آرشیو نسخه های rss پیوندها تماس با ما درباره ما
مفیدنیوز
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلا                                                                           
صفحه اصلی | سیاسی | اجتماعی | فضای مجازی | اقتصادی | فرهنگ و هنر | معارف اسلامی | حماسه و مقاوت | ورزشی | بین الملل | علم و فناوری | تاریخ دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ rss
نسخه چاپی ارسال
دفتر مقام معظم رهبری
پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله نوری همدانی
پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت آیت الله مصباح یزدی
سایت اینترنتی حجه الاسلام والمسلمین جاودان
استاد قاسمیان
حجت الاسلام آقاتهرانی
پاتوق كتاب
شناخت رهبری
عصر شیعه
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی
صدای شیعه
عمارنامه
شبکه خبری قم
چه کسی بر موج بیداری اسلامی سوار خواهد ماند؟ (بخش اول)

چه کسی بر موج بیداری اسلامی سوار خواهد ماند؟ (بخش اول)


به قلم وحید خاوه ای :: پس از شکست استکبار و اسراییل در هجمه گسترده علیه ایران و برپایی فتنه بی­سابقه در کشور، امریکا مشغول نوسازی برنامه های خود بود که ناگاه، دولت تونس در پی اعتراضات مردمی سقوط کرد. این سقوط، که به آنفولانزای تونسی مشهور شد، آغازگر موج بیداری اسلامی در منطقه شد. کشورهای مختلف عربی، هر کدام به نحوی درگیر این مسئله شدند و حتی این موج به ساحل اروپا رسید.// اختصاصی

تاریخ: ۱ تير ۱۳۹۰

پس از شکست استکبار و اسراییل در هجمه گسترده علیه ایران و برپایی فتنه بی­سابقه در کشور، امریکا مشغول نوسازی برنامه های خود بود که ناگاه، دولت تونس در پی اعتراضات مردمی سقوط کرد. این سقوط، که به آنفولانزای تونسی مشهور شد، آغازگر موج بیداری اسلامی در منطقه شد. کشورهای مختلف عربی، هر کدام به نحوی درگیر این مسئله شدند و حتی این موج به ساحل اروپا رسید.

برای شناخت تغییر و تحولات منطقه، رویکرد صحیح آن است که تحولات در کشورهای عربی را بصورت یک بسته کامل تحلیل کرد. تحلیل تحولات لیبی، بدون در نظر گرفتن تحولات مصر و سودان بی معنی است، همانطور که بررسی شرایط یمن و بحرین، بدون مطالعه عربستان و قطر خطاست. گرچه برای درک اولیه از شرایط، تحلیل تک تک کشورها، ممکن است تا حدودی مفید باشد.

همزمانی قیامهای کشورهای عربی را باید در مهیا شدن فضایی برای سرباز شدن یک عقده اجتماعی عنوان نمود. این همزمانی، صرفا یک پدیده است و چندان نمی­توان برای آن امتیاز استراتژیکی در نظر گرفت. البته این همزمانی کارکردهای مفیدی برای انقلابها داشته و باعث شده، چشم جهان به تحولات کشورهای عربی معطوف شود و ملتها از حمایت یکدیگر در مبارزه با استبداد برخوردار باشند. همینجا لازم بذکر است عنوان شود که کوششهای فراوانی برای انحراف خواسته انقلابیون مطرح شده است. بسیاری سعی کرده­اند انقلابهای عربی را صرفا ضد استبدادی معرفی کنند. در حالیکه باید توجه داشت که دیکتاتوری جاری در کشورهای عربی زاییده عدم توجه به خواسته­های مردم در وجوه مشترکی است که سرسختی و عدم تمکین حکومتها به آن امروز در در لباس مبارزه با دیکتاتوری ظهور کرده است. وجوه اشتراکی را که فروخوردن آن در طی سه دهه، مردم امروز کشورهای عربی را به قیام مجبور ساخته، می توان در چند نکته اصلی خلاصه کرد:

1-      اسلام گرایی و تقاضای عمومی برای پیاده شدن احکام اسلامی،

2-      دموکراسی خواهی برابر حاکمیتهایی که عمدتا در اختیار یک گروه نظامی است و بصورت هزار فامیلی اداره می­شود.

3-      عدالتخواهی و اعتراض به اشرافیت خاندان حکومتی، در حالیکه مردم با فقر و تبعیض دست و پنجه نرم می­کنند.

