آرشیو نسخه های rss پیوندها تماس با ما درباره ما
مفیدنیوز
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلا                                                                           
صفحه اصلی | سیاسی | اجتماعی | فضای مجازی | اقتصادی | فرهنگ و هنر | معارف اسلامی | حماسه و مقاوت | ورزشی | بین الملل | علم و فناوری | تاریخ پنجشنبه ۳۰ فروردين ۱۴۰۳ rss
نسخه چاپی ارسال
دفتر مقام معظم رهبری
پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله نوری همدانی
پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت آیت الله مصباح یزدی
سایت اینترنتی حجه الاسلام والمسلمین جاودان
استاد قاسمیان
حجت الاسلام آقاتهرانی
پاتوق كتاب
شناخت رهبری
عصر شیعه
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی
صدای شیعه
عمارنامه
شبکه خبری قم
پاسخ به ۳ شبهه مهدی نصیری درباره فلسفه

پاسخ به ۳ شبهه مهدی نصیری درباره فلسفه


عبدالله عبداللهی


اخیراً بحث‌های جالبی میان آقای مهدی نصیری و حجت‌الاسلام والمسلمین محسن غرویان درباره فلسفه شکل گرفته که بعضاً شاهدیم مراکز علمی و پژوهشی را نیز در برخی موارد تحت‌الشعاع و تحت تأثیر قرار داده است.
آقای نصیری در این بحث‌ها فلسفه را به کل گمراه‌کننده و در تضاد با مکتب اهل بیت علیهم‌السلام معرفی و به شدت بر آن می‌تازد و از سوی دیگر حجت‌الاسلام والمسلمین غرویان در لباس حمایت از فلسفه و در مقام پاسخگویی به آقای نصیری برآمده است.
آقای نصیری در مباحثات و مناظراتی که با آقای غرویان دارد، معمولاً از سه مورد برای مقابله با فلسفه سود می‌جوید و آنها را دلایلی تزلزل‌ناپذیر بر گمراه‌کننده و مخالفت مکتب اهل بیت بودن فلسفه قلمداد می‌کند.
نخست اینکه آقای نصیری با ذکر عبارتی از یکی از عرفا «کلما فی الکون وهم او خیال او عکوس فی المرایا او ضلال» (هر وجودی در عالم، توهم و خیالی بیش نیست و یا عکس‌هایی در آینه‌ها و یا سایه‌هایی است)، عرفا و فلاسفه را به نفی محسوسات و واقعیات عینی در هستی متهم کرده و می‌گوید که فلاسفه می‌گویند هر چیزی در هستی یا وهم است، یا خیال یا عکسی در آینه و یا چیزهای مبهم و تاریک!
دوم اینکه آقای نصیری قائل بودن فلاسفه به «وحدت وجود» را نوعی شرک و همه‌چیزخداانگاری عنوان کرده و از این طریق هجمه‌ای سنگین به اصل فلسفه و تفلسف آورده و آن را در تضاد کامل با مکتب توحیدی اسلام معرفی می‌کند.
و سوم اینکه، آقای نصیری قائل بودن فلاسفه به قدیم بودن عالم را نیز از جمله مواردی می‌داند که به طور کامل مخالف مکتب اهل بیت است. آقای نصیری معتقد است که غیر از ذات اقدس اله، هیچ چیز قدیم نیست و ماسوی‌الله همه حادث هستند.

نگارنده این مطلب به هیچ وجه دستی بر فلسفه ندارد و تنها چند سال به مطالعه گهگاه منابع فلسفی و به‌خصوص کتاب‌های نوشته شده توسط علامه مصباح یزدی، آیت‌الله شهید مطهری و علامه طباطبایی پرداخته است، اما با تکیه ویژه بر مباحث فلسفی مطرح شده توسط علامه مصباح یزدی قصد دارد پاسخی مختصر و کوتاه به مباحث مطرح شده توسط استاد گرانقدر آقای نصیری داشته باشد.
پیش از پاسخگویی به ۳ مبحث مطرح شده توسط آقای نصیری، ذکر این نکته ضروری است که مهمترین اشتباه آقای نصیری این است که در برخی موارد اشتباهات یک یا چند فیلسوف و یا عارف را به کل فلسفه و عرفان تعمیم داده و مغالطه‌ای از جنس «تعیمم ناروا» را مرتکب می‌شود و یا اینکه آقای نصیری برداشت‌های اشتباه و نادرست خود از برخی متون فلسفی را به معنای نادرست و اشتباه بودن آن متون جا می‌زند؛ در حالی که به نظر می‌رسد بهتر آن بود ایشان قدری عمیق‌تر در این مباحث غور می‌کردند تا در وهله اول برداشت‌های اشتباه و نادرست خود را از این مباحث اصلاح کنند.

