1- این حقیر پس از مطالعهی نامهی نخست «حجتالاسلاموالمسلمین حجتیکرمانی» به «آیتالله علامه مصباح»–که حدود یک ماه پیش انتشار یافت- بر آن شدم که به اقتضای احساس تعهد اسلامی و انقلابی نسبت به عالمی که مقام معظم رهبری ایشان را از نظر «علم»، «تقوا» و «بصیرت»، کم نظیر دانستهاند،[1] پاسخ اشکالات مطرح شده از جانب آقای حجتی کرمانی را بنگارم و در اختیار افکار عمومی قرار دهم.[2] آقای حجتیکرمانی، پاسخ یاد شده را ملاحظه کرده و در نوشتهی دوم خود که به تازگی منتشر شده است، دربارهی آن چنین نوشتهاند:
«نمیتوانم از آنچه در روزنامهی «پرتو سخن» (تاریخ 5/5/90) که به صاحب امتیازی مؤسسهی تحت سرپرستی ایشان منتشر میشود، چشمپوشی کنم که نویسندهای بینام با لحنی تند و زننده ضمن ایراد اتهامات ناروا نسبت به دوست و برادر قدیمی ایشان، با القای شبهات بسیار، مطالبی مطرح کرده که تقریباً همگی خارج از موضوع نامهی من است.»
آقای حجتیکرمانی! در این باره باید بگویم:
اول. مقصود شما از تعبیر «نویسندهای بینام» چیست؟! اگر نگارندهی پاسخ به شما «چهره» و «شناخته شده» نیست، میبایست در ابتدای کلام خود او را با بهکارگیری این تعبیر «تحقیر» کنید و نوشتهاش را درخور پاسخگویی قلمداد نکنید؟! شما «من قال» را بر «ما قال» ترجیح میدهید؟! شما به جای ابطال «استدلال»های متعدد بنده، «شخصیت» مرا را نشانه رفتهاید؟! «اخلاق و فرهنگ اسلامی» چنین اقتضا و تجویزی دارد؟! قرآن کریم میفرماید: «فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه».
دوم. اگر «لحن تند و زننده» نابهجاست؛ چرا شما در نامهی نخست خود از زمین و آسمان گزاره به هم سنجاق کرده و در «سیاهنمایی مطلق از وضعیت اقتصاد و احوال اجتماع، فروگذار نکرده و در «مذمّت» و «تقبیح» تفکر و عملکرد علامه مصباح، قلم شدید و غلیظ فرسودهاید؟! خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «لم تقولون ما لاتفعلون».
سوم. بهجا نبود که به «طرح ادعا» بسنده نمیکردید و دستکم یکی از مصادیق «اتهامهای ناروا»یی که از آن سخن میگویید و بنده را به نسبت دادن آن به خودتان متهم میسازید، مطرح میکرید؟! به راستی شما از کدام «اتهامهای ناروا» سخن میگویید؟! نکند در ادبیات شما «حقیقت»، «اتهامهای ناروا» نام گرفته است؟!
چهارم. جنابعالی در نوشتهتان چنین مرقوم کردهاید:
«اگر ما هرگونه اظهارنظر و انتقاد را تخریب بدانیم، در حقیقت جایی برای تبادل نظر و گفتوگو و مباحثه و مناظرهی سیاسی و علمی باقی نمیماند.»
خب! پس چگونه است که «اظهارنظر و انتقاد» مستدل و منطقی مرا «توهین و افترا» خواندهاید (البته بیآنکه شاهدی در دست داشته باشید)؟!
پنجم. کدام بند یا عبارتی از نوشتهی بنده «خارج از موضوع» بوده است؟! از «طرح ادعا» تا «اثبات ادعا»، فرسنگها فاصله است. این ادعا را از راه «عرضهی مصداق یا مصادیق»، اثبات نمایید.
2- آقای حجتیکرمانی! نگاشتهاید:
«ردّ و نفی مطلق و کامل عملکرد دولتهای آقای هاشمی و آقای خاتمی بسیار غیرمنصفانه است.»
