858 م : دولت عثماني از طريق صدور قانون اراضي در سال 1858 كنترل خود بر زمين ها را شدت بخشيد و هر گونه تصرف در زمين ها مطابق با قوانيني كه حكومت وضع مي كرد، صورت مي گرفت . همچنان كه ذكر شد دولت عثماني با تصويب قوانيني، زمين ها را به چند بخش تقسيم كرد و براي هر بخش هم احكام و قوانين خاص خود را وضع نمود . اين قانون استفاده از اين زمين ها را با توجه به عرف حاكم بر منطقه مشخص مي كرد و در برخي اوقات هم حق تصرف و بهره برداري از طريق اسناد مورد تاييد قضات و در غير اين صورت از طريق وضع يد و تصرف در آن مشخص مي شد . در صورت وقوع اختلاف و نزاع ميان كشاورزان ،گواهي و استشهاد بوميان روستا فصل الخطاب اين اختلافات بود . البته همين مسأله غالبا به وقوع اختلافات و نزاع هاي طولاني ميان كشاورزان منجر مي شد و نهايتا صدور قانون تابو و ملحقات آن را به دنبال داشت . *قانون ثبت املاك (تابو) 1861م: به دليل آن كه كشاورزان از ثبت زمين هاي خود شانه خالي مي كردند و برخي خانواده ها مساحات وسيعي در شهر ها و روستاها را تصاحب نمودند كه به صدور قانون اراضي و قوانين الحاقي آن در مورد ثبت اراضي منجر شد . همزمان با صدور اين قانون ، خانواده هاي ديگري با استفاده از فرصت به وجود آمده ، از خودداري كشاورزان نسبت به ثبت زمين هايشان، سوء استفاده نموده و مساحات قابل توجهي را به نام خود ثبت نمودند. دولت عثماني درصدد بود تا قدرت و سلطه خود را بر اراضي تثبيت كرده و از نقش مالكان بزرگ و عشاير بكاهد ‏، اما در واقع شكست خورد و اين مسأله باعث ظهور طبقه ديگري از مالكان بزرگ گرديد كه به تبع آن تعديلاتي در قوانين اراضي سال 1913 صورت گرفت . به موجب اين تعديلات افراد مي توانستند تحت شرايط خاصي صاحب زمين هاي دولتي شوند و شركت ها هم مي توانستند اين املاك را خريداري نمايند. در نتيجه اصلاحات به عمل آمده در قوانين مربوط به مالكيت اراضي، كشاورزان مي توانستند به مدت ده سال در زمين هاي دولتي و 36 سال در زمين هاي وقفي كشت و كار كنند . مالكان بزرگ با سوء استفاده از اين قوانين مساحات گسترده اي از اين نوع زمين ها را تصاحب و حتي براي آن ها سند مالكيت هم تهيه نمايند. اين قوانين عامل اصلي انتقال مالكيت اين نوع زمين ها از دولت و اوقاف به اشخاص حقيقي بود . *قانون تملك زمين در فلسطين توسط اتباع خارجي در سال 1869 قبل از تصويب قانون تملك اراضي توسط خارجيان در سال 1869 م .‏ ، آن ها تنها از امتيازات تجاري در دولت عثماني برخوردار بودند و نمي توانستند زمين خريد و فروش كنند . اما در نتيجه فشار كشورهاي اروپايي و افزايش بدهي ها و ضعف دولت عثماني، اين دولت با صدور قوانيني ، تملك اراضي توسط افراد، موسسات و شركت هاي خارجي در همه اراضي تابع امپراتوري عثماني در شهرها و روستاها و ديگر مناطق را مجاز اعلام كرد . به دنبال تصويب اين قوانين، كشورهاي اروپايي مانند انگلستان، فرانسه و روسيه شمار زيادي از اتباع خود را براي اقامت به فلسطين اعزام كردند و اقدام به خريد زمين در آنجا كرده و دست به تاسيس شهرك هايي براي خود زدند . كليساهاي اروپا نيز مساحات گسترده اي از اين اراضي را خريداري نموده و با هدف ايجاد بازار سياه و كسب سود بيش تر قيمت زمين ها در قدس، يافا و حيفا را افزايش دادند . **تدابير امپراتوري عثماني براي ممانعت از اسكان يهوديان در فلسطين 1 ـ حكومت عثماني در سال 1887 استان قدس را از حوزه استحفاظي استان سوريه خارج ساخت و به منظور نظارت هر چه بهتر و توجه بيش تر به اين منطقه ، آن را مستقيما تحت نظارت حكومت مركزي ( باب عالي ) قرار داد . علي رغم اين كه شمار يهودياني كه از سال 1881 تا 1914 كشورهاي خود ، به ويژه روسيه و اروپاي شرقي را ترك كرده بودند، به دو ميليون و 366 هزار و 941 نفر مي رسيد، اما تنها 55 هزار نفر از آنان يعني 2/32 درصد توانستند به فلسطين مهاجرت كنند و اكثريتشان به آمريكا، اروپاي غربي و آمريكاي جنوبي مهاجرت نمودند . اين مسأله خود بر موفقيت نسبي حكومت عثماني در جلوگيري از مهاجرت يهوديان به فلسطين تاكيد دارد . 2 ـ حكومت مركزي به كنسولگري هاي خود دستور داد تا به اطلاع يهودياني كه خواهان مهاجرت به فلسطين هستند ‏ ، برسانند كه نمي توانند به عنوان تبعه خارجي در فلسطين اسكان يابند و بايد براي اقامت در فلسطين تابعيت دولت عثماني را كسب و به قوانين جاري در ايالت هايي كه خواهان اقامت در آن ها هستند، پايبند باشند . با وجود اين سياست حكومت عثماني، فعاليت اسكان و شهرك سازي يهوديان در فلسطين پيشرفت قابل ملاحظه اي پيدا كرده بود . عوامل زيادي از جمله حمايت كنسولگري هاي خارجي و پرداخت رشوه به برخي كاركنان دولت عثماني كه برخي اوقات تسليم فشارهاي پياپي طرف هاي خارجي مي شدند، در اين زمينه دخيل بودند . يهوديان هيچ وقت از خريد زمين و احداث شهرك در فلسطين دست نكشيدند و با جديت زياد به اين كار ادامه مي دادند . 