آرشیو نسخه های rss پیوندها تماس با ما درباره ما
مفیدنیوز
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلا                                                                           
صفحه اصلی | سیاسی | اجتماعی | فضای مجازی | اقتصادی | فرهنگ و هنر | معارف اسلامی | حماسه و مقاوت | ورزشی | بین الملل | علم و فناوری | تاریخ پنجشنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۳ rss
نسخه چاپی ارسال
دفتر مقام معظم رهبری
پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله نوری همدانی
پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت آیت الله مصباح یزدی
سایت اینترنتی حجه الاسلام والمسلمین جاودان
استاد قاسمیان
حجت الاسلام آقاتهرانی
پاتوق كتاب
شناخت رهبری
عصر شیعه
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی
صدای شیعه
عمارنامه
شبکه خبری قم
جريان شناسي عرفان هاي نوظهور  پائولو كوئيلو و انديشه بحران زده

جريان شناسي عرفان هاي نوظهور پائولو كوئيلو و انديشه بحران زده


سرویس فرهنگی مفید نیوز :: يكي از جرياناتي كه به خصوص در سال هاي اخير در حوزه عرفان هاي غيرحقيقي در كشور مطرح شده مربوط به آثاري است كه از نويسنده برزيلي پائولو كوئيلو در قالب رمان انتشار يافته كه موجب تأثير و تأثر خودآگاه و ناخودآگاه در ذهن برخي افراد شده است. مطلب حاضر با نگاه به شخصيت كوئيلو و رسالت وي، آثار او را مورد نقد و بررسي قرار داده است.