پاسخ این است که:
اول. هیچ عبارتی از نوشتهی بنده، دلالت بر «ردّ و نفی مطلق و کامل» دولتهای یاد شده ندارد! پس این نقد شما سالبهی به انتفاع موضوع است.
دوم. محل بحث و مراد من این بود که اغلب اشکالات و معایبی که شما به دولتهای نهم و دهم نسبت میدهید، بر فرض صحّت، در دولتهای آقایان هاشمی و خاتمی - حتی با حجم و شدت بیشتری- وجود داشته است. از سوی دیگر، این دولت بسیاری از نقاط ضعف و کاستیهای بزرگ آنها را ندارد. بنده نوشته بودم: بر فرض که هر آنچه دربارهی ضعف، سستی و انحطاط دولتهای نهم و دهم میگویید، صحیح و صواب باشد؛ اما آیا از این یافته، «برتری» شخصیتهای مقبول شما- که آقایان هاشمی و خاتمی و سایر اصلاحطلبان هستند- به اثبات میرسد؟! شما کدام ضعف، انحراف و نقص را در «دولت احمدی نژاد» و در شخص او سراغ دارید که در «دولت سازندگی» و «دولت اصلاحات» نبوده باشد؟!
حال پرسش این است که:
الف. چرا نقاط ضعف دولتهای گذشته را نمینگرید و از آنها دفاع میکنید؟!
ب. چرا نقاط قوّت دولت فعلی را به طور کلّی نادیده میگیرید؟!
آیا چنین قضاوتی، «منصافانه» و «عادلانه» است؟!
3- آقای حجتیکرمانی! نوشتهاید:
«آیا روشی که شما در پیش گرفتهاید و بر آتشی که آقای احمدینژاد بهخصوص در انتخابات 88 به ویژه در مناظرهی بسیار تلخ و غیراخلاقی، کبریت آن را زد، پیوسته بنزین میریزید، «عبور از رهبری» را در خود نهان ندارد؟ من صریحاً عرض میکنم شما در این مسیر گام بر میدارید!»
باید گفت:
اول. «عبور از حاکمیت» همان طرحی نیست که در دولت اصلاحات کلید خورد؟! کمی تأمل کنید، شاید به خاطر آورید!
دوم. آن زمان هم همین اندازه احساس خطر کردید و به اصلاحطلبان هشدار دادید و نامهی سرگشاده نوشتید؟!
سوم. بر فرض که سخن و شیوهی آقای احمدینژاد در مناظرهی تبلیغاتی، ناروا و ناصواب بوده باشد؛ آیا تنها ایشان متهم است؟! فراموش کردهاید در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری در سال 84، باند سیاسی آقای هاشمی و اصلاحطلبان، چه تبلیغات تخریبی و ضداخلاقی گستردهای را بر ضد آقای احمدینژاد آغاز کرده بودند؟! در تمام مدت استقرار دولت نهم، این آقای هاشمی نبود که در هر مجلس و محفل خصوصی و عمومیای، بامناسبت یا بیمناسبت به دولت میتاخت و تمام توان خود را صرف تخریب و تحقیر دولت کرده بود؟! (و البته ایشان اکنون نیز چنین رویهای دارد و تقریباً هر هفته، سخنانش در تضعیف و تخریب دولت، به تیتر اول یکی از روزنامههای اصلاحطلب تبدیل میشود!) نامزدهای مورد حمایت شما، چه نسبتهایی در تلویزیون به رییس جمهور قانونی کشور دادند؟! چه کسی وی را «دروغگو» نام نهاد؟! این موارد، «بسیار تلخ» و «غیراخلاقی» نیست، اما سخن و شیوهی آقای احمدینژاد در مناظرهی تبلیغاتی، «بسیار تلخ» و «غیراخلاقی» است؟! چرا «جانبدارانه» قضاوت میکنید و تنها آن بخش از واقعیت را که میپسندید، «گزینش» میکنید؟!
چهارم. ما را متهم به «عبور از رهبری» کردهاید؟! ما به عنوان متهم، از شما «مطالبهی دلیل» میکنیم؟! دعاوی بدون دلیل بیشتر به کار «عوام فریبی» میآید، نه یک بحث منطقی و مستند.
