ای در وطن خویش غریب!
رمز عبور
ربیعالاول است برادرم.
درست که اهالی کوچهی روضهایم،
درست که بهانه میگیریم برای طنین ضرب سینهزنها،
ولی خوب،
تازه اول ربیع است.
نمیشود که اول بسمالله روضه بخوانی.
باز اگر روضهی باز نمیخواندی نقلی نبود...
آنجا ایستادی... نه گذاشتی نه برداشتی،
آتش کشیدی به جانمان.
هر چه خاطره بود زنده شد.
یادمان آمد،
شرطهها،
بغضهای سرشکسته،
کتک، کنار تلهای خاک یک بقعهی خراب.
حالا دلمان شور میزند،
هی حجم گازهای سمی را به قاعدهی جیب سعودی،
با حجم ریهی نوزاد 5 روزه مقایسه می کنیم.
هی حرفهای جوانمرگی را زیر چرخ آل خلیفه،
هجی میکنیم.
بعد
حکایت نعل تازه و نعش جوانان میآید جلوی چشممان،
اشکمان را زود درآوردی... آه افتاد به جان جگرمان
به غربتت که هنوز دودش از نفس نمیافتد؛ میسوزد...
***
بعدالتحریر:
برادر شیعهی بحرینی عزیز غریب اینطور حرفهایش را شروع کرد.
http://ramzeobour.blogfa.com/
|