آرشیو نسخه های rss پیوندها تماس با ما درباره ما
مفیدنیوز
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلا                                                                           
صفحه اصلی | سیاسی | اجتماعی | فضای مجازی | اقتصادی | فرهنگ و هنر | معارف اسلامی | حماسه و مقاوت | ورزشی | بین الملل | علم و فناوری | تاریخ پنجشنبه ۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ rss
نسخه چاپی ارسال
دفتر مقام معظم رهبری
پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله نوری همدانی
پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت آیت الله مصباح یزدی
سایت اینترنتی حجه الاسلام والمسلمین جاودان
استاد قاسمیان
حجت الاسلام آقاتهرانی
پاتوق كتاب
شناخت رهبری
عصر شیعه
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی
صدای شیعه
عمارنامه
شبکه خبری قم
عرض می‌کردم که لیلی مهربان است

عرض می‌کردم که لیلی مهربان است


رمز عبور


گفت : ماها که رفتیم جنگ همه مجنون بودیم.

دلم هری ریخت پایین. اقبال را کشیدم به بد وبیراه که از این همه اتاق توی بیمارستان درندشت، صاف بچه‌های کلاس را آورده‌ام جایی که انگار مریضش "بریده" است.

سرفه‌اش که گرفت پچ‌پچ بچه‌ها خوابید. مرد آرامتر شد. خودش ادامه داد : « عرض میکردم که، همه مجنون بودیم»

از هم کلاسی‌ها یکی درآمد: « دیر شده واسه این حرفا، همون موقع که شور جنگ گرفتتون باید فکرشو میکردین»

جمع، ساکت‌تر از قبل غرق سکوت موقتش شد. صدایمان در نمی‌آمد.

گفت : « بله عرض می‌کردم که مجنون بودیم... منتهی لیلی‌مان هم مهربان بود.. هر روز پیک و پیغام که کجایی و بیا و این ‌حرف‌ها»

گفت :« فقط باید چشممون خوب به راه می‌موند. لیلی خیلی دلش مهربان بود».

« من که اینجا هستم و الان خدمت شمام... سرم و خوب بالا نگرفتم.. چشامو خوب وا نکردم»

دوباره سرفه رشته‌ی حرفهایش را برید.. خودش دست دراز کرد و ماسکش را کشید روی دهانش. اشاره کرد به کشوی کنارش. گفتم لابد دوا و درمانش آن توست. باز کردم. پاکتی تویش بود. اشاره کرد همان و گرفتش.

نفسش از خس و خس افتاد. بهتر شد. به قول خودش توفیق سکوت یا همان ماسک را دوباره کشید پایین. عکسی از از پاکت بیرون آورد   و دراز کرد سمتمان : « ببین. این حواسش جمع بود. مجنون مجنون. با اولین پیک لیلی رفت. بس که سرش به راه بود.»

گفت : « ببین لیلی چه خوشگل پیشونیشو ماچ کرده»

توی عکس جوانکی بود که آرام به خاکریز تکیه داشت. پیشانی‌اش را گلوله به قاعده‌ی لبهای غنچه‌‌ای شکافته بود.

http://ramzeobour.blogfa.com/



نام(اختیاری):
ایمیل(اختیاری):
عدد مقابل را در کادر وارد کنید:
متن:

کانال تلگرام مفیدنیوز
کلیه حقوق محفوظ است. نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع ميباشد.