آرشیو نسخه های rss پیوندها تماس با ما درباره ما
مفیدنیوز
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلا                                                                           
صفحه اصلی | سیاسی | اجتماعی | فضای مجازی | اقتصادی | فرهنگ و هنر | معارف اسلامی | حماسه و مقاوت | ورزشی | بین الملل | علم و فناوری | تاریخ يكشنبه ۹ ارديبهشت ۱۴۰۳ rss
نسخه چاپی ارسال
دفتر مقام معظم رهبری
پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله نوری همدانی
پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت آیت الله مصباح یزدی
سایت اینترنتی حجه الاسلام والمسلمین جاودان
استاد قاسمیان
حجت الاسلام آقاتهرانی
پاتوق كتاب
شناخت رهبری
عصر شیعه
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی
صدای شیعه
عمارنامه
شبکه خبری قم
جنبش وال استريت، بحران اقتصادي و نيچه

جنبش وال استريت، بحران اقتصادي و نيچه


سرویس اقتصادی مفید نیوز :: پيدايش اصطلاحات خاصي چون «نظم جهاني» يا «نظام دو قطبي» (كاپيتاليسم و كمونيسم) در سال هاي نخست پس از جنگ جهاني دوم، نتيجه طبيعي حكمراني تفكري بود كه به قيمت به دست آوردن قدرت و آنچه منافع ملي مي ناميد، كشورهاي ضعيف را مستحق بدترين رفتارها و سرنوشت ها مي دانست.

