آرشیو نسخه های rss پیوندها تماس با ما درباره ما
مفیدنیوز
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلا                                                                           
صفحه اصلی | سیاسی | اجتماعی | فضای مجازی | اقتصادی | فرهنگ و هنر | معارف اسلامی | حماسه و مقاوت | ورزشی | بین الملل | علم و فناوری | تاریخ جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ rss
نسخه چاپی ارسال
دفتر مقام معظم رهبری
پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله نوری همدانی
پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت آیت الله مصباح یزدی
سایت اینترنتی حجه الاسلام والمسلمین جاودان
استاد قاسمیان
حجت الاسلام آقاتهرانی
پاتوق كتاب
شناخت رهبری
عصر شیعه
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی
صدای شیعه
عمارنامه
شبکه خبری قم
حل شبهه تعارض علم و دين

حل شبهه تعارض علم و دين


آيت الله جوادي آملي


آنچه در پي مي آيد بحث تحليلي وعالمانه حكيم فرزانه حضرت آيت الله جوادي آملي است كه درآن به بررسي راههاي دستيابي به وحدت حقيقي ميان حوزه ودانشگاه پرداخته اند .
دو نهاد ارجمند پر جمعيّت حوزه و دانشگاه كه كثرت آنها حقيقي است اگر بخواهد به وحدت بر گردد ، با توسعه و آرمان نخواهد بود .وقتي كثرت به وحدت بر مي گردد كه عناصر چهارگانه محوري را حيازت كند،وحدت حقيقي باشد ، در متن خارج ؛ كثرت حقيقي باشد ، در متن خارج ؛ ظهور وحدت در كثرت حقيقي باشد ، ظهوراً حقيقيّاً در متن خارج ؛ رجوع كثرت به وحدت رجوع حقيقي باشد در متن خارج ؛ تا بشود وحدت دو نهاد كثير . اگر كثرت خارجي بود ، وحدت ذهني و آرماني ، وضع همين است كه خواهد بود ! اگر كثرت خارجي بود ، وحدت با توسعه و اخلاق بود ، وضع همين است كه خواهد بود ! ولي اگر آن عناصر محوري چهارگانه راه يافت ، اين دو نهاد علمي حرف علمي خواهند زد ؛ حرف علمي قابل اجراست .
شكاف بين حوزه و دانشگاه ، منشأ مشكلات پس از انقلاب
منشأ اين همه مشكلاتي كه ما در بعد از انقلاب داشتيم ، روي همان شكاف بين حوزه و دانشگاه بود و اين شكاف هم شكاف بين راهي است ، نه آغاز راه ؛ شكاف آغاز راه چيز ديگر است . روزي كه انقلاب به ثمر رسيد ، سخن از تعهد و تخصص شد ؛ گفتند حوزه تعهد دارد ، دانشگاه تخصص دارد طليعه يك فصل الخطاب مفصّلي بود . جريان ولايت فقيه كه مطرح شد ، گفتند : مديريت علمي داريم ، مديريت فقهي كه نداريم ! فقه،احكام مي گويد مديريت را علم به عهده دارد . معنا ندارد فقه مدير باشد ! وقتي فقه و فقيه قدرت اداره ندارد ، وقتي فقيه مدير نبود ، ولايت فقيه جايگاه ندارد ؛ اين هم يك فصل مفصلي را به خود اختصاص داد .
بعد از آن، سخن از اسلامي شدن دانشگاه بود كه برخي از وزراي محترم پيشين همايش تشكيل دادند . اينها خيال مي كردند با ساختن نمازخانه ، دعاي كميل شب هاي جمعه ، دعاي توسل شب هاي چهارشنبه ، جدا كردن كلاس دخترها و پسران دانشگاه مي شود اسلامي ! اينجا مسلمان تربيت كردن غير از اسلامي كردن دانشگاه است !! مدّت ها بحث روي اين زمينه گذشت ، هر سال هم همين حرف هست .