و اما بعد...
1- پاسخ به شبهه آقای نصیری درباره جمله برخی فلاسفه مبنی بر «کلما فی الکون وهم او خیال او عکوس فی المرایا»:
آقای نصیری با قرائت این جمله از برخی فلاسفه، فیلسوفان و به طور کل فلسفه را به انکار محسوسات عینی و واقعیت‌های خارجی در هستی متهم می‌کند. اما اشتباه ایشان در این مورد، به اطلاعات ناکافی در فلسفه و بخصوص مباحث مربوط به «تصورات» و «اقسام تصورات» مربوط می‌شود.
در ابتدا توضیحی درباره «تصور» در فلسفه و اقسام تصورات که برگرفته از کتاب آموزش فلسفه علامه مصباح یزدی است، ارائه کرده و پس از آن به توضیح اشتباه آقای نصیری در این باره می‌پردازیم.
«تصوّر در یک بخش‏بندی به دو قسم کلّی و جزئی، تقسیم می‏شود: تصوّر کلّی عبارتست از مفهومی که بتواند نمایشگر اشیاء یا اشخاص متعدّدی باشد مانند مفهوم انسان که بر میلیاردها فرد انسانی صدق می‏کند، و تصوّر جزئی عبارتست از صورت ذهنی که تنها نمایشگرِ یک موجود باشد مانند صورت ذهنی سقراط.
هر یک از تصوّرات کلّی و جزئی به اقسام دیگری منقسم می‏شوند که به توضیح مختصری پیرامون آنها می‏پردازیم:
تصوّرات حسّی: یعنی پدیده‏های ذهنی ساده‏ای که در اثر ارتباط اندام‌های حسّی با واقعیت‌های مادّی، حاصل می‏شود مانند صورت‌های مناظری که با چشم می‏بینیم یا صداهایی که با گوش می‏شنویم. بقاء اینگونه تصوّرات، منوط به بقاء ارتباط با خارج است و پس از قطع تماسّ با خارج در فاصله‌ی کوتاهی (مثلاً یک دهم ثانیه) از بین می‏رود.
تصوّرات خیالی: یعنی پدیده‏های ذهنی ساده و خاصّی که به دنبال تصوّرات حسّی و ارتباط با خارج، حاصل می‏شود ولی بقاء آنها منوط به بقاء ارتباط با خارج نیست، مانند صورت ذهنی منظره‌ باغی که حتّی بعد از بستن چشم، در ذهن ما باقی می‏ماند و ممکن است بعد از سالها به یاد آورده شود.
تصوّرات وهمی: بسیاری از فلاسفه، نوع دیگری برای تصوّرات جزئی ذکر کرده‏اند که مربوط به معانی جزئی است و به احساس عداوتی که بعضی از حیوانات از بعضی دیگر دارند مثال زده‏اند احساسی که موجب فرار آنها می‏شود و بعضی آنرا نسبت به مطلق معانی جزئیه و از جمله احساس محبّت و عداوت انسان هم توسعه داده‏اند.»
همانطور که ذکر شد، فلاسفه تصورات را به چند قسم «حسی»، «خیالی» و «وهمی» تقسیم بندی می‌کنند. گمان آقای نصیری این است که چون در جمله «کلما فی الکون وهم او خیال او عکوس فی المرایا او ضلال» ذکری درباره تصورات حسی به میان نیامده است، پس باید نتیجه بگیریم که فلاسفه هیچ اعتقادی به محسوسات و واقعیات عینی ندارند.