جالب است! شما «شدیدترین» و «تندترین» اتهامها را به طرف مقابل خود نسبت میدهید اما از آن سو، کوچکترین انتقادی را بر نمیتابید و بیدرنگ، «مظلوم نمایی» میکنید که «اتهامهای ناروا به من نسبت دادید» و ...!!!
4- آقای حجتیکرمانی! چنین اظهارنظر کردهاید:
«من روحیهی بسیجی ایشان [آقای احمدینژاد] را قبول دارم ولی زنده کردن گفتمان امام و انقلاب توسط ایشان را قبول ندارم.»
بسیار خب! شما که مدعی ولایتمداری و اتحاد ملی پیرامون مقام معظم رهبری هستید، به تضاد سخنتان به فرمایش صریح ایشان دقت کنید:
«شعارهاى دولتهای نهم و دهم شعارهایى بود و هست که این شعارها براى مردم مؤمن ما جاذبه دارد؛ مثلاً عدالتخواهى یا استکبارستیزى یا سادهزیستى و مقابلهىبا منش اشرافیگرى یا مقابلهى با ویژهخوارى و سوء استفادهى از ارتباطات در مسایلاقتصادى و غیراقتصادى یا خدمترسانى صادقانه. [...] علت اقبال مردم به دولت و به رییس جمهور - چه در سال 84، چه در سال 88 - این شعارها بود. یعنى مردم به این شعارها دلبستهاند و نیاز به آنها و ضرورت آنهارا احساس میکنند. از این شعارها دست برندارید. از جملهى اساسىترین شعارها،پایبندى به اصول و ارزشهایى بود که امام بزرگوار ما اینها را وارد جامعه کرد و مطرحکرد.[...] این را نباید از دست داد.»[3]
5- آقای حجتیکرمانی! اشکال کردهاید:
«آقای مصباح و سایر کسانی که او را به قدرت رسانیدند، هم به او ستم کردند و هم به ملت و هم به نظام.[...] ایشان و امثال ایشان از اول مرتکب اشتباه شدهاند چراکه به اقرار بسیاری از اصولگرایان، جریان انحرافیها از اول و حتی پیش از روی کارآمدن احمدینژاد یارغار او بودهاند.»
در اینجا چند مسأله وجود دارد:
اول. حمایت جناب علامه مصباح از آقای احمدینژاد، در واقع، حمایت از «شعارهای اسلامی و انقلابی»ای بود که وی بر «زبان» خود جاری میساخت و در «عمل»، در مدت سمت شهرداری، پایبندی خود را به آنها نشان داده بود؛ سادهزیستی، ارزشمداری، محروم نوازی، مبارزه با مفاسد اقتصادی، خدمت رسانی و نشاط کاری، ایستادگی در برابر زیادهخواهیهای استکبار، اسلامگرایی، مردمی بودن و ... . این در حالی بود که سایر نامزدها به گمان این که در شریط اجتماعی جدید، شعارهای اسلامی و انقلابی جاذبه ندارد و کمکی به جلب آرای مردم نخواهد کرد، به شعارهای دیگری روی آوردند. از سوی دیگر، عملکرد آنها نیز در گذشته و در دوران مسؤولیتهایشان، چنان درخشان و چشمگیر نبود که توجه و علاقهی مردم را به آنها جلب نماید. کجای این منطق، مخدوش است؟!
حمایت جناب علامه مصباح از آقای احمدینژاد، در واقع، حمایت از «شعارهای اسلامی و انقلابی»ای بود که وی بر «زبان» خود جاری میساخت و در «عمل»، در مدت سمت شهرداری، پایبندی خود را به آنها نشان داده بود.
دوم. چرا مقام معظم رهبری، مدتی پس از استقرار دولت نهم، تصریح کردند که من از این دولت، «حمایت خاص» میکنم؟! به چه دلیل، «حمایت خاص» ایشان نصیب دولت نهم شد نه دولتهای آقایان هاشمی و خاتمی؟!
