آرشیو نسخه های rss پیوندها تماس با ما درباره ما
مفیدنیوز
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلا                                                                           
صفحه اصلی | سیاسی | اجتماعی | فضای مجازی | اقتصادی | فرهنگ و هنر | معارف اسلامی | حماسه و مقاوت | ورزشی | بین الملل | علم و فناوری | تاریخ دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ rss
نسخه چاپی ارسال
دفتر مقام معظم رهبری
پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله نوری همدانی
پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت آیت الله مصباح یزدی
سایت اینترنتی حجه الاسلام والمسلمین جاودان
استاد قاسمیان
حجت الاسلام آقاتهرانی
پاتوق كتاب
شناخت رهبری
عصر شیعه
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی
صدای شیعه
عمارنامه
شبکه خبری قم
درفلسفه‌ی سیاسی آیت الله خامنه‏ای حقوق شهروندی چه جایگاهی دارد؟

درفلسفه‌ی سیاسی آیت الله خامنه‏ای حقوق شهروندی چه جایگاهی دارد؟


سرویس سیاسی مفید نیوز:: حجت الاسلام مهاجرنیا در همایش «نوآوری و اجتهاد از دیدگاه آیت الله خامنه‏ای»:حقوق شهروندی در فلسفه‌ی سیاسی غرب که اکنون از یک هژمونی و سلطه برخوردار است، حقوقی است که انسان‌ها به صورت قرارداد اجتماعی و وضعیت طبیعی در جامعه پیدا می‌کنند و هیچ حق ماورایی و حق الوهیتی در آن دیده نشده است.در فلسفه‌ی سیاسی اسلامی هم در گذشته کم‌تر به این مقوله توجه شده بود...

تاریخ: ۷ تير ۱۳۹۰

چندی پیش کنفرانسی بینالمللی با عنوان «نوآوری و اجتهاد از دیدگاه آیت الله خامنهای» در لبنان برگزار شد، با توجه به اهمیت مباحث مطرح شده دراین کنفرانس، با  حجت الاسلام و المسلمین دکتر محسن مهاجر‏نیا، رییس گروه سیاسی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشهی اسلامی و مسئول انجمنهای علمی حوزه به گفتوگو نشسته‏ایم.

 
شما در کنفرانس بین المللی« نوآوری و اجتهاد از دیدگاه آیت الله خامنهای» که در لبنان برگزار شد، حضور داشتید. با توجه به اینکه موضوع همایش اجتهاد وفقاهت مقام معظم رهبری بود، برای ما بفرمایید که در مورد دیدگاههای فقهی معظمله و نقطه قوتهای ایشان چه نکاتی در این همایش مطرح گردید؟
 
آن چیزی که بیش از همه برای شرکت کنندگان کشورهای عربی در این همایش قابل توجه بود، نقش و دیدگاه مقام معظم رهبری در خصوص مسایل منطقه و جنبشهای عربی بود. در ضمن همایش بحثهایی نیز در این زمینه وجود داشت و آنها دنبال این بودند که نقش انقلاب اسلامی و دیدگاه رهبری را دربارهی مسایل منطقه بدانند و خود «سیدحسن نصرالله» نیز در سخنرانی خود به این مسأله توجه ویژه نشان داد و بر تأثیرات دیدگاه رهبری در مسایل منطقه، انگشت نهاد. بنابراین اجتهاد خیلی به معنای مصطلح فقهی مورد نظر نبود، اجتهاد از نظر نوع آوری و اجتهاد دینی در همهی ابعاد -نه فقط بحث فقهی- مورد نظر بود، به همین دلیل حوزههای گستردهای مورد بحث قرار گرفت.
 
بحث بنده راجع به فلسفهی سیاسی مقام معظم رهبری بود که در این موضوع هم اجتهاد دینی در مباحث فلسفی مورد نظر بود. در مجموع بحث تجدد، تجدید و اجتهاد از بحثهایی است که اندیشمندان و متفکران عربی بیش از دیگران به این موضوع گرایش دارند و اینکه حزب الله هم به این عنوان تمرکز کردهاند شاید به دلیل استقبالی است که از این عنوان در حوزهی عربی میشود.
 
