آرشیو نسخه های rss پیوندها تماس با ما درباره ما
مفیدنیوز
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلا                                                                           
صفحه اصلی | سیاسی | اجتماعی | فضای مجازی | اقتصادی | فرهنگ و هنر | معارف اسلامی | حماسه و مقاوت | ورزشی | بین الملل | علم و فناوری | تاریخ پنجشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۳ rss
نسخه چاپی ارسال
دفتر مقام معظم رهبری
پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله نوری همدانی
پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت آیت الله مصباح یزدی
سایت اینترنتی حجه الاسلام والمسلمین جاودان
استاد قاسمیان
حجت الاسلام آقاتهرانی
پاتوق كتاب
شناخت رهبری
عصر شیعه
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی
صدای شیعه
عمارنامه
شبکه خبری قم
نقدی بر کتاب سرزمین پدری

نقدی بر کتاب سرزمین پدری


ضد دجال


همزمان با سخنرانی مقام معظم رهبری توجه شما را به نقد کتابی جلب می کنم.

این مقاله مفصل شامل نقد یک کتاب رمان است که مختص رده بندی سنی نوجوانان است.

در ادامه به بعضی موارد غیر اخلاقی در کتاب اشاره می کنم که همراه با شماره صفحه و متن مستقیم آن از کتاب مورد نظر است.

در ادامه می خواهم خواننده این مطلب به این پرسش ها فکر کند:

چرا وزارت ارشاد جمهوری اسلامی به موارد غیر اخلاقی هیچ واکنشی نشان نمی دهد؟ آیا جریان حاکم در این وزارت خانه طبق معیار های دینی و حکومتی عمل می کند؟ آیا این مطالب باعث رشد جوان های ما می شود؟ و در نهایت این که جای این مسائل در رمان های نوجوانان است؟



کتاب سرزمین پدری با ترجمه آقای کمال بهروز نیا توسط نشر افق به چاپ رسیده است. با توجه به این که در ادامه به بعضی صفحات این کتاب اشاره خواهد شد، مقصود چاپ چهارم آن است که در سال 1388 با تیراژ 2000 نسخه و در 190 صفحه به چاپ رسیده است.

همچنین این اثر در طبقه ی رمان های نوجوان نشر افق قرار دارد.

قسمت اول) در این قسمت توجه شما را به خلاصه زندگی نامه ی نویسنده ی این داستان دعوت می کنم:

هانس گئورگ نواَک در سال 1926 در آلمان متولد شد. او یکی از موفق ترین و پر خواننده ترین نویسندگان آلمانی در زمینه ی ادبیات نوجوانان محسوب می شود. همین اثر او، یعنی کتاب سرزمین پدری نیز برنده ی جایزه ی ادبیات نوجوانان آلمان شده است.

نواَک علاوه بر نویسندگی، ترجمه نیز می کند و در حقیقت مترجمی حرفه ای به شمار می آید. او بیش از صد و پنجاه عنوان کتاب از زبان های انگلیسی، فرانسوی و هلندی به آلمانی ترجمه کرده است.

او از جمله قوی ترین نویسندگانی است که موضوعات اجتماعی- انتقادی را بر می گزیند. موضوعاتی مانند نوجوانان بزهکار، وضعیت پرورشگاه ها و کانون های باز پروری، بیکاری و وضعیت مهاجران خارجی.

از آثار او می توان به گردش، در جست و جوی محل کار آموزی، دیوید و دروتی، وبر ها، جشن آخر و لبه ی پرتگاه اشاره کرد.

قسمت دوم) برای آشنایی بیشتر شما با این اثر، توصیه می کنم تا بخشی از خلاصه ی داستان را که با قلم بنده نگارش شده است، مطالعه نمایید تا سپس کمی بیشتر پیرامون جزئیات آن سخن بگوییم:

برلونه بسیار زیباست. سرو ها، درخت های زیتون، چشمه و دریاچه، همه و همه منظره ای منحصر به فرد به وجود آورده اند. شب ها همه ی مردم در کنار چشمه جمع می شوند؛ با هم حرف می زنند و بوچیا بازی می کنند. اما دیگر از این زندگی تکراری خود خسته شده اند. وضعیت اقتصادی خانواده ها نیز قابل قبول نیست. روبرتو طرح جدیدی را مطرح می کند. او جوان باهوشی است و همه ی اهالی روستای برلونه با دید خاصی به آن نگاه می کنند. او مشکلات را بازگو می کند و دیگران را از اندیشه ی خود مبنی برساخت یک هتل در برلونه آگاه می کند. همین طور از رستوران و فروشگاه صحبت می کند. او می گوید در این صورت جهان گردان زیادی برای دیدن روستای ما به کشور ایتالیا می آیند. دیگران از نقشه ی او استقبال می کنند. اما آن ها برای عملی کردن این آرزو سرمایه ای ندارند. به همین جهت تصمیم می گیرند برای کار به آلمان بروند. البته فقط مرد ها. 16 نفر برای کار کردن به شهر ولفسبورگ در کشور آلمان می روند. آن ها می خواهند کار کنند تا پس انداز خود را روی هم بگذارند و بتوانند هتل را تاسیس کنند. فکر می کنند با دوسه سال اشتغال می توانند به هدف خود برسند. اما به همین سادگی نیست. به تدریج این گروه 16 نفره از هم جدا می شوند. بعضی در حاشیه ی شهر کار پیدا می کنند، افرادی ازدواج می کنند و روبرتو هم خانواده اش را به آلمان می آورد. با این شرایط، رفته رفته آرزوی آن ها به یک خیال مبدل می شود. البته قبل ها روبرتو پاراچینی برای فرزندان خود نیز فکر هایی در سر داشت؛ او روی پسرش بن ونوتو حساب ویژه ای باز کرده بود . . .

قسمت سوم) اشاره به برخی جزئیات قابل تامل

با توجه به جزئیات داستان، مشخص می شود که نواَک در تمامی طول داستان، قصد تبلیغ فرهنگ غربی را دارد. به علاوه این که روحیه ای نژاد پرستانه دارد و در جای جای داستان قصد تخریب ایتالیایی ها را دارد و می خواهد به نحوی انزجار خود را از مردم ایتالیا نشان دهد. البته بنده به عنوان نویسنده ی این مطلب ایتالیایی نیستم و به هیچ وجه هم نمی خواهم از کشور و یا ملت ایتالیا دفاع کنم! بلکه اساسا با نژاد پرستی و نویسندگانی که قصد ترویج مسائل غیر اخلاقی در داستان های خود دارند، مخالفم. نکته قابل توجه این است که در متن مقدمه ی این کتاب که توسط مترجم نگاشته شده است، آمده است که نواَک آینده ای بدون جنگ، وحشت و تبعیض می خواهد که این آینده باید توسط نوجوانان و جوانان امروزی ساخته شود. جالب است! او از تبعیض حرف می زند. حال این که خود، شخصی نژاد پرست، ناسیونالیست و تبعیض گراست. او می خواهد با هنر نگارش خود، بر اعتبار آلمانی ها بیفزاید و ایتالیا را بدبخت و عقب مانده جلوه دهد.

در ادامه توجه شما را به موارد مرتبط جلب می کنم که همراه با شماره ی صفحه و متن مستقیم از کتاب مورد نظر است.

ضمنا مطالبی که با رنگ متفاوت درج شده اند، به صورت کاملا مستقیم و بدون هیچ گونه تغییری هستند.

1. این بخش شامل موارد غیر اخلاقی موجود در داستان است، متاسفانه نه تنها مطالب توسط مترجم حذف نشده، بلکه مجوز وزارت ارشاد را نیز اخذ کرده است. حال باید نگریست که چرا وزارت ارشاد جمهوری اسلامی به موارد غیر اخلاقی هیچ واکنشی نشان نمی دهد؟ آیا جریان حاکم در این وزارت خانه طبق معیار های دینی و حکومتی عمل می کند؟ آیا این مطالب باعث رشد جوان های ما می شود؟ و در نهایت این که جای این مسائل در رمان های نوجوانان است؟

1-1 خوردن مشروب

مردم روستا به مناسبت تولد بن ونوتو مشروب نوش جان می کنند.