3 ـ تأسيس سازمان جهاني صهيونيسم world Zionist Organization و تشكيل اولين كنگره جهاني آن در شهر بال سوئيس به تاريخ 27 تا 29 آگوست 1897 به رياست تئودور هرتزل گام نخست صهيونيست ها براي اجراي توطئه هاي صهيونيسم براي برپايي دولتي يهودي در سرزمين فلسطين قلمداد مي شود . هرتزل براي عملي شدن پروژه صهيونيسم ارتباط گسترده اي را با ديپلمات هاي كشورهاي جهان برقرار نموده و تلاش مي كرد كه موافقت قدرت هاي بزرگ جهاني به خصوص انگلستان را با اين طرح خود جلب كند .هرتزل تلاش نمود تا دولت عثماني را به فروش بخشي از فلسطين به يهوديان و دادن خودمختاري به آن ها ـ تحت حاكميت حكومت عثماني ـ و اجازه به يهوديان براي مهاجرت به فلسطين اقناع كند . همه اين درخواست ها در مقابل پيشنهاد كمك مالي هنگفت و بسيار فريبنده اي صورت مي گرفت كه در آن زمان دولت عثماني به شدت نيازمندش بود، اما سلطان عبد الحميد دوم (1876 تا 1909) به شدت با اين درخواست ها مخالفت كرد و در مقابل توطئه هاي يهوديان ايستادگي به خرج داد و در پاسخ به اين پيشنهاد هرتزل گفت : " به او نصيحت مي كنم كه اين فكر را از ذهنش دور كند . نمي توانم حتي يك وجب از خاك فلسطين را بفروشم . چرا كه ملك من نيست، بلكه از آن امت اسلام است . ملتم با جانفشاني و دادن خون هاي زياد اين امپراتوري را به دست آورده اند و با خون خود نيز آن را تقويت كردند و همچنان با خون خود از آن محافظت مي كنيم و به احدي اجازه نمي دهيم كه از آن غصب كند . يهوديان بهتر است بيليون ها پولشان را نزد خود نگه دارند . در صورتي كه امپراتوري عثماني تجزيه شد، يهوديان بدون پرداخت پشيزي فلسطين را به دست مي آورند، اما اين امپراتوري مگر از روي اجساد ما تجزيه شود . هرگز به هر هدف و غرضي كه باشد، اجازه نخواهيم داد كه سرزمين هاي اسلامي تكه تكه شوند . " *جنگ جهاني اول و اعلاميه بالفور با شروع جنگ جهاني اول در سال 1914 جمعيت يهوديان در فلسطين حدود 80 هزار نفر بود، اما حمايت يهوديان از انگلستان و متفقين عليه دولت عثماني باعث شد كه عثماني ها در طول جنگ (1914 تا 1918) عرصه را بر يهوديان تنگ كنند و جلوي فعاليت هاي آن ها در فلسطين را بگيرند . بنابراين جمعيت يهوديان در پايان جنگ به 55 هزار نفر كاهش يافت . بريتانيا با در پيش گرفتن سه نوع سياست متناقض و متضاد درصدد تضمين نفوذ خود در بلاد شام و عراق برآمد و البته به خاطر تحقق اهداف خود و پيروزي در جنگ توجه زيادي به اين تناقضات نمي كرد . سياست اول : مذاكره با «شريف حسين بن علي» امير حجاز ( نامه هاي حسين، مك ماهون ژوئن 1915 ، مارس 1916) جهت ترغيب او به برپايي قيام مستملكات عربي امپراطوري عثماني عليه باب عالي(حكومت مركزي) در مقابل حمايت انگلستان از استقلال بيش تر مناطق جزيره العرب و سرزمين شام و عراق و حكمراني «شريف حسين» بر اين مناطق سياست دوم : مذاكره با فرانسه در مورد آينده عراق و سرزمين شام ( روسيه هم بعدا به اين مذاكرات پيوست ) بدون اطلاع طرف هاي عرب در جريان همين مذاكرات بود كه معاهده سايكس - پيكو Agreement Sykes - picot درمه 1916 به امضاي طرف‌هاي مذاكره كننده رسيد و براساس آن بيش‌تر عراق وشرق اردن ومنطقه حيفا در فلسطين به انگليس ودرمقابل تمامي لبنان وسوريه به استعمارفرانسه واگذارشد. باتوجه به نظركليه طرف‌ها،توافق شدكه سرزمين فلسطين تحت نظارت بين‌المللي اداره شود. اين توافقات به صورت كامل از ساكنان اين نواحي و امراي آنان پنهان نگاه داشته شد. سياست سوم: گفت‌وگوباسازمان جهاني صهيونيسم درباره آينده فلسطين. نياز مبرم بريتانيا به استفاده از نفوذ گسترده يهوديان در آمريكا براي واداشتن اين كشور به حمايت از متفقين در جنگ، انگليسي ها را به مذاكره با جنبش صهيونيسم مجبور ساخت . ( اين امر در مارس 1917 اتفاق افتاد و آمريكا از متفقين حمايت كرد .) علاوه بر آن، يهوديان و صهيونيست ها از طريق «هربرت ساموئل» يهودي وزير كشور ‏ ، لويد جرج نخست وزير صهيونيست و بالفور وزير امور خارجه انگلستان نفوذ زيادي در حكومت بريتانيا داشتند . نتيجه اين نفوذ صدور «اعلاميه بالفور» در 2 نوامبر 1917 بود . بر اساس اين اعلاميه بريتانيا متعهد شد كه «وطني ملي» براي يهوديان در فلسطين ايجاد نمايد . اين اعلاميه از عجيب ترين و شگفت انگيزترين وعده ها در طول تاريخ بشر است چرا كه كاملا با معاهدات و پيمان نامه هاي بين المللي تعارض داشته و صادر كنندگان آن صاحبان اصلي يك سرزمين را به صورت يك طرفه قرباني منافع خود كردند. طبق اين اعلاميه بريتانيا متعهد مي شد سرزميني را كه مالك آن نبود، به مردمي غير از ساكنان بومي آن،ببخشد. **متن اعلاميه بالفور: 2 نوامبر 1917 م . لرد روچيلد عزيز! بسيار خوشوقتم اطلاعيه زير را كه از طرف دولت اعلي‌حضرت در جهت هم‏دردي با آمال صهيونيستي يهود، به كابينه تسليم و به وسيلة آن مورد تصويب قرار گرفته است، به اطلاع شما برسانم: دولت اعلي‌حضرت، تأسيس يك "موطن ملي " براي مردم يهود در فلسطين را به ديدة مساعد مي‏نگرد و بهترين تلاش‏هاي خود را براي تسهيل وصول به اين هدف به