4-      حقارت زدایی در مسئله فلسطین و برچیدن توسعه ارتباطات آشکار و پنهان رژیمهای عربی با رژیم صهیونیستی،

البته علاوه بر این می­توان بر نکات دیگری نیز اشاره کرد، مانند مبارزه با تبعیضهای قومی و مذهبی، درخواست آزادیهای اجتماعی و نظایر آن که توسعه شبکه­های ارتباطی و دستیابی سریع به اخبار و اطلاعات و رسانه­ها در شدت بخشیدن به این نکات نقش بسزایی داشته است.

با این تفاسیر، چنین قیامهایی باید مورد حمایت سایر کشورها باشد. گمان می­رفت کشورهایی مانند امریکا، گرچه شریک سیاسی و اقتصادی دیکتاتورها بوده، بواسطه آنکه همراهی با دیکتاتورها را برای وجهه دموکراسی طلب خود مضر می­داند، از قیامهای مردمی حمایت کند. اما گذشت چند روز از قیام مردم مصر، این حمایت را به ابتدا به دعوت به گفتگو و سپس به مخالفت عملی(در عین حمایت ظاهری) مبدل کرد. ماجرای پر رمز و راز حذف مبارک این تغییر استراتژی را هویدا کرد. علت این چرخش چه بود؟ چرای امریکا حاضر شد از ژست دوستی با ملتها دست بردارد و در شرایط سخت اجتماعی کشورهای اعراب، هم­پیمان دیکتاتورها بماند؟ چرا امریکا سراغ پروژه تغییرات آرام نرفت؟ و چندین پرسش دیگر.

پاسخ را باید در این نکته جستجو نمود که با بالاگرفتن اعتراضات در مصر، اسراییل و امریکا، ناگهان خود را در مواجهه با یک خطر بسیار بزرگ و گرانتر از حذف همپیمانان منطقه­ای مشاهده کردند. در حقیقت تحولات مصر، ترس و وحشت بزرگی را به آنان تحمیل کرد. سردرگمی و اعوجاجاتی که در اظهارنظر روزهای ابتدایی مسئولان امریکایی و اسراییلی مشاهده شد، از همین ترس ناشی می­شد. این ترس ابتدا در نگرانی از تداوم پیمان کمپ دیوید، رفع محاصره غزه، و کمرنگ شدن جایگاه امریکا در منطقه بود، اما نگاه واقع بینانه، نگرانی از اتحاد تنگاتنگ ملتهای منطقه و قیام همگانی اعراب و مسلمانان برای بلعیدن غده سرطانی صهیونیستی و از بین رفتن اسراییل را هشدار می­داد. سیاستی که سه دهه قبل توسط خمینی کبیر، اعلام شده بود و اینک زمینه تحقق آن فراهم بود.

امریکا و اسراییل برای مقابله با موج بیداری، گزینه­های مختلفی را پیش روی خود داشتند، پشتیبانی از انقلابها و شریک مردم شدن، نفوذ در صفوف انقلابیون، ایجاد درگیریهای مرزی، تشویق به جایگزینی حاکمان، حمایت از توسعه دموکراسی در کشورهای عربی و مانند آن، اما هیچکدام آن را انجام ندادند.

درگیری مرزی به دو دلیل توجیه پذیر نبود. امریکا نمی توانست در حالیکه مشغول بحرانهای نظامی خود در عراق و افغانستان است، مدیریت بر جنگ در نقطه دیگری را اعمال نماید. ورود نظامی به لیبی موید این مطلب بود. سرعت عمل در جنگ علیه قذافی، گرچه ممکن بود، ولی بدلیل آنکه ورود ناتو به لیبی نشان داد، بروز یک جنگ، در شرایط فعلی کنترل پذیر نیست، تقریبا متوقف و اکنون به ایجاد تعادل نظامی بین طرفین محدود گردیده است. البته این را هم باید اضافه نمود که کشورهایی که درگیر اعتراضات مدنی داخلی هستند، باید با مسایل بسیار حادی برای جنگ تحریک شوند که چنین شرایطی در طرفین کشورهای منطقه وجود ندارد.  

