اعترافات 3 فراري اردوگاه اشرف
تاریخ: ۱ ارديبهشت ۱۳۹۰
3 تن از اعضاي گروهک منافقين که موفق به فرار از اردوگاه اشرف شدهاند، در يک نشست مطبوعاتي در عراق از وضعيت اسفناک ساکنان اين اردوگاه همچون نقض گسترده حقوق بشر و حقوق اوليه انساني، پرده بر ميدارند.
بنا بر اعلام وزارت دفاع عراق، سه نفر از اعضاي گروهک منافقين از اردوگاه اشرف گريخته و خود را تسليم نيروهاي دولتي عراقي کردهاند.
به گزارش خبرنگار پرس تيوي، وزارت دفاع عراق اعلام کرده است، اين افراد اطلاعات ارزشمندي را در اختيار دولت عراق گذاشتهاند و در نتيجه، بغداد مدارک لازم جهت بستن اين اردوگاه و اخراج منافقين را به دست آورده است.
بيش از سههزار نفر از اعضاي اين گروهک تروريستي در اردوگاه اشرف مستقر هستند و افزون بر همکاري با نظاميان امريکايي در عراق، نيروهاي خود را براي انجام عمليات تروريستي به ايران اعزام ميکنند. آنها در گذشته بارها به انجام عمليات تروريستي عليه مقامات ايراني و همچنين مردم بيگناه در خاک ايران دست زدهاند.
گروهک منافقين همچنين با رژيم بعث صدام حسين ديکتاتور پيشين عراق در سرکوب سال 1991 مخالفان در مناطق جنوبي اين کشور و کشتار کردها همکاري داشت.
اين گروهک تروريستي از سوي بيشتر کشورهاي جامعه بينالملل در فهرست گروههاي تروريستي قرار گرفته است.
اعضاي گروهک منافقين در سال 1986 ميلادي به عراق گريختند و تحت حمايت صدام حسين اردوگاه اشرف را در نزديکي مرز ايران برپا کردند.
در ادامه متن اعترافات اين 3 عضو فراري منافقين را ميخوانيد:
مريم سنجابي : تا قبل از جدايي از تشکيلات فرقهاي سازمان مجاهدين، عضو شوراي رهبري اين سازمان بوده و همچنين عضو شوراي ملي مقاومت هستم. بدين وسيله جدايي خودم را از اين شورا نيز اعلام ميکنم.
من بنا بر تشخيص خودم و پس تجربه تلخ 20 سالهاي که در اين سازمان داشتم، تصميم به جدايي از آن گرفتم. طبق قوانين فرقهگرايانهاي که در اين سازمان وجود دارد، هيچ کس حق جدايي از آن را ندارد، به همين دليل به طور مخفيانه خود را به نيروهاي عراقي رسانده و از کمپ اشرف خارج شدم.
مسعود رجوي بيش از سي سال است که رهبري اين سازمان را به دست گرفته، نظر و ايده هيچ کس را قبول ندارد و به جز خودش در اين سازمان کسي را به رسميت نميشناسد و هر روز خودکامهتر شده و با فشار و پيچيدگي بيشتري اعضا را مجبور به اطاعت و فرمانبرداري از خودش ميکند.
خيلي کوتاه ميخواهم برايتان توضيح دهم. من ميخواهم از سادهترين حقوق انساني هر فرد صحبت کنم که اعضاي اين سازمان از آن محروم هستند. نزديک به 25 سال است که اعضاي کمپ اشرف از اوليه ترين حقوق خود محروم هستند.
با وجود تبليغات گسترده مجاهدين براي عدالت، آزادي و آزديخواهي، و با وجود اينکه آنها از حربه عدالتخواهي به شدت در مجامع بين المللي سوءاستفاده ميکنند، در تشکيلات اين سازمان همواره بسيار به صورت پيچيده و علني کليه اعضاي سازمان را تحت استثمار شديد فکري و محروميت از حقوقشان قرار ميدهند.
هيچ کدام از اعضاي اشرف حق ارتباط آزادانه با خانوادههايشان را ندارند و به آنها اجازه ديدار با اعضاي خانوادههايشان داده نميشود. در قرن ارتباطات هيچ کدام از اعضاي اشرف حق استفاده از تلفن و موبايل و اينترنت را ندارند. افرادي در اشرف هستند که گاها تا 20 سال از خانوادههايشان هيچ اطلاعي ندارند و حتي از سرنوشت آنها هم تا کنون هيچوقت خبري نداشتهاند. حتي امکان تماس تلفني براي بيماران وجود ندارد تا به خانوادههايشان اطلاع دهند. فقط پس از مرگ هر نفر در اشرف، به صورت تلفني به خانواده وي اطلاع ميدهند که فرزندت فوت کرده و اينطور خانوادههاي آنها را دقمرگ ميکنند. افراد حق داشتن خانواده، زن، شوهر، فرزند را ندارند و اينها همه ممنوع است.