در خصوص مواردی که آنجا مطرح شد و متفکرانی که آن جا حضور داشتند تقریباً میتوان یک نوع پوشش موضوعی را مشاهده کرد. مباحث گستردهای از قبیل مباحث فقهی، مباحث بین المللی، مباحث فلسفی، مباحث جامعه شناختی و موضوعات منطقهای آن جا مطرح شد. از جمله مباحث فقهی مطرح شده بحث ولایت فقیه، اختیارات ولایت فقیه و اصولاً نقش رهبری در ادارهی کشور مطرح گردید.
 
آیا از سوی سخنرانانی که از کشورهای مختلف حضور داشتند نکاتی در مورد ابعاد شخصیتی ایشان مطرح شد که برای شما نو باشد؟
 
به نظر میرسد نکاتی که با توجه به مباحث منطقه مطرح میشد و بحث رهبری و نقش رهبری دینی در مسایل سیاسی و ادارهی مملکت، خیلی مورد توجه بود، به خصوص با توجه به خلائی که اکنون در جنبشهای اسلامی منطقه دیده میشود، این بحث کاملاً مملوس بود. در بیشتر سخنرانیها بر روی فقدان رهبری دینی و فقیه جامع الشرایطی که بتواند تحولات منطقه را رهبری کند، تاکید میشد و در بعضی از بحثها کاملاً مطرح میشد که اگر جنبشهای اسلامی رهبری حکیمی مانند رهبر ایران نداشته باشند راه به جایی نخواهند برد. در بعضی از این کشورها با اینکه مردم خوب به میدان آمدند ولی سرنوشت نهضتشان بیشتر با دست بیگانه رقم میخورد. البته با توجه به اینکه بسیاری از افرادی که در همایش حضور داشتند متفکرین تازه وارد نبودند و ریشی در مورد مباحث علمی سپید کرده بود، کاملاً احساس میشد که ایران و رهبر آن را میشناسند. به عنوان مثال افرادی که از مصر آمده بودند شاید تصور میشد که اینها تازه انقلاب کردهاند و با مسایل بیگانه هستند در حالی که اینها کاملاً با دیدگاه رهبری آشنایی داشتند.
 
یعنی یک احساس خلاء در مورد رهبری دینی در کشور خودشان داشتند؟
 
بله؛ این خلاء در همه جا حس میشد. مثلاً در میان مباحث افرادی که از مغرب آمده بودند نیز به این موضوع اذعان داشتند. در کشورهایی مانند لبنان، مصر و حتی سودان نقش علما کاملاً بارز است اما در کشورهایی مثل مغرب که علما خیلی نقش بارزی ندارند کاملاً ملموس بود که رهبری فقهی برای اینها بسیار مورد توجه است.
 
سیدحسن نصرالله در صحبتهایش نشان میداد که هم در جریان جنگ 33 روزه و هم در جریان تحولات اخیر لبنان در ارتباط با اسراییل، لحظه به لحظه در هر تحولی اتفاق افتاده یک نوع ارتباطی با مقام معظم رهبری داشتهاند. مثلاً نقل میکردند که در جریان مسایل با مقام معظم رهبری مشورت میکردیم، نظر میگرفتیم و بسیاری از جاها ما برنامهریزی میکردیم، فکرمان این بود که مثلاً این کار را بکنیم، وقتی مشورت میکردیم رابط مقام معظم رهبری جور دیگری نظر میدادند، شاید یک مقدار تازگی داشت، اما وقتی جلو میرفتیم و نتیجه را میدیدیم برای خودمان جالب بود که ایشان که بیرون از لبنان و حوادث لبنان هستند مسایل را بهتر از خود ما تشخیص میدهند. به عنوان مثال راجع به جنگ 33 روزه جاهایی به واقع حس میکردیم که وضع جنگ به ضرر ما تمام میشود و نباید اقدام کنیم، باید عقب نشینی کنیم، وقتی که با مقام معظم رهبری صحبت میکردیم ایشان میفرمودند: «بروید بجنگید و مقاومت کنید، به طور قطع بدانید که اسراییل فرار میکند و شکست میخورد.» لذا نگاه آنها واقعاً یک نگاه امیدوارانه به ایران و به رهبری آن و همچنین به مسؤولین ایران است و تلقی آنها این است که نجاتشان در دست ایران و رهبری آن است و خیلی جالب است که در ریز مسایل ایران هستند. روی اتفاقات روزمرهی ما در ایران، حساسیت دارند زیرا اینجا را مدینهی فاضلهی خودشان میدانند. وقتی میبینند که ما سر یک مسألهی کوچک با یکدیگر اختلاف داریم، باعث ناراحتی آنها میشود.
 
 
در بیشتر سخنرانیها بر روی فقدان رهبری دینی و فقیه جامع الشرایطی که بتواند تحولات منطقه را رهبری کند، تاکید میشد و در بعضی از بحثها کاملاً مطرح میشد که اگر جنبشهای اسلامی رهبری حکیمی مانند رهبر ایران نداشته باشند راه به جایی نخواهند برد.
در مورد مقالهای که خودتان در همایش ارایه دادید، توضیح میفرمایید؟
 
عنوان مقالهی بنده «فلسفهی سیاسی مقام معظم رهبری» بود. ما دو تلقی از نظر سیاسی داریم، اولین مطلب این که فلسفهی سیاسی یک دانش است که در آن متفکران پیرامون مباحث فلسفی با هم بحث میکنند راجع به مباحث فلسفی- سیاسی جامعه بحث میکنند؛ نوعاً کسانی که این تلقی را دارند، فیلسوفانی هستند که اندیشه شان منتهی به پاسخگویی به مسایل جامعه نمیشود. یک تلقی دیگر این است که فلسفهی سیاسی گفتوگو پیرامون زندگی سیاسی است. پیرامون حل مشکلات، نیازها، معضلات و مقتضیات زمان و مکان و مسایلی است که انسانها با آن سروکار دارند و براساس یک عقلانیتی باید به آن پاسخ داده شود این هم یک تلقی است. بنده براساس این طرز تلقی، فلسفهی سیاسی مقام معظم رهبری را تببین کردم.
 
فلسفهی سیاسی ایشان، تأملات عقلانی است که ریشه در مبانی و بنیادهای معرفت دینی ایشان دارد و به دنبال این است که راهکارها و اندیشههای خود را برای حل معضلات زندگی بشر امروز مطرح کند. ویژگی فلسفی ایشان دو چیز است: اول اینکه منبعث از مبانی اسلامی است و دوم اینکه برای پاسخگویی به مسایل عینی جامعه است. کل مباحث فلسفهی ایشان را بنده در پنج حوزهی فکری تلخیص کردم:
 
اولین بحث «آیین اندیشه» و بحثهای مبانی هستی شناسی، مبانی انسان شناسی، مبانی فرجام شناسی و کلاً بحثهای مبانی تأثیر گذار در اندیشه، است.
 
عنوان دومی که در فلسفهی سیاسی ایشان تحقیق کردم «آیین اجتماع» است. بحث آیین اجتماع البته از مباحث کلیدی حوزهی فلسفهی سیاسی است و فیلسوفانی مانند فارابی و دیگران در یونان باستان و در کل حوزهی فلسفهی سیاسی اسلام راجع به آن بحث کردهاند. بحثهای کلیدی مانند ماهیّت و چیستی جامعه، بحث رابطهی فرد و جامعه، بحث دین و سیاست، بحث عدالت و بحث قانون و مقولهی امنیّت، این شش مسأله، مسایل اساسی فلسفهی سیاسی ایشان در حوزهی آیین اجتماع را تشکیل میدهند.
یک جامعه اگر بخواهد قوام و دوام پیدا کند به طور حتم شالودهی اصلیش بحث امنیّتی است. هیچ جامعهای بدون امنیّت، دوام ندارد. هیچ جامعهای بدون قانون، استمرار پیدا نمیکند، هیچ جامعهای بدون عدالت، دوام ندارد و هیچ جامعهای پیدا نمیشود که خالی از دین و سیاست باشد. بنابراین اینها بحثهای کلیدی حوزهی فلسفهی آیین اجتماع ایشان، است .
 
حوزهی بعدی که بنده در مقالهی خود به آن اشاره داشتم، «آیین شهروندی» است. این یکی از بحثهای جدی است که در حوزهی فلسفهی سیاسی اسلامی کمتر به آن توجه شده و در گذشته به دلیل این که فلسفهی کلاسیک ما بسیار به حقوق شهروندی مثل امروز توجه نداشت ، بحثهای شهروندی خیلی به صورت گسترده نیست. ما در گذشته مقولات شهروندی را تحت عنوان اهل مدینهی فاضله میدانستیم که نوعاً اهل مدینهی فاضله افراد عوامی بودند که تحت هدایت فیلسوفان زندگی میکردند و هیچ ارادهای هم از خودشان نداشتند.
 
