آرشیو نسخه های rss پیوندها تماس با ما درباره ما
مفیدنیوز
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلا                                                                           
صفحه اصلی | سیاسی | اجتماعی | فضای مجازی | اقتصادی | فرهنگ و هنر | معارف اسلامی | حماسه و مقاوت | ورزشی | بین الملل | علم و فناوری | تاریخ پنجشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۳ rss
نسخه چاپی ارسال
دفتر مقام معظم رهبری
پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله نوری همدانی
پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت آیت الله مصباح یزدی
سایت اینترنتی حجه الاسلام والمسلمین جاودان
استاد قاسمیان
حجت الاسلام آقاتهرانی
پاتوق كتاب
شناخت رهبری
عصر شیعه
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی
صدای شیعه
عمارنامه
شبکه خبری قم
ما رفتیم که مسابقه دهیم و یوسف را گرگ خورد

ما رفتیم که مسابقه دهیم و یوسف را گرگ خورد


واژگون


مسابقه رفاه و تجمل مسابقه بازنده – بازنده است

فرض کنید تک و تنها در جزیره ای با سنگفرش  طلا و جواهر زندگی می کنید و قصری با شکوه و پر از اطعمه و اتوموبیلی لوکس با کارت بنزینی نا محدود!! و فرض کنید هیچ انسان دیگری نیز روی زمین وجود ندارد. زندگی در چنین جزیره ای آیا لذت بخش است؟ اینکه روی طلا و جواهر غلت بزنیم و با اتومبیل لوکس سیصد کیلومتر در ساعت رانندگی کنیم چرا و چگونه لذت بخش تلقی می شود؟ لذت و مسرت همواره متضمن نوعی قیاس آگاهانه یا ناخوداگاهانه است. قیاس و سنجیدن دو چیز و این احساس که ما در کفه سنگین تر قرار گرفته ایم. (سیری/گرسنگی)، (سرعت/ سکون)، ( ثروت/ فقر)، (رهایی/اسارت). به عنوان مثال اتومبیل به  مثابه ابژه ای به شدت مسرت بخش به شکلی استعاری به انسان نوید رهایی و فرار می دهد. اینکه تا حدی بتوانیم از اسارت در زمان و مکان رهایی پیدا کنیم و مانند درختان و حیوانات در جبر اسارت مکان و زمان نباشیم. این احساس مسرت هنگام سوار هواپیما شدن دو چندان می شود چرا که انسان مانند پرندگان پرواز می کند و با سرعتی سرسام آور از نقطه ای به نقطه ای دیگر می رود. سرعت داشتن استعاره ای از جاری بودن و در تغییر بودن نیز هست در عین حالی که انسانی که سوار بر اتومبیل شخصی است لااقل پیش خود چنین تصور می کند که از سطح گرسنگی و فقر فراتر رفته و نیارهای والاتری را ارضا می کند. اما سوال اساسی تر اینجاست که مقولاتی چون ثروت، سرعت، رهایی و سیری که غالبآ اموری مطلوب و لذت بخش تلقی می شوند آیا ذاتآ لذت بخش اند یا مسرت بخش بودن آنها امری برساختنی و عارضی است؟ در مقابل مقولاتی چون سکون، گرسنگی، فقر و اسارت آیا ذاتا مقولاتی منفور اند یا لذت بخش نبودن آنها بر آنها عارض می شود؟ تلقی ما از این مفاهیم به شدت فرهنگی و تحت تاثیر گفتمان های غالب است. آن چیزی که در فرهنگی مسرت بخش تلقی می شود شاید در فرهنگ دیگری به شدت نامطلوب جلوه کند.

در دوران مدرن و بسط شیوه زیست غربی در عالم ارزش ها تحت سیطره هژمونی غربی شکل می گیرند. این سخن به این معنا نیست که بشر در دوران باستان ثروت طلب و آزادیخواه نبوده بلکه به این معنی است که این ارزش ها تا این حد غالب نبوده است. به عنوان مثال محوری ترین ارزش در دنیای مدرن را اومانیسم و انسان محوری می دانند اینکه انسان فریاد انانیت و خداوندی سر داده و خود را خدا خوانده است. اما طاغوت شدن انسان و طغیان انسان چیزی نیست که لزومآ مختص دوران تاریخی مدرن باشد. طغیان و ظهور طاغوت امکانی است که همواره در تاریخ امکان ظهور داشته و ظهور پیامبران و متون کتب مقدسی نیز که در برابر فرعون های تاریخ قد برافراشته اند نیز اتفاقا امری مختص دوران معاصر نیست. قرآن اقوام و اشخاص غیر مدرنی را روایت می کند که کوس انانیت سر داده بودند. فلذا وقتی از اومانیسم حرف می زنیم منظور ارزشی است که همواره چه از حیث امکان و چه از حیث وقوع در تاریخ جریان داشته است اما در دوره مدرن این ارزش بسیار فراگیر و رایج شده است. با این تعبیر مدرنیته لزومآ یک دوره تاریخی تعین یافته در دوره معاصر نیست بلکه امکانی است که در کل تاریخ همواره امکان ظهور داشته است. ثروت اندوزی و رفاه طلبی و آزادی خواهی و شکم چرانی و قدرت طلبی نیز به همین منوال همواره در طول تاریخ وجود داشته ولی در دوران مدرن مبدل به ارزش هایی غالب و فراگیر شده است که لذت های ما را شکل می دهند.