رفع شبهه:
همانگونه که در تعاریف فوق که برگرفته از کتاب آموزش فلسفه علامه مصباح یزدی است ذکر شد، تصور حسی آن پدیده‌های ذهنی هستند که در اثر ارتباط اندامهای حسی با واقعیت‌های مادی حاصل می‌شوند و تصورات خیالی پدیده‌های ذهنی هستند که به دنبال همان تصورات حسی و ارتباط با خارج حاصل می‌شود ولی بقای آنها منوط به بقاء ارتباط با خارج نیست. این تعریف دقیق و عالمانه علامه مصباح یزدی به وضوح مشخص می‌کند که وقتی سخن از خیال می‌کنیم، این خیال قطعاً باید مسبوق به یک تصور حسی باشد. یعنی اگر پدیده‌ای ذهنی در اثر تصور حسی شکل نگرفته باشد، به هیچ وجه «خیال» شکل نمی‌گیرد. لذا وقتی در جمله «کلما فی الکون وهم او خیال ...» از خیال سخن گفته می‌شود، قطعاً‌ تصورات حسی و واقعیات عینی پذیرفته شده است؛ چراکه تا وقتی تصورات حسی و واقعیات و پدیده‌های مادی مورد قبول نباشد، تصورات خیالی نیز به وجود نخواهد آمد.

2- آقای نصیری بر اثر اشتباه بزرگ در برداشت از مفهوم «وحدت وجود»، فلاسفه را متهم به همه‌خداانگاری می‌کند و می‌گوید که فلاسفه معتقدند فقط یک وجود در دنیا وجود دارد و نعوذبالله فلاسفه معتقدند سنگ هم همان خداست. یا نعوذبالله حمار هم خداست!!!
اشتباه بزرگ نصیری درباره وحدت وجود از جنس همان اشتباهات بزرگ «برخی» فلاسفه در تبیین مفهوم وحدت وجود است؛ آنجا که برخی فلاسفه همانند آقای مهدی نصیری ضدفلسفه، حکمی که درباره مفاهیم کلی مطرح می‌شود را به مصداق هم سرایت می‌دهند و همین امر موجب بروز اشتباهات بعضاً جبران‌ناپذیر نیز می‌شود.

رفع شبهه: در این باره نیز رجوع به متون فلسفی علامه مصباح یزدی گره‌گشا و رفع کننده این شبهه بزرگ است. ایشان در بخشی از کتاب آموزش فلسفه خود که سال‌ها پیش نگاشته شده، با تأکید بر اینکه این اشتباه بزرگ ناشی از خلط بین مفهوم و مصداق است، توضیحات بسیار خوبی در این باره می‌دهند.
لبّ کلام علامه مصباح یزدی در توضیحاتشان بر این امر مبتنی است که این اشتباه امثال آقای نصیری از آنجا ناشی می‌شود که این دوستان وقتی درباره وحدت «مفهوم وجود» صحبت می‌شود، آن را به «مصداق‌های وجود» نیز تعمیم می‌دهند و می‌گویند فلاسفه مدعی‌اند که فقط یک «مصداق وجود» در هستی وجود دارد و همه مصادیق وجود واحد هستند! یعنی خدا همان سنگ است، سنگ همان خداست، زید همان خداست، خدا همان زید است و به کل هر چه در هستی می‌بینیم همان خدا هستند! پس به تعداد «مصادیق وجود» خدا داریم!!!
برای رفع کامل این شبهه، این بخش از کتاب علامه مصباح یزدی عیناً در ذیل می‌آید:
«یکی دیگر از مباحثی که پیرامون مفهوم وجود، مطرح شده این است که آیا وجود به معنای واحدی بر همه‌ی موجودات، حمل می‏شود و به اصطلاح مشترک معنوی است‏یا اینکه دارای معانی متعدّدی می‏باشد و از قبیل مشترکات لفظی است؟
منشأ این بحث از آنجاست که گروهی از متکلّمین پنداشته‏اند که وجود را به معنایی که به مخلوقات، نسبت داده می‏شود نمی‏توان به خدای متعال نسبت داد. از اینروی بعضی گفته‏اند که وجود به هر چیزی نسبت داده شود معنای همان چیز را خواهد داشت، مثلاً در مورد انسان، معنای انسان را دارد و در مورد درخت، معنای درخت را. و بعضی دیگر برای آن، دو معنی قائل شده‏اند: یکی مخصوص خدای متعال، و دیگری مشترک بین همه‌ی مخلوقات.
خاستگاه این شبهه، خلط بین ویژگیهای مفهوم و مصداق است،‏ یعنی آنچه در مورد خدای متعال، قابل مقایسه با مخلوقات نیست مصداق وجود است نه مفهوم آن. و اختلاف در مصادیق، موجب اختلاف در مفهوم نمی‏شود.
و می‏توان خاستگاه آنرا خلط بین مفاهیم ماهوی و فلسفی دانست به این تقریر: هنگامی وحدت مفهوم، نشانه‌ی ماهیّت مشترک بین مصادیق است که از قبیل مفاهیم ماهوی باشد ولی مفهوم وجود از قبیل مفاهیم فلسفی است و وحدت آن فقط نشانه‌ی وحدت حیثیّتی است که عقل برای انتزاع آن در نظر می‏گیرد و آن عبارت است از حیثیّت طرد عدم.
فلاسفه‌ اسلامی در مقام ردّ قول اوّل، بیاناتی ایراد کرده‏اند از جمله آنکه: اگر وجود بر هر چیزی که حمل می‏شد معنای همان موضوع را می‏داشت لازمه‏اش این بود که حمل در هلیّات بسیطه که از قبیل حمل شایع است به حمل اوّلی و بدیهی برگردد. و نیز شناخت موضوع و محمول آنها یکسان باشد به طوری که اگر کسی معنای موضوع را ندانست معنای محمول را هم نفهمد.
و برای ردّ قول دوم بیانی دارند که حاصلش این است: اگر معنای وجود در مورد خدای متعال، غیر از معنای آن در مورد ممکنات می‏بود لازمه‏اش این بود که نقیض معنای هر یک بر دیگری منطبق گردد زیرا هیچ چیزی نیست که یکی از نقیضین بر آن، صدق نکند مثلاً هر چیزی یا «انسان» است و یا «لا انسان». و نقیض معنای وجود در ممکنات، عدم است. حال اگر وجود به همین معنای مقابل عدم به خدا نسبت داده نشود باید نقیض آن (عدم) به آفریدگار نسبت داده شود و وجودی که به او نسبت داده می‏شود در واقع از مصادیق عدم باشد!
به هر حال، کسی که ذهنش با چنان شبهه‏ای مشوب نشده باشد تردیدی نخواهد داشت که واژه‌ی وجود و هستی در همه‌ی موارد به یک معنی به کار می‏رود، و لازمه‌ی وحدت مفهوم وجود این نیست که همه‌ی موجودات، دارای ماهیّت مشترکی باشند.»