تاریخ: ۲۴ آبان ۱۳۹۰

فردريك ويلهلم نيچه، فيلسوف معروف آلماني معتقد بود مردم دو دسته اند: زير دستان و بالادستان. اصالت و شرف متعلق به بالادستان است و زيردستان فقط ابزاري براي اجراي اغراض بالادستان هستند. وي با طرح نظريه «ابرمرد»، اعلام كرد غايت وجود، پيدايش مرد برتر است و زندگاني بايد چنان باشد كه مرد برتر ظهور كند. نيچه اعتقادي به تقدس و شفقت نداشت چرا كه معتقد بود اين امور با روح مهاجم «مرد برتر» ناسازگار است. او توصيه مي كرد كه «خطرناك باش و چنان زندگي كن كه گويي در حال جنگ هستي.» نيچه عنوان مي كرد كه بايد ميليون ها انسان ضعيف و ناتوان را نابود كرد تا يك ابرمرد به وجود آيد! به عبارتي وي معتقد بود ضعفا نبايد باشند تا قدرتمندان باشند. در اينجا قصد نقد و بررسي نظريه نيچه را نداريم. بررسي اوضاع حاكم بر جهان به خصوص رابطه بين كشورها نشان مي دهد آنچه طي دهها و شايد صدها سال بر دنيا حاكم بوده، دقيقاً همان نگاهي است كه سال ها پيش نيچه در نظريات فلسفي خويش به جهانيان عرضه داشت. در اينجا ابتدا مروري اجمالي بر عملكرد كشورهاي قدرتمند و صنعتي در برخورد با كشورهاي ضعيف در طول چند دهه حاكميت نظام هاي قدرتمند سوسياليستي و كاپيتاليستي خواهيم داشت و پس از آن باتوجه به بحراني كه اين بار دامن خود اين كشورها را گرفته به بررسي نحوه عملكرد كشورهاي سابقا قدرتمند!پرداخته است .
پيدايش اصطلاحات خاصي چون «نظم جهاني» يا «نظام دو قطبي» (كاپيتاليسم و كمونيسم) در سال هاي نخست پس از جنگ جهاني دوم، نتيجه طبيعي حكمراني تفكري بود كه به قيمت به دست آوردن قدرت و آنچه منافع ملي مي ناميد، كشورهاي ضعيف را مستحق بدترين رفتارها و سرنوشت ها مي دانست. در اين دوران اصطلاح ديگري نيز باب شد: «قطب شمال و جنوب». بدين ترتيب كه كشورهاي استعمارگر و توسعه طلب- بخوانيد قدرتمند- در شمال و كشورهاي مستعمره- بخوانيد ضعيف- در جنوب قرار گرفتند. از آن پس استعمارگران كه با استثمار تمام عيار جنوب، به نان و نوايي رسيده بودند، اصطلاح «توسعه يافته» را براي خود برگزيدند و ديگران را با واژه «توسعه نيافته» مورد خطاب قرار دادند.
تشكيل سازمان هاي بين المللي همچون سازمان ملل و حقوق بشر، بانك جهاني، صندوق بين المللي پول، اتحاديه اروپا، پول واحد يورو، ناتو و... نيز در همين چارچوب قابل ارزيابي هستند.
به عبارتي، نظريه نيچه مدت هاست كه بر جهان حكمفرماست (حتي قبل از به دنيا آمدن وي) و طي چند دهه گذشته، اين نظريه در لفافه دفاع از حقوق بشر، صدور دموكراسي و واژه هاي فريبنده و پيچيده ديگر بر روابط بين كشورها سايه افكنده است.
ظاهراً براساس اين چنين نظريه اي است كه تصميم گرفته مي شود مردم كشورهاي فقيري مثل سومالي از قحطي و گرسنگي بميرند و كشور پهناور سودان براي استثمار بهتر، به دو بخش سودان شمالي و جنوبي تقسيم شود؛ تا بدين ترتيب بخش شمالي كه داراي منابع طبيعي است از دسترس بخش جنوبي و مسلمان نشين خارج شود؛ براساس همين نظريه است كه رژيم جعلي صهيونيستي ساخته مي شود تا بيش از 60 سال عليه مسلمانان فلسطيني شديدترين جنايات اعمال گردد؛ و باز براساس همين نظريه است كه سال هاست باريكه غزه پس از بمباران وحشيانه با سلاح هاي ممنوعه اي كه از سوي همان كشورهاي صنعتي و قدرتمند تامين مي شوند، محاصره مي شود تا مردم آن حتي اجازه داشتن آب و نان را هم نداشته باشند و... يعني كشورهاي «جهان سومي» يا توسعه نيافته يا همان ضعيف بايد نابود شوند تا قوي ترها باقي بمانند!
در دنياي مدنظر نيچه، قانون جنگل حاكم است. دنيا شبيه جنگلي است كه در آن ضعيف قرباني قوي تر مي شود. ضعيف ترها بايد خورده شوند تا قوي ها بمانند. دنياي آقاي نيچه شبيه نه، خود جنگل است.
شروع يك پايان
طي سال هاي 1950 تا 1970 حدود 100 ميليارد دلار وام از سوي كشورهاي به اصطلاح توسعه يافته به كشورهاي «جنوب» يا همان جهان سومي پرداخت شد. اين وام ها به دلايلي باعث رونق بازار و بهبود اقتصاد كشورهاي وام گيرنده نشد. وام دهندگان بدون توجه به اوضاع وخيم اقتصادي اين كشورها، نرخ بهره وام هاي خود را شناور كردند. به عنوان مثال آرژانتين كه در دهه 70 با نرخ بهره صفر از صندوق هاي مالي بين المللي وام دريافت كرده بود، در دهه بعدي با نرخ بهره بسيار بالايي مواجه شد (براي همان وام). از اواخر دهه 70 بخش اعظم وام هاي دريافتي كشورهاي مقروض جهان سوم صرف بازپرداخت اصل و فرع وام هاي پيشين شد تا جايي كه طي دهه 1980 اقتصاد بسياري از كشورهاي «جهان سوم» دچار «وام زدگي» و در نتيجه ورشكستگي شد.