تاریخ: ۹ آبان ۱۳۹۰

بحثي كه از آن با عنوان معنويت هاي نوظهور يا به عبارت بهتر عرفان هاي غيرحقيقي ياد مي شود چندي است كه به مسئله مبتلا به در جامعه مبدل گشته است مسئله اي كه انسان بحران زده مدرن را در عرصه نسخه پيچي هاي مختلف اين جريانات گرفتار كرده است.
يكي از جرياناتي كه به خصوص در سال هاي اخير در اين حوزه در كشور مطرح شده مربوط به آثاري است كه از نويسنده برزيلي پائولو كوئيلو در قالب رمان انتشار يافته كه موجب تأثير و تأثر خودآگاه و ناخودآگاه در ذهن برخي افراد شده است. مطلب حاضر با نگاه به شخصيت كوئيلو و رسالت وي، آثار او را مورد نقد و بررسي قرار داده است.
پائولو كوئيلو نويسنده برزيلي كه امروزه بيش از 20 كتاب به نام وي به زبان فارسي ترجمه شده است و آثارش تا حدي در بين قشر جوان جا باز كرده است، ايده ها و طرح هاي معنوي براي بشر امروزه عرضه كرده است.
با انديشه هاي كوئيلو بايد به گونه ديگري برخورد كرد و آن را به مدد عوامل ديگر فهميد. هر چند معمولا انديشه را بايد به صورت مستقل ديد و به تحليل و ارزيابي آن پرداخت، اما از آن جا كه نوشته هاي كوئليو تحت تاثير زندگاني وي و برآمده از زندگي وي نگاشته شده اند، لازم است خوانندگان كتاب هاي كوئيلو بخشي از اوراق كتاب هايش( كه همان سوابق و بحران هاي زندگي اوست) را دقيقا بدانند تا در تحليل و برداشت مطالب به خطا نروند.
وظيفه يك خواننده فهيم و بينا؛ تفكيك بين شكل و محتواست. محتوا ، همان «پيام و درون مايه» يك نوشته است و قالب؛ همان ظرفي است كه پيام و مضامين را در خود جاي داده است. بنابر اين اگر از شكل و قالب بكار گرفته شده در آثار كوئيلو ـ كه بدون ترديد جذاب و مخاطب پسند نوشتن، جزء خصيصه هاي شكلي نوشته هاي كوئيلو است ـ بگذريم ؛ بدون شك دسته اي از مضامين معنوي و پيام هاي ماورائي در نوشته هاي كوئيلو گنجانده شده است. مراد اين نيست كه مضامين معنوي كتاب هاي كوئيلو، همه متعالي و تعالي بخش و فطري و وجداني عرضه شده اند؛ چرا كه پذيرش خداي خطاكار و منفعل و تقدس سحر و جادو و ارتباط دادن آيين هاي جنسي با معنويت و نيكبختي، همه از آيين كابالا (قبالا) ـ كه همان كيش رمز آلود و عرفاني يهود است ـ برآمده وكمترين بهره اي از تعالي و حقيقت در آن يافت نمي شود. نكته اين است كه تبيين هاي وي و تفسير هايش از هستي يا به خوش بيني غير واقعي و افراطي منجر مي شود و يا به ياس و نوميدي و خطا وار ديدن نظام هاي حاكم بر هستي. به عبارت دقيق تر، وي ضمن اين كه شيرازه خلقت را آميخته با بي عدالتي و شرارت و تلخكامي ها مي بيند، تلاش مي كند در لواي پيشنهاد مفاهيمي نو، خوش بيني از دست رفته را احياء كند و مخاطبين خود را به تحمل همين نظام فراخواند و به پويايي زندگي آن ها كمك كند. نگاه هاي وي و مفاهيمي كه عرضه مي كند مي تواند در فرار از سردرگمي و بي هدفي موثر باشد و زندگي هاي متلاطم را اندكي به سمت تحمل سختي ها سوق دهد.
براستي تاكنون به قهرمانان و شخصيت هاي اول رمان هاي كوئيلو دقت كرده ايد؟ چرا همه در يك فضا تصوير مي شوند و ويژگي هاي اشتراكي زيادي دارند؟
قهرمانان و شخصيتهاي اصلي داستانهاي وي، افراد بحران ديده و سرگردان اند كه براي خروج از بحران، گلوگاه هاي زيادي را پشت سر مي گذارند و در نهايت به «دل سپردن به اميال درون و راضي بودن به خواهشهاي نفساني» سرگرم مي شوند و عمر خود را بدون آن كه به عاقبت آن بينديشند و غايت هستي را مورد كنكاش قرار دهند به همين روال مي گذرانند و «گذران زندگي به دور از استرس» را به عنوان مطلوب ذاتي برمي گزينند.
نقش ورونيكا در «ورونيكا تصميم مي گيرد بميرد»، پريم در كتاب «شيطان و دوشيزه پريم»، آتنا در كتاب «ساحره پرتوبلو»، ماريا در «يازده دقيقه» و حتي ايلياي پيامبر در كتاب كوه پنجم ـ كه به گفته كوئيلو درصدد القاي مقاومت يك پيامبر در برابر خداي خود است ـ و نقش خود كوئيلو در كتاب «والكري ها» در همگي اين نقش ها شخصيت اصلي داستان در فضاي بلاتكليفي ظهور ميكند و در فضاي ترديد و شك اوج مي گيرد، در نهايت با «تغيير نگاه» به آن چه در اطراف مي گذرد پايان مي پذيرد. بماند كه كتاب هاي «راهنماي خون آشامي» و «بايگاني دوزخ» ـ كه به اذعان كوئيلو اجازه چاپ داده نشد و هرگز چاپ نخواهد شد ـ در افقي تيره تر همين فضا را به تصوير مي كشند.1
با همين نگاه كه آثار كوئيلو را بهتر بفهميم، نگاهي گذرا به تجربيات و تلخ كامي ها و بحراني وي مي اندازيم. بعضي از كتاب هاي سرگذشت خود وي هستند كه به عنوان تجربه معنوي به نگارش آن اقدام كرده است، مانند والكري ها و خاطرات يك مغ. پاره اي ديگر حكايتي از تجربيات وي اند كه با زبان رمان نوشته شده اند؛ مانند كيمياگر ورونيكا تصميم مي گيرد بميرد. سهم بحران هايي كه شخص كوئيلو از سر گذرانده و سوابق اعتياد و روان پريشي وي را نبايد در فهم آثارش ناديده گرفت. آثار كوئيلو همه از تجربيات شخصي وي برآمده و با نگاه به همين تجربيات معنا مي شوند. خود وي به صراحت اذعان كرده كه تجربيات شخصي وي بر آثارش سايه انداخته و نقش مهمي را در ايده هاي معنوي وي داشته است.
وي انگيزه و قصد خود را صريحا بيان مي كند: «در حقيقت من همه شخصيت هاي رمان هايم هستم. در كيمياگر من چوپان هستم.. در كتاب هاي ديگر من هميشه شخصيت مركزي هستم. بيش تر كتاب هايم هر چند روايت هاي ادبي هستند اما تخيلي صرف نيستند. ماجراهاي حقيقي هستند كه من آن ها را زيسته ام، حتي ورونيكا تصميم مي گيرد بميرد تجربه روايت شده اي از ماجراي وحشتناك بستري شدنم دربيمارستان رواني است.»2

