پتانسیل آقای هاشمی رفسنجانی همواره برای جریانهای اصلاحطلب و ضد انقلاب فریبنده بوده است. در تدوام تلاش اصلاحطلبان ساختارشکن و جریان مردهی سبز برای بازگشت به صحنهی سیاسی کشور،اخیرا سایت «بی بی سی فارسی» به بهانهی گفتوگو با علی مزروعی، سخنگوی شاخهی خارج از کشور سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و عضو شورای مرکزی جبههی مشارکت، راهبرد «مصالحهی جنبش سبز با نظام» با واسطهی هاشمی را پیش کشید. مزروعی، در این گفتو گو با اتکا به آنچه « اختلافات درونی حکومت»مینامد، میگوید: "جنبش سبز" می تواند با گروهی از اصولگرایان سنتی در ایران مصالحه کند»، اما قبل از وی علی شکوری راد، عضو دیگر شورای مرکزی جبههی مشارکت و از چهرههای جناح اصلاحطلب، این ایده را با صراحت بیشتر مطرح کرده و در مصاحبهای گفتهبود: «تنها یا مؤثرترین پتانسیل موجود در جامعه برای آنکه جنبش سبز را به صورت کمهزینه و مسالمتآمیز به نتیجه برساند، آقای هاشمی [رفسنجانی] است. به این صورت که برود با رهبری گفتوگویی را برقرار کند و بتواند ایشان را مجاب کند که به خواستههای حداقلی مطرح شده، چراغ سبز نشان دهد». تحلیل زیر به تبیین بیشتر این بحث میپردازد:
پیشدرآمد:
سیاست در دنیای مدرن به دلیل درآمیختگی با «قدرت» سراسر از ائتلافها و یا تضادها و تقابلهاست. رفتارشناسی جریان فتنه و جریان اصلاحات در تعامل با آقای «هاشمی رفسنجانی» در طول دو دههی گذشته، که چرخهای از دوستی مصلحتی و دشمنی ذاتی است تداعیگر این معنا میباشد که دوست و دشمن دایمی در عالم بدون اخلاق سیاسی افراطیون اصلاح طلب و دوست داران هاشمی خیالی محال و امری ناشدنی است و هرگونه ائتلاف و همراهی بر اساس منافع مشترک و به صورت مقطعی صورت میگیرد و همین واقعیت، مفروض اصلی این نوشتار میباشد.
پردهی اول: هاشمی ستیزی
دوران حکومت اصلاح طلبان بر مجلس شورای اسلامی دورهی ششم، اوج تقابل و تضاد اصلاح طلبان با شخص هاشمی بود. نگارش کتاب «عالیجناب سرخ پوش و عالیجناب خاکستری» توسط «اکبر گنجی» و درج مقالات و اظهار نظرهایی گسترده توسط سایر فعالان جریان اصلاحات در روزنامههای زنجیرهای نظیر پیام آزادی، بیان، آریا، نشاط، جامعه، توس، صبح امروز و ... گویای نگرش و نسبت واقعی اصحاب دوم خرداد به رییس سابق مجلس خبرگان رهبری است.
اگرچه جریان اصلاحات وصال قدرت را مدیون تخریب دوران سازندگی و هجمه علیه هاشمی است ولی به خوبی به این نکته نیز واقف است که خود، مولود کارکرد تکنوکراتهای زمان ریاست آقای رفسنجانی بر قوهی اجراییه کشور است.
مهندس
«عباس عبدی»، روزنامه نگار و چهرهی مشارکتی جریان اصلاح طلب در این باره چنین
مینویسد: «هاشمی باید نسبت به شرایط فرهنگی، آموزش عالی، فساد اداری، فسادهای مالی شدید،
خصوصاً وضعیت فراوان اطلاعات و دیگر مسایل در دورهی ریاست جمهوی خویش
پاسخگو باشد.»
[1]
«مجتبی بدیعی
»، یکی دیگر از اعضای گروهک غیرقانونی مشارکت در نوشتههای خویش در روزنامههای
زنجیرهای، هاشمی را عامل تمامی
گرفتاریها معرفی می
کند و می
نویسد: «هاشمی کسی نیست که به این سادگی حیات سیاسیاش را از دست بدهد. هاشمی عامل تمامی گرفتاریهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور است. هاشمی یک فاجعه است.»