«من از دولت حمایت میکنم، از همهی دولتهای بر سرکار و منتخب مردم حمایت کردم، بعد از این هم همین خواهد بود؛ از این دولت هم به طور خاص حمایت میکنم. این حمایت، بیدلیل و بیحساب و کتاب نیست، اولاً جایگاه دولت در نظام جمهوری اسلامی و در نظام سیاسی کشور ما جایگاه بسیار مهمی است، ثانیاً بیشترین مسؤولیتها را دولت بر دوش دارد، بعد هم این جهتگیریهای دینی و این ارزشگرایی انقلابی و اسلامی خیلی ارزش دارد؛ سخت کوشی، تلاش فراوان، ارتباط با مردم، سفرهای استانی، جهتگیری عدالتورزی مردمی، اینها خیلی قیمت دارد و من قدر این کارها را میدانم، من به خاطر این چیزها از دولت حمایت میکنم.»[4]
روشن است که «حمایت خاص» مقام معظم رهبری از دولت نهم ریشه در «امتیازهای بسیار برجسته و متمایز» این دولت داشت، نه «وجوه اشتراکش با دولتهای پیشین» یا «نقاط ضعفش»!
«حمایت خاص» مقام معظم رهبری از دولت نهم ریشه در «امتیازهای بسیار برجسته و متمایز» این دولت داشت، نه «وجوه اشتراکش با دولتهای پیشین» یا «نقاط ضعفش»!
سوم. از این گذشته، مگر ایشان در نماز جمعه تصریح نکردند که در مقایسه با نظرهای آقای هاشمی، نظرهای آقای احمدینژاد به نظرهای ایشان «نزدیکتر» است:
«من البته در موارد متعددى با آقاى هاشمى اختلاف نظر داریم، که طبیعى هم هست؛ ولى مردم نباید دچار توهم بشوند، چیز دیگرى فکر کنند. البته بین ایشان و بین آقاى رییس جمهور از همان انتخاب سال 84 تا امروز اختلاف نظر بود، الان هم هست؛ هم در زمینهى مسایل خارجى اختلاف نظر دارند، هم در زمینهى نحوهى اجراى عدالت اجتماعى اختلاف نظر دارند، هم در برخى مسایل فرهنگى اختلاف نظر دارند؛ و نظر آقاى رییس جمهور به نظر بنده نزدیکتر است.»[5]
این نوع موضعگیری صریح ایشان، دلالت بر «ترجیح» و «فضیلت» ندارد؟!
پنجم. اشکالات نیروهای انقلابی و مذهبی نسبت به بحث مدیریت امام زمان(عجلاللهتعالی) که آقای احمدینژاد مطرح میکنند، عبارتاند از:
الف. این عقیده صحیح است که این کشور به حضرت صاحب(عجلاللهتعالی) تعلق دارد و ایشان نسبت به احوال و امور شیعیان خویش، اشراف کامل دارند و آنها را هدایت میکنند و به آنها امداد میرسانند، اما نباید هر طرح و برنامهی کوچک و بزرگ حکومتی را به آن حضرت نسبت داد و آن را مطابق نظر ایشان معرفی کرد.
ب. این که عدهای ادعای ارتباط مستقیم با امام زمان(عجلاللهتعالی) نمایند و به همین دلیل، از ولی فقیه عبور کنند، عقیدهای کاملاً ناروا است و به هیچ رو مورد تأیید نمیباشد.
در دورهای که اصلاحطلبان با احمدینژاد مخالفت میکردند (یعنی در مقطع پیش و پس از استقرار دولت نهم)، احمدینژاد چنین مواضعی نداشت یا ابراز نمیکرد که لازم بوده باشد نیروهای متدین نسبت به آن موضعگیری کنند. این عقاید و تصورها؛ حدود دو سه سال است که از سوی او مطرح شده است. در همین مدت نیز، نیروهای انقلابی و متعهد، بارها و بارها، به وی در این باره انتقاد کردهاند و چنین پنداشتههایی را رد کردهاند. بنابراین، مخالفت اصلاحطلبان با مقولهی عنایت حضرت صاحب(عجلاللهتعالی) بر نظام اسلامی، ریشه در اغراض خاص سیاسی داشته است.