آیین شهروندی در منظر مقام معظم رهبری مقولهای بسیار زیبا و جذاب است. بحثهای حقوق شهروندی، مقولهی کرامت شهروندی، آزادی، مشارکت و بحثهایی از این قبیل چیزهایی است که در این بخش روی آن تمرکز داشتم و دیدگاه مقام معظم رهبری را مطرح کردم. ایشان عبارتی دارند و میفرمایند: «انقلاب اسلامی مقولهی شهروندی را در ایران احیا کرد. ما قبل از انقلاب اسلامی چیزی به نام حقوق شهروندی نداشتیم. آن چیزی که در ایران مطرح بود بحث ارباب، رعیت، عبد و مولا بود نه بحث شهروندی.» لذا انقلاب اسلامی را بانی مقولهی شهروندی معرفی میکنند و شهروندی که ایشان مطرح میکنند شهروند کریمانه و متعالی است که هم توجهی به حقوق انسانیش مطرح میشود و هم تکالیف دینی که برای او کرامت ایجاد کردهاند. این مقولهی دوگانه در هیچ فلسفهی سیاسی در دنیای معاصر وجود ندارد. معمولاً حقوق شهروندی در فلسفهی سیاسی غرب که اکنون یک هژمونی و سلطه در فلسفهی سیاسی دارد حقوقی است که انسانها به صورت قراردادی و قرارداد اجتماعی و وضعیت طبیعی در جامعه پیدا میکنند و هیچ حق ماورایی و حق الوهیتی که انسانها را متعالی کند، آن جا دیده نشده است.
 
 چهارمین حوزهای که در فلسفهی ایشان به آن توجه شده «حوزهی شهریاری» است. در حوزهی شهریاری هم بحثهای جالبی پیش آمد. بحث نظام سیاسی که ایشان مطرح میکنند غیر از نظم سیاسی است. نظام سیاسی در حقیقت یک پارادایم کلی است، یک چارچوب کلی است که حوزهی سیاست را پوشش میدهد. معادل آن نظام امامت میشود اما همین نظام ذیلش نظمهای مختلفی به وجود میآید. مثلاً نظم نبوی داریم که تحت عنوان حکومت پیامبر میشناسیم، نظم علوی، نظم مهدوی و نظم ولایی نظمهای مختلفی هستند که یک دورهای در قالب حکومت امام علی(علیهالسلام)، حکومت امام مهدی(عجلاللهتعالی) و ولی فقیه است اما  نظامی بر خلاف همهی اینها حاکم است که مقام معظم رهبری آن را تحت عنوان «نظام سیاسی» مطرح میکنند.
 
بنابراین در آیین شهریاری ما یک نظام سیاسی داریم و نظمهای مختلف که اینها متفاوت میشوند. نظم سیاسی پیامبر تابع شرایط خودش است. آن شرایط مقتضیات خاصی داشت. در زمان امام علی(علیهالسلام) هم همین طور بود. در زمان ما با توجه مقتضیات امروز زندگی، مفاهیم امروز و ادبیاتی که امروز مطرح است که با ادبیات هزار سال پیش تفاوت دارد این نظام سیاسی تفاوت دارد. بنابراین نظمها میتوانند متفاوت باشند. کم و زیاد داشته باشند ولی همهی ذیل این نظام سیاسی کلی امامت و ولایت است.
 
بحث «قدرت» یکی از مفاهیم جدی است که ما در حوزهی شهریاری و فلسفهی سیاسی متأسفانه کمتر به آن پرداختهایم و توجه کردهایم. وقتی بحث قدرت مطرح میشود افراد بسیاری تصورشان این است که قدرت یک مقولهی سکولار است، قدرت یک مقولهی مادی محض است، در حالی که قدرت میتواند ممزوج با معنویت باشد. همین قدرت است که اگر انبیا هم واجد نباشند، نمیتوانند حکومت تشکیل بدهند. اگر اولیای الهی هم قدرت نداشته باشند، مجبورند منزوی شوند. اگر فقها قدرت نداشته باشند باید به کنار بروند. اگر هدایتی اتفاق میافتد باید پشت سرش یک قدرت باشد بنابراین قدرت ابزار بسیار مهم و معنوی است که در حوزهی بصیرت سیاسی ایشان مطرح میگردد.
 