[2]
نگارش کتاب «عالیجناب سرخ پوش و عالیجناب خاکستری» توسط «اکبر گنجی» و درج مقالات و اظهار نظرهایی گسترده توسط سایر فعالان جریان اصلاحات در روزنامههای زنجیرهای نظیر پیام آزادی، بیان، آریا، نشاط، جامعه، توس، صبح امروز و ... گویای نگرش و نسبت واقعی اصحاب دوم خرداد به رییس سابق مجلس خبرگان رهبری است.
و یا اکبر گنجی در کتاب «
عالیجناب سرخ پوش و
عالیجناب خاکستری »
اینگونه مینگارد: «خشونت ورزان، جنایت کاران عرص
هی سیاست در دور
هی هاشمی، بدون دغدغ
هی خاطر و ترس از مکافات دست به جنایت میزدند.»
[3]
از این دست عرض ارادتهای (!) اصلاحاتیون به جناب هاشمی آنچنان فراوان است که در این متن نمیگنجد و البته بیان آن تکرار مکررات است.
پردهی دوم: هاشمیگرایی
اما این موضع سرسختانه و به ظاهر غیرقابل برگشت جریان اصلاحات چند سال بعد و در مقطع نهمین دورهی انتخابات ریاست جمهوری و البته پس از شکست کاندیدای مورد نظرشان (مصطفی معین) در دور اول، دچار چرخش و دگرگونی اساسی گردید. دشمنان همیشگی آقای هاشمی در این زمان و پس از اینکه با محمود احمدینژاد روبهرو شدند، در کسوت دوستانی گرامیتر از جان و دایهای عزیزتر از مادر درآمدند که این نیز ثمرهی انس با فرهنگ اپورتونیستی و منافع محور دنیای غرب است. نگاهی کوتاه به سرتیتر نشریات اصلاح طلب (بخوانید روزنامههای زنجیرهای) مؤید این ادعاست:
- شورای هماهنگی جبه
هی اصلاحات، جمعی از روشنفکران
، روزنامه نگاران و فعالان سیاسی از هاشمی حمایت کردند.[4]
- عزت الله سحابی: «حتی
آنهایی که انتخابات را تحریم کردند باید از هاشمی حمایت نمایند.»
[5]
- ابراهیم اصغرزاده: «باید از هاشمی حمایت کرد تا اندک روزنههای جمهوریت نظام کور نشود.»
[6]
تداوم این رابطهی جدید میان جریان اصلاحات و آقای هاشمی رفسنجانی، در سالهای بعد و تسری آن به بدنهی احزاب و تشکلهای وابسته به طرفین، یک دلیل و منطق واحد را دنبال مینمود:
«رویارویی با گفتمان اصیل و ارزشی که دکتر محمود احمدینژاد ]در آن زمان[ داعیهدار آن بود.»
گفتمانی که یکی از نتایج آن برهم زدن معادلات قدرت در میان احزاب سیاسی و کانونهای اصلی جریان ساز شکار اصلاحات قلمداد شد. این همراهی و همگامی، در فتنهی سال 1388 به اوج خود رسید. تا جایی که فرزندان بد سابقهی هاشمی آشکارا به تقویت و هدایت جریان فتنه پرداختند .
در تمامی این دوران، ویژگی رفتاری جریان فتنه و آقای هاشمی بازخورد ائتلافی صرفاً تاکتیکی بود. این واقعیتی بوده که هر یک از طرفین این اتحاد ظاهری در جلسات و دیدارهای محفلی و مخفیانه خود، در طول 2 سال گذشته برآن تأکید نمودهاند.
