آرشیو نسخه های rss پیوندها تماس با ما درباره ما
مفیدنیوز
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلا                                                                           
صفحه اصلی | سیاسی | اجتماعی | فضای مجازی | اقتصادی | فرهنگ و هنر | معارف اسلامی | حماسه و مقاوت | ورزشی | بین الملل | علم و فناوری | تاریخ شنبه ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ rss
نسخه چاپی ارسال
دفتر مقام معظم رهبری
پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله نوری همدانی
پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت آیت الله مصباح یزدی
سایت اینترنتی حجه الاسلام والمسلمین جاودان
استاد قاسمیان
حجت الاسلام آقاتهرانی
پاتوق كتاب
شناخت رهبری
عصر شیعه
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی
صدای شیعه
عمارنامه
شبکه خبری قم
تأملي بر سريال «سقوط يك فرشته»   نمايش تضادهاي دوران گذر

تأملي بر سريال «سقوط يك فرشته» نمايش تضادهاي دوران گذر


سرویس فرهنگ و هنر مفید نیوز :: اگر چنين تلقي از شخصيت نيما درست باشد ايراد ديگر قصه شكل مي گيرد؛ تخريب كامل مدرنيته و ترجيح جامعه سنتي نه معقول و منطقي است و نه مدرن شدن اصولا بريدن كامل از سنت هاست. مگر اينكه نويسنده معتقد باشد چنين فردي از سنت رانده و از مدرنيسم مانده است.