كار مي‏برد و صريحاً تأكيد مي‏ورزد كه هيچ عاملي نبايد به زيان حقوق مدني و مذهبي جوامع غيريهودي موجود در فلسطين يا حقوق و موقعيت سياسي يهوديان در هيچ كشور ديگر، صورت گيرد. باعث امتنان من خواهد بود، اگر اين اطلاعيه را به اطلاع "فدراسيون صهيونيزم " [سازمان جهاني صهيونيزم " به عنوان بازوي اجرايي "كنگرة جهاني صهيونيست‏ها "] برسانيد. ارادتمند شما آرتور جيمز بالفور **مقاومت فلسطينيان دربرابر پروژه صهيونيسم در عهد امپراتوري عثماني مقاومت عليه فعاليت هاي شهرك سازي يهوديان در فلسطين از همان زمان آغار اجراي طرح صهيونيسم در فلسطين شروع شد و از اولين مراحل اجراي اين طرح در زمان امپراتوري عثماني، درگيري هايي ميان كشاورزان فلسطيني و شهرك نشينان يهودي در سال 1886 روي داد . وقتي رشاد پاشا به عنوان حاكم قدس انتخاب شد و نسبت به صهيونيست ها ابراز ارادت و محبت كرد، تعدادي از شخصيت هاي معروف قدس در مه 1890 نامه هاي اعتراض آميزي عليه او نوشتند و در 24 ژوئن 1891 م . نيز نامه اعتراض آميزي در اين خصوص براي صدر اعظم ( نخست وزير ) دولت عثماني ارسال كردند و در آن خواستار ممانعت از مهاجرت يهوديان روسي به فلسطين و تحريم تملك اراضي توسط آن ها شدند . علماي فلسطين و نمايندگان آن ها در حكومت عثماني و روزنامه هاي فلسطين خطر اسكان يهوديان در فلسطين را گوشزد كردند و خواستار اتخاذ تدابير لازم براي مقابله با اين مسأله شدند . «شيخ محمد طاهرالحسيني» مفتي قدس در سال 1897 در راس كميته اي محلي و با اختياراتي كه حكومت عثماني به وي داده بود، روند انتقال مالكيت اراضي در استان قدس را به دقت موردبررسي و تحت نظر قرار داد و از فروش زمين هاي زيادي به يهوديان جلوگيري كرد . شيخ سليمان تاجي فاروقي بنيانگذار حزب ملي عثماني در سال 1911 و افراد مشهوري نيز چون يوسف خالدي، روحي خالدي، سعيدالحسيني و نجيب نصار هر كدام جداگانه نسبت به خطر صهيونيسم هشدار داده بودند . **زمين‌هايي كه يهوديان درعهدعثماني تملك كردند همزمان با شكل گيري مسأله و مشكل يهوديان در اروپا و تشديد دشمني با آن ها ،به خصوص در روسيه و اروپاي شرقي و تدوين راهبرد صهيونيسم، شمار مهاجران يهود به فلسطين و اسكان آن ها در اين سرزمين به خصوص در دو دهه آخر قرن نوزدهم رو به فزوني گذاشت. يهوديان در اين زمان احداث شهرك هاي كشاورزي مانند شهرك «بتاح تكفا» ( كه در سال 1878 ساخته شد و مجددا در سال 1882 بازسازي گرديد) و «ريشون ليتسون» و «زخرون يعقوب» در سال 1882 را آغاز كردند . سپس شهرك هاي ديگري با حمايت مالي «روچيلد» زرسالار مشهور يهودي احداث و صندوق ملي يهوديان موسوم به «كرين كايميت» هم توسط سازمان جهاني صهيونيسم تأسيس گرديد. همزمان با پايان عهد امپراطوري عثماني در فلسطين، به سال هاي 1917 و 1918 ، يهوديان 420 هزار دونم يعني 42 هكتار زمين، معادل 1/56 درصد مساحت فلسطين را در اختيار داشتند . يهوديان اين مقدار زمين را هم كه از اراضي دولتي بود، به بهانه هاي مختلفي از جمله اصلاح آن و تأسيس آموزشگاه هاي كشاورزي به دست آوردند و احيانا هم با سوء استفاده از فساد دستگاه اداري دولت عثماني در آن زمان و با از پرداخت رشوه آن ها را خريداري مي كردند. **وضعيت فلسطين تحت اشغال بريتانيا فلسطين در پايان جنگ جهاني اول و شكست دولت عثماني و پايان عمر اين امپراتوري پس از چند قرن متوالي به قيمومت انگلستان درآمد . بريتانيا «حكومت نظامي در فلسطين» تشكيل داد و از سال 1917 تا 1920 آن را به چند ايالت تقسيم و براي هر ايالت هم يك حاكم نظامي انگليسي منصوب كرد . هر حاكم هم با حاكم نظامي قدس در ارتباط بود و حاكم نظامي قدس نيز تحت نظر فرماندهي كل ارتش بريتانياي كبير در قاهره عمل مي كرد . در سال 1922 فلسطين به 3 منطقه شمالي، جنوبي و استان قدس تقسيم شد . حكومت نظامي بريتانيا از زمان تشكيل در فلسطين تصميمات متعددي اتخاذ كرد و ژنرال موني در 8 مه 1918 طي دستوري از خريد و فروش زمين هاي ويژه دولت جلوگيري و دفاتر ثبت اراضي و املاك موسوم به دفاتر تابو را بست . علت آن هم اين بود كه مقامات ترك در جريان عقب نشيني به دمشق تمامي اسناد و مدارك دفاتر تابو را با خود برده بودند . البته حكومت بريتانيا توانست بخشي از اين اسناد به ويژه دفاتر مربوط به مناطق نابلس و قدس را در سال 1919 با مساعدت فرانسوي ها در سوريه بازگرداند . در اين ميان اسناد مربوط به زمين هاي قدس مفقود شد و اسناد زمين هاي حيفا، عكا، الخليل، جنين، ناصره، صفد، طبريا و طولكرم سالم ماندند اما كامل نبودند . همچنين عاملي كه حكومت نظامي بريتانيا در فلسطين را به اتخاذ چنين سياستي وادار كرد، اين بود كه وايزمن در تاريخ 9 نوامبر 1918 م . با ارسال يادداشتي از وزارت امور خارجه انگليس خواست كه كميته اي با عضويت نمايندگان جنبش صهيونيسم براي بررسي مسائل مربوط به مالكيت زمين در فلسطين تشكيل دهد تا اين كميته از طريق تهيه نقشه و اسناد زمين ها و بررسي قوانين مربوط به آن و امكان تعديل آن