عنايت به اسلامي بودن تمامي علوم ، محصول وحدت حوزه و دانشگاه
منشأ اين مشكلات چيست ؟ ما تا آسيب ايجاد وحدت را نشناسيم از يك سو ، آسيب حفظ وحدت موجود را نشناسيم از سوي ديگر ؛ وحدت عملي نيست ! توضيح مطلب اين است : آنكه آمد و تفرقه ايجاد كرد ، دو كار كرد ؛ هم در معلوم ، هم در علم . اگر اين دو شكاف پر شد ، آن گاه معلوم مي شود همه علوم ما اسلامي است ، ما اصلاً علم غير اسلامي نداريم ! برخي بر اين باورند كه فيزيك و شيمي، اسلامي و غير اسلامي ندارد ، دريا شناسي و كيهان شناسي در دو فراز و فرود به تعبير شيخ عطار اسلامي و غير اسلامي ندارد ، علم ،اسلامي و غير اسلامي ندارد ؛ اين يك خطر .
آنهائي كه عقل را در قبال شريعت قرار دادند ، عقل را سهم درك بشر دانستند ، گفتند اين علوم بشري است ؛ وحي و نبوّت و عصمت و فقه و اينها علوم ديني است . عقل شده در مقابل دين و شريعت ؛ اين تعبير رائج كه اين مطلب عقلي است يا شرعي ، براي ايجاد همين آفت است . اين تعبير مشئوم كه اين عقلي است يا شرعي ، براي ايجاد همين آفت است . اگر ما بياييم معلوم را تكه تكه نكنيم ؛ علم را كه محصول عقل تجربي ، رياضي ، فلسفي ، عرفان نظري است در جاي خود بنشانيم ؛ يك هندسه نظام مند داشته باشيم كه منزلت عقل در درون معرفت ديني است و نه برون مرزي ؛ طبيعت شناسي هم به شرح ايضاً ، هم معلوم ها را از تكه تكه شدن نجات مي دهيم ، هم علوم را !
تفسير جهان به عنوان كتاب تكويني خدا ، راز خلقت شناسي توسط انديشمندان
توضيح مطلب اين است : در جهان ما بيش از يك قرآن نداريم . اگر كسي تفسير قرآن مي كند ، تفسير قرآن ،علم اسلامي است ، ديگر غير اسلامي نيست! چرا علم اسلامي است ؟ براي اينكه گفته خداست . يك مفسّر مي گويد : خدا اينچنين گفت ، اينچنين كرد ، اينچنين خواست .در بخش هاي نظري از بود و نبود سخن مي گويد ، در بخش هاي عملي از بايد و نبايد سخن مي گويد . خدا اينچنين كرد ، خدا اينچنين گفت ، خدا اينچنين خواست ؛ اين مال قرآن .
جهان كتاب تكويني صاحب قرآن است و نه ديگري ! از عمق دريا تا اوج سپهر يك كتاب تكويني است كه خدا خلق كرد . طبيعت در قبال خلقت نيست . يك فيزيكدان مي گويد خدا اينچنين آفريد ، خدا اينچنين كرد ، خدا آغاز اين كار را اينچنين قرار داد ، اينچنين اداره مي كند . مگر مي شود در جهان چيزي باشد كه به منزله سوره اي از سوره هاي كتاب تكوين نباشد ؟ يا به منزله آيه اي از آيات كتاب تكوين نباشد !
يك فيزيكدان ،طبيعت را تفسير نمي كند ، خلقت را تفسير مي كند ؛ منتها نمي داند كه چه مي كند !! به او گفتند : منقطع الاوّل بينديش ، منقطع الآخ ر بينديش ، آغاز و انجام را رها كن . چه خلق كرد ، براي چه خلق كرد ؛ اين دو بال را بينداز ، لاشه دانش را بگير و بحث بكن ؛ آنگاه او مي گويد : فيزيك مگر اسلامي و غير اسلامي است ؟ بله ، اين لاشه دانش است كه تو داري بحث مي كني ! كي كرد ، براي چه كرد ؛ اين دو بال عمودي را به اين لاشه افقي بده ، ببين اين در مي آيد يا نه !