صفحه 6: ((او نوشابه را تکان می داد، لیوان های آماده را که به سویش دراز شده بود، پر می کرد و همه ی مرد ها، زن ها، و پسر های نوجوان لیوانی می نوشیدند. اما خودش به هیچ وجه با چند جرعه راضی نمی شد. برای چندمین بار به دکان ده رفت. فروشنده بیرون آمد، نوشابه ی تازه ای به او داد و بهایش را زیر بدهی های قبلی او نوشت.))

صفحه 43: ((آلمانی ها در سالن غذاخوری، دور میز های دیگر، در لباس شویی و خیابان ها حضور داشتند. اما نمی شد یک بار هم آن ها را به یک نوشیدنی دعوت کرد. چون رد می کردند. البته غیر از مست ها که تا جا داشتند، قبول می کردند و بالا می انداختند. اما دعوت کردن آن ها سودی نداشت، تا وقتی نوشیدنی ات را می نوشیدند، تو را در آغوش می گرفتند و می گفتند: ((همکار خوب!)) ولی تمام که می شد، می گفتند: ((گم شو، ایتالیایی!))

1-2 ازدواج مجدد شخصیت ایتالیایی آلبرتو در آلمان

صفه 47: ((فقط زن آلبرتو چیزی نمی خرید. چهار ماه بود که خبری از شوهرش نداشت. در این مدت او نامه ننوشته، و پولی برای او نفرستاده بود. زن بار ها برای او نامه نوشت و علت را پرسیده بود، اما شوهرش جوابی نداده بود، سرانجام سایر زن ها از شوهرانشان سوال کردند، ولی آن ها جواب های مختلف مبهمی دادند. تا این که یکی از آن ها برای همسرش نوشت، درست نمی داند، علاقه ای هم ندارد که بداند آن ها چه می گویند. اما فکر می کند، آلبرتو زن دیگری گرفته، یک زن آلمانی و پیش او زندگی می کند. به هر حال دیگر در میان ایتالیایی ها زندگی نمی کند. خودش را به کسی نشان نمی دهد و در کارخانه هم در قسمت دیگری کار می کند. برای همین کسی نمی تواند او را ببیند.

زن های ده با زن آلبرتو احساس همدردی می کردند و همیشه او را دلداری می دادند. اما بیشتر وقت ها قادر به این کار نبودند و موفق نمی شدند. به هر حال بعضی از مرد ها از طریق چشم یا فکر وقتی دور از خانواده هستند، به بی راهه می افتند و منحرف می شوند.))

1-3 شوخی دختر های جوان با پسری نوجوان

صفحه 48: ((گاهی دختر های جوان با بن ونوتو شوخی می کردند. اول ها چهره اش سرخ می شد، اما کم کم به آن عادت کرد و بعد ها دیگر شوخی آن ها را بی جواب نمی گذاشت و برای همین دختر ها ریسه می رفتند و طوری رفتار می کردند که گویی از او می ترسیدند و می گریختند.))

1-4 شوخی بسیار زشت پسر بچه ها با یکدیگر: نشیمن گاهم درد می کند.

صفحه 89 و 90: ((وقتی بن ونوتو بلند شد، پشت مایو اش را تمیز کرد و لنگ لنگان به طرف سایرین رفت. کلاوس پرسید: ((درد می کند؟)) بن ونوتو دوباره لباس شنایش را تمیز کرد، لبخندی زد. لحظه ای فکر کرد و به یاد جمله ای افتاد که از کتاب زبان آموز آلمانی یاد گرفته بود و گفت: “Ich habe smertsen am Gheses!”((نشیمن گاهم درد می کند!))