بخشي از زندگاني وي كه بايد به نگاه بالا مورد مطالعه قرار گيرد، به اين شرح است.

نگاهي به زندگي كوئيلو
زندگاني پائولو كوئيلو فراز و نشيب هاي زيادي دارد. بسياري از خوانندگان كتاب هاي كوئيلو بخش هاي ناپيداي زندگي كوئيلو را نمي دانند و پاره اي ديگر كه از اين بخش اطلاعاتي دارند، سوابق و كارهاي گذشته كوئيلو آنها را آزرده خاطر كرده و روي هم رفته به شخص كوئيلو چندان علاقه اي ندارند. از همين جهت، گذشته او را غير قابل دفاع مي دانند. اين دسته در حقيقت از نويسنده بريده و فقط با نوشتار ارتباط دارند.
دسته اي ديگر هم كوئيلو را از اين جهت كه خطاهاي گذشته اش را ديگر تكرار نمي كند، اين ناكامي ها و تلخكامي ها را مربوط به دوران ناپختگي كوئيلو مي دانند؛ بنابراين، اين بخش از زندگي كوئيلو را قابل بخشش مي دانند.
كوئيلو در سال 1947 در ريودوژانيرو در برزيل به دنيا آمد. وي در جواني به جنبش هيپي ها پيوست و بخش زيادي از جواني كوئيلو در خدمت به اين جنبش گذشت. اين حركت كه از آمريكا شروع شده بود و به برزيل هم رسيد، تعداد زيادي از جوانان بي تجربه را با خود همراه كرد. ماهيت اين جنبش، پوچ گرايي و نيست انگاري بود و البته هنجار شكني و گرايش هاي ضد سازشكارانه هم در آن به اوج خود رسيده بود.
درهمين سال ها كوئيلو دچار بحران معنوي شد و اين بحران او را به سمت استفاده شديد از مواد مخدر سوق داد. آلودگي به مواد مخدر وي را تا مرز مرگ هم پيش برد، به گونه اي كه احساس كرد تا نابودي هميشگي، قدمي بيش باقي نمانده است. وي مي گويد:
« سال هاي سخت زندگي من دهه 1970 بود. طي اين دوران من همه نوع ماده مخدر و حتي توهم زا مصرف مي كردم، حتي قوي ترين و خطرناك ترين آنها را ..»3
« يادم هست به نيويورك رفته بودم. سال 1974 من در آن جا يك دوست دختر داشتم. ما با هم در روستا زندگي مي كرديم و تا مي توانستيم كوكائين مصرف مي كرديم. يك سال مي شد كوكائين مصرف مي كردم براي اولين بار متوجه اثر مخرب آن شدم.. با خودم گفتم اگر اين طوري با كوكائين ادامه دهم، بدون شك خودم را نابود خواهم كرد. احساس خيلي قوي داشتم كه راهي به سوي مرگ در پيش گرفته ام. خيلي از دوستانم را ديده بودم كه اعتياد آنها را نابودكرده بود. آن روز احساس كردم كه اگر ترك نكنم، عاقبتم مثل آنها خواهد بود.»4
تجربه اعتياد چنان بود كه وي بعدها با تلخي از اين تجربه ياد مي كند.
وي ميگويد: « ابتدا كوكائين، سپس مواد روان گردان بعداً بيوست، مسكالين، خلاصه هر نوع مواد مخدري بود، آزمودم. اما هم اكنون بسياري از آنها را ترك كرده ام. ولي ترك اعتياد بسيار دشوار است».5
تجربه اعتياد كوئيلو چنان با زندگي وي پيوند خورده بود كه حتي پرونده ازدواج دوم وي هم با همين موضوع بسته شد. وي مي گويد:
« وقتي من با آن زني زندگي مي كردم كه با من بازداشت شد و شكنجه شد، گاهي اوقات تحت تاثير انواع مواد مي مانديم. قاطي كرده بوديم. وقتي مي رفتيم آمريكا، مواد مخدر را داخل چمدان مي گذاشتيم. در حالي كه خطر زنداني شدن داشت، برايمان بي تفاوت بود. نمي دانم اگر آن را ادامه داده بودم، كجا بودم. احتمالا همان پاياني كه رفقاي بدبختم تجربه كردند.»6
كوئيلو در زندگي زناشويي هم شكست هايي را پشت سر گذاشته است تا جايي كه سه ازدواج ناموفق را تجربه نموده است؛ ناكامي هايي كه وي، خودش را عامل آن ها مي داند نه همسرانش را.
وي مي گويد:
« اولين زن من يوگسلاو بود. او سي وسه ساله بود ومن بيست ساله. همسر دوم من همان است كه زن بدون نام ناميده مي شود. او با من به زندان افتاد. رفتار من با او حاكي از پستي و سستي من بود. سومين زن من نوزده ساله بود و من بيست و نه ساله. هر چند خودم را آن موقع طبيعي مي دانستم؛ اما رفتار بسيار بدي با او داشتم و مي دانم كه خيلي به او صدمه زدم. اين طوري بودم.. همه آنها از من پخته تر بودند.»7
اما زندگي كوئيلو ورق ديگري هم دارد و آن دوراني بود كه وي در بيمارستان بيماران رواني با اصرار والدينش بستري گرديد.
« بار اول پدر و مادرم مرا در يك بيمارستان رواني بستري كردند مثل يك ديوانه. از نظر سياسي با مردم درگير مي شدم. در مدرسه وضعم روز به روز وخيم تر مي شد و مادرم فكر مي كرد كه من مشكلات جنسي دارم .. همه اينها باعث شد كه مرا بستري كنند.. داروهاي زيادي به من مي دادند و شوك الكتريكي هم مي دادند. تقريبا دو ماه در طبقه نهم ماندم بي آن كه خورشيد را ببينم.»8 كوئيلو دليل سماجت والدينش را اين گونه مي شمارد:
« آن وقت با تمام وجود به مواد مخدر وسكس رو كردم. مادرم فكر مي كرد كه من مشكل جنسي دارم و خودم هم فكر مي كردم كه شايد انحراف جنسي داشته باشم. چون من فعاليت تآتري داشتم و در آن محيط افراد هم جنس باز زياد بودند.»9
كوئيلو بالاخره بعد از اين كه دوبار ديگر با درخواست پدر و مادر در تيمارستان بستري مي شود، كارش به انفجار مي رسد. كوئيلو تا قبل از آن زمان، تصور والدينش در مورد جنون خود را واقعي نمي دانست، اما بار آخر پذيرفت كه به مرز جنون رسيده است. بار آخر وي تمام كتاب ها را پاره و وسايلش را تخريب مي كند كه روان پزشك سر مي رسد. روان پزشك به وي مي گويد:« تو مي تواني زندگي را دوباره شروع كني. حالا هر چه را تو شكسته اي ما برمي داريم و داخل سطل آشغال مي ريزيم.»
كوئيلو در نهايت نجاتش را مديون تلاش هاي همين روان پزشك مي داند.
« اين مرد مرا نجات داد. چون من واقعا به مرز جنون رسيده بودم و بدترين چيز اين بود كه تسليم آن شده بودم.. من پانزده يا بيست بار به او مراجعه كردم تا اين كه به من گفت: تو بايد تنهايي راهت را ادامه دهي. تو عملا بهبود يافته اي. تو كمي ديوانه هستي، اما همه ما اين طور هستيم.»10
كوئيلو همين طور از جادو و جادوگري تجربياتي دارد و دنياي معنوي را عالم جادو مي داند و اين تجربه را براي درك عالم معنا ضروري مي داند. از همين جهت است كه پدر شيطان پرستي مدرن يعني اليستر كرولي، كوئيلو را مسحور خود كرده و او از كرولي به عنوان انساني فوق العاده ياد مي كند. كرولي كسي بود كه جادوگري را به طور گسترده اي ترويج نمود و انجمني در اين باب تاسيس كرد كه كوئيلو چندي در اين انجمن فعاليت كرد. وي موفق شد از نزديك كرولي را ملاقات كند و در اين ديدار مجذوب وي شد.
« اليستر كرولي نفوذ زيادي بر گروه زيادي از جوانان داشته است. من با همسرم به ديدار او رفتيم و او ما را مجذوب كرده بود.. هدف فرقه وي جست وجوي كامل همراه با انارشي كامل (هرج و مرج) بود.»11

كوئيلو شخصيت و ايده كرولي را چنين توصيف مي كند:
« شخصيتي بسيار شگفت انگيز در تاريخ جادو. اگر به چهره اش در اينترنت نگاه كني، مي بيني كه او تجسم شر است. او شخصي شيطاني است.. كتاب او قانون است كه مدعي است توسط فرشته اي در قاهره بر او نازل شده است... سيستم قدرت او به اين شكل خلاصه مي شود: « ضعيف وجود دارد و قوي. قانون هم قانون جنگل است. ضعفا برده اند و اقويا قدرتمند وغالب..» من وارد انجمن سري او شدم كه نامش را فاش نخواهم كرد... آن وقت من رائول ( خواننده مشهور برزيلي ) را به آن انجمن سري بردم كه در آن آزادي كامل حكم فرما بود. هيچ قانوني نداشت. تو مي توانستي كه موجود وحشتناك باشي يا يك آدم دوست داشتني. آزادي جنسي كامل، آزادي انديشه كامل، هر جور آزادي، حتي آزادي ظلم كردن. تنها هدف، دنبال كردن تجربه اقتدار تا آخر بود.»12
هر چند معلوم نيست چرا كوئيلو نمي خواهد اسم اين انجمن سري را فاش كند؛ اما خوش بختانه وي از ماموريت اين فرقه پرده برمي دارد. آن چه در نگاه كوئيلو جذاب و جديد بود ادعايي بود كه كرولي در مورد خودش داشت. اين ادعا همان ادعاي موعود آخر الزمان و مهدويت است.
« آن وقت من و رائول تصميم گرفتيم كه كار هنري خود را در خدمت اين انجمن سري بگذاريم. در وراي كلمات ترانه ها، باورهاي اساسي اين فرقه را مي گنجانديم؛ هر چند به طريق بسيار تصعيد شده... اين فرقه كاملا ضد مذهبي بود.. كرولي خودش را مظهر گشاينده اخرالزمان مي داند و مي گويد: «من زندگي هستم، من حيات منتظر هستم. من آمده ام تا جامعه را تصعيد كنم.» 13
خبرنگار از كوئيلو مي پرسد:
ـ آيا اين انجمن از نوع انجمن هاي شيطان پرستي بود؟
ـ در مقايسه با آن چه در آن جا انجام مي شد، آيين هاي شيطان پرستي كه من خيلي خوب مي شناسم، هيچ بود. اين كارها خيلي خطرناك بود.
ـ خطرناك تر از كليساي شيطان پرستان؟
ـ خيلي خطرناك تر ، چون فرقه اي فلسفي تر، تشكل يافته تر، به طور بنيادي خطرناك تر بود. ما در آن ها همه مراسم قراردادي جادويي را اجرا مي كرديم.14
كوئيلو مدعي است در سال 1986 در كشور آلمان با مرد فراواقعي آشنا شد. مرد عجيب چندين بار در مكان هاي مختلف بر او ظاهر گشت و از او خواست مجدداً به آيين كاتوليك ايمان بياورد . او از كوئيلو خواست تا جاده اي كه به سوي سانتياگو ختم مي شود را بپيمايد . اين جاده كه ميان اسپانيا و فرانسه كشيده شده يك جاده خاص مذهبي است كه زائران مسيحي اين مسافت را طي مي كنند. در سال 1987 يك سال پس از انجام اين عمل ديني، كوئيلو اولين اثر خود «زائر كوم پوستل» و در سال 1988 رمان كيمياگر را نوشت.
او در سال 79 به دعوت مركز گفتگوي تمدنها و وزير ارشاد وقت
(عطاء ا... مهاجراني) مسافرتي به ايران داشت و در حالي كه قانون كپي رايت در ايران وجود ندارد مسئولين وقت پذيرفتند كه كوئيلو رسماً از ايران حق التاليف دريافت كند.15