ضرورت پژوهش قرآني در علوم طبيعي بر مبناي خلقت شناسي
بسياري از شما با اصول مأنوسيد . اين آيه به اندازه يك سطر نيست : ما كنّا معذّ بين حتّي نبعث رسولاً (1). يا آن روايات كه لا تنقض اليقين ب الشّك (2)، يا رف ع ما لا يعلمون (3)؛ اينها حداكثر يك سطر و اندي اند ! اين يك سطر وقتي به دست فحول و بزرگان علمي افتاد ، شده محصول درس چندين ساله . بيش از اين آياتي كه درباره اصول است ، ما درباره سپهر شناسي آيات داريم : الم تر انّ السّموات و الأرض كانتا رتقاً ففتقناهما (4). چرا نرفتيد ، بحث كنيد ببينيد همه اينها رتق بودند ، بسته بودند ، سيّاره و ستاره و ستارك ها ؛ همه را ما باز كرديم . چرا نرفتيد ، بحث نكرديد ؟
من وقتي گاهي به اين آيات مي رسم ، مي گويم : چه ظهري داشت اين پيامبر ! گفت : تا آنجا كه بحث فيزيك است ، بدو ؛ تا آنجا كه بحث متافيزيك است ، لنگان لنگان برو ، ببين اوّل عالم چه بود:اولم يروا ك يف يبدي الله الخلق(5)؛ چرا درباره آغاز عالم نمي انديشي ؟ حداكثر فيزيك به بخشي از راه مي پردازد ، بخشي از راه را طي مي كند ؛ نه به آغاز مادي مي رسد ، نه به آغاز فرا مادي ! اين كتاب مي گويد :
از باده مغز تر كن و آن يار نغز جو
تا سر رود به سر رو و تا پا به پا بپو
چرا بررسي نمي كنيد ، ببينيد اوّل عالم چيست ؟! چرا در وسط ها مانديد ؟ يا از كثرت مي آيد به وحدت ، يا از وحدت مي آيد به كثرت ، نظير آنچه كه در اوائل سوره مباركه رعد است ؛ گاهي از وحدت به كثرت مي آيد : هو الّذ ي فعل كذا و كذا لعلّكم تعق لون . گاهي از كثرت به وحدت مي رسد ، نظير همان اوائل سوره مباركه رعد :و ف ي الأرض ق طع مت جاو رات (6) كذا و كذا لعلّكم تعق لون . اين كثرات را ارزيابي كنيد ، به وحدت الهي مي رسيد ؛ وحدت الهي را ارزيابي كنيد ، به مظاهر كثرت بار مي يابيد .
تببين اصول كلّي تمامي علوم در قرآن ، دليل اسلامي بودن همه دانش ها
مگر ما در جهان دريائي داريم كه مخلوق خدا نباشد ؟ صحرائي داريم ، دامي داريم ، گياه و جانور و معدني داريم كه مخلوق او نباشد ؟ يك زمين شناس دارد آيه الهي را تفسير مي كند ، منتها نمي داند ! علم مي شود در قبال دين ، عقل مي شود در قبال شرع ، آن گاه دانشگاه مي شود در قبال حوزه ! هيچ سخن از طبيعت نيست ! هر چه سخن است ، سخن از خلقت است ! قهراً ما جغرافياي غير اسلامي نخواهيم داشت ! كيهان شناسي غير اسلامي نخواهيم داشت ! چون همه اين علوم اصول كلي اش را قرآن تعبير مي كند با اين دو بال هو الاوّل و الآخ ر(7)؛ كي كرد ، براي چه كرد !
نبايد توقع داشت قرآن آن ريز را بگويد ! مگر ريز اصول را روايت گفته ؟ يك طلبه فاضل خوش استعداد بايد 5 ـ 6 سال درس جدّي بخواند تا اين يك خط را بفهمد . يعني اصول معالم را ، اصول قوانين را ، اصول رسائل را ، اصول كفايه را ، اصول خارج را يك كسي خوب بخواهد بفهمد واين بخش ها را بخواهد بخواند، 5 سال بايد زحمت بكشد !