به جزیره خوشبختی برگردیم و به سوال طرح شده؟ آیا واقعآ زیستن در چنین جزیره ای لذت بخش است؟ باید دید چه گفتمانی در این جزیره جریان دارد؟ به عنوان مثال اگر درویش و مرتاض از دنیا بریده ای در چنین جزیره ای باشد احتمالا هیچ لذتی از طلا و جواهر و اتومبیل و قصر و اطعمه نخواهد برد و ترجیح خواهد داد زیر یک درخت بنشیند و به ریاضت و عبادت مشغول باشد.حال بیایید بپذیریم که مرتاض ها و دریش ها موجوداتی بیمارند و انسان نرمال و طبیعی همان انسانی است که با ارزش های رایج پذیرفته شده جهان غرب زندگی می کند. آیا برای انسانی که تنهاست طلا و جواهر و اتومبیل و قصر لذت بخش است؟ اگر انسان دیگری نباشد که ثروت خود را به رخ او بکشیم آیا باز از داشته های خود لذت می بریم؟ لذت بردن نیازمند حضور دیگری است. اگر فرد تنهای درون جزیره زن باشد زنانگی اش را بر کدام مرد عرضه کند؟ اگر مرد باشد مردانگی اش را به رخ کدامین زن بکشد؟ اگر پیر باشد تجربیات و بزرگی اش را برای که بیان کند؟ اگر جوان باشد قوت و طراوت اش را به چه کسی ثابت کند؟ و به همین منوال ثروت و اموال را باید به رخ چه کسی کشید؟ لذت همان طور که بیان شد همواره مستلزم نوعی قیاس است اما قیاسی که به برتری بینجامد. مقایسه ای که ما را برتر جلوه دهد لذت بخش است. اما از کجا معلوم که ما همواره برتر باشیم؟ شاید بهتر است از مفهوم مسابقه استفاده کنیم. مقایسه ای برتری جویانه. گویی حیات اجتماعی یک مسابقه است که انسان ها خواسته و ناخواسته در آن وارد شده اند. مسابقه ای که به قصد پیروزی و کسب لذت در جریان است. هر انسان از بدو تولد جبرآ شرکت کننده این مسابقه است. حتمآ دیده اید هنگامی که چند خانواده با چند اتومبیل راهی سفر می شوند هنگامی که یکی از دیگری سبقت می گیرد برای او بوق می زند و سرنشینان اتومبیل سبقت گرفته برای اتومبیل عقب مانده ادا و اطوار در می آورند آن بوق و این حرکات بازنمایی و ابراز همان لذتی است که انسان در جستجوی آن است. سبقت گرفتن، اینکه من از تو برترم. اتومبیل من شتاب بیشتری دارد. من بهتر رانندگی می کنم. من باهوشترم. من ثروتمند ترم. من با سواد ترم. من باتقواترم. من رستگارترم. من روشنفکرترم. من خوش تیپ ترم. من با تجربه ترم.

اگر لذت طلبی و سبقت طلبی را از حیات اجتماعی بستانیم چه چیز باقی می ماند؟ ادیان الهی نیز بر این سبقت طلبی و لذت طلبی مهر تایید زده اند. پیامبران با سبقت طلبی و مسابقه دادن انسانها مخالف نیستند اما برای آن جهاتی استعلایی تعیین می کنند پیامبران مسابقه تجمل و ثروت را به مسابقه بندگی و نیکوکاری سوق می دهند. و مسابقه دنیاطلبی را به مسابقه اخرت خواهی. مسابقه رفاه و تجمل مسابقه بازنده – بازنده است هم آن کس که ندارد و حسادت می کند به سبب حسادت بازنده است و هم او که با تفاخر سعی در برانگیختن حسادت دیگران دارد اما مسابقه نیکوکاری مسابقه برنده – برنده است. چرا که در این فضا حسادت جای خود را به غبطه می دهد. دیگر مساله داشتن ها نیست مساله بودن هاست. انسان ها به داشته هایشان نمی نازند بلکه این وجود و بودشان است که محمل ارزش می شود.

هنگامی که برادران یوسف او را به چاه انداختند و نزد یعقوب بازگشتند بدو گفتند که ما رفتیم که مسابقه دهیم و یوسف را گرگ خورد (یوسف 17) چرا چنین گفتند؟ چون می خواستند پدر حرفشان را باور کند و چه چیزی باورپذیر تر از اینکه پسران در حال بازی و مسابقه بوده اند؟ چرا که زندگی سراسر بازی و مسابقه است. تنها سرگرم بودن به مسابقه می تواند توجیه کننده دروغ بزرگی به نام دریده شدن یوسف توسط گرگ باشد.

ولایحسبن الذین کفروا سبقوآ ( کسانی که کفر ورزیده اند مپندارند که سبقت گرفته اند/ انفال 59)  ما تسبق من امه اجلها ( هیچ امتی از اجل خود نمی تواند سبقت بگیرد /حجر5) ما نحن بمسبوقین ( از خداوند نمی توان سبقت گرفت /واقعه 60) سابقو الی مغفره من ربکم ( برای آمرزش از جانب پروردگارتان از یکدیگر سبقت بگیرید /حدید21) فاستبقواالخیرات ( در نیکی ها سبقت بگیرید /بقره 148)

http://vajgoon.blogfa.com/



نام(اختیاری):
ایمیل(اختیاری):
عدد مقابل را در کادر وارد کنید:
متن:

کانال تلگرام مفیدنیوز
کلیه حقوق محفوظ است. نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع ميباشد.