احیای فتنه، سه شرط هاشمی
شکست طرحها و سناریویهای ضد مردمی فتنهی سبز، هم زمان شد با سکوت و تعدیل مواضع آقای هاشمی که این خود مرهون مدیریت و تدبیر بلافصل رهبر حکیم و فرزانهی انقلاب اسلامی حضرت آیتالله العظمی خامنهای(حفظه الله تعالی) بود. ولیکن این به معنای رویگردانی افراطیون اصلاحات و فتنه گران سبز از پتانسیلهای هاشمی برای پیشبرد اهدافشان در مسیر تقابل با نظام اسلامی نبوده و نیست. هفتههای پایانی سال 1389 در حالی سپری شد که طرحهای جریان فتنهگر، یکی پس از دیگری بینتیجه ماند و حاصلی به جز سرخوردگی، ریزش بدنه و واپس زدگی و در نگاهی بدبینانه بروز تحرکات تند، خشونت آمیز و رادیکال در پی نداشت. عناوینی چون «زنان و خانوادههای زندانیان سیاسی- ولنتاین (روز عشق!!!)- تولد میرحسین موسوی- سه شنبههای ماههای پایانی سال و انتخابات هیأت رییسهی مجلس خبرگان و ... »شیوههایی بود که براندازان وطنی با خط درشت از نسخههای مضحک تئوریسینهای فرنگی دربارهی «مبارزات بیخشونت» و «براندازی نرم» کپی زده تا چندین هدف زیر را به ارمغان آورد:
1- توقف و یا حداقل، کند کردن روند میرایی جنبش سبز و در نتیجه جلوگیری از ریزش بدنهی اجتماعی؛
2- شروع موج جدید تحرکات و ناآرامیهای خیابانی در لایههای زیرین جامعه با هدف تحت تأثیر قرار دادن وقایع سیاسی کشور به ویژه انتخاباتهای پیش روی؛
3- تحت الشعاع قراردادن تعامل روانی و رفتاری دولت و مردم در روند طرح تحول اقتصادی به ویژه هدفمندسازی یارانهها و تبدیل آن به آغازی بر آشوبهای اجتماعی در سال جدید؛
4- تلاش برای همسان سازی شورشها و اعتراضهای مبهم و مجهول الغایه خویش با آنچه در کشورهای منطقه نظیر لیبی، مصر، بحرین، یمن و تونس رخ داده است و اثر گذاری بر افکار عمومی و جامعهی جهانی؛ در چنین شرایطی تلاشهای این جریان که تابع نوعی همگرایی پنهان میان سران فتنهگر آن بود، به هیچکدام از اهداف ترسیم شده نرسیده و به دنبال چارهای بود که این چاره را هم در سوء استفاده از آقای هاشمی رفسنجانی یافت.
شکست طرحها و سناریویهای ضد مردمی فتنهی سبز، هم زمان شد با سکوت و تعدیل مواضع آقای هاشمی، ولیکن این به معنای رویگردانی افراطیون اصلاحات و فتنه گران سبز از پتانسیلهای هاشمی برای پیشبرد اهدافشان در مسیر تقابل با نظام اسلامی نبوده و نیست!
وقایع رخ داده در ماههای پایانی سال 89 نیز که روندی پروژه وار را طی مینمود، مؤید این فرضیهی تحلیلی است. برخی از این اتفاقات که فضای فکری و سیاسی جامعهی مخاطب را در برگرفت به قلم میآید:
1- صدور بیانیهی 19 دی با نام آقای هاشمی که هیچ قرابتی با قلم و ادبیات پیشین ایشان، حتی در دوران اولیهی بحران و فتنهی سال 1388 نداشت.
2- پروژهی فیلم سازی و هتاکی به خانوادهی هاشمی:
در این کلیپ کوتاه و مشکوک-حال تهیه کنندگان آن، از هر جریان یا هر گروهی باشند، با این اقدام که شباهتهایی به نوعی خود زنی سیاسی و یا فرافکنی ذهنی داشت - مقاصد احتمالی زیر جستوجو میشود:
1- مظلوم نمایی با انجام خودزنی سیاسی؛
2- عملیات روانی با محور قرار دادن خانوادهی هاشمی و با استفاده از ویژگی خانواده دوستی آقای هاشمی به منظور تحریک وی به موضع گیری صریح و علنی؛
3- نهادینه کردن ادبیات هتاکانه در عموم جامعه و رواج بی اخلاقی و بداخلاقی سیاسی.