« عقل » ، حجت دروني خدا بر انسان
مشكل اين است كه انسان داده خدا را بر اساس: افرأيت من اتّخذ ا لهه هواه (8) يافته خود مي داند !! خيال مي كند عقل او سرمايه خود اوست . در حالي كه عقل او مثل آيه الهي است ، مثل روايت اهل بيت است ، حجت خداست . اين عقل را خدا به او داد ، يك . به او احتجاج مي كند ، دو . حجه الله يعني چه ؟يعني ما يحتجّ ب ه الله علي العبد و العبد علي الله . قرآن كريم روي اين عقل آنچنان حرمت قائل شد و حساب گذاشت كه فرمود : خدا زير سؤال نمي رود ؛ چرا ؟ براي اينكه بيرون از حوزه آفرينش به نحو سالبه به انتفاء موضوع است ، در درون حوزه خلقت به نحو سالبه به انتفاء محمول است ؛ يعني چه ؟
عدم زير سؤال رفتن خداي سبحان به دليل ارسال انبياء و كتاب هاي آسماني
در سوره انبياء فرمود : خدا زير سؤال نمي رود :لا يسئل عمّا يفعل و هم يسئلون(9). مستحضريد سؤال استعطائي مطلوب است : يسئله من ف ي السّموات و الأرض(10). سؤال استفهامي چيز خوبي است ، به ما گفتند : فاسئلوا اهل الذّ كر ا ن كنتم لا تعلمون (11)، اينها هيچ . سؤال زير سؤال بردن ؛ مجلس، فلان وزير را مورد سؤال قرار مي دهد ، يعني زير سؤال مي برد . از او سؤال مي كنند ؛ نه سؤال استعطائي است ، نه سؤال استفهامي ! فرمود : خدا زيرسؤال استيضاحي نمي رود !
چرا زيرسؤال نمي رود ؟ براي اينكه آن كسي كه بخواهد خدا را زير سؤال ببرد ، يا بيرون از حوزه آفرينش است كه سالبه به انتفاء موضوع است ؛ چيزي بيرون از حوزه خلقت نيست ! يا درون سازمان خلقت است ، خداي سبحان مي فرمايد : همه كارهاي من حكيمانه است ، من بهانه به دست كسي نمي دهم ! من كاري بر خلاف عدل و حكمت نمي كنم . اگر نقدي هم هست در قصور آن ناقد است و گرنه كار من منزّه است .
در سوره مباركه نساء فرمود : رسلاً مبشّ رين و منذ رين ل ئلا يكون ل لنّاس علي الله حجّه بعد الرّسل (12). فرمود : ما انبياء فرستاديم ، صحف آسماني فرستاديم ، اولياء فرستاديم تا در قيامت اينها به من اعتراض نكنند ، من را زير سؤال نبرند ؛ نگويند : تو كه مي دانستي بعد از مرگ انسان نمي پوسد ، از پوست به در مي آيد ، انسان با مرگ هجرت مي كند ، ميلاد جديد است ، به جاي ديگر مي رود؛ چرا راه بلد نفرستادي ! اگر من انبياء نمي فرستادم ،همين بشر من را زير سؤال مي برد ! ل ئلا يكون ل لنّاس علي الله حجّه ، اين حجت عقلي است ؛ چون در برابر وحي است . فرمود : ما انبياء فرستاديم تا زير سؤال نرويم . آن وقت اين حجت عقلي كه در قبال حجت نقلي است ، مي بينيد درگفتار و رفتار و نوشتار قديم و نديم ، در قبال شرع قرار گرفته ؛ مي گويند : اين مطلب عقلي است يا شرعي ، عقلي است يا ديني ؛ خير ، بگو عقلي است يا نقلي ! اگر عقلي است ، حجت خداست . منتها شرائط عاقل شدن ، شرائط برهان عقلي سختتر از شرائط دليل نقلي است ! آنجا يك صدوري مي خواهد يك جهت صدوري مي خواهد ، يك دلالت تام مي خواهد . اين عناصر سه گانه وقتي در يك متن نقلي حاصل شد ، مي شود حجت .
اهميّت جايگاه » برهان » در بالندگي يك خردمند
امّا اينجا بياييد ، بنگريد به تعبير مرحوم شيخ الرّئيس و جناب شيخ اشراق كه فخر اسلام اند ، اينها مي گويند: خواندن ( برهان منطق ) فريضه يك خردمند است . بخش هاي ديگر منطق مي گويند به منزله نافله است ، امّا آشنائي با اصول برهاني كه فرق بين تجربه و قياس ، استقراء چيست ، فرق بين تجربه و رياضي چيست ؛ چون مستحضريد آن جزم مبارك در حوزه علوم تجربي ؛ گفت آنكه يافت مي نشود ، آنم آرزوست ؛ بسيار كم است ! ولي در رياضيات جزم خيلي قوي است ؛ بالاتر از رياضيات در فلسفه خيلي جزم هست ؛ بالاتر از فلسفه ، درعرفان نظري جزم هست ؛ اينها جزمي نيست ، يعني در علوم تجربي جزم بسيار كم است آيا برهان در علوم تجربي هست يا نه ، آن قضاياي تشكيل دهنده برهان ،شرطش چيست ؛ اينها جزء فريضه يك انديشور است . اين تعبير فريضه را هم ،مرحوم بوعلي در شفا دارد ، هم جناب شيخ اشراق . تا انسان خردمند بشود ، جهل جزم باشد ؛ و كمترين چيزي را كه خدا خلق مي كند يقين است ، به آن يقين برسد كار آساني نيست !