نکتهی بعدی در حوزهی شهریاری، نظم ولایی فقیهانه است که به نوعی همین بحث ولایت فقیه میشود، ولی با یک نگاه فلسفی. بحث ولایت فقیه اصالتاً میتواند تمرکز در فقه سیاسی داشته باشد اما با یک نگاه فلسفهی سیاسی و کلام سیاسی هم قابل طرح است که من از این منظر به آن توجه کردم و در ادامهی این نظم ولایی، مقولهی «مردم سالاری دینی» را در آیین شهریاری مقام معظم رهبری در مقالهای آوردهام.
 
یکی از مباحث بسیار جالب در فلسفهی سیاسی معظمله دیدگاهشان در مورد رهبری سیاسی جامعه بعد از ائمه، معصومین توسط فقهاست. در اصطلاح وقتی میگوییم فقیه جانشین معصوم است همه تصورشان این است که یعنی کسی که فقط فقه خوانده است؛ ولی از دید مقام معظم رهبری فقیه گستردهتر از این اصطلاح رایج است. فقیه یعنی اسلام شناسی که فقه، کلام و فلسفه خوانده و به همهی ابعاد گوناگون آن آشنایی دارد و همچنین، سیاست خوانده، تدبیر و قدرت رهبری جامعه را دارد و ... بنابراین ولایت فقیه ترکیبی از حوزههای معرفتی مختلف است. این نکته بسیار مهم است و پاسخ به یک شبههی بسیار مطرح که آیا مقام معظم رهبری که یک فقیه میباشند تمامی دانشهای دنیا را میدانند. مگر فقیه دارای چه شخصیتی است که مثلاً بتواند مدیریت سیاسی، علمی و ... همهی اینها را داشته باشد.
 
شهروندی که آیت الله خامنه‏ای مطرح میکنند شهروند کریمانه و متعالی است که هم توجهی به حقوق انسانیش مطرح میشود و هم تکالیف دینی که برای او کرامت ایجاد کردهاند. این مقولهی دوگانه در هیچ فلسفهی سیاسی در دنیای معاصر وجود ندارد.
 
یکی از بحثهایی که ایشان مطرح میکنند این است که وقتی میگویم نظم ولایی و مدیریت ولی فقیه، اینجا ولی فقیه، اسلام شناسی است که با توجه به اشرافش به حوزههای مختلف میتواند همهی ظرفیتها را بسیج کند. برای یک نظم ولایی قدرت بسیج دارد، قدرت استخدام تخصصهای مختلف را دارد و میتواند برای بسط و گسترش یک نظام دینی از همهی ظرفیتهای متخصصان استفاده کند لذا از این جهت بحث مردم سالاری دینی و بحث نظام ولایی را بنده طرح کردم. مقام معظم رهبری حدود 15 اصل نظم ولایی را برای مردم سالاری دینی مطرح میسازند.
 
آخرین بحثی که آنجا مطرح بود، «آیین سعادت» بود. همان طور که در مباحث قبلی اشاره شد اصولاً ویژگی فلسفهی اسلامی سعادت محوری است. نمیشود گفت که یک کسی فلسفهی سیاسی دارد ولی غایت مدار نیست. به تعبیر دیگر فیلسوفان امروز دو دسته هستند: فیلسوفان عملگرا مانند «کانت» و فیلسوفان غایتگرا که دنبال آرمانهای متعالی هستند، دنبال حیات طیبه، کمال، سعادت، خیرات و فضایل هستند. مقام معظم رهبری از جمله فیلسوفان غایتگرایی است که فلسفهاش جهتگیریهای آرمانی دارد یعنی هیچ مقولهای را ایشان طرح نمیکند که خود آن مقوله برای خودش باشد یعنی عدالت را برای عدالت نمیخواهد. عدالت درست است که خودش یک غایتی است اما همین غایت برای این است که انسانها به حیات طیبه برسند و به سعادت و کمال اخروی نایل شوند.
حکومت، قدرت، سیاست، قانون، امنیّت، دین و ... همهی اینها در فلسفهی سیاسی مقام معظم رهبری جهتگیریشان به سمت لغاءالله است، سمت حیات طیبه است. همه دنبال این هستند که انسان را خوشبخت کند، این انسان را متعالی میکند لذا فلسفهی سیاسی ایشان ایستا نیست بلکه دینامیک است به پیش برنده است یعنی انسانها را میخواهد از وضع موجود به وضع مطلوب ببرد لذا بنده یک مقایسهای به کار میبرم:
 
فیثاغورس که اولین کسی بود که خود را فیلسوف نامید، یک تشبیهی دارد؛ وی زندگی اجتماعی انسانها را به یک مسابقهای تشبیه کرده که سه گروه در آن شرکت دارند:
 
گروه اول) گروهی است که فقط برای شرکت در مسابقه حضور به عمل آورده است.
 
گروه دوم) کسانی هستند که جهت سودجویی و فروش بلیط مسابقات در آن حضور پیدا میکنند.
 
گروه سوم) گروهی است که برای تشویق و سرگرمی در آن حضور دارند.
 
فیثاغورس فیلسوفان را به گروه سوم تشبیه میکند که در واقع میتوانند از زاویهی دید یک بیننده و از بالا به جهان هستی بنگرند و دربارهی آن براساس این احاطه، قضاوت کنند.
 
اما مقام معظم رهبری تمام ابعاد زندگی بشری را به کاروانی تشبیه میکنند که دارای یک نقطهی آغاز حرکت و یک هدف عالی میباشد. به طوری که تمام آفرینش در پی این کاروان در حرکت است. ایشان همچنین دوران بین مبدأ آفرینش تا روز معاد و رستاخیز را به اردوگاه و پادگانی تشبه میکنند که به سوی آن هدف والای الهی حرکت میکند. (کل الینا راجعون) [سورهی الأنبیاء: 93]، ﴿وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ﴾ [سورهی النور: 42] و شکی در این نیست که سعادت هر انسانی در گرو شناخت این غایت و هدف است و اینکه بتواند رفتارهای اختیاری خود را با آن غایت، هماهنگ و هم صدا کند. 
 
نقش پیامبران، حکیمان و فیلسوفان در واقع روشنایی مسیر حرکت برای بشریّت جهت رسیدن به آن غایت متعالی است و به انسان یادآوری کنند که هر آن چه از نعمتهای خدا از آشکار و پنهان در اختیارش قرار گرفته تنها تجهیزات و امکاناتی بوده است برای یاری رساندن به وی در این سفر تا بتواند با استفاده از این امکانات راه خود را به سوی هدف نهایی با سهولت و راحتی بیشتری طی کند. بنابراین ملاحظه میشود که بین «فیلسوف سیاسی» در دیدگاه حضرت آیت الله خامنهای و «ناظر تماشاچی» از نظر فیثاغورس، تفاوت وجود دارد؛ و از نظر حضرت آیت الله خامنهای فیلسوف کسی است که در شخصیت خود دارای ویژگیها و خصوصیات زیر باشد:
 
اول) یک فیلسوف نباید تنها یک نظارهگر بیمسؤولیت باشد؛ بلکه وی یک انسان مسؤول، متعهد و دردمند است.
 
دوم) یک فیلسوف هرگز به مسایل واهی نمیپردازد؛ بلکه اندیشهی وی همواره همراه با حرکت اجتماع و در ارتباط مستقیم با آن است.
 
سوم) فلسفهی سیاسی بر اساس پایههای فکری و عقیدتی پایه ریزی شده است.
 
چهارم) فلسفهی سیاسی مبتنی بر مبانی آزادی و شجاعت در اندیشه و عمل تبلور مییابد.
 
پنجم) فیلسوف سیاسی در واقع یک منتقد و نظریّه پرداز و تولید کننده، میباشد.
 
ششم) فیلسوف سیاسی همواره در توشهی خود باید دارای یک حافظهی تاریخی فرهنگی باشد.
 
هفتم) فلسفهی سیاسی یک سامانهی منسجم و هماهنگ میباشد که هرگز تناقض را نمیپذیرد.
 