ششم. در گذشته اصلاحطلبان هرگونه «نگاه و فعالیت مذهبی» احمدینژاد را دلیلی بر «خرافاتی بودن» او میدانستند، در حالی که این رویکرد صحیح نبود. آنها تمام «اشارات و تعبیرات مذهبی» وی را به تمسخر گرفته و آنها را نافی «عقلانیت مدیریتی» قلمداد میکردند! آیا چنین رویهای روا بوده است؟! آیا باید توسل به حضرت ولی عصر(عجلاللهتعالی) و انگارههای دیگری از این دست را «اموری خرافی» دانست؟! آیا نام بردن از حضرت ولی عصر(عجلاللهتعالی) در اجلاس عمومی سازمان ملل متحد، مصداق «خرافیگری» است، در حالی که این اقدام مورد تأیید و تجلیل علما قرار گرفت؟! حقیقت این است که اصلاحطلبان در مقایسه با «طرز تلقی سکولار و مادّی» خود، دینمداری احمدینژاد را «خرافیگری» معنا میکنند!
اصلاحطلبان هرگونه «نگاه و فعالیت مذهبی» احمدینژاد را دلیلی بر «خرافاتی بودن» او میدانستند. آنها تمام «اشارات و تعبیرات مذهبی» وی را به تمسخر گرفته و آنها را نافی «عقلانیت مدیریتی» قلمداد میکردند! آیا نام بردن از حضرت ولی عصر(عجلاللهتعالی) در اجلاس عمومی سازمان ملل متحد، مصداق «خرافیگری» است؟! حقیقت این است که اصلاحطلبان در مقایسه با «طرز تلقی سکولار و مادّی» خود، دینمداری احمدینژاد را «خرافیگری» معنا میکنند!
هفتم. بسیاری از آنچه که اصلاحطلبان به احمدینژاد نسبت میدانند، «نسبتهایی غیر واقعی» بوده است. به عنوان مثال، آنها در برخی محافل و مطبوعات خود شایعه کرده بودند که احمدینژاد «یک صندلی» را در هیأت دولت برای حضرت ولی عصر(عجلاللهتعالی) خالی نهاده است، در حالی که به زودی روشن شد آن صندلی متعلق به حجتالاسلاموالمسلمین آقاتهرانی- معلم اخلاق دولت- است که غالباً نمیتواند در جلسات هیأت دولت شرکت کند و از این رو، صندلیاش خالی میماند!!! نمیتوان هر آنچه را که اصلاحطلبان به احمدینژاد نسبت میدهند کورکورانه پذیرفت، آن هم با توجه به این واقعیت که آنها درگیر یک «جدال جناحی» و «غرضورزی سیاسی» تمام عیار با احمدینژاد بودند و هستند!