تحريف در ساختار معلوم ، نظير تحريف در كتب آسماني
پس در ساختار معلوم اينها آمدند ، تحريف كردند . همان طوري كه تورات و انجيل تحريف شده ، اين كتاب تكويني خدا كه يك طرفش عمق درياست ، يك طرفش فوق كهكشانهاست ؛ اين را آمدند ، تحريف كردند . سور را از هم جدا ، آيات از هم جدا ، به جاي » خلقت » گفتند ( طبيعت ) ! وقتي به جاي خلقت شده طبيعت ، آن هو الاوّل و الآخ ر رخت بر مي بندد . كي كرد تا بيراهه نروي و راه ديگران را نبندي هم رفته كنار ؛ لاشه علم مانده ، اين در بخش معلوم . عقل را هم گفته : من خودم مي فهمم : نّما اوتيته علي ع لم ع ند ي(13)، قارون مدارانه فكر كرده ! آن بد بخت هم همين اندازه مي گفت ، بيش از اين نگفته بود ! گفت : من خودم زحمت كشيدم ،در حالي كه اين حجت خداست ؛ هم در دنيا ، هم در برزخ ، هم در قيامت . خدا فالهمها فجورها و تقواها (14) را به انسان داد ، يك . از او كار مي خواهد ، دو . از ريز و درشت بر خلاف اين عقل كسي قدم بر دارد ، جهنّم او را تهديد مي كند ، سه .شمادر ساختن اين زير دريائي ، به كار گيري زير دريائي مي دانيد صدها پيچ و مهره به كارمي رود . از زير دريائي تا اين سفينه هائي كه قبلاً مي رفتند در ايستگاه مير و هابيل و اينها ! صدها پيچ و مهره دارد ، صدها دكمه دارد ، صدها شاسي دارد . آن صاحبنظر اگر بفهمد دست به اين دكمه بزند فلان كس در فلان گوشه دريا آسيب مي بيند يا نه ؛ اگر دست بزند ، به فلان كس آسيب برسد ، آيا در قيامت عذاب مي بيند يا نه ؟ يقيناً مي بيند . اين مي تواند بگويد : خدايا ! شما كه در قرآن يا در روايت نفرمودي به آن شاسي دست نزن ! يا خدا مي گويد : اين عقلي كه من به تو دادم ، آيه من است !
اگر مسئولاني بفهمند كه اين كشور را بايد مثلاً با اقتصاد يا صنعت اداره كرد ، در فلان بخش، آب را بايد چنين مهار كرد ؛ سد را در فلان منطقه كه آبرفت دارد ، بايد بتوني باشد يا خاكي ؛ طول تاج اين قدر باشد ، قطر اين قدر باشد ، عرض اين قدر باشد ، آبگيري اش اين قدر باشد ، همه اينها را مهندسي كردند ؛ يك كسي خداي ناكرده يك كج انديشي كرده ، بيگانه پرستي كرده ، كم آورده ؛ آيا در قيامت جهنّم مي رود يا نه ؟ اين مي تواند بگويد شما كه در قرآن يا در روايت نگفتي كشور را با سد آبي يا خاكي اداره بكن ، طول تاج چقدر باشد ؛ يا پاسخش اين است : اين فهمي كه من به تو دادم آيه من است ، اين روايت من است !!
رسالت علم اصول در معرفي منابع ديني بر اساس عقل و نقل
شما مي بينيد مشكل اصول ما هم همين است . متولّي اين فن بايد اصول باشد ؛ اصول به جاي اينكه بگويد : منبع معرفت ديني عقل است و نقل و حساب شده كار بكند ؛ مي آيد درباره قطع و ظنّ بحث مي كند . اين قطع گاهي از عقل است ، گاهي از نقل ؛ چرا ؟ فهم ف ي امر مريج (15). چرا در هرج و مرج كتاب نوشتي ؟ بگو يا عقل است يا نقل ؛ يك . آن نقل يا كتاب است يا سنّت ؛ دو . آن سنّت يا با خبر كشف مي شود يا با شهرت يا با اجماع ؛ سه . خبر يا واحد است يا متواتر ؛ چهار . شهرت يا فتوائي يا روائي است ؛ پنج . اجماع يا محصّل است يا منقول ؛ شش . اينها را ، اجماع را زير سنّت بياور ، نه در برابر سنّت ! آن اصولي كه از سنّي به شيعه آمده ، همين است .
مي گويند : ادّله دين عقل است و نقل است و كتاب است و سنّت ؛ همين طوري فلّه اي و خرواري ! ما كه مردمسالاري عادي كه نيستيم! اجماع به هر تقريبي كه تقرير بشود ، در مكتب شيعه زير پوشش سنّت است . يا دخولي است يا نظري است يا حدسي است ؛ او ما ش ئت فثمّ ؛ كاشف از سنّت است ، نه در برابر سنّت ! اين خطر در حوزه هم هست .
همتائي حرمت حوزه و دانشگاه ، در صورت تفسير نمودن كتاب تكويني خدا توسط دانشگاه
اگر حوزه منزلت عقل را در هندسه معرفت ديني بيابد كه عقل در مقابل نقل است نه در مقابل شرع ؛ دانشگاه هم منزلت معلوم را از مخلوق بودن ، از خلقت به طبيعت خلق نكند ، دو ؛ هم دانشگاه مفسّر كتاب تكويني خداست ، هم حوزه مفسّر كتاب تدويني خداست . از اينجا معلوم مي شود اگر حرمت دانشگاه بيش از حرمت حوزه نباشد ، كمتر نيست ! آن كتاب تكويني خدا را دارد تفسير مي كند ، اين كتاب تدويني خدا را دارد تفسير مي كند . آن مي گويد : فعل الله كذا و كذا ؛ اين مي گويد : قال الله كذا و كذا .
درود بر جناب حكيم سنائي ؛ اينكه مي بينيد مولوي در برابر سنائي اين قدر حريم مي گيرد ، براي ملّائي اين حكيم سنائي است . آدم ملا در هر عصر و مصري گرامي است ؛ حالا ممكن است روزگار قدرش را نشناسد ! مي بينيد گاهي دو بيت از حكيم سنائي را مولوي كه به احدي باج نمي دهد ؛ او را متن قرار مي دهد ، چند سطر يا صفحه در برابر او سخن مي گويد ، آن را شرح مي كند . حكيم سنائي مي گويد : از علم به عين آمد و از گوش به آغوش(16) ! يعني به دنبال معلوم برو ! آنگاه مولوي مي گويد : از علم رهيديم و به معلوم رسيديم (17). اگر ارزش دانشگاه بيش از ارزش حوزه نباشد ، يقيناً كمتر نيست . او دارد كتاب تكويني خدا را تفسير مي كند ، اين دارد كتاب تدويني خدا را تفسير مي كند . او مي گويد : خداي سبحان اينچنين كرد ، آن مي گويد خداوند چنين گفت .
اسلامي بودن مطلق تمامي علوم
حالا معلوم مي شود ما اصلاً فيزيك غير اسلامي نداريم ، دريا شناسي غير اسلامي نداريم ، كيهان شناسي غير اسلامي نداريم ، دارو شناسي غير اسلامي نداريم ، طب غير اسلامي نداريم ، رياضيّات هم به شرح ايضاً . عدد را كي خلق كرد ؟ رابطه زوجيّت و فرديّت عدد را با عدد كي خلق كرد ؟ اينها لوازم ذاتي اين اعدادند ، لوازم ذاتي به تبع ذات مجعول همان جاعل است .
شما مي بينيد مگر كشتيراني فن نيست ؟ ذات أقدس له اين را در قرآن كريم تبيين كرده كه براي شما فلك و كشتي را مواخر دريا قرار داده كه دريا شكاف باشد(18). آن وقت يك كسي كه دارد فن كشتي شناسي مي خواند ، اين آيه را نقل مي كند ، تطوّر افكار مفسّران را نقل مي كند ، خدا چنين كرده است ، آب را چنين آفريد و مانند آن .