مكزيك به عنوان بدهكارترين كشور وقت، با نرخ تورم 100درصدي روبه رو شد و ارزش پول ملي آن به شدت كاهش يافت. در اوت 1982 دولت اين كشور رسما اعلام كرد كه ديگر امكان بازپرداخت بدهي هاي خود را ندارد!
برزيل هم خيلي زود به سرنوشت مكزيك دچار شد. رفته رفته اين بحران گسترش يافت و...در اين ميان كشورهاي شمال نيز حاضر به ارائه كوچك ترين كمكي نشدند و كشورهاي بحران زده را وادار به اجراي رياضت هاي اقتصادي كردند تا بدين ترتيب شايد بتوان با وارد آوردن فشار بر مردم، بدهي هايشان را پرداخت كنند.
نتيجه اين سياست ها چيزي نبود جز تورم سنگين همراه با ركود، تشديد فقر، بيكاري، فساد، شورش هاي سياسي- اجتماعي شد و وابسته تر شدن كشورها استعمار شده! و...
اين اقدام نتيجه ديگري هم در پي داشت و آن افزايش نفرت از شمال در جنوب بود. دقيقا به خاطر همين نفرت است كه برخي ملت ها براي گريز از پديده «استعمار نو» دست به انقلاب هاي دموكراتيك زده و با روي كار آوردن رهبران چپ گرا در آمريكاي لاتين، يك مبارزه تمام عيار عليه استعمارگران را آغاز كردند.
سوال مهم
اما سوال اساسي اين است كه اگر به عنوان مثال يك كشور توسعه يافته بنا به دلايلي در شرايط آرژانتين يا مكزيك دهه 80 قرار بگيرد، رابطه ساير كشورهاي شمال با اين كشور چگونه خواهد بود؟ اگر كشورهايي كه زماني به دلايلي ضعيف بوده يا ضعيف نگه داشته شده بودند، به هر دليلي بر ضعف ها غالب شده و تبديل به كشورهاي قدرتمندي شوند، چه خواهد شد؟ اگر عواملي كه باعث اتحاد كشورهاي قدرتمند و در نتيجه ايجاد اتحاديه اروپا، پول واحد يورو شده اند دچار اخلال شوند چه خواهد شد؟
شايد مرور سطحي اخبار اين روزهاي دنيا به فهم بهتر سوال هاي ذكر شده كمك كند: قيام وال استريت، اوضاع حاكم بر يونان، پرتغال، اسپانيا، بحران بي سابقه اقتصادي در اروپا و شورش هاي جاري در كشورهاي قدرتمند و بيداري اسلامي و اتحاد و يكپارچگي در كشورهاي سابقا ضعيف! آيا در حال حاضر يونان با آن بدهي سر به فلك كشيده باز هم كشور قدرتمندي محسوب مي شود؟ اكنون در انگليس چه مي گذرد؟ در آمريكا چطور؟ چه اتفاق هايي در مستعمرات اين كشورهاي سابقاً قدرتمند در حال وقوع است؟ در خاورميانه چه خبر است؟
ظاهراً تاريخ تكرار شده و در اين ميان فقط جاي مهره هاست كه تغيير يافته اند. اين بار هم بحران بدهي است كه بيداد مي كند؛ البته نه از نوع بدهي جنوب به شمال بلكه از نوع بدهي شمال به شمال! اين بار نيز كشورهاي وام گيرنده بايد براي رهايي از بدهي هاي ناتمام خود، تصويب و اجراي رياضت هاي طاقت فرساي اقتصادي را بر مردم تحميل كنند؛ بااين تفاوت كه مرجع اين تحميل ها مردم همان كشورهاي صنعتي يا شمال هستند!
ماجرا از 8000 ميليارد دلار وام مسكن شروع شد. بانك هاي آمريكايي چند سال پيش با پرداخت وام هاي آنچناني به مردم، باعث رونق ساخت و ساز و درنتيجه افت شديد قيمت اين كالا شدند. خريدار سال ها در حال پرداخت اقساط خانه اي بود كه ديگر يك دهم قيمت آنچه قرار بود از اين پس پرداخت كند را هم نداشت. بنابراين از خير خانه و اقساط و پول خود گذشت و همه را دو دستي تقديم بانك كرد. بانك ها ماندند و هزاران هزار خانه و...
در اين ايام اين كشور به عنوان تنها ابرقدرت باقي مانده در حال جنگي بود كه گويا قرار نبود به اين زودي ها تمام شود. هزينه 1300 ميليارد دلاري لشكركشي به عراق و افغانستان را هم به داستان بانك ها و خانه ها اضافه كنيد.
ايالات متحده آمريكا كه به تنهايي 25درصد اقتصاد جهان را تشكيل مي دهد، طبيعتاً پس از مواجه با بحران، تأثير بسزايي بر اقتصاد ساير كشورها مي گذارد؛ به خصوص كشورهايي كه داراي روابط گسترده اقتصادي و سياسي با آنهاست؛ يعني كشورهاي عضو اتحاديه اروپا.
در سال 1957 وقتي اولين بار ايده تأسيس اتحاديه اروپا كليد خورد و پس از مدتي 27 كشور اروپايي يا همان شمال! با يكديگر متحد شدند تا قوي تر شوند! برخي كشورها در كنار پذيرفتن منافع حاصل از تشكيل اين اتحاديه، خطرات آن را نيز گوشزد كردند. اين خطرات وقتي بيشتر شد كه 16 عضو اين اتحاديه با تشكيل پول واحد و «منطقه يورو» ريسك موجود در بطن آن يعني، «آسيب پذيري جمعي» را جدي نگرفتند. اين خطرات ابتدا با موفقيت هايي كه نتيجه طبيعي هر اتحادي است، رفته رفته در آستانه فراموشي بود كه ناگهان امواج بحران اقتصادي آمريكا از راه رسيد و اين بار گويا اين بحران قصد دارد تمام كشورهاي شمال را با خود ببرد.
