سینما به مثابه نصیحت یک پدر!
سرویس فرهنگ و هنر مفیدنیوز :: در همین رویه موجود برای فیلمهای به اصطلاح دینی یا انقلابی (یعنی صرفاً نوشتن فیلمنامه های دینی و انقلابی و ... و تبدیل آن به فیلم) نیز اشکال مشترک و به عقیده من ایراد فاحشی دیده می شود که حقیر نامش را «پیام زدگی» یا به قول خودمان «تابلو پیام دادن!» می گذارم. دیالوگهایی که می خواهند جای خالی یک دکوپاژ مناسب، یک میزانسن خوب، یک نورپردازی معنا دار، یک داستان پردازی زیبا، یک موسیقی به جا و خلاصه جای هر آنچه که باید برای تاثیر گذاری بهتر و غیرمستقیم تر حضور داشته باشد -که ندارد- را پر کنند! // مصطفی رضوانی
تاریخ: ۳ مهر ۱۳۹۰
سینمای متعهد و دینی، مفهوم جدید و البته ناشناخته ای است که بخصوص بعد از انقلاب بعنوان مقصود عده ای متدین که سینما را «ابزاری برای تبلیغ دینی» می دانستند مطرح شد. آنها تا به امروز حرکتهایی هم صورت داده اند تا آنچه را که در ذهن داشتند به روی پرده سینما نیز ببرند. اما به عقیده من آنچه که امروز در نتیجه این نوع نگاه به سینما (یعنی سینما ابزاری نو برای تبلیغ) به وجود آمده است، صرفاً یک «فیلم نامه نویسی دینی» است نه «فیلمسازی دینی».
به این صورت که صرفا فیلم نامه هایی بر اساس مفاهیم دینی یا انقلابی نوشته شده و فیلمی بر پایه آنها ساخته می شود. بعبارتی از بین همه حرفه ها و هنرهای موجود در فیلمسازی تنها «فیلم نامه» است که صبغه دینی به خود می گیرد. بالعکس در نحوه دکوپاژ کارگردان، فیلمبرداری فیلمبردار، تدوین تدوین گر، صداگذاری صداگذار و ... کارِ متفاوتی از باقی فیلمها صورت نمی گیرد.
به عبارت دیگر این دینی شدن هنوز در محتوای فیلم ها درجا می زند و هنوز کسی نمی داند که اگر فرم فیلم هم بخواهد دینی بشود یعنی چه؟
به علاوه به جز تهیه کننده و در برخی موارد کارگردان، سایر هنرمندانی که قرار است در خلق این اثر دینی سهیم باشند اساسا آنچنان درد دین و خلق اثری دینی ندارند. یعنی باقی عوامل - حتی در برخی موارد نویسنده هم- انسانهای با دغدغه دین نیستند چه اینکه در واقع همان عوامل فیلمهای دیگرند که اینجا نیز حضور دارند. شاید اهمیت یک فیلمبردار متعهد، یک تدوین گر با دغدغه، حتی یک نورپرداز متدین را کسانی که کارکرد درست این هنرها در انتقال مفهوم را می دانند بهتر دریابند. اما در وضع حاضر این افراد معمولا به دلایل دیگری در پشت یا جلوی صحنه ایفای نقش میکنند؛ یکی شهرت، یکی پول، و دیگری کسب درآمد یومیه و گذران زندگی.
اما در نهایت در همین رویه موجود برای فیلمهای به اصطلاح دینی یا انقلابی (یعنی صرفاً نوشتن فیلمنامه های دینی و انقلابی و ... و تبدیل آن به فیلم) نیز اشکال مشترک و به عقیده من ایراد فاحشی دیده می شود که حقیر نامش را «پیام زدگی» یا به قول خودمان «تابلو پیام دادن!» می گذارم. دیالوگهایی که می خواهند جای خالی یک دکوپاژ مناسب، یک میزانسن خوب، یک نورپردازی معنا دار، یک داستان پردازی زیبا، یک موسیقی به جا و خلاصه جای هر آنچه که باید برای تاثیر گذاری بهتر و غیرمستقیم تر حضور داشته باشد -که ندارد- را پر کنند!
از این قبیل دیالوگها در بیشتر فیلمهای اخیر سینمایی و تلویزیونی فیلمسازان امت حزب الله -که بر مبنای مقدمه مذکور انتظارشان از سینما یک جعبه انتقال همه نوع پیام های اخلاقی و سیاسی و دینی و ... است- وجود دارد. البته اینجانب به هیچ وجه با کارکرد «انتقال پیام» در سینما مخالف نیستم و اتفاقا آن را لازم می دانم ولی اجالتاً فکر میکنم انتقال پیام در فیلم باید یک فرقی با انتقال پیام از روی منبر سخنرانی یا نصیحت یک پدر به پسرش داشته باشد!
فعلا آنقدر که ذهنم با یک مرور ساده یاری میکند شاهد مثال هایی از فیلمهای اخیر امت حزب الله می آورم:
1- در «سی و سه روز» شورجه، آنجاییکه می خواست عمق نفوذ استراتژیک ایران در منطقه را نشان دهد به طرزی ابلهانه کل موضوع به این مهمی را در یک دیالوگ دوخطی سر هم آورد که:
- میدانی این موشکهای ضد مرکاوا را چه کسی به ما داده است؟
- مگر نمیدانی؟ ایران دیگر!!!
2- در فیلم اخیر «پایان نامه» آنجا داشتند سر روزنامه ای که رویش بنشینند دعوا می کردند اصولا همه اش دیالوگهای حاوی پیام های رو بود. به خصوص آنجا که حامد کمیلی گفت: «واقعنا! ما اگر بخوایم فقط حرفمونو بزنیم بعد یک عده ضد انقلاب و خارجی نیان خودشونو قاطی ماها کنن باید چیکار کنیم؟!!!»
3- یادم است در «یوسف پیامبر» سلحشور هر دو قسمت یک بار این پیام اخلاقی را تکرار می کرد: «مگر می شود خدایی را که نابود ناشدنی و ازلی است را رها کنم و این بتها را بپرستم؟! چطور ممکن است خدایی را که نابودناشدنی و ازلی است را رها کنم و ...؟ آیا ممکن است خدایی را ...!!!»
4- «اخراجی های 2و3» دهنمکی هم خالی نبود از این ضعفها و تابلوبازی ها! البته الان چیزی به خاطر ندارم.
خلاصه کنم عمده خلأهای موجود در راه دستیابی به «سینمای دینی» که در این مقاله آمد را:
1- فقدان تعریفی از سینمای دینی با همه ابعادش؛ بخصوص فقدان تعریفی برای فرم دینی سینما. (در مقابل محتوای دینی سینما)
2- ضعف در انتقال پیام ها و استفاده نکردن از تمام ظرفیت سینما برای انتقال پیام و اکتفا کردن به ظرفیت یک سخنرانی.
3- نداشتن هنرمندان دینی و با دغدغه دین برای همه وظایف جلو و پشت صحنه.
به قلم مصطفی رضوانی
|