الآن جهان در صدد اين است كه باران مصنوعي درست بكند ؛ كار علمي است و شدني هم هست . اين آيات قرآن را بررسي مي كند ، امّا نبايد توقّع داشته باشد كه عقل را كنار بگذاردو آيات قران همه صغري و كبري و نتايج اين قياسات مركبّه را بگويد ! اينكه فرمود : علينا ا لقاء الاصول و عليكم التّفريع (19) يعني قانون اساسي را ما مي گوئيم ، كليّات را مي گوئيم ، ما موظّفيم اصول را بگوييم ، شما بايد تفريع كنيد .
«وحي» سلطان علوم و سيمرغ دانش ها
آن روز كه اصول با اين وضع پيشرفت كرد ، فيزيك هم به همين وضع پيشرفت كرد . سابقاً در حوزه ها اين طور بود ، الآن هم در كتابها همين طور است ؛ آن روز كه بين حوزه و دانشگاه اصلاً مسأله اي نبود ، همه حوزوي بودند ؛ براي آن بود كه اين علوم هر كدام در آن هندسه معرفتي جاي خودش را داشت . مثلاً نمونه كوچكش اين شرح منظومه مرحوم حكيم سبزواري است . اين شرح منظومه چهار تا فن است ، چهار تا كتاب است ؛ منتها يكجا صحافي شده ! منطقيّات هست ، طبيعيّات هست ، الهيّات هست ، اخلاقيّات هست .
از اينجا كه بالاتر مي رويد ، فرمايشات مرحوم بوعلي ، دوره شفا و اشارات است كه 6 فن است ! هر كدام 60 يا بيش از 60 زير مجموعه دارد . منطقيات دارد ، طبيعيّات دارد ، رياضيّات دارد ، الهيّات فلسفه دارد ، اخلاقيّات دارد ، فوق همه اينها عرفانيّات دارد كه همه اين علوم تجربي و رياضي و تجريدي زير مجموعه سلطان علوم ، سيمرغ علوم به نام وحي اند . شما اين كتاب لطيف و سر تا پا شيرين منطق الطّير عطار را حتماً بخوانيد . او جريان 30 مرغ و سيمرغ را بازگو مي كند ؛ اين 30 مرغ كم كم به بارگاه منيع سيمرغ مي رسند ؛ از آن كوه قاف فرمان و مدد مي گيرند .
مرحوم بوعلي و سائر حكماء هم همين كار را كردند . منطقيّات با همه رشته هاي گسترده اش ، طبيعيّات به شرح ايضاً ؛ او هم طبيب بود ، هم دارو ساز بود و اين كارها را داشت! طبيعيّات داشت ، رياضيّات داشت ؛ هم منجّم بود ، هم رياضي دان بود ، هم مهندس بود . الهيّاتش كه لي ما شآء الله ، عرفانيّات داشت ؛ اينها 30 مرغند كه به بارگاه منيع آن سيمرغ راه يافته اند.
هماهنگي برهان ، عرفان و قرآن
اگر در سخنان مرحوم ميرداماد تا سيّدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبائي دقت كنيد ؛ اين ترجيع بند را در كلمات اينها مي بينيد كه برهان ، ع رفان وقرآن با همند ؛ نه يعني (معاذ الله) برهان و عرفان در برابر وحي اند ، نه (معاذ الله) حكيم و متكلّم در برابر پيامبر است . آنها مي گويند : وحي سيمرغ علوم است ، سلطان علوم است ؛ آن معادل ندارد . مي گويند : البرهان ، الع رفان ، القرآن يعني ظاهر ادلّه لفظي كه از آيات استفاده مي كنيم ، اينها هماهنگند . هيچ كس نگفت و ما نشنيديم كه برهان و عرفان همتاي وحي اند . آن علم شهودي است ، معصوم است ، مصون است ، مظهر ليس كم ثل ه ش يء است ، آن را سيمرغ علوم مي دانند ، اينها را 30 مرغ علوم مي دانند !