ها، ابتدا از زمين هاي فلسطين نقشه برداري كرده و سپس نقشه برداري نهايي از اين زمين ها را انجام دهد . وايزمن در اين يادداشت خاطر نشان كرده بود كه زمين هاي زيادي غير قابل سكونت هستند و مساحات گسترده اي زمين حاصلخيز وجود دارد كه هيچ نوع محصولي در آن ها كشت نمي شود و كم تر از ميزان بهره وري اين زمين ها از آن ها برداشت مي شود . وي مدعي شده بود كه كشاورز فلسطيني قادر به كشاورزي در زمين هاي خود نيست و مالك زميني است كه توان كشت و زرع در آن را ندارد . در اين يادداشت به 250000 هزار هكتار زمين هاي دولتي و زمين هاي آماده كشت و اراضي كشاورزي ( كه بخشي از آن توسط صاحبانش زير كشت رفته بود ) اشاره شده بود . وايزمن معتقد بود كه در صورت عملي شدن اين طرح فوايد زيادي به دست خواهد آمد . اين گونه پيداست كه يهوديان توانستند علي رغم بسته شدن دفاتر ثبت اراضي، زمين هايي را خريداري كنند . اين مسأله به خوبي در دو فرمان ژنرال موني نمايان است . دستور اول در اول نوامبر در سال 1918 تحت عنوان فرمان شماره 75 و دستور دوم تحت عنوان فرمان شماره 76 در 18 نوامبر صادر شد . وقتي حكومت نظامي انگليس در فلسطين پي برد كه كار خريد و فروش زمين به صورت غير قانوني صورت مي گيرد، در اين دو دستور سازوكارهاي انتقال مالكيت زمين را مشخص كرد . دستور شماره 76 توضيح داده است كه كلمه دخل و تصرف به معناي خريد و فروش، رهن، فك رهن، وقف و هر نوع تصرف ديگر در اموال غير منقول است . بنا به اين دستور هيچ كس حق انتقال زمين هاي خود را قبل از بازگشايي دفاتر تابو نداشت و هر گونه انتقال مالكيتي كه مخالف با اين منشور بود، باطل و بلااثر تلقي مي شد . در دوران حكمراني «هربرت ساموئل» نماينده انگلستان در فلسطين ، قوانين جديدي صادر شد و براي تسهيل روند واگذاري زمين به يهوديان تغييراتي در قوانين عثماني اعمال گرديد . اين مرحله همزمان با اشغال «بئر السبع» در تاريخ 1917/10/31 م . و اولين شكست دولت عثماني در فلسطين آغاز شد . به دنبال اين شكست اعلاميه بالفور در تاريخ 1917/11/2 م . صادر شد و انگلستان قدس را در دسامبر همين سال اشغال كرد . بدين گونه كل فلسطين به اشغال نيروهاي انگليسي درآمد . در مرحله بعد هيأت صهيونيستي به رياست وايزمن به اشغالگران انگليسي پيوست و كميته اي متشكل از رهبران بلندپايه صهيونيسم را تشكيل داد تا طرح آماده خود در مورد ايجاد وطن ملي براي يهوديان در فلسطين از طريق اشغال اراضي فلسطين، سيطره بر منابع آبي و معدني و تضعيف اقتصاد آن را به اشغالگران انگليسي ارائه دهد و بر اساس مقوله و شعار معروف خود يعني " سرزمين بدون ملت براي ملتي بدون سرزمين " عمليات اسكان و جايگزين ( اسكان يهوديان و كوچاندن فلسطينيان ) را به سرانجام برساند . هدف صهيونيست ها از طرح اين شعار منحرف كردن افكار عمومي جهانيان از اهداف توسعه طلبانه و خوي تجاوزگري خود بود. اهدافي كه بر اساس سياست معروف شان يعني " تجمع و يورش " دنبال مي شد . صهيونيست ها مناطق را يكي پس از ديگري مصادره و مهاجران يهودي را در آن ها اسكان مي دادند و باز زمين هاي زيادي را براي جذب هر چه بيش تر مهاجران يهود تصاحب مي كردند . اين سياست آن ها پاياني نداشت . صهيونيست ها از آغاز به شدت تلاش مي‌كردند تا پوششي قانوني وسياسي براي دولتي كه قراربود تشكيل شود‏،فراهم كنند. همچنين باايجاد نوعي تعهدبين‌المللي براي تشكيل چنين دولتي مقدمات برپايي آنرافراهم ‌كردند و سرانجام نيز به هر چه خواستند دست يافتند. اولا با صدور وعده ( اعلاميه) بالفور در مورد ايجاد «وطن ملي» براي يهوديان ، به سندي با پشتوانه ي يك ابرقدرت دست پيدا كردند و سپس توانستند اين اعلاميه را به تعهدي بين المللي تبديل كنند تا اين كه در نهايت «جامعه ملل» با قيمومت بريتانيا بر فلسطين موافقت كرد و حكومت انگلستان نيز عملا به اجراي طرح هاي هيأت اعزامي صهيونيست ها ( كه در سال 1918 وارد فلسطين شده بودند ) پرداخت . علاوه بر آن نيز انگلستان مشروعيت «آژانس يهود» در دادن مشورت به مقامات انگليسي و كمك به آن ها در اجراي مقتدرانه اين طرح ها را مورد تاييد قرار داد . اين اقدام را بايد گامي در راستاي تشكيل دولت يهودي با پوشش انگليسي به شمار آورد تا پايه هاي اين دولت استوار گردد و بتواند در آينده خود مسئوليت اداره فلسطين را عهده دار شود . **سياست ها و اقدامات اشغالگران انگليسي در فلسطين مقامات انگليسي ، چه مقامات نظامي از سال 1917 و چه مقامات سياسي از سال 1920، حتي قبل از كسب مشروعيت بين المللي در رابطه با اشغال فلسطين ، قوانين بسيار خطرناكي را در مورد اين سرزمين تصويب و اجرا كردند. اين قوانين با كليه قوانين و عرف هاي جاري بين المللي در تعارض آشكار بود. اين سياست ها و قوانين عبارت بودند از : 1- بستن دفاتر ثبت اراضي در تاريخ 18 نوامبر 1917 2 - منع هر نوع خريد و فروش به خصوص در مورد اموال غير منقول 3- تعيين مدت سه سال براي اجاره زمين هاي كشاورزي(هدف از اين بند اين بود كه شخص مستاجر هيچ گونه حق مالكيتي در اين زمين ها پيدا نكند ) 4- در اوائل اكتبر سال 1918 م . منشوري صادر شد كه خطرناك ترين بند آن ماده شماره 5 بود . در اين ماده هر نوع حق تقدم براي اثبات مالكيت اراضي ملغي اعلام شد . بر اساس قوانين دولت عثماني هر كسي اراضي موات و يا اراضي ديگر را احيا و اصلاح مي كرد، صاحب آن مي شد و مي توانست آن ها را بفروشد يا رهن دهد و اين زمين ها به وراث متوفي منتقل مي شد . البته مي بايست كه شخص به مدت ده سال متوالي در اين زمين ها كشت و كار مي كرد تا صاحب چنين حقوقي شود . 