كاوشي بيشتر در رمان هاي كوئيلو
خلق رمان با پرواز خيال عجين است . به عبارتي نويسنده مي تواند ادعا كند آن چه از زبان شخصيتهاي داستان آمده مورد قبول نويسنده نيست و نويسنده فقط به جذابيت و پيچيدگي داستان نظر داشته نه صحت و سقم منقولات. اما حقيقت آن است كه از جمله كاركردهاي رمان همين است كه مي تواند به «تثبيت شنيده ها» كمك كند و زمينه «پذيرش ذهني فرضيه ها» را فراهم آورد. يعني آن چه كه در بدو نظر يك «توهم» به حساب مي آيد و حتي ممكن است طرحش موجب تمسخر شود، وقتي با عبارت پردازي يك نويسنده چيره دست مثل كوئيلو با ذهن مخاطب انس بگيرد قبولش آسان مي شود و از حالت «ايده» و «تئوري» خارج مي شود و به شكل يك «نظريه مطرح» جلوه مي كند و صد البته توفيق مهمي است كه نويسندهاي بتواند بدون تمسك به پشتوانه علمي و تجربي، «فرضيه» را تبديل به «نظريه» كند. به مدد رمان، نويسنده براي اثبات صحت فرضيه اش، نياز به صغرا و كبراي منطقي و يا آزمونهاي پيچيده تجربي ندارد و همين اندازه كه بتواند مخاطب را با داستان همراه كند، مي تواند ايده اش را به اثبات برساند چرا كه دست كم توانسته از فرضيه، «رفع بعد» نمايد و از يك «توهم» ، «نظريه» بسازد.

كوئيلو تجربيات شخصي خود را به عنوان « طرح معنوي» و برنامه راهگشا براي مخاطبين خود روايت كرده تا آن ها را در تجربيات خود سهيم كرده و آن ها را به سمت همان افق سوق دهد. وي به اين مطلب در كتاب مكتوب اين گونه اذعان ميكند؛
« مكتوب كتابي از نصايح و پند نبوده، بلكه مجموعه اي از تجربيات شخصي مي باشد. قسمت اعظم آن تشكيل شده از آموزشهاي استادم به من در طي 11 سال همزيستي دركنار هم مي باشد»16.

