روايت مادر شهيدان جنيدي از ديدار سرزده رهبر انقلاب
مادر شهيدان جنيدي با بيان اينكه خانواده شهدا بايد همواره دنبالهرو آرمانهاي شهدايشان باشند، گفت: خانواده شهدا نبايد دست از تبعيت از ولايت برندارند. ما نيز آمادهايم تا جان و آبرويمان را در راه دفاع از ولايت فدا كنيم.
بتول جنيدي در گفتوگو با خبرنگار ايثار و شهادت باشگاه خبري فارس «توانا» اظهار داشت: حضرت آقا ساعت 18 روز گذشته به منزل ما تشريف آوردند و به درخواست بنده به منزل شهيد عبدالحميد جنيدي رفتند تا حضور ايشان تسلاي دل مادر و خانواده داغدار نصرالله جنيدي تنها فرزند پسر شهيد باشد. آقا نيز، بسيار شهداي جنيدي را مورد تفقد و لطف قرار دادند و خاطرات آشنايي خانواده ما و زمان شهادت همه فرزندان را يكي يكي يادآوري كردند.
وي درخصوص نحوه آشنايي مرحوم حجتالاسلام جنيدي با رهبر معظم انقلاب افزود: معمولاً روحانيها وقتي با هم آشنا ميشوند يا در جلسات درس است يا هم مباحثه و همشهري هستند؛ اما مرحوم جنيدي با هيچيك از اين شيوهها با رهبر انقلاب آشنا نشدند؛ بلكه در سال 67 در دوران رياست جمهوري آقاي خامنهاي، مرحوم جنيدي امام جمعه رودسر از توابع گيلان بودند كه از اهالي گيلان 2 اتوبوس را براي ديدار با حضرت آقا راهي تهران كردند؛ چون ما اصالتاً پيشوايي هستيم، دوتا اتوبوس هم از پيشوا براي ديدار با آقاي خامنهاي آمدند.
مادر شهيدان جنيدي ادامه داد: وقتي خدمت ايشان شرفياب شديم، پيش از حضور آقا در ميان جمعيت، حاج آقاي ما را صدا زدند و به طبقه بالا بردند، وقتي آقا تشريف آورند بلافاصله دست حاج آقا جنيدي را بوسيدند؛ اين صحنه براي ما بسيار عجيب بود؛ چون آقاي خامنهاي با آقاي جنيدي هيچ آشنايي نداشتند. بعد از اين ديدار هم اعلام كردند كه خانواده حاج آقا جنيدي اجازه ديدار خصوصي با آقا را دارند. اما حكمت آن رفتار حضرت آقا براي ما مشخص نشد.
حاجخانم جنيدي اظهار داشت: در سال 77 كه همسرم بيمار شدند، ما از گيلان به پيشوا آمديم و حضرت آقا براي عيادت همسرم به منزل ما تشريف آوردند؛ آقا بسيار ناراحت بودند و فرمودند كه يك هفته است كه «من ميخواهم به عيادت حاجآقا بيايم اما بچهها امروز و فردا ميكنند؛ ديگر گفتم اگر امروز آمديد كه هيچ، وگرنه خودم ميروم»؛ ايشان در اين ديدار بسيار خانواده را مورد لطف قرار دادند و گفتند كه «نگران نباشيد، حاج آقا هيچ ناراحتي ندارند، شما نارحت هستيد كه پرستاريد»؛ و حاج آقا دو روز بعد از اين ديدار به رحمت خدا رفتند.
جنبدي افزود: سال 79 فرزندم عبدالحميد كه جانباز شيميايي و موجگرفته جنگ بود به شهادت رسيد، حضرت آقا به منزل ما تشريف آوردند كه به درخواست بنده به منزل شهيد كه نزديك منزل ما است، تشريف بردند؛ و در ضمن صحبتهاشان فرمودند «در سال 66 يا 67 (دقيقاً خاطرم نيست) وقتي مرحوم حاج آقاي جنيدي به ديدار ما آمدند من در ميان جمعيت نگاه ميكردم و ديدم اين وجهه، وجهه ديگري است و بياختيار دستش را بوسيدم»؛ هريار كه ما با خانواده به ديدار آقا ميرفتيم ايشان مانند كبوتري كه بال بگشايد، حاج آقا را در آغوش ميگرفتند و از ايشان با عنوان «جنيدي خودمان» ياد ميكردند كه حاكي از ارتباط معنوي حضرت آقا با حاج آقا جنيدي بود.
وي اظهار داشت: بعد از فوت نصرالله فرزند شهيد عبدالحميد، دو شب از آقا امام زمام (عج) خواستم كه ديدار آقا را قسمت ما بفرمايد و ميگفتم «آقاجان، ميدانم ايشان خيلي سرشان شلوغ است و دلم هم نميخواهد وقت ايشان را بگيرم؛ اما چشم ما را به جمال ايشان روشن كن»؛ كه شب سوم يعني ديشب حضرت آقا به منزل ما تشريف آوردند.
مادر شهيدان جنيدي گفت: البته دو شب پيش هم خواب ديدم كه مرحوم جنيدي در اتاق نشسته كه يك سيد نوراني از در خانه وارد شدند؛ آقاي ما گفتند ظرف ميوه در اتاق من آماده باشد كه مهمان ميآيد من مزاحم شما نشوم؛ وقتي هم حضرت آقا تشريف آوردند فرمودند كه «سه روز است ميگويم برنامهاي فراهم شود تا به ديدار شما بياييم اما مهيا نميشود».