5- در سال 1920 هربرت ساموئل ( يهودي ) حاكم بريتانيايي فلسطين قانوني تحت عنوان " قانون اراضي " منتشر ساخت . اين قانون سنگ زيربناي تشكيل رژيم صهيونيستي به شمار مي آيد . انگلستان كه متعهد به تشكيل چنين رژيمي شده بود، از اين قانون به عنوان ابزاري براي رسيدن به اين مهم استفاده كرد . 6- در سال 1920 حكومت ساموئل با تلاش بيش تر و فعاليت گسترده تر اجراي طرح هاي جنبش صهيونيسم را پي گرفت . مهم ترين اعمال وي افتتاح دفاتر ثبت اراضي و واگذاري امر نظارت بر اين دفاتر به يك صهيونيست به نام نورمان بنتويچ بود . در همين سال هم قانون خطرناك " مساحت " صادر شد و بنوتيچ براي مصادره زمين هاي فلسطينيان فورا آن را به اجرا گذاشت . 7- بستن بانك عثماني ( اين تنها بانكي بود كه به كشاورزان وام با بهره پايين مي داد ) 8- اعمال ماليات هاي سنگين بر فلسطينيان . كشاورزان فلسطيني كه ميانگين درآمدشان كم تر از هر قشري بود، بر اساس اين قانون بيش ترين ماليات را پرداخت مي كردند . 9- مقامات حاكم بر فلسطين با هدف مشروعيت بخشيدن به روند غصب زمين ها تحت لواي قانون، قوانين قبلي را كاملا تغيير دادند و قوانين جديدي را تصويب كردند . 10- وارد آوردن خسارت هاي سنگين به كشاورزان از طريق واردات محصولات كشاورزي قبل از فروش محصولات كشاورزان فلسطيني . همين مسأله باعث تراكم بدهي هاي كشاورزان و احيانا ورشكستگي آن ها مي شد ؛ به نحوي كه حدود 75 درصد آن ها ديگر قادر به پرداخت ماليات نبودند . علاوه بر اين گونه اقدامات ظالمانه، شمار زيادي از كشاوزران به صورت دسته جمعي زنداني و به شدت شكنجه و به پرداخت غرامت هاي سنگين محكوم مي شدند . 11- همچنين 68 هزار خانواده پس از تخريب و به آتش كشيده شدن منازلشان توسط يهوديان و نيروهاي انگليسي آواره شدند و هزاران نفر هم در زير چرخ خودروهاي زرهي انگليسي ها و پاي اسب ها له شدند . تنها گناه آن ها مخالفت با تخليه زمين هايشان بود . شما خواننده محترم ملاحظه مي فرماييد كه در اين انتفاضه هم چطور فلسطينيان به خاطر دفاع از سرزمين و خاك خود در همه جاي فلسطين، جنين ‏ ، رفح، نابلس و غزه و ... قرباني مي شوند . 21- حكومت بريتانيا در فلسطين زمين هاي عرب ها را به يهوديان اجاره مي داد و يا براي هميشه به آن ها هبه مي كرد . همچنين امتيازات زيادي به يهوديان داد و آن ها با استفاده از اين امتيازات توانستند منابع اقتصادي و آبي و معدني فلسطين را در اختيار خود بگيرند . از سوي ديگر، به شركت هاي نفتي آمريكا امتياز بهره برداري از نفت به مدت 70 سال داده شد . به اين ترتيب حكومت انگليس درهاي فلسطين را به روي انگليسي ها و يهوديان براي چپاول منابع خدادادي آن بازگذاشت . 31- رباخواران يهودي سهم عمده اي در ورشكسته كردن كشاورزان فلسطيني داشتند . آن ها در مقابل پرداخت وام به فلسطينيان حدود 200 درصد سود مي گرفتند كه همين مسأله باعث شد فلسطينيان قادر به پرداخت ديون خود نباشند، بنابراين يهوديان زمين هاي آن ها را در عوض وام هاي خود در مزايده ها و مناقصات خريداري مي كردند . صهيونيست ها از فروش اين زمين ها به عنوان حربه اي تبليغاتي براي ترويج اين ايده كه فلسطينيان زمين هاي خود را فروخته اند، استفاده مي كردند . علاوه بر آن زمين هايي كه مالكان برزگ عرب به يهوديان فروختند، در كل 1 درصد فلسطين را شامل مي شود . در بخش ديگر اين نوشتار به اين موضوع پرداخته خواهد شد. اداره اراضي جنايت هاي زيادي در حق فلسطينيان مرتكب شد و به شيوه هاي مختلف و با استناد به قوانين عجيب و غريبي زمين هاي اعراب ها را مصادره مي كرد . گفتني است كه اداره اراضي در سال 1920 با اداره كشاورزي و آموزشگاه كشاورزي و هيأت صهيونيستي ادغام شد . **قوانين صادره توسط حكومت قيموميت در مورد اراضي فلسطين 1 ـ قانون انتقال مالكيت اراضي به موجب اين قانون انتقال مالكيت اراضي منوط به موافقت حكومت نظامي برتيانيا در فلسطين بود . بر اساس اين قانون هيچ كس حق نداشت بيش از 300 دونم زمين كشاورزي به ارزش 3000 جنيه مصري داشته باشد . همچنين هر فلسطيني نمي توانست بيش از 30 دونم ( هر دونم معادل 1000 مترمربع است ) زمين در شهر داشته باشد و مالك هم مي بايست مقيم فلسطين مي بود و خود شخصا به كشاورزي در زمين هايش مي پرداخت . 