در جاي ديگر مي گويد: «قصه ها شادند، سرگرم كننده اند، نمايشي اند، اما فراتر از همه معرفت را به شكلي دلپذير منتقل مي كنند.»17 جاي ديگر رسالت خود را چنين توضيح مي دهد: «كتاب كنار رودخانه پيدرا كتابي است درباره اهميت ايثار. پيلار و دوستش اگر چه شخصيت هاي خيالي هستند اما در حقيقت نمادي هستند از درگيري هايي كه هر يك از ما در جست وجوي «نيمه ديگر» تجربه كرده ايم.»18 در كتاب هاي داستاني مطلب بالا اين گونه آمده: «وقايع هر رمان بايد حتماً در زمان و مكاني اتفاق بيفتد؛ در حقيقت آن چه رمان بنا بر خصلت خود عرضه مي كند اوضاع و احوال جامعه در زمان خاص و مكان خاصي است و انجام چنين تعهدي بخشي از شايستگي ها و قابليت هاي رمان است.»19 اين بخش از قابليت رمان تا بدانجاست كه نوعي از رمان به نام رمان رسالتي20 در كتب داستاني پذيرفته شده است.
پس اين تلقي كه رمان، انعكاس پرواز قوه خيال نويسنده است و صرفاً با هدف سرگرمي نگاشته مي شود برداشتي است سطحي و البته غير واقعي. شكي نيست كه هر نويسنده اي داراي نظام فكري و معرفتي خاصي است كه در خلق اثر خود را نشان مي دهد. به عبارت ديگر آن چه نويسنده در حوزه فكر پذيرفته است، پشتوانه معرفتي داستان است كه در حقيقت نويسنده بدون اين نظام نمي تواند با مخاطب ارتباط برقرار كند و اين چهارچوب فكري همان چيزي است كه به شكل اثر مكتوب تجسم مي يابد . بگذريم كه بسياري از نويسنده ها از ايده هاي خود پرده برداري مي كنند و ان را صريحا با خواننده در ميان مي گذارند و حتي پاره اي ديگر، تبليغ ايده هاي خود را ماموريت خود مي دانند و بس. درباره كوئيلو قصه دقيقا همين است. دفاعي كه پاره اي از هواداران كوئيلو از وي دارند و وي را فقط يك نويسنده و به دور از انگيزه خاص معرفي مي كنند با ماموريتي كه كوئيلو براي تبليغ معنويت مورد نظرخود در نظر گرفته است بيگانه است. روشن است كه نويسنده ممكن است شخصا با بعضي از ديالوگهاي رمان موافق نباشد اما اين مطلب با «ماموريت مداري» يك نويسنده ارتباطي ندارد. در مورد كوئيلو بايد دانست كه وي اولا در مصاحبه ها و مقدمه كتابهايش به «طرح» خود براي بازگشت معنويت به بشريت امروز به كرات سخن گفته است و مفاهيم محوري و مولفه هاي اخلاقي آثارش را به عنوان « برنامه» مطرح نموده است و ايده هاي خود را با آرم«نسخه درمانگر» عرضه نموده است. اين كه قالبي كه وي براي اين رسالت انتخاب كرده است متاثر از خيال پردازي است، با رسالت محوري رمان هاي كوئيلو منافاتي ندارد. دوم اين كه همه گفته هاي وي در قالب رمان ريخته نشده است (مثل كتابهاي چون رود جاري باش، پدران ، پسران، نوادگان و...) سوم اين كه وي خود را به عنوان قهرمان داستانهايش به آثارش وارد كرده است و تجربيات معنوي خويش را به شكل مضامين مذهبي و با برچسب عرفان مطرح ساخته است و البته در حد توان آن را دلپذير ساخته و با رنگ و لعاب فراوان ، كالاي بدلي خود را جذاب نموده و مشتري نا آشنا را با بسته بندي شكيل مي فريبد. وي قادر است خواننده نا آگاه را در رفت و برگشت داستانها با « شكل و قالب» سرگرم نموده و از رصد محتوا و تحليل مضمون و تشخيص سره از ناسره دور نگه دارد.