پس فیلسوفان کسانی هستند که هم راه را خودشان بلد هستند و هم نقششان این است که به مردم راه را آموزش دهند. مسیر را روشن و نورانی میکنند و با هدایتگری که در مسیر این قافله انجام میدهند مردم را زودتر به سمت مقصد پیش میبرند. بعد به اینها یاد میدهند که هیچ چیز برای شما ایستایی ندارد، همه ابزار هستند، همه توشه هستند، همه برای این است که شما زودتر به هدف برسید. اینجا فیلسوفان به انسانها میگویند که دست و پای شما، زندگی و وجود شما، همه ابزاری است برای اینکه شما زودتر به مقصد برسید و دل به این توشه و ابزار و به این وسایل نبندید، شما باید به مقصد برسید. بنابراین بنده بین این دو تا تشبیهی که دو فلسفهی سیاسی بیان میکنند، مقایسه کردم؛ یک فیلسوفی داریم که او تماشاچی نیست بلکه او جلوی کاروان حرکت میکند. او مسیر را مشخص میکند. او جامعه را به پیش میبرد. فلسفهی اول در واقع یک فلسفهی ایستا است یعنی نقش فیلسوف فقط شناخت مسایل است. وضع موجود را میخواهد تشخیص بدهد اما فیلسوفی که مقام معظم رهبری مطرح میکند دنبال وضع مطلوب است، دنبال شدن است نه دنبال بودن. لذا آیین سعادت را بنده از این منظر که مبتنی بر یک فلسفهی دینامیک است، مطرح کردم. مقولاتی مانند کمال در فلسفهی سیاسی اصلاً چیست؟ آیا کمال یک امر نسبی است یا یک امر مطلق؟ آیا در این دنیا کمال است یا کمال فقط در آخرت اتفاق میافتد؟ همین طور بحث سعادت و خوشبختی انسانها در زندگی سیاسی و اجتماعی به چیست؟ خود این، مقولهی مهمی است که فضایل مختلف علمی، معنوی و اخلاقی چه نفعی در فلسفهی سیاسی ایشان دارند.
 
بحث حیات طیبه را که از نقاط کلیدی بحث مقام معظم رهبری است و به نوعی این تکیه کلام ایشان است، در فلسفهی سیاسی ایشان نیز مطرح کردیم که این اصطلاح قرآنی است که معظم له بسیار زیاد راجع به آن بحث کردهاند و همچنین بحث «خیر» که کوتاهترین و کوتاه مدتترین آرمان غایی در فلسفهی ایشان است، از مجموعه بحثهایی است که بنده تحت عنوان آیین سعادت در اندیشهی ایشان مطرح کردم.
 
در مجموع در یک جمع بندی مختصر باید گفت فلسفهی سیاسی مقام معظم رهبری فلسفهی همان چیزی است که بنده در ترجمهای یک جملهای ازامام علی(علیهالسلام) خدمتان عرض میکنم. امام علی(علیهالسلام) راجع به پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: «طبیب دوار»، پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) همانند یک پزشک دوره گردی بود که هرگز در خانه نمینشست تا مریض بیاید سراغش بلکه میرفت دنبال مریضها، مرهم و دارویی که داشت هرجا نیاز بود آن را به کار میبرد. این فیلسوف هم اول؛ وضعیت را مشاهده میکند از نظام سیاسی بازسازی و ریشهیابی میکند و در نهایت تجویز میکند.
 
بنابراین شاهد این هستیم که فلسفهی سیاسی مقام معظم رهبری، انسان را از دور شدن از کوتاهترین و درستترین راه بین مبداء انسانی و مقصد الهی نجات داده و به یکه تازی مطلق تئوریهای وجودی بطلمیوس و کشیشهای کلیساهای قرون وسطی و همچنین دیدگاههای مادی مانند قراردادهای اجتماعی پایان میبخشد و میتوان ادعا کرد که این فلسفهی سیاسی توانسته موفقیت چشمگیر خود را در نقد افکار وجودی یونانیها و افکار الهی مسیحیها و تئوریهای سیاسی عقلانی اندیشمندان غربی نشان دهد. حضرت آیتالله خامنهای توانسته با الهام از آموزههای اسلام، پایه گذار نظریهی «انسان الهی»، «جامعهی الهی» و «نظام الهی» باشد به طوری که حقوق طبیعی جایگزین حقوق الهی نمیشوند بلکه با هم متحد و یکی میشوند.





نام(اختیاری):
ایمیل(اختیاری):
عدد مقابل را در کادر وارد کنید:
متن:

کانال تلگرام مفیدنیوز
کلیه حقوق محفوظ است. نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع ميباشد.