2- قانون اراضي متروكه درسال 1921م. حكومت انگلستان در فلسطين با صدور اين قانون تلاش نمود تا هرچه بيش تر زمين هاي كشاورزان عرب را مصادره كند . به خصوص اين كه بيش تر اين زمين ها در سال هاي جنگ ، به دليل شرايط جنگي مورد بهره برداري قرار نگرفتند . حكومت بريتانيا با سوء استفاده از اين وضعيت و به بهانه اين كه اين زمين ها سه سال بدون هيچ كشت و كاري رها شده اند، آن ها را مصادره كرد . اين قانون عطف به ما سبق شد و تمامي زمين هاي رها شده نيز كه كشاورزان آن ها را اصلاح و احيا كرده بودند، به اين بهانه مصادره شدند . هدف از اين همه اقدامات ظالمانه تسهيل روند اسكان و مهاجرت يهوديان و گذاشتن سنگ بناي وطني ملي براي آن ها بود . 3- قانون اراضي موات در سال 1921م. بر اساس اين قانون به هر كس كه بدون اجازه مدير اداره اراضي، زمين موات را احيا و در آن كشت مي كرد، سند مالكيت داده نمي شد و محاكمه مي شد . 4- قانون محاكم ارضي 1921م. هربرت ساموئل حاكم انگليسي فلسطين اين قانون را براي بررسي مالكيت اراضي و حل اختلافات مربوط به مالكيت زمين ها صادر كرد و نورمان بنتويچ را مسئول نظارت و اداره اين محاكم كرد . 5- قانون اراضي جنگلي اين قانون به عنوان پوششي براي مصادره زمين هاي فلسطينيان به اجرا درآمد تا اين زمين ها به اراضي دولتي ضميمه شود و براحتي دراختيار يهوديان قرار گيرند . 6- قانون لغو مالكيت بر اساس اين قانون هر سرمايه گذاري كه مي خواست طرحي را در يك قطعه زمين اجرا كند، اين حق را داشت كه با صاحب اين زمين مذاكره كند و با او به توافق برسد تا طرح خود را در زمين او اجرا كند . در صورت حاصل نشدن توافق شخص سرمايه گذار مي توانست شكوائيه اي در اين خصوص تنظيم و به نماينده بريتانيا در فلسطين تقديم كند . نماينده انگليس نيز بنا به صلاحديد خود دستور لغو مالكيت آن شخص بر زمين را صادر مي كرد و به شخص سرمايه گذار اجازه دخل و تصرف در آن را مي داد . **مقاومت و وضعيت سياسي فلسطين تحت اشغال نيروهاي انگليسي *جنبش ملي فلسطين از 1918 تا 1929 جنبش ملي فلسطين به خصوص از سال 1918 تا 1929 م . بر مقاومت مسالمت آميز با پروژه صهيونيسم تاكيد داشت و تلاش مي كرد كه دولت انگليس را به صرف نظر از وعده بالفور اقناع كند و همچنان به لغو اين وعده اميدوار بود . از سوي ديگر ‏ ، جنبش صهيونيسم هم به اقدامات عملي خطرناكي دست نزده بود . همچنين رهبري فلسطين در آن زمان معتقد بود كه فلسطينيان ابزارهاي لازم براي تحميل خواست خود بر انگليسي ها را در اختيار ندارند . رهبري فلسطين هم از اراده اي قوي براي استفاده از روش هاي شديدتر عليه انگليسي ها برخوردار نبود . نداشتن مهارت سياسي و رقابت هاي عشيره اي بر سر رهبري ( ميان طايفه حسيني و نشاشيبي ) كه انگليس در برانگيختن آن نقش عمده اي داشت، به نوبه خود جنبش ملي فلسطين را تضعيف كرد . اما اين تاثيري در موضع اصولي فلسطينيان در قبال پروژه صهيونيسم و استعمار بريتانيا و مطالبات سياسي ملي نداشت . از سوي ديگر، رهبري فلسطين اولين هيأت اعزامي خود را در ژوئن 1921 به لندن فرستاد . اين هيأت با ونستون چرچيل وزير مستعمرات انگليس و تعدادي از مقامات انگليسي ديدار كرد . اما انگليس توجهي به خواسته هاي اين هيأت نكرد و تلاش هاي آن بي فايده ماند . البته موفق شد نظر مجلس اعيان انگليس را در مخالفت با بيانيه بالفور جلب كند . از سوي ديگر ‏ ، تلاش بريتانيا براي تشكيل مجلس قانونگذاري فلسطين در سال 1923 را كه عملا مجلسي فرمايشي و بدون قدرت تصميم گيري بود، ناكام گذاشت . ديدار بالفور از فلسطين در سال 1920 م . اعتراضاتي را درميان فلسطينيان به دنبال داشت و سراسر فلسطين در آن روز شاهد اعتصاب عمومي بود . در پنجمين كنگره فلسطين در تاريخ 25-22 آگوست 1922 ميثاق و پيماني ملي به تصويب شركت كنندگان رسيد . آن ها بدين شيوه سوگند ياد كردند : " ما نمايندگان ملت عرب فلسطين در پنجمين كنگره فلسطين در نابلس در پيشگاه خداوند و در برابر تاريخ و ملت خود سوگند ياد مي كنيم كه به تلاش هاي خويش براي رسيدن به استقلال سرزمين مان ادامه دهيم و از وسايل و ابزارهاي مشروع براي تحقق وحدت ملي بهره جوييم . به هيچ وجه ايجاد وطن ملي براي يهوديان را نخواهيم پذيرفت و با مهاجرت آن ها ( به فلسطين ) هم به شدت مخالف هستيم . " در طول اين سال ها 1918 تا 1929 سه قيام مردمي و به عبارت ديگر سه انتفاضه روي داد كه كاملا از خشم زياد ملت فلسطين نسبت به طرح صهيونيسم حكايت داشت . هدف اين انقلاب ها اعلام خشم مردم نسبت به اقدامات يهوديان بود و تلاش شد تا بنا به دلايل مذكور از برخورد با انگليسي ها اجتناب شود . اما انگليسي ها نقشي اساسي در سركوب اين انقلاب ها داشتند . انقلاب " پيامبر موسي " در تاريخ 10-4 آوريل 1920 م . در قدس منجر به كشته شدن پنج يهودي و زخمي شدن 211 نفر ديگر و شهادت پنج فلسطيني و زخمي شدن 24 نفر شد . انقلاب يافا هم در تاريخ 1 مه 1921 به وقوع پيوست و تا پانزدهم همين ماه ادامه داشت . اين قيام از يافا شروع شد و بخش هايي از شمال فلسطين را فرا گرفت . در جريان اين قيام مردمي 47 صهيونيست كشته