پس اگر معلوم ما تكه تكه نشد ، خلقت ما به طبيعت تبديل نشد ، در آن صورت يك فيزيكدان مي شود مفسّر . مي گويد : كي كرد ، براي چه كرد ؛ اصولش را قرآن گفته ، فروعش را هم با عقل خداداد استنتاج مي كنند ؛ آنوقت از نظر معلوم ديگر سخن از طبيعت نيست ، سخن از خلقت است ؛ از نظر علم هرگز نمي گويد عقل در برابر دين است ، مي گويد : عقل در برابر نقل است ؛ اين مطلب عقلي است يا نقلي ! هر دو قابل احتجاج است ، هر دو قابل حل است . آنگاه آن تعارض علم و دين كه گاهي درون مرزي و گاهي برون مرزي آسيب اين وحدت است ، آن هم رخت بر مي بندد .
حل شبهه تعارض علم و دين ، راهكار اساسي براي ايجاد وحدت حوزه و دانشگاه
ما تا مشكل تعارض علم و دين را حل نكنيم ، وحدت حوزه و دانشگاه مثل مجلس ترحيم است !! يك سالگردي است براي شهيد مفتح ؛ اين شدني نيست ! امامت يك جامعه را آن انديشه به عهده دارد . تا انديشه سامان نپذيرد ، انگيزه را تحريك نمي كند . انديشه و انگيزه اگر كنار هم رفتند ، به رهبري عقل پيش مي روند ؛ مي گويند : هيچ فرقي نيست ! يكي دارد كتاب تكويني را تفسير مي كند ، ما داريم كتاب تدويني را تفسير مي كنيم . او مي گويد : فعل الله سبحانه و تعالي كذا و كذا ، ما مي گوييم : قال الله سبحانه و تعالي كذا و كذا ؛ اين قول با آن فعل هماهنگ است ، آن فعل با اين قول هماهنگ است .
نه ما علم را در برابر دين قرار مي دهيم ، نه عقل را در برابر شرع مي دانيم ؛ مي گوييم : عقلي است يا نقلي ، آن هم مي گوئيم كه هر دو مخلوق ذات خدا هستند . ديگر هم از لا ب شرطي در مي آيد ، يك . هم از ب شرط لائي به در مي آيد ، دو ؛ مي شود ب شرط ش يء . فيزيك نه علم بشري است كه بشود ب شرط لا ! نه لا ب شرط است كه اسلامي و غير اسلامي نباشد ؛ دو . بلكه ب شرط ش يء است . اسلامي است معلوماً و علماً . معلومش اسلامي است ، چون مخلوق خداست ؛ علمش اسلامي است ، چون عقل هديه خداست ، حجه الله است ؛ كجايش غير اسلامي است ؟!
آن گاه او با وضو مي آيد سر كلاس درس ! ديگر لازم نيست به او بگوييد نمازت را اوّل وقت بخوان ! مگر به طلبه مي گويند شما نمازت را اوّل وقت بخوان ! او باور كرده . براي او شب و روز حل است كه انسان كه مي ميرد ، نمي پوسد ؛ از پوست به در مي آيد ، بعد از مرگ خبري هست . بالأخره يك خرد ورز حاضر نيست كه محصول عمرش را يك جا به تاراج بدهد! او با وضو سر كلاس مي آيد ، احترام اساتيدش را هم حفظ مي كند ، دختر و پسر حسابشان محفوظ است ، كامياب در درس و بحثند و مانند آن .
بيانات معظم له در سوّمين همايش ( هم انديشي وحدت حوزه و دانشگاه ) ـ قم ؛ مدرسه عالي دارالشفاء ـ آذر 1384
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) اسراء / 15
(2) وسائل الشيعه / 1 / 245
(3) الكافي / 2 / 463 ـ باب ما رف ع عن الامّه
(4) انبياء / 30
(5) عنكبوت / 19
(6) رعد / 4
(7) حديد / 3
(8) جاثيه / 23
(9) انبياء / 23
(10) الرّحمن / 29
(11) نحل / 43
(12) نساء / 165
(13)قصص / 74
(14)شمس / 8
(15)ق / 5
(16) ديوان سنائي غزنوي / شماره 209
(17) ديوان شمس تبريزي / 548
(18) ر . ك : فاطر / 12
(19) وسائل الشيعه / 27 / 62



نام(اختیاری):
ایمیل(اختیاری):
عدد مقابل را در کادر وارد کنید:
متن:

کانال تلگرام مفیدنیوز
کلیه حقوق محفوظ است. نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع ميباشد.