هشتم. برخلاف ادعای اصلاحطلبان، مقام معظم رهبری و نیروهای انقلابی در گذشته، اتهام رمالی و خرافیگری را نسبت به «شخص احمدینژاد» و «کلیّت دولت» انکار کردهاند و نه برخی اطرافیان او- «جریان انحرافی»-. به عنوان مثال، آنچه مقام معظم رهبری در این باره در خطبههای نماز جمعهی 29 خرداد سال 88 فرمودهاند ناظر بر خرافاتی و رمال نبودن «شخص احمدینژاد» است، نه برخی «اطرفیان وی»:
«صریحترین اهانتها به رییس جمهورِ قانونى کشور شد. حتى از دو سه ماه قبل از مناظرات هم این سخنرانىها را براى من مىآوردند و من میدیدم یا گاهى مىشنیدم؛ تهمتهایى زدند، حرفهایى گفتند؛ به کى؟ به کسى که رییس جمهور قانونى کشور است، متکى به آرای مردم است. نسبتهاى خلاف دادند، رییس جمهور مملکت را که مورد اعتماد مردم است، به دروغگویى متهم کردند! اینها خوب است؟ کارنامههاى جعلى براى دولت درست کردند، اینجا آنجا پخش کردند که ما که در جریان امور هستیم، مىبینیم میدانیم که اینها خلاف واقع است؛ فحاشى کردند؛ رییس جمهور را خرافاتى، رمال، از این نسبتهاى خجالتآور دادند؛ اخلاق و قانون و انصاف را زیر پا گذاشتند.»[6]
نهم. آیا به واقع میان «احمدینژاد سال 84» با «احمدینژاد سال 88»، تفاوتی وجود ندارد؟! همین «تفاوت قابل ملاحظه» نشان میدهد که او «تغییر» کرده و از آغاز، چنین نبوده است. به عبارت دیگر، محاسن و فضیلتهای انسان –البته به جز انبیای الهی و حضرات معصومین(علیهالسلام)- از نظر زمانی، «نسبی» است؛ یعنی ممکن است فردی در یک زمان (مثلاً زمان الف) دارای محاسن و فضیلتهایی باشد و سپس (مثلاً در زمان ب) همه یا بخشی از آنها را از دست بدهد و افول کند. ملاک انتخاب یک فرد در مقطع زمانی (الف)، شرایط و ویژگیهای او در «همین زمان» است و نه «زمانهای دیگر»، به تعبیر امام راحل، «میزان، حال فعلی افراد است.» از سوی دیگر، ممکن است یک فرد با وجود از دست دادن پارهای از صفات شایستهاش، همچنان در مقایسه با دیگر افراد (در اینجا نامزدهای انتخاباتی مورد نظر است)، اصلح و ارجح باشد. در مورد آقای احمدینژاد، این حکم صادق است؛ یعنی اگرچه اکنون ایشان در پارهای از خصایص فکریاش – در مقایسه با سال 1384- دچار تغییر و دگرگونی شده، اما همچنان نسبت به همهی رقبای پیشین خود، «ترجیح» دارد و «اصلح» به شمار میآید. ما به هیچ رو از انتخاب خود پشیمان نیستم و بر صحّت و حقانیّت رفتار سیاسی خود –هم در سال 84 و هم در سال 88- ، سخت پای میفشاریم.
آقای حجتی کرمانی! نامزدهای اصلاحطلب، هنوز به قدرت دست نیافته و صرفاً در مقام یک نامزد انتخاباتی، ماهیت آلودهی خود را نشان دادند و آشکار کردند که به «حکم ولی فقیه» و «قانون» و «رأی مردم»، کوچکترین اعتنایی ندارند! به راستی چه فاجعهای رخ میداد اگر این افراد پرمدعا و افسارگسیخته و خود رأی، به ریاست جمهوری دست مییافتند!
دهم. این مطلب صحیح است که اکنون احمدینژاد خود را به جریان انحرافی گره زده و تمام قد از آن دفاع میکند، ولی این به معنی «همطینتی» این دو نیست. تفاوت بین احمدینژاد و جریان انحرافی این است که احمدینژاد «خودی»، «اغفال شده» و «خوشطینت» است و جریان انحرافی، «غیرخودی»، «اغفالگر» و «بدطینت».
یازدهم. باز هم ناگزیرم فهرستی از مفاسد و انحرافات دولتهای پیشین را – که ظاهراً آقای حجتیکرمانی علاقه نداشتهاند به آنها فکر کنند!- بیان کنم تا در مجموع سنجیده شود که کدام شخص و دولت، «اصلح» است. بنده نوشته بودم: فراموش کردهاید که مردم طمع تلخ «تورم 50 درصدی» را در دولت هاشمی چشیدهاند! «برخوردهای آمرانه و تحکّمآمیز» مدیران عالی و میانی دولت سازندگی را با مردم به یاد ندارید که سببساز شکلگیری شکاف دولت و ملت در انقلاب شد؟! «اشرافیت»، «ثروتاندوزی» و «مسابقهی رفاهطلبی» میان مسؤولین در چه دولتی پا گرفت؟! «کرباسچی» و پدیدههای دیگر از این دست در چه دولتی رشد کردند و ننگ «فساد اقتصادی» را به پیشانی نظام اسلامی چسباندند؟! آیا امروز رییس دولت سازندگی نیست که از «زمینی بودن ولایت فقیه»، «ضرورت شورایی کردن رهبری»، «بیاعتمادی مردم به نظام» و ... سخن میگوید؟!