و 146 نفر ديگر هم زخمي شدند . همچنين 48 فلسطيني شهيد و 73 نفر ديگر زخمي شدند . قيام براق نيز در 15 آگوست 1929 شعله ور شد و تا دوم دسامبر همين سال ادامه داشت . مسلمانان براي دفع تجاوزات يهوديان به ديوار براق " ديوار غربي مسجد مبارك الاقصي " دست به اين قيام زدند . اين قيام همه مناطق فلسطين را در برگرفت و در جريان آن 133 يهودي كشته و 339 نفر ديگر هم زخمي شدند . همچنين 116 فلسطيني شهيد و 232 نفر ديگر هم در اين انتفاضه زخمي شدند . بيش تر فلسطينيان در اين سه قيام به دست نيروهاي انگليسي كشته و زخمي شدند . حاج امين الحسيني مفتي قدس نقشي اساسي در قيام هاي مردمي پيامبر موسي و براق داشت . اما رهبري سياسي فلسطين همچنان روش هاي مسالمت آميز را در پيش مي گرفت و تلاش مي كرد كه مردم را آرام كند . در اين جا بايد به اين مطلب مهم هم اشاره كرد كه شخصيت هاي اسلامي اين سه انقلاب را راهبري مي كردند و اين قيام ها در برانگيختن احساسات ملي مردم عليه صهيونيست ها و طرح هاي آن ها بسيار مؤثر واقع شدند . *جنبش ملي فلسطين از 1929 تا 1939 قيام براق درسال 1929 آغازيك دهه جديدازمقاومت ومبارزه شديدباصهيونيست‌ها و استعماران انگلستان بود. اوج اين مقاومت‌ها را مي‌توان درانقلاب بزرگ فلسطين (1939ـ1936) مشاهده كرد. ضمنادراين دهه خطر حضور يهودي‌ها و صهيونيست‌ها‏ درفلسطين هرچه بيش‌ترافزايش يافت‏،به ويژه آنكه پس ازمهاجرت بيش از 152 هزاريهودي درسال‌هاي (1935ـ1930) شماريهوديان ساكن فلسطين كه تا سال 1929، 156 هزارنفربود، دراين دوره تا ميزان دو برابر افزايش يافت. بيش‌ترمهاجران جديد را يهوديان آلماني تشكيل مي‌دادندكه اصولا بازرگان،‌ تاجر و يادانشمندان متخصص درزمينه هاي مختلف بودند. گفتني است كه درهمين دوره يهوديان توانستند 229هزاردونم ازاراضي فلسطيني‌ها را دراختيار بگيرند وبراي رسيدن به مقاصدشان اقدام به قاچاق اسلحه كردندكه دو مورد از آن درتاريخ 15 مارس 1930 و 16 اكتبرسال 1935 لو رفت. نيمه اول دهه سي شاهد افزايش فعاليت هاي سياسي و ملي فلسطيني ها در صحنه هاي مختلف ‏ و همچنين مبارزه مستقيم و گسترده با انگلستان به عنوان منشا اصلي تمام مصيبت ها و گرفتاري هاي ملت فلسطين بود . در اين دوره احزاب مختلفي در فلسطين شكل گرفتند . نخستين حزب به نام " استقلال " در آگوست سال 1932 تشكيل شد . اين حزب نقش مهمي را در مبارزه با دشمن انگليسي ايفا كرد . حزب استقلال از اواسط سال 1933 به بعد ضعيف شد . در مارس سال 1935 فلسطين شاهد تشكيل حزب عربي فلسطين بود كه به اولين حزب مردمي تبديل شد و از حمايت مفتي بزرگ " حاج امين الحسيني " و ملت فلسطين برخوردار بود . علاوه بر حزب عربي فلسطين، جمعيت ها و انجمن ها و حركت هاي پيشاهنگ ديگري نيز در اين دوره ظهور كردند كه از آن جمله بايد از انجمن جوانان مسلمان ياد كرد . گفتني است كه در اين دوره گروه هاي مخفي نظامي و مبارزاتي مختلفي ظهور كردند كه از آن جمله بايد به جنبش " جهاد " به رهبري شيخ عزالدين القسام و " سازمان جهاد مقدس " به رهبري عبدالقادرالحسيني اشاره كرد . ضمنا حاج امين الحسيني به صورت مخفيانه بر " سازمان جهاد مقدس " نيز نظارت مي كرد . گروه هاي كوچك انقلابي ديگري نيز در سال هاي 1929 تا 1939 شكل گرفتند كه شديدا با نيروهاي استعمار انگليس درگير شدند . از جمله اين گروه ها مي توان به " الكف الاخضر " اشاره كرد . گفتني است كه در اين دوره، فلسطيني ها ديگر اميدشان را نسبت به استفاده از راه هاي مسالمت آميز در دستيابي به حقوق از دست رفته شان از دست دادند . حاج امين الحسيني در اين باره گفته است : " تا سال 1932 هنوز اندك اميدي براي دست يابي به حقوق از دست رفته از طريق راه هاي مسالمت آميز و قانوني بود ولي با گذشت زمان، همان اميد را نيز از دست داديم و جز در پيش گرفتن راه شهادت چاره اي نداشتيم . " در يادداشت‌هاي مدير بخش اطلاعات پليس فلسطين در اين باره آمده است: "خشم فزاينده‌اي در ميان اقشار مختلف ملت فلسطين نسبت به قيمومت انگلستان بر فلسطين و حكومت نظامي آن در اين سرزمين ديده مي‌شود و عرب‌ها كه روزگاري به اين اميد بودند كه انگلستان حقوق‌شان را باز مي‌گرداند،‌ ديگر اميدشان به ياس مبدل شده است. " از جمله عوامل مهمي ‌كه تاثير قابل توجهي در انتشار انديشه‌هاي ضد انگليسي داشت‏،‌ مي‌توان به شكست ماموريت هيأت اعزامي فلسطين به لندن كه در مارس1930 و به رياست موسي كاظم الحسيني انجام شد و همچنين بي توجهي دولت انگلستان به نقطه نظرات جان هوپ سمپسون J.H.SIMPSON اشاره كرد. سمپسون كارشناس مسائل اسكان، از سوي دولت انگلستان مسئول بررسي وضعيت فلسطين شده بود و پس از بررسي‌هاي مختلف و موشكافانه اعلام كرد كه فلسطين هيچ زمين اضافي ندارد كه بتوان آن را در اختيار مهاجران يهودي قرار داد. وي توصيه كرد كه بايد ميزان مهاجرت يهوديان به اين كشور را كاهش و يا متوقف ساخت‏، البته اين مسئله وقتي باعث بحراني‌تر شدن بيش‌تر اوضاع شد كه دولت انگلستان