3- و اما سومین مبحثی که منجر به تاختن آقای مهدی نصیری به فلسفه می‌شود، اعتقاد قاطبه فلاسفه به حدوث عالم است. آقای نصیری به طور تلویحی می‌گوید که این اعتقاد فلاسفه مثلاً به نفی مخلوقیت عالم ختم می‌شود. آقای نصیری همپای بسیاری از متکلمین معتقدند که ماسوی‌الله همه چیز حادث است و هیچ چیز نیست که قدیم باشد.

رفع شبهه: جدای از توضیحات مبسوطی که در خصوص این شبهه آقای نصیری می‌توان از منابع فلسفی استخراج کرد، چند پاسخ ساده و به اصطلاح دم‌دستی نیز برای این موضوع وجود دارد که تنها به ذکر آنها بسنده می‌کنیم و از ذکر توضیحاتی درباره اینکه اصلاً حدوثات چند قسم دارند و حدوث و  قدوم ذاتی چیست، حدودث و قدوم زمانی چیست و ... و اینکه آنچه درباره قدیم بودن عالم گفته می‌شود، در کدام قسم می‌گنجد خودداری می‌کنیم.
اول اینکه؛ آقای نصیری مدعی است که اهل بیت(ع) معتقدند فقط یک قدیم وجود دارد و آنهم ذات باری تعالی است و ماسوای او همه حادثند!
آقای نصیری قطعاً می‌دانند که دعای جوشن کبیره جزء ادعیه‌ای است که از جانب ائمه معصومین به ما رسیده است و در آن یکی از صفات خداوند را «اقدم من کل قدیم» ذکر کرده است. اگر فقط یک قدیم وجود دارد، معنی اقدم من کل قدیم چیست؟
دوم اینکه؛ آقای نصیری قطعاً می‌دانند که صفات خدا عین ذات خدا هستند. و یکی از این صفات خداوند، خالقیت اوست. اگر بگوئیم هستی و عالم قدیم نیست، یعنی زمانی بوده است که هستی و عالم نبوده است! اگر اینگونه باشد باید بپذیریم که زمانی بوده است که خداوند خالق نبوده است! آیا آقای نصیری این را می‌پذیرند؟
سوم اینکه؛ آقای نصیری گمان می‌کنند اگر بگوئیم عالم هم مانند ذات اقدس اله، قدیم است، بدین معنی است که عالم مخلوق خداوند نیست چون از ازل همراه خدا بوده است؛ این نیز جزء مغالطات آقای نصیری و همفکران ایشان است. و در این مورد برخی فلاسفه من‌جمله آیت‌الله شهید مطهری خورشید و نور خورشید را مثال می‌زنند و می‌گویند از وقتی خورشید بوده، نور از خورشید نیز ساطع می‌شده است. با یک مسامحه، خداوند و عالم را نیز می‌توان همینگونه تشبیه کرد؛ یعنی خداوند را به خورشید و عالم را به نور خورشید. نور خورشید از وقتی که خورشید بوده، وجود داشته اما وجودش را از خورشید گرفته است و با همین تشبیه می‌توان گفت که عالم و هستی نیز همپای خداوند وجود داشته اما مخلوق خداوند است و وجودش را از خدا گرفته است.
 
در نهایت ذکر این نکته ضروری است که فلسفه از جمله دروسی است که باید از اساتید برجسته این علم آموخت،‌ چرا که وجود اشتراکات لفظی فراوان و همچنین اشتباهات ظریف برخی فلاسفه منجر به آن می‌شود که یک دانشجوی فلسفه، به کل از راه اصلی منحرف شده و این خشت کج تا ثریا کج برود. از این روی این نگارنده حقیر که مجدداً تکرار می‌کند هیچ دستی بر فلسفه ندارد و فقط دانش‌آموز این حوزه است، توصیه می‌کند که آقای نصیری نیز متون درسی بزرگان این علم من‌جمله متون علامه مصباح یزدی، علامه طباطبایی، علامه جوادی آملی، استاد شهید آیت‌الله مطهری را که به صورت گسترده در دسترس علاقمندان هستند را مطالعه و شبهات خود را رفع کنند و اشتباهات یک یا چند فیلسوف را به معنای ضاله بودن فلسفه قلمداد نکنند.

نام: برهان نیوز   تاریخ: ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۱
با سلام

لطفا وبدون تعصب این جملات را بخوانید وبه همین ایمیل نظرخود را بدهید

1-عرفان ناب هرگز براي فيض خداوند سهمي از بود قائل نيست... حمل حقيقت و رقيقت پديد آمد كه با آن دو قضيه ايجاب و سلب «بسيط الحقيقة كل الأشياء، و ليس بشي‏ء منها» بدون تناقض مورد قبول قرار گرفت؛ ليكن معناي حمل حقيقت و رقيقت در حكمت متعاليه بين وجود ضعيف (معلول) و وجود قوي (علت) تنظيم مي‏گردد و در عرفان بين «نمود» كه ضعيف و رقيق است و بين «بود» كه قوي و حقيق است برقرار خواهد شد، و از اين باب اتحاد ظاهر و مظهر كه مصحّح هوهويت و حمل عرفاني است فراهم مي‏شود؛ يعني آن هويت مطلق عين مظاهر خودش است و عين هيچ يك از آن‏ها نيست، بدون تناقض، زيرا حمل درموجبه و سالبه به يك حدّ نيست."


2-در قبال آن اطلاق ذاتي و عدم تناهي، مجالي براي تصور صحيح هستي ديگر اعم از محدود و نامحدود نخواهد بود

3-در عرفانْ، جهان نسبت به واجب تعالي نه وجود رابطي دارد مانند عرض و نه وجود رابط دارد مانند حرف و اصرار صدرالمتألّهين(قدس‌سره) سودي ندارد، زيرا بر اساس وحدت شخصي وجود تنها مصداقي كه براي مفهوم وجود است همانا واجب است كه مستقل مي‏باشد و هرگز مصداق ديگري براي او نيست؛ خواه نفسي، خواه رابطي و خواه رابط، زيرا تشكيك به ظهور در مظاهرِ وجود بازمي‏گردد نه به خود وجود


نام(اختیاری):
ایمیل(اختیاری):
عدد مقابل را در کادر وارد کنید:
متن:

کانال تلگرام مفیدنیوز
کلیه حقوق محفوظ است. نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع ميباشد.