کلاوس قهقهه ای زد. یواخیم چنان خندید که صدایش در سالن شنا پیچید. میشائل خواست موضوع را بداند و پرسید: ((چه می گوید؟)) کلاوس گفت: (( پشتش درد می کند. یک بار دیگر بگو، خنده دار بود.)) بن ونوتو با مهربانی تکرار کرد: “Ich habe smertsen am Gheses!”((نشیمن گاهم درد می کند!))

بچه ها دوباره خندیدند. تازه متوجه شد، همه ی مطالبی که از کتاب سبز آموخته بود، خیلی مفید نیستند. دیگران موضوع را به شوخی گرفته بودند. برای همین ناراحت نشد.

- به ایتالیایی چه می گویند؟

- “Ho dei dolori al sedere!”

کلاوس کوشیدآن را بیان کند. بن ونوتو توضیح می داد و اصلاح می کرد. کلاوس چند بار تکرار کرد. زبانش بهتر شد. سایرین هم فرصت را غنیمت شمردند و به یاد گرفتن زبان ایتالیایی مشغول شدند و مدام تمرین و تمرین کردند: “Ho dei dolori al sedere!”

و اطراف استخر رژه رفتند و مثل کلاوس با آهنگ جمله را تکرار کردند: “Ho dei dolori al sedere!”

- نشیمن گاهم درد گرفته!

هر سه با بن ونوتو طوری رفتار می کردند که گویی سال هاست با هم دوست هستند. از دست او خیلی خندیدند. هیچ رنجیده خاطر نشد، بلکه همراه آن ها حسابی خندید و تفریح کرد. گاهی اوقات چنین حوادثی باعث می شود که دیگران از آدم خوششان بیاید و با او دوست شوند.

چند دقیقه بعد آن ها لباس پوشیدند و از سالن استخر بیرون آمدند. در خیابان وقتی خداحافظی می کردند، کلاوس گفت: ((خداحافظ تا فردا صبح در حیاط مدرسه!)) بن ونوتو گفت: ((خداحافظ تا فردا!))

اما هنوز صد متر بیش تر از یکدیگر دور نشده بودند که میشائل با صدای بلند گفت: ((هی، بن ونوتو!))وقتی برگشت آن ها را ببیند، هر سه با هم گفتند: “Ho dei dolori al sedere!”

بن ونوتو خندید و در حالی که به طرف خانه می رفت، نمی توانست جلوی خنده اش را بگیرد. هر سه خوب بودند. خوشحال بود که آن ها را دوباره در حیاط مدرسه می بیند.))

1-5 رقصیدن روبرتو با همسرش

صفحه 95: ((رو برتو میان اتاق رقص کنان گفت: ((من کار پیدا کردم، من کار پیدا کردم.)) و دست همسرش را گرفت تا با او برقصد. جینا را بلند کرد و تا سقف بالا انداخت.))

1-6 روابط نا مشروع دختر ها و پسر های جوان

صفحه 104: ((زن های جوان با هم به موسیقی گوش می کردند، گاهی جوانی آلمانی با یک دختر ایتالیایی دیده می شد. ولی برعکس کمتر دختری آلمانی با یک پسر ایتالیایی به چشم می خورد.))

در این رابطه موارد دیگری نیز وجود دارد که به دلایلی از اشاره به آن ها خود داری می کنم.

2. قبلا اشاره کردم که نواَک فردی ناسیونالیست و نژاد پرست به حساب می آید. در این زمینه هم مواردی در کتاب وجود دارد.

2-1 اشاره مستقیم به رعایت نظم در آلمان و عادت ایتالیایی ها به عدم رعایت قانون و بی نظمی

صفحه 69: ((بن ونوتو پرسید: ((چرا باید کارت شناسایی داشته باشیم؟جلوی خانه ی آدم که نگهبان ندارد.))

- همین طور است. کسانی که در کارخانه کار نمی کنند، اجازه ندارند، این جا سکونت کنند.