در اينجا نوع برخورد كشورهاي غربي با يكديگر در مواجهه با بحران پيش آمده نيز بسيار جالب توجه است.
از آنجايي كه همه كشورهاي عضو از اقتصاد همساني برخوردار نيستند، بروز اختلاف منتج از همين تفاوت موجب شده كشورهاي قدرتمندتر به هر وسيله ممكن به فكر تأمين امنيت و منافع خود بيفتند حتي اگر در اين بين اصطلاحات خودساخته و پرمنفعتي همچون دموكراسي را به طور مفتضحانه اي قرباني كنند.
طي چند روز گذشته پس از اين كه يونان طعم گزنده اجراي اصلاحات پي درپي اقتصادي را به شكل شورش هاي خياباني چشيد، تصميم گرفت از اين پس دريافت وام از اتحاديه اروپا را به همه پرسي بگذارد. يعني با انجام يك حركت دموكراتيك! به جهانيان معني دموكراسي واقعي را نمايش دهد! اما سران اتحاديه اروپا فقط چند ساعت پس از اعلام اين خبر به صراحت اعلام كردند كه يونان نبايد نظر مردمش را جويا شود و مردم اصلا اهميتي ندارند بلكه بايد بدون چون و چرا اجراي رياضت هاي اقتصادي را دنبال كند؛ در غير اين صورت از منطقه يورو براي هميشه و از اتحاديه اروپا به طور موقت اخراج خواهد شد!
يا در يكي از آخرين اجلاس هاي سران 27 كشور عضو اتحاديه اروپا در بروكسل كه با هدف چاره جويي براي نجات يورو برگزار شده بود، نيكلا ساركوزي و ديويد كامرون به طور بي سابقه اي چنان به يكديگر فحاشي كردند كه بسياري از رسانه ها آن را علامت آشكاري از وجود اختلافات عميق بين رهبران اتحاديه اروپا ارزيابي كردند. در همين ايام بود كه كارشناسان و شخصيت هاي سياسي و اقتصادي مطرح بين المللي نيز يكي پس از ديگري با هشدار نسبت به اوضاع اقتصادي حاكم بر كشورهاي غربي، به اشكال مختلف فاتحه منطقه يو رو را خوانده شده عنوان كردند.
كشورهاي فرانسه و ايتاليا و آلمان (سه كشور اصلي و قدرتمند منطقه يورو) نيز تاكنون چندين بار اعلام كرده اند كه ممكن است براي نجات خود، از منطقه يورو خارج شوند چرا كه حاضر نيستند منافع و ثروت باقي مانده خود را صرف نجات كشورهاي ضعيف تر منطقه كنند. انگليس نيز تاكيد كرده كه حاضر نيست كمكي به كشورهايي مثل يونان كند چرا كه اين كار وظيفه كشورهاي اروپايي است كه عضو منطقه يورو هستند و براي رسيدن به اين هدف مدت هاست كه در حال «جنگ» است!
در آلمان نيز مردم با ريختن به خيابان ها اعلام كردند، مشكل كشورهاي ضعيفي چون يونان نبايد از جيب آنها حل شود و دولت اجازه ندارد از محل ماليات آنها به اين مردم «تنبل و تن پرور» كمك كند!
در اين بين مردم كشورهاي اروپايي خارج شده از دايره قدرت نيز ساكت ننشسته اند و ماه هاست با ريختن به خيابان ها اقدام به آتش زدن پرچم اتحاديه اروپا كرده از دولتمردان خود مي خواهند به هيچ وجه با صندوق بين المللي پول و بانك جهاني همكاري نكنند.مردم آمريكا هم با برپايي قيام وال استريت كه از سوي رهبرانش «انقلاب جهاني وال استريت» ناميده مي شود، نظام كاپيتاليسم را كه سال ها در ميدان مدنظر نيچه يكه تازي مي كرد هدف قرار داده و زمزمه هاي نابودي امپراتوري اين نظام منفعت محور را بر سر زبان ها انداخته اند. همين چند روز پيش بود كه «ميخائيل گورباچف»، آخرين رهبر شوروي به صراحت اعلام كرد حوادثي كه تحت عنوان قيام وال استريت به سرتاسر 5 قاره جهان سرايت كرده، او را به ياد همان حوادثي مي اندازد كه نهايتا به سقوط نظام كمونيستي منجر شد.عملكرد دولتمردان آمريكا در برخورد با ناآرامي هاي اين كشور نيز جالب توجه است. در آمريكا تقريبا همه روزه قيام اكثريت 99 درصدي با نام دموكراسي سركوب مي شود.
بحران جهاني اقتصاد با تمام تلخي هايش به خوبي نشان داد، حتي «ابرمرد»هاي ساخته شده با كشتار و استثمار ميليون ها انسان ضعيف هم از سرنوشت حاكميت نظام هاي سود محور مصون نيستند. از سوي ديگر اين بحران محك مناسبي شد براي ارزيابي كارايي نظام سرمايه داري.

به قلم جعفر بلوری



نام(اختیاری):
ایمیل(اختیاری):
عدد مقابل را در کادر وارد کنید:
متن:

کانال تلگرام مفیدنیوز
کلیه حقوق محفوظ است. نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع ميباشد.