3- انتخاب هیأت رییسهی مجلس خبرگان رهبری:
رویکرد آقای هاشمی در این برهه به گونهای بود که گمان میرفت عدم اتفاق اعضا بر هاشمی نقطهی آغازین اتفاقاتی نظیر استعفای هاشمی از همهی مناصب حکومتی، متحصن شدن در استان قم و در کنار حرم فاطمه معصومه(سلاماللهعلیه)، متوسل شدن به آیات عظام و مراجع تقلید و یا افشای اسرار نظام باشد. ولیکن تدبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی و هوشمندی خبرگان ملت این واقعهی احتمالی را بر فرصتی برای نظام و جلوهای از بصیرت خواص مبدل ساخت و از طرفی ظرفیت و نفوذ واقعی هاشمی را که تا پیش از این بیبدیل قلمداد میشد، نمایان گردانید. در این میان نباید خوشحالی و استقبال جریان فتنه را قبل از انتخاب هیأت رییسه فراموش نمود.
واقعیت هاشمی برای فتنه:
در این میان، واقعیتی که بیش از پیش جریان فتنه را به تعامل گسترده و ارگانیک با آقای هاشمی رفسنجانی وا داشته، پتانسیل بالای این شخصیت سیاسی- روحانی، در روند تحولات و معادلات سیاسی کشور است.
فعالان برانداز کشور همواره در مباحث خویش، هم زمان با اذعان به بیاعتمادی به هاشمی و عدم وحدت عملی در نقطهی نهایی، به توانمندی وی در پیشبرد اهداف خود اعتراف داشته و دارند. بندهای زیر، که برگرفته از جلسات و اظهارنظرهای فعالان فتنه در طول 2 سال گذشته در خصوص ظرفیتهای هاشمی برای جریان فتنهی سبز است، تداعیگر این معنا میباشد:
1. هاشمی، فرصتی برای بازگشت به نظام، چانه زنی و امتیازگیری؛
2. بهرهگیری از توان هاشمی و مشارکت در سیاست، مبنی بر ایجاد اختلاف میان مسؤولین و به دنبال آن احزاب و جریانهای اصولگرا؛
3. توان و پتانسیل قابل ملاحظهی هاشمی و خانوادهاش در ثروت و داراییهای کلان که میتواند پشتوانهی خوبی برای بقای اصلاحات باشد؛
4. برخورداری از مصونیت خودساخته و عرفی و به عبارتی حاشیهی امن کافی؛
5. بهرهمندی از ظرفیتهای موجود در مجلس خبرگان رهبری، مجمع تشخیص مصلحت نظام و مجلس شورای اسلامی؛
6. روابط قوی دیپلماتیک با سران کشورهای منطقه به ویژه کشورهای عربی و حاشیهی خلیج فارس؛
7. حافظهی انبوه آقای هاشمی از اسرار نظام که میتواند چالشهای اساسی را در صورت افشا در پی داشته باشد.
در جمع بندی نکات ذکر شده می توان یک نگاه آینده شناسانه ارایه داد؛ رویکرد ابزاری جریان فتنه به آقای هاشمی از یک سو و علقهی مشترک این دو در نفی و مخالفت با دولت احمدی نژاد از سوی دیگر، درکنار رویکردهای انحرافی،افتراق افکنانه و شکاف آفرین جریان انحرافی، به عنوان خط تکمیلی این روند، این فرضیه را پیش مینهد که در آینده نزدیک جریان فتنه بار دیگر جایگاه و موقعیت آقای هاشمی را وجه المصالحه قرار داده و با کارت ایشان وارد عرصه بازی شود و چه بسا اینبار مطالبات این جریان از زبان این شخصیت تاثیر گذار سیاست ایران واگویه شود!(*)
[1]. روزنامهی پیام آزادی-30 آذر 78
[2]. روزنامهی بیان- 15 دی 78
[3]. اکبر گنجی- عالیجناب سرخ پوش و عالیجناب خاکستری – ص 55
[4]. روزنامهی همبستگی – 30/3/84-ص 1
[5]. روزنامهی اعتماد- 31/3/84- ص 1
[6] روزنامهی اعتماد – 1/4/1384 – ص1
*میثم موسوی، تحلیلگر سیاسی