- ممنوع است؟

- بله، ممنوع است.

- در مدرسه کسی اجازه ندارد روی زباله دانی برود. ممنوع است.

- در آلمان باید همیشه نظم رعایت شود.))

همچنین مواردی مشابه در صفحات 76، 77،81 و 86 وجود دارد که از اشاره ی مستقیم به متن آن ها صرف نظر می کنم.

2-2 اشتغال بسیار قوی در آلمان

صفحه71 و 72: ((آن روز کنار روبرتو یک دانشجو کار می کرد. دانشجویان زیادی به کارخانه می آمدند، چند هفته ای کار می کردند تا کمی پول در آورند و بعد به سراغ کارشام می رفتند. آن ها را کنار غلتک می گذاشتند. چون فوری کار را یاد می گرفتند و تخصص خاصی لازم نداشتند.))

2-3 توهین مستقیم به ایتالیایی ها

صفحه 74: ((روبرتو ترسیده بود. با نگرانی گفت: ((ولی آن جوان خراب. خیلی خون. باید پیش دکتر!)) سرکارگر ادای او را در آورد و گفت: ((باید پیش دکتر! آن جوان خراب! این وظیفه ی توست؟ من سرکارگر هستم یا تو؟ مسئول این کار ها من هستم یا تو؟))

روبرتو از خود دفاع کرد و گفت: ((ولی من صدا زدم، تو نیامد.))

- در این صورت باید سر جایت می ماندی. وقتی غلتک جریان دارد، نباید آن را رها کنی، چون سر کسی کمی شکسته. دست کم باید صبر می کردی مسئول خط بیاید.

- ولی من فکر کردم . . .

- فکر کردم، فکر کردم! چه خیال می کنی؛ تو این جا برای فکر کردن نیامده ای. فقط برای کار کردن آمده ای. فکر می کنی ما به شما ایتالیایی ها احتیاج داریم تا برای ما فکر کنید؟ لطفا کاری را انجام دهید که از شما می خواهند، نه بیشتر. فهمیدید! من به تو گفته ام کف پوش را نصب کنی و رو داشبردی را روی داشبرد بگذاری که اتومبیل ناقص از خط خارج نشود، همین!))

2-4 ممنوعیت اشتغال کودکان در آلمان

صفحه 108: ((وقتی می خواست او را استخدام کند، پرسید: ((چند سال داری؟))

- سیزده سال.

بستنی فروش فکری کرد وگفت: ((پس هنوز چهارده سالت نشده. می دانی که اشکال دارد؛ چون کار کردن کودکان در آلمان ممنوع است.))

- تقریبا چهارده سال دارم.

- تقریبا چهارده سال، کاملا چهارده سال نیست.

- ولی پانزده ساله به نظر می رسم.

- اگر کسی از تو بپرسد، چند سال داری، باید همین را بگویی، شنیدی؟ البته استخدام تو برای من خطرناک است. اگر حادثه ای پیش بیاید، باید جریمه بدهم. خیلی دلم می خواهد تو را استخدام کنم. به هر حال می خواهی چند مارک دربیاوری. این را خوب می فهمم. ولی من دارم کار خطرناکی می کنم. تو باید خوب بفهمی. اگر ماموران متوجه شوند، برای تو اتفاقی نمی افتد، من جریمه می شوم. بنابراین مجبورم دستمزد کم تری به تو بدهم. به خطری که برای من دارد، فکر کن. می گویم نصف آن... باز هم برای یک پسر سیزده ساله پول زیادی است. امیدوارم هنوز زن و بچه نداشته باشی که نگران باشی. و خندید و طوری ریسه رفت که بن ونوتو از چانه زدن او برای دستمزدش رنجیده خاطر نشد.))

http://aachrist.blogfa.com



نام(اختیاری):
ایمیل(اختیاری):
عدد مقابل را در کادر وارد کنید:
متن:

کانال تلگرام مفیدنیوز
کلیه حقوق محفوظ است. نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع ميباشد.