جنيدي در خصوص فرزندان شهيدش نيز گفت: نصرالله سومين فرزند من و نخستين شهيد خانواده بود كه 20 سال داشت و وقتي جنگ آغاز شد خواب و خوراك نداشت؛ وقتي از مدرسه ميآمد و سفره پهن ميشد دور سفره ميگشت و گريه ميكرد؛ پدرش ميگفت «همه ميرويم شما ناراحت نباش»؛ نصرالله هم با گريه ميگفت «آقاجان كجا ميرويم، دشمن دارد به تهران ميآيد آنوقت ما بنشينيم غذا بخوريم و به فكر خودمان باشيم»؛ بعد از آن فوراً به تهران آمد و دوره جنگهاي چريكي را ديد و در گروه شهيد چمران بود كه در كنار كرخه به شهادت رسيد. پيكر نصرااله را 55 روز بعد از شهادتش به خانه آوردند.
وي بيان داشت: شهيد دوم خانواده، آخرين پسرم رضا بود، كه در سپاه پذيرفته شد و 40 روز در منجيل آموزش ديد؛ گفتم مادر پدر و برادرهايت در جنوب هستند شما هم سعي كن به جنوب بروي؛ گفت «نميخواهم به هتل بروم بلكه ميخواهم بجنگم»؛ به همين دليل به غرب رفت و در پاكسازي روستاهاي مريوان به شهادت رسيد. بعد از شهادتش كردهاي ضدانقلاب 20 هزار تومان پول خواستند تا پيكر رضا را به ما تحويل دهند؛ من هم به بچههاي سپاه پيغام دادم كه بگوييد «به شما پول بدهم كه باز اسلحه جور كنيد و عزيزهاي ديگرمان را بكشيد. بچه من مال شما» كه بعد از 13 ماه در سال 63 در مرحله پاكسازي كه رزمندگان كرد مسلمان انجام دادند پيكر رضا را آوردند در حالي كه چند پاره استخوان و بادگير و پلاكش بيشتر نبود.
*آقا فرمودند؛ در پس ناراحتيها اجر عظيمي نهفته است
همسر مرحوم حجتالاسلام جنيدي گفت: محمد هم در آغوش برادرش در جزيره مجنون به شهادت رسيد كه 14 سال پيكرش مفقود بود؛ حاجعبدالحميد هم در همين منطقه شيميايي ميشود و بعد از شهادت محمد دچار موجگرفتگي هم ميشود. و در سال 88 به شهادت ميرسد؛ حضرت آقا بعد از شهادت عبدالحميد وقتي به خانه ما تشريف آوردند، فرمودند «ايشان اگر مقامش از شهداي ديگر شما بيشتر نباشد، كمتر نيست؛ چون خودش را مطرح نكرد و به دنبال درمانهاي ديگر نبود» و فرمودند «من حميد را از ته دل دوست ميداشتم» كه اين فرموده ايشان را زير عكس عبدالحميد نوشتيم.
وي گفت: ديروز هم كه حضرت آقا تشريف آوردند از ايشان خواستم تا نوشتهاي را زير عكس آقا نصرالله بنويسند كه آرامش قلب خانواده باشد؛ ايشان هم نوشتند «بسماللهالرحمن الرحيم؛ خداوند متعال رحمت و فضل خود را بر خانواده شاكر و پرگذشت و با اخلاص جنيدي روزافزون فرمايد؛ درجات مرحوم حجتالاسلام جنيدي و فرزندان شهيدش و جوان عزيز تازه درگذشته را متعالي سازد و به بانوي محترم جنيدي و ديگر بازماندگان صبر و سكينه عنايت كند» و دائم ميفرمودند «ما ناراحتيم اما در پس پرده اين ناراحتيها اجر عظيمي نهفته است».
جنيدي با بيان اينكه خانواده شهدا بايد همواره دنبالهرو آرمانهاي شهدايشان باشند؛ گفت: خانواده شهدا نبايد دست از تبعيت از ولايت برندارند. ما نيز آمادهايم تا جان و آبرويمان را در راه دفاع از ولايت فدا كنيم؛ نوه من نصرالله كه به رحمت خدا رفت، بسيار دلباخته و شيفته حضرت آقا بود و ميگفت كه «مادر نه يك قدم عقب و نه يك قدم جلو، بايد دقيقاً ولايتمدار باشيم». او بسيار دوست داشت كه آقا را از نزديك زيارت كند.
مادر شهيدان جنيدي گفت: او اين شيوه زندگي را از پدر شهيدش آموخته بود كه در وصيتنامهاش نوشت «ولايت فقيه يعني همه حكمها از او صادر ميشود؛ او فوق قانون است اگر گفت نفس نكش، نميكشم» كه اين مطلب را آقا شايد در سال 88 در خطبه نماز جمعه فرمودند كه «يكي از عزيزان نقل كرده اگر ولي گفت نفس نكش، نميكشم؛ او ميداند كه من نميگويم نفس نكش»!
جنيدي اظهار داشت: مرحوم نصرالله در فتنه 88 هم توسط فتنهگران دچار جراحت زيادي شد به طوريكه دندههايش شكسته بود و ميگفت مادر اميدي نداشتيم كه از زير دستهايشان زنده بيرون بياييم؛ اما نا اميد نبود و ميگفت كه «جان و همه دارايي ما فداي انقلاب و رهبر».
|