از دولت خاتمی و اصلاحطلبان بگویم. آیا مشاور عالی خاتمی از «واتیکانیزه کردن ولایت فقیه» سخن نگفت؟ آیا روزنامهنگار اصلاحطلب مدعی نشد که باید امام خمینی(ره) را به «موزهی تاریخ» سپرد؟ آیا امام حسین(علیهالسلام) در روزنامههای زنجیردار به «خشونتگرایی» متهم نگردید؟! آیا فعالان فکری اصلاح طلب، آشکارا از «سکولاریسم» سخن نمیگفتند؟! «ولنگاری اخلاقی» و «آزادی اباحیگرانه» به دست وزیر ارشاد وقت (عطا الله مهاجرانی) پایهگذاری نشد؟! «فتح سنگر به سنگر»، «فشار از بالا، چانه زنی از پایین»، «عبور از حاکمیت» و تاکتیکها و شعارهای شرمآور دیگری از این دست در اتاق فرمان جریان اصلاحات طراحی نشدند؟!
«فرمان هشت مادهای مقام معظم رهبری در زمینهی مبارزه با مفاسد اقتصادی» در زمان چه دولتی صادر شد؟! اگر مفاسدی در سطح مسؤولان و مدیران دولتهای سازندگی و اصلاحات وجود نداشت و یا دستکم آنها خود در پی رفع فساد برمیآمدند، چه دلیلی برای «ورود مستقیم مقام معظم رهبری» به این عرصه وجود داشته است؟! آیا «ایران برای همهی ایرانیان» و «جمهوری ایرانی»، صورتی دیگر از ملّیگراییای نیست که «اسفندیار رحیم مشایی» آن را در قالب «مکتب ایرانی» تبلیغ میکند؟!
«تحصن نمایندگان مجلس ششم» که یک چالش سیاسی برای نظام اسلامی رقم زد را که فراموش نکردهاید؟! دکتر احمدینژاد را به دیکتاتوری متهم میکنید، محتوای «لوایح دوقلوی خاتمی» را نیز مطالعه کنید تا دریابید «دیکتاتوری شخص رییس جمهور» در چه زمانی مطرح شد و خاتمی چگونه قصد داشت کلّیت نظام و حکومت را به تصرّف خود درآورد! دوست دارید از چندین نفر از «مدیران و فعالان سیاسی اصلاح طلب» نام ببرم که امروزه رسماً به «سرویسهای سیاسی آمریکا و انگلیس» پیوستهاند و آشکارا و بیپروا، «ضد انقلاب» و «اپوزیسیون» خارج از کشور را در آغوش دارند؟!
«عطاءالله مهاجرانی»- وزیر ارشاد دولت اصلاحات- به طور رسمی در «شبکهی تلویزیونی بیبیسی» حضور مییابد و «انقلاب و نظام اسلامی» را به چالش میکشد! بدگویی از انقلاب و ارزشها، آن هم در خانهی «دیرینهترین و خبیثترین دشمنان»؟!
«فریبا داوودی مهاجر»- مشاور دولت اصلاحات- در جلوی دوربین «تلویزیون صدای آمریکا»، «کشف حجاب» کرده است! این است معنی «تقیّد اصلاحطلبان به احکام اسلام»؟! در قرائت جدید و متفاوت اصلاحطلبان از اسلام، حجاب اسلامی هم دیگر جایی ندارد؟! شنیدهاید که «رجبعلی مزروعی» – نمایندهی اصلاحطلب مجلس ششم- نیز از کشور گریخته است؟! او چه نقشی در فتنهی سال 88 داشته که از چنگ قانون و عدالت متواری شده است؟!