اساسا حمایت از انقلابها و ترویج دموکراسی در کشورهای عربی مطلوب جبهه استکبار نخواهد بود. علت آن را باید در این جست که حمایت از انقلاب، انقلاب در دیگر کشورهای عربی و حتی برخی مناطق بحران زده امریکا را منجر خواهد شد. اضافه شود آنکه، امریکا انقلابیگری در منطقه را عامل تضعیف جبهه اسراییل و تقویت اسلامگرایی می­شمارد.

نفوذ در صف انقلابیون نیز یک پروژه کوتاه مدت نیست، که بتوان بر اساس آن نسخه­ای برای انقلابهای عربی پیچید.  البته این بدان معنا نیست که چنین ترفندی مسکوت است. می­توان اذعان داشت بموازات برنامه­های دیگر، این سیاست موزیانه بعنوان سیاست درجه دو در حال پیگیری است.

به نظر می رسد امریکا به دنبال تغییر حاکمیت در کشورهای عربی نیست. حتی در سوریه! این سیاست در سالهای گذشته یکبار در عراق آزموده شد و شکست سختی برای آنان به همراه داشت. عراق با وجود اختلافات اساسی میان سه طایفه بزرگ شیعه، سنی و کرد، به هر ترتیب توانست دولت مورد نظر ملت خود را بر سر کار آورد و امریکا را تا پایان ۲۰۱۱ مجبور به ترک خاک خود کند. لذا مطمئنا جایگزینهای قذافی، اسد، عبدالله صالح، آل خلیفه و مبارک، که باید از معارضین باشند، ضد امریکایی تر و ضد اسراییلی تر از گزینه های موجود هستند. پیگیری نشدن این سیاست دلیل دیگری هم دارد. تقریبا در هیچ یک از انقلابها، جز بحرین، رهبری وجود ندارد. در مصر هم فقط یک شورای رهبری توافقی تشکیل شد. در حقیقت، انقلابهای بی سر، توانی برای تولید جایگزین حاکم جانشین ندارند. لذا از آنجا که آمریکا از عدم رهبری در جوامع مذکور مطمئن است، سیاست خود را بر مدیریت جایگزینها بنا نساخته است و از این خلا حاکمیتی برای خرید وقت استفاده می­کند.

به همین دلایل، ترجیح داده شد از یک پروژه انحرافی و کسالت آور استفاده کنند. از آنجا که موج بیداری اخیر، خارج از تصور سرویسهای اطلاعاتی استکبار رقم خورد، امریکا ابتدائا نیازمند وقت برای تمرکز و برنامه­ریزی دقیقتر، مبتنی بر منافع استراتژیک خود بود. از این رو، از میانه انقلاب دوم، یک پروژه های امریکایی-اسراییلی کلید خورد. ایجاد بحران در امنیت ملی کشورهای عربی و ارایه تصویری از نزاع و جنگ داخلی طولانی مدت بین اعراب. در لیبی، محور بنغازی-طرابلس فعال گردید. در یمن، محور تعز-صنعا و در سوریه محور درعا-دمشق مورد نظر قرار گرفت.

نشانه های این انحراف را می­توان در موارد زیر بیان داشت:

1-      سوق دادن اعتراضات مدنی به اعتراضهای مسلحانه،

2-      خلق و بزرگنمایی پروژه تقسیم کشورها و تهدید خودمختاری و استقلال طلبی قومیتها،

3-      محور قرار دادن شهرهای غیر از پایتخت به اعتراضات،

4-      ایجاد درگیریهای بین مردم،

5-      آواره سازی و رسانه­ای کردن گزارش پناهندگی مردم جنگزده به کشورهای مجاور،

شاهد دیگر آن است که از سوی دیگر می بینیم که در انقلابهای عربی، امریکا روی جایگزینها مانور نمی دهد. گرچه مدتی به شورای انتقالی انقلاب لیبی، بها دادند، اما رفت و آمدها نشان داد شورای انتقالی اگر واقعی باشد، نمی تواند طرف امریکا باشد و اگر ساخته امریکا باشد، مردم از آن رویگردانی می­کنند. در این شرایط، امریکا مصمم است بجای جایگزینی قدرتها، تضعیف کشورها را دستورالعمل خود قرار دهد.



نام(اختیاری):
ایمیل(اختیاری):
عدد مقابل را در کادر وارد کنید:
متن:

کانال تلگرام مفیدنیوز
کلیه حقوق محفوظ است. نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع ميباشد.