تاریخ: ۶ شهريور ۱۳۹۰

«كوسه به ماهي ها زده» اين جمله، تمام حرف يك سريال روتين سي قسمتي است كه به جاي پرداختن به سوژه هاي نخ نما شده و طنزهاي پلاسيده، به يك سوژه روز پرداخته است.
تغيير فضاي جامعه از سنت به مدرنيته و قرارگرفتن در ميانه اين راه با تشكيك و ترديدهاي خاص چنين دوره اي تمام آن چيزي است كه نويسنده آن را روي كاغذ آورده و كارگردانان به تصويرش كشيده اند.
«سقوط يك فرشته» در يك فضاي رئال ايجاد شده تا از دل يك خانواده سنتي، دختري در راهروهاي دوران گذر راه را غلط بپيمايد و نتواند راه درست را از غلط تشخيص دهد. گرچه مي توان پيش بيني كرد در انتهاي ماجرا سر دختر درگير تضادها به سنگ بخورد و بار ديگر به صراط مستقيم بازگردد!
اين سريال روايت پدري است كه معتمد محل و متولي امامزاده است. تفاوت اين كاراكتر با كاراكترهاي سريال هاي اينچنيني در اين جاست كه قرار نيست پولدار قصه آدم بد ماجرا باشد و فقير آن (گلچهره) آدم خوب قصه بلكه نويسنده سعي كرده خوبي ها و بدي ها را مطلق نبيند و آن را طبقه بندي نكند.
البته شايد در كاراكتر فاطمه اين اتفاق تا حدودي رخ داده باشد ولي آن نيز مطلق نيست؛ چه دختر خوب قصه همپاي شخصيت سبكسر آن مي شود و در روابط غيرمعمول، سارا را همراهي مي كند.
روايت ديگر قصه، روايت دختري است كه در ابتداي ماجرا تمام دغدغه اش كامپيوتر زغالي است كه «تا نزني تو سرش كار نمي كند» كامپيوتر حدفاصل تفكر سنتي و نگاه مدرن است. هنوز هستند كساني كه كامپيوتر را عامل نفوذ غرب و اشاعه آن را موجب انحطاط فرهنگي جامعه مي دانند. پس شايد چنين مقايسه اي به نظر سطحي باشد ولي توانسته مسير قصه را از همان ابتدا مشخص كند.
دختر درگير كامپيوتر در ابتداي ماجرا شايد مشكلش همين سيستم قديمي يا خريد لباس هاي وارداتي باشد ولي به آرامي وارد فضايي مي شود كه آن را تجربه نكرده است. به نظر مشكل اساسي اين كاراكتر سن و سال او باشد، سارا 23 ساله است ولي تضادهايش، تشكيك يك دختر 18 تا 20 سال مي نمايد. او دانشگاه رفته و قطعا فضاي ترديد را در همان دوران كوتاه دانشجويي بايد سپري كرده باشد پس نمي توان چنين سن و سالي را مناسب نمايش تضادهاي يك جوان سرگردان در راهروهاي دوران گذر دانست. اما اگر اين ايراد را ناديده بگيريم مي توان پذيرفت قصه بازهم رئال پيش مي رود. سارا از فضاي خانواده سنتي و پايبند به يك فضاي مدرن و بي روح به ظاهر راحت مي رود. قرار او پس از سرقت قرآن با نيما كه به نظر مي رسد محور سريال باشد، در كافي شاپ شيك و مدرن آغاز تشكيك هاي دختر جوان قصه است.
اما ماجرا از سرقت قرآن با ارزش امامزاده آغاز مي شود، قرآني كه اهل محل آن را تكريم مي كنند و در حقيقت پايه و اساس همدلي و مهرباني اهالي است. سرقت قرآن شايد در نگاه نويسنده سرقت تمام پايه هاي اعتقادي اين جامعه كوچك (محله) باشد و احتمالا او قصد داشته اين سرقت را به جامعه بزرگتر (فضاي كشور) تعميم دهد. عموميتي كه شايد درست باشد اما كامل نيست، جسم قرآن گرچه با ارزش است اما آنچه بر آن ارزش و اعتبار فراتر از جسم مي دهد روح و محتواي اين كتاب است.
شايد هم اين سرقت جسم تلنگري باشد به جامعه كه اسير ظواهر و جداي از معاني هستند و چون ظاهر برفت معني نيز گم مي شود كه اگر چنين باشد انتقادي ارزشمند و قابل تقدير است. در پس چنين سرقتي يك ارتباط غيرمعمول در جامعه سنتي محله شكل مي گيرد.
ديالوگ هاي نيما هوشمندانه انتخاب شده و رفتارهايش نيز ايضا. تنها مشكلي كه باز آزار مي دهد سن و سال سارا است. او با 23 سال سن از اين جنس حرفها اصولا زياد شنيده است و در 23 سالگي منطقا نبايد چنين زود گول بخورد، اما به هرحال دلربايي نيما جواب مي دهد و سارا شيفته شخصيت، رفتار و گفتار نيما مي شود تا قصه دوم آغاز شود. ضمن اينكه ضرباهنگ كند سريال و تصاوير به اصطلاح آب بسته شده براي افزايش قسمت ها هم به كار لطمه زده است. نيما در ظاهر براي انتقام از پدر سارا وارد قصه مي شود. او براي ساختن يك خانه ويرانه بازگشته است و پدر سارا چندان از اين اتفاق خوشحال نيست. ديالوگ هاي رد و بدل شده بين اين دو در كلانتري چنين تصوري مي دهد و از نيما شخصيت منفي قصه را مي سازد. معرفي شخصيت ها به سرعت انجام مي گيرد، با وجود اين بيننده بايد صبر كند تا هدف نهايي نيما را متوجه شود. نيما مثلا مصداق يك فرد مدرن امروزي است كه با عقده هاي دوران كودكي از جامعه سنتي بريده و به مدرنيته علاقمند شده است. اگر چنين تلقي از شخصيت نيما درست باشد ايراد ديگر قصه شكل مي گيرد؛ تخريب كامل مدرنيته و ترجيح جامعه سنتي نه معقول و منطقي است و نه مدرن شدن اصولا بريدن كامل از سنت هاست. مگر اينكه نويسنده معتقد باشد چنين فردي از سنت رانده و از مدرنيسم مانده است. تأثير رفتارهاي نيما بر سارا از عينك آفتابي شروع مي شود؛ سارا مقابل آينه در حال تست عينك آفتابي است كه خريده، در چند سكانس بعد تحسين اين عينك توسط نيما جرقه آغاز انحراف را مي زند. شايد كافي شاپ رفتن سارا در نظر نويسنده يك اشتباه بود اما عينك در نگاه او آغاز انحراف است كه اتفاقا بسيار ريز وارد آن شده است. عينك در اين سريال نماد انحراف است، چه برخي خانواده هاي سنتي با چنين شمايلي نمي توانند ارتباط برقراركنند و آن را انحراف مي دانند پس نويسنده به خود اين حق را مي دهد جرقه انحراف را از اين نقطه بزند. اينجا آغاز قصه دوم است؛ قصه اي كه گويا مي خواهد وارد مشكل اصلي و مغفول مانده جامعه در حال گذار ايران شود. انحراف از مباني ديني و ورود به عرفان هاي كاذب، قصه دوم اين سريال است كه بايد آن را در قسمت هاي آينده به تماشا نشست، اما در نظر نويسنده اين روند جديد كوسه اي است كه به ماهي ها زده و آنها را مي كشد. پرورش ماهي به نظر مي رسد نمادي از جامعه كنوني ما باشد كه در صورت كوتاهي در رسيدگي به ماهي ها (جوانان) آفت بزرگي را به دنبال خواهدداشت؛ آفتي كه با آتش هم نمي توان آن را مهار كرد.

به قلم محمد مبين

نام: منتقد   تاریخ: ۷ شهريور ۱۳۹۰
متاسفم
ولي كمي ضعيف انتقاد كرديد
فن انتقاد ايجاب ميكند كه خود فضايي ايجاد نكني وسپس در آن فضا نويسنده وداستانش را انتقاد كني
زيرا اين فضا ديگر فضاي به اصطلاح منتقد است نه نويسنده اصلي!
اينگونه انتقاد هارا كج فهمي مخاطب مينامند!
البته به اين سريال نقد بسيار وارد است كه برخي گفته شد و برخي خير!
همچون رفتار كاراكتر جديد،جوان و به ظاهر مذهبي كه شان برخي موضوعات اين جوانان را رعايت نميكند و شايد جلوه آنان را كمي سياه نمايي ميكند!
بااين كه ميتوانست الگويي باشد براي زيبايي يك دوران جواني!


نام(اختیاری):
ایمیل(اختیاری):
عدد مقابل را در کادر وارد کنید:
متن:

کانال تلگرام مفیدنیوز
کلیه حقوق محفوظ است. نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع ميباشد.