راستی، به نظر شما آیا احمدینژاد بیشتر اهل «رفیقبازی» و «قبیلهگرایی سیاسی» است یا آن رییس جمهور سابقی که حتی اجازه نمیدهد «فرزندش» از «لندن» به ایران سفر کند و در «دادگاه نظام اسلامی» حاضر شود؟! مگر در فتنهی سال 1388، در خانههای تیمی «قیطریه»، «فاطمی» و «سایت جمهوریت» چه میگذشته است؟! نکند از «شرکت بهینهسازی مصرف سوخت» که در اختیار همین آقازاده بوده، در راستای «اهداف براندازانه» بر ضد نظام اسلامی استفاده شده است؟! آیا دختر احمدینژاد بارها و بارها در جریان آشوبهای خیابانی فتنهی سال 88 در کنار «منافقان»، «سلطنتطلبها»، «بهاییها» و «سکولارها» دستگیر شد یا دختر رییس جمهور یاد شده؟! آیا اعترافهای متهمان فتنهی سال 1388 – از قبیل «حجاریان»، «عطریانفر» و «ابطحی» و ... – در دادگاه نشانگر «انحطاط جریان اصلاحات» نبود؟! در حالی که آنها خود به اشتباهاتشان، اذعان عمومی و صریح داشتهاند، شما بر حقانیت جریان اصلاحات پای میفشرید؟!
پی نوشت ها:
[1]. رهبر معظم انقلاب اسلامی در یکی از آخرین سفرهای غیر رسمی خود به شهر مقدس قم در اسفند ماه سال 1389 که با هدف بازدید از بزرگان و علما صورت گرفته است، با حضور در منزل علامه مصباح، نزدیک به سی دقیقه با ایشان و خانوادهی وی به گفتوگو پرداختند. در اینجا به منظور رعایت اختصار، تنها به نقل بخشی از همین فرمایشات اخیر ایشان دربارهی علامه مصباح اکتفا میکنیم تا میزان «ولایتمداری» و «حقگرایی» اصلاحطلبانی از قبیل آقای حجتیکرمانی، بیشتر آشکار گردد:
«بنده هم به سهم خودم قدر آقای مصباح را میدانم. واقعاً میدانم که ایشان در کشور و برای اسلام چه وزنهای هستند و حقاً و انصافاً ما امروز نظیر ایشان را - حالا به این تعبیر بگوییم - خیلی نادر، نظیر آقای مصباح ممکن است وجود داشته باشد؛ با این وزانت علمی و عمق علمی و احاطه و وسعت و با این آگاهی و بینش و صفا. این سه جهت در ایشان جمع است؛ هم علم، هم بصیرت به معنای حقیقی کلمه و هم صفا. این سه تا با هم در وجود ایشان خیلی ارزشمند است. خداوند متعال انشاء الله وجود ایشان را برای ما و انقلاب محفوظ بدارد و وجود ایشان را سالم بدارد تا همه بتوانند از برکات ایشان استفاده نمایند.»
(نگاه کنید به: «در تازهترین دیدار امام خامنهای و آیتالله مصباح چه گذشت؟»، هفتهنامهی پرتو سخن، سال دوازدهم، شمارهی 567، 4 اسفند 89 ،ص1.)
[2]. نگاه کنید به: مهدی جمشیدی؛ «چهارده پرسش کلیدی از آقای حجتیکرمانی»؛ سایت برهان / و: هفتهنامهی پرتو سخن؛ شمارهی 587؛90/05/05 ، در:
[3]. نگاه کنید به: بیانات مقام معظم رهبری در دیدار رییسجمهور و اعضای هیأتدولت در تاریخ1390/06/06 ، برگرفته از:
[4]. نگاه کنید به: بیانات مقام معظم رهبری در مشهد مقدس در اول فروردین 86، برگرفته از:
[5]. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در خطبههای نماز جمعه تهران در تاریخ 1388/03/29. برگرفته از:
[6]. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در خطبه های نماز جمعه تهران در تاریخ 1388/03/29. برگرفته از:
(*)مهدی جمشیدی، پژوهشگر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی/انتهای متن/
منبع : پایگاه تحلیلی برهان