ابتدا در "كتاب سفيد " خود كه انتشار آن به اكتبر سال 1930 ميلادي برمي‌گردد، وعده داده بود كه مهاجرت يهوديان را متوقف مي سازد. طولي نكشيد كه در فوريه سال 1931 ميلادي با انتشار "كتاب سياه " التزام و پايبندي خود را نسبت به طرح (مهاجرت) صهيونيست‌ها اعلام كرد و عملا مفاد "كتاب سفيد " را نقض كرد. گفتني است كه در همين دوره ملت فلسطين توانست كه بعدي عربي و اسلامي به مسئله فلسطين بدهد. ضمنا گزارش‌هايي كه در ماه مي ‌سال 1931 انتشار يافت از ظهور جنبشي انقلابي و مبارزاتي براي نجات كشورهاي عربي به ويژه سوريه و فلسطين حكايت داشت. شكيب ارسلان كه يكي از امراي مسلمان لبنان بود،‌ رهبري و هدايت اين جنبش را بر عهده گرفت. از ديگر چهره‌هاي برجسته‌اي كه در اين زمينه با شكيب ارسلان همكاري داشتند،‌ بايد به حاج امين الحسيني و "شوكت علي " رهبر برجسته هندي اشاره كرد. ضمنا اين جنبش ارتباط گسترده‌اي با رهبران جنبش‌هاي عربي در عربستان،‌ عراق،‌ شام و مصر داشت، ولي در نهايت با شكست مواجه شد. گفتني است كه در كنفرانس 7 تا 71سال1931جنبش مذكور كه در شهر قدس و به رياست حاج امين الحسيني برگزار شد، 22 نماينده از كشورهاي مختلف اسلامي شركت داشتند كه از آن جمله مي‌توان از شخصيات‌هاي مسلمان برجسته‌اي مانند "شيخ محمد رشيد رضا "، "محمد اقبال لاهوري " انديشمند مسلمان پاكستاني،‌ "شوكت علي " رهبر بزرگ هند،‌ "عبدالعزيز ثعالبي " رهبر تونس و "شكري القوتلي " رهبر سوريه ياد كرد. اين جنبش طرح‌هايي همچون تأسيس يك دانشگاه اسلامي،‌ تشكيل مؤسسه‌اي براي حفظ زمين‌هاي فلسطيني‌ها و همچنين تشكيل كميته‌هاي پيگيري مسائل فلسطين در كشورهاي مختلف را به تصويب رساند، ولي اين طرح‌ها به خاطر آنكه بيش‌تر كشورهاي اسلامي در زير سيطره استعمار انگليس بودند و انگليسي‌ها نيز تلاش زيادي براي ناكام گذاردن اين گونه طرح‌ها مي‌كردند،‌ اجرا نشد. مقاومت و مبارزه مسلحانه در آغاز به وسيله گروه "الكف الاخضر " شروع شد. اين سازمان بلافاصله پس از قيام براق و به رهبري "احمد طافش " شكل گرفت و عمليات‌هاي نظامي را بر ضد يهوديان و انگليسي‌ها انجام داد، ولي حملات مستمر و فزاينده انگلستان به اين گروه در نهايت به از هم پاشيدن و دستگيري رهبر آن در سال 1930 انجاميد. در اكتبر سال 1933 اعتراضات رهبران سياسي فلسطين شكل جدي‌تري به خود گرفت و دو تظاهرات گسترده اعتراض‌آميز در شهر قدس و يافا در 13و27 اكتبر همين سال برپا شد. رهبران سياسي فلسطين خود نيز در اين تظاهرات شركت داشتند. نخستين تظاهرات از مسجدالاقصي آغاز شد و دومين تظاهرات نيز پس از اقامه نمازجمعه در يافا شكل گرفت. در اين ميان استعمارگران انگليسي درصدد بودند كه با استفاده از قدرت و توان نظامي خود،‌ مانع از برگزاري تظاهرات شوند كه اين مسئله در نهايت باعث كشته شدن 35 فلسطيني و زخمي شدن 255 تن شد. به دنبال گسترش دامنه تظاهرات و افزايش درگيري‌ها ميان انگليسي‌ها و فلسطيني‌ها در قدس،‌ نابلس،‌ بئرالسبع و اللد شمار قرباني‌ها افزايش يافت و فلسطيني‌ها دست به اعتصاب عمومي هفت روزه زدند. گفتني است در جريان تظاهرات ماه اكتبر فلسطين 12 تن از رهبران فلسطين از جمله سه نفر از اعضاي كميته اجرايي بازداشت شدند و موسي كاظم الحسيني نيز در تظاهرات يافا به شدت مجروح شد و به دنبال شدت جراحات در مارس سال 1934 در سن هشتاد و يك سالگي به شهادت رسيد. جنبش "الجهاديه " به همت شيخ عزالدين القسام بنياد نهاد شد. ريشه‌هاي شكل‌گيري و ظهور اين جنبش به سال 1925 باز مي‌گردد. اين جنبش جهادي،‌ اسلام را به عنوان مرام و مسلك خود انتخاب و فعاليت‌هاي خود را به صورت مخفيانه و با شعار "سرانجام جهاد،‌ پيروزي يا شهادت است " در شمال فلسطين و در ميان كارگران و كشاورزان آغاز كرد. "شيخ عزالدين القسام " توانست 200 تن از ياران خود را سازمان‌دهي كرده و حدود 800 تن را بسيج كند. اين جنبش در جريان قيام براق به صورت مخفيانه فعاليت‌هاي مبارزاتي داشت و در نيمه اول دهه 30 موفق به انجام عمليات‌هاي نظامي شد. در نوامبر سال 1935، جنبش مذكور رسما اعلام موجوديت كرد و وارد جنگ با دشمن انگليسي شد و در 20 نوامبر سال 1935 در درگيري ميان اعضاي جنبش و پليس انگليس كه در منطقه "احراش " رخ داد،‌ شيخ به همراه دو تن از يارانشان شهيد شدند‏،‌ البته اين نقطه پايان نبود و "شيخ فرحان السعدي " سكان رهبري و هدايت آن را عهده‌دار شد. ضمنا جنبش "الجهاديه " نقش مهمي را در انقلاب بزرگ فلسطين (1939ـ 1936) ايفا كرد. سازمان جهاد مقدس زير نظر حاج امين الحسيني فعاليت مي‌كرد. ايشان شخصيتي ملي و اسلامي بودند و فعاليت سازمانش در قدس متمركز بود. شمار اعضاي آن در سال 1935 به 400 نفر رسيد و توانست در انقلاب بزرگ فلسطين نقش آفريني كند.

ادامه دارد



نام(اختیاری):
ایمیل(اختیاری):
عدد مقابل را در کادر وارد کنید:
متن:

کانال تلگرام مفیدنیوز
کلیه حقوق محفوظ است. نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع ميباشد.