بيش از 90 درصد از وقت مسئولان سازمان صرف اين ميشود که اين ايدئولوژي را به اثبات برسانند و متاسفانه نتوانستهاند کاري را از پيش ببرند و متاسفانه همه اعضا درگير اين موضوع هستند و اين موضوع را قبول ندارند و اين به يک معضل تشکيلاتي در سازمان تبديل شده است. اگر به آمار و ارقام نيز نگاه کنيم، از 80 ميليون ايراني فقط سه هزار و 500 نفر هستند که به اين سازمان پيوستهاند و با آگاهي که من دارم، يک سوم اعضا نيز به صورت اتفاقي و ناخواسته به اين سازمان پيوستهاند.
اعضاي اين سازمان هيچکدام حق دسترسي به هيچيک از منابع خبري آزاد مثل کانالهاي خبري و راديوهاي دنيا را ندارند. تنها کانال خبري اين سازمان محسوب ميشود که اين کانال مختص به خودش است. افراد اين سازمان حتي امکان دسترسي به تلفنهاي داخلي را هم ندارند؛ ارتباط با همديگر ندارند و همه نفرات در کمپهايشان به صورت کنترل شده نگهداري ميشوند. در امکانات صنفي، غذايي و حتي دارويي و حتي امکانات کاري تبعيض وحشتناکي بين زنان و مردان در اشرف وجود دارد. مخصوصا زنان فرمانده آن هم در سازماني که مستمر دم از آزادي، حقوق بشر و جامعه بيطبقه ميزنند؛ زنان فرمانده در شوراي رهبري از بهترين امکانات رفاهي برخوردارند در حالي که مردان را از اوليهترين امکانات زندگيشان محروم ميکنند.
حق آزادي فکر و انديشه، حق انتخاب دوست، داشتن ارتباط با همکاران، صحبت کردن، ديدن دوستان، و حتي ديدن خواهر و برادر و فاميل در اين سازمان ممنوع است. اينها در اشرف جرم است. اينها از اوليهترن حقوق هر انساني در دنيا هستند که به طرز وحشتناکي در اين سازمان ممنوع است.
تشکيل جلسات صد نفره و گاها هزار نفره در اين سازمان به يک روال و قانون تبديل شده که در اين جلسات نفرات را وادار ميکنند که حتي خصوصيترين افکاري را که از ذهنشان عبور کرده است، در جمع مطرح کنند و سپس آن جمع را بر عليه آن فرد بشورانند و مورد تحقير و توهين و آزار قرار دهند. در تشکيلات فرقهاي اين سازمان به طور رسمي اعلام شده است که هيچ فردي از خودش هيچ هويتي ندارد. زن، شوهر و کليه افراد خانواده، همه چيزش متعلق به رهبري است. به طور خاص ميگويند که جانشان مال مسعود رجوي و روح و افکارشان متعلق به مريم رجوي است و اين زيربناي ايدئولوژي کثيف اين سازمان است، يعني افراد نبايد خودشان هيچگونه تصميم گيري و يا فکر و انديشه و يا اختياري بر امور خصوصي خود داشته باشند.
نکات بسيار زياد ديگر غير قابل انکاري در اين سازمان وجود دارد که هيچگاه قادر به پاسخ قانع کنندهاي به آن نخواهم بود و اين مطلب تنها بخشي از روابط فرقه گونه اين سازمان است. من از زماني که عضو شوراي رهبري اين سازمان شدم، به من ابلاغ شد که ديگر هرگز نميتوانم اين سازمان را ترک کنم و اگر زماني بخواهم از اين سازمان جدا شوم، حکم من مرگ است و بايد با قرص سيانور خودکشي کنم. شما لطفا به من بگوييد، آيا در جهان يک وزير و يا يک مقام امنيتي، حتي يک رئيس جمهور اگر نخواهد کارش را انجام دهد، ميتواند يا نه؟ اگر دارد لطفا به من بگوييد. اين چه سازماني است که اينگونه حکم ميکند؟ اين قانون اين سازمان است که عليه مخالفان خودش حکم مرگ ميدهد، حکم فرار و هرگونه جدايي از اين سازمان مرگ است. اين بارها توسط مسعود رجوي مورد تاکيد قرار گرفته است. در اين رابطه ميخواهم اشاره کنم که در سالهاي قبل حتي دو تن از شوراي رهبري را در اين رابطه به قتل رساندهاند. همين الان تعدادي از اعضاي شوراي رهبري هستند که جدا شدهاند و در آنجا زنداني هستند.