مطلب بالا در مورد كوئيلو روشن است و وي انگيزه و قصد خود را در تاليفاتش با صراحت اعلام داشته است. اما اگر فرض شود كه نويسنده اي در خلق اثر، هدفي خاص را تعقيب ننمايد و صرفا براي سرگرمي بنويسد باز انگيزه صاحب اثر مسئله اي حاشيه اي است كه چندان نقشي در اثر پذيري مخاطب ندارد وآن چه در «فرايند تاثير گذاري» تمام علت است خود اثر است و متن و محتوا دراين رابطه كاملا مستقل عمل مي كند.

با ملاحظه اعترافات وي در مقدمه كتبش ترديدي نمي ماند كه پائولو كوئيلو در كتاب هايش در صدد تبيين و اثبات دسته اي از ايده ها و افكار ـ دقيق تر بگوييم فرضيه ها وبافته ها يا حداقل قابل قبول جلوه دادن آنهاست- ايده ها و راهكارهايي كه همه از حالات شخصي او برآمده و در صدد تعميم آن به تمام كساني است كه هدفي معنوي را جست وجو مي كنند.با تاسف فراوان بايد گفت آثار كوئيلو نه «معنويتي نوين» و «برنامه اي متعالي» كه طرحي براي «زدودن ياس» و نوميدي از انسان دل زده و دل مرده معاصر است. فرمول هايي كه كوئيلو پيشنهاد مي دهد و نسخه اي كه عرضه نموده است براي بيرون كشيدن انسانها از فشارهاي رواني و شكننده تمدن غربي است نه راهي براي تعالي و تكامل معنوي. وي در آثار خود درصدد القاي خوش بيني است و بس. معنويت وي توصيه اي است به پذيرش وضع موجود و اميدواري به آينده. به عبارت دقيق تر ايده هاي معنوي كوئيلو از يك طرف نشان از افول معنويت در غرب دارد، از طرف ديگر طرحي است براي خروج غرب از بحران معنويت؛ كه بلكه بتواند صداي شكنندگي استخوان هاي نظام تمدني غرب را چند روزي به عقب بيندازد.

1 . مصاحبه در ايران ـ تهران، سايت انتشارات كاروان
2 . اعترافات يك سالك، خوان آرياس، ترجمه دل آرا قهرمان ص 180
3 . اعترافات يك سالك، خوان آرياس، ترجمه دل آرا قهرمان ص142
4 . همان ص 143
5 خوان آرياس، زندگي من، خجسته كيهان، ص 105
6 . همان ص 144
7 . همان ص 106
8 . همان ص 54 تا 58
9 . همان ص 61
10 . همان ص 59
11 همان ص 124
12 . همان ص 124 تا 128
13 . همان ص 128 تا 130
14 . همان ص 132
15 ـ چون رود جاري باش، آرش حجازي، ص 20
16 . كوئيلو، مكتوب به همراه عطيه برتر، نشر محراب دانش ص 5
17 . كوئيلو/ در ساحل رودخانه پيدرا ـ ترجمه دل آرا قهرمان ص 7
18 . همان، ص 7
19 . ادبيات داستاني، قصه، رمان، رمانس، جمال مير صادقي ص 421
20ـ رمان رسالتي، از مسئله اي اجتماعي، سياسي، مذهبي صحبت مي كند و منظوري اصلاح طلبانه دارد و اين منظور را در حكم رسالتي عنوان مي كند. (ادبيات داستاني، قصه، رمان، جمال مير صادقي، ص 429)

کیهان - حمزه شريفي دوست



نام(اختیاری):
ایمیل(اختیاری):
عدد مقابل را در کادر وارد کنید:
متن:

کانال تلگرام مفیدنیوز
کلیه حقوق محفوظ است. نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع ميباشد.