تعداد بسيار زياد ديگري نيز هستند که ميخواهند آنجا را ترک کنند، ولي از ترس جان و موقعيتشان جرات نميکنند که عقايدشان را ابراز کنند. اينکه افراد ميتوانند خودشان انتخاب کنند که در اشرف باشند يا نه، دروغي بيش نيست و اين يک واقعيت غير قابل انکار است که هرکس که موفق به فرار يا خروج از اشرف شده ميتواند آن را شهادت دهد. متاسفانه آقاي مسعود رجوي فکر ميکند که با خون انسانها و جان آنها ميتواند افکار توهم آميز خود را پيش ببرد و در قرن 21 مثل ساير رهبران خودکامه در جهان کشورگشايي کند. رهبري که سالها خودش را پنهان کرده و اينگونه افراد خود را به کشتن دهد.
زندگي انسانها بيش از هر چيز ديگري در دنيا ارزش دارد و کسي حق ندارد براي زندگي کسي تصميم بگيرد، چه رسد به اينکه آنها را مجبور به کشتن کنند.
درحالي که در اين فرقه به صراحت و در جلسات عمومي گفته ميشود که تنها کسي که در اين سازمان ارزش دارد رهبري است و همه بايد جانشان را فداي او کنند. سازمان مجاهدين در راستاي سياستهاي فرقه گرايانه خود، همواره دخالتي آشکار در امور داخلي عراق داشته است، از جمله ستادهاي خاصي به منظور اين کار تشکيل شده، ستادهايي به نام روابط عراق، سياسي و اجتماعي و مستمرا دخالت در امور عراق را در دستور کار خود قرار داده از جمله ايجاد حمايت از سازمان، ايجاد شورش و ناآرامي در کشور عراق با حمايتهاي مادي کلان. من از همه مجامع بينالمللي درخواست ميکنم براي کمک و ياري، براي آزاد کردن ساير اعضاي باقي مانده در بند و در زندان اين تشکيلات کمک کنند. با آنها مصاحبه آزاد و خصوصي انجام دهيد و آنها را به کشورهاي نخود پناه دهيد. بنابراين من از همه شما درخواست کمک و ياري رساندن به اعضاي محصور در تشکيلات فرقهاي رجوي دارم . با تشکر
عبداللطيف چهاردري : من عبداللطيف چهاردري به مدت 25 سال در فرقه رجوي بودم. من از 15 سالگي در اين سازمان بودم و الان 40 سال دارم. در مقاطع مختلف مسئوليتهاي مختلفي داشتم. من هم ضمن تاييد صحبتهاي خانم سنجابي، به دليل فشارهايي که در اين ساليان تحمل ميکردم، تصميم گرفتم از اين سازمان جدا شوم، اما نميتوانستم به سادگي از اين سازمان جدا شوم.
شب ساعت سه از خواب بيدار شدم، از مسيرهاي طولاني و صعب العبور عبور کردم تا به پستهاي بازرسي مجاهدين برخورد نکنم و بازداشت نشوم. من ساعت 4 و 30 دقيقه خودم را به نيروهاي عراقي معرفي کردم. نيروهاي عراقي به من کمک کردند تا از آنجا خارج شوم.
اجازه دهيد به يک نکته اشاره کنم، از موقعي که از آن جا خارج شدم، نيروهاي عراقي خيلي در اين راستا به ما کمک کردند. برعکس آن چيزي که مجاهدين در ذهن ما خوانده بودند و ميگفتند که نيروهاي عراقي شما را اذيت و آزار ميکنند، چنين اتفاقي نيافتاد.
من چند نکته را ميخواستم مطرح کنم، در طي هشت سال گذشته متاسفانه هيچ امکاني براي اعضاي کمپ اشرف فراهم نشده تا بتوانند آزادانه صحبتهايشان را مطرح کنند. فقط يک بار و آن هم در سال 2003 يا 2004 بود که حدود هفتصد نفر رفتند. اما موضوعي که من ميخواستم امروز درباره آن صحبت کنم، موضوع دوگانگي مواضع سازمان است.
همان طور که شما دوستان در جريان هستيد، بعد از جنگ امريکا و عراق، مريم و مسعود رجوي در روابط بينالمللي اعلام کردند که ما جنگ و مبارزه مسلحانه را رد ميکنيم. آنها گفتند که ما خواستار برگزاري انتخابات آزاد هستيم اما در موضوع داخلي اين سازمان، به دنبال هيچ چيزي جز جنگ مسلحانه نيستند. شعار دروني اين سازمان جنگ و مبارزه مسلحانه است و همواره به نيروها اين گونه وانمود ميکنند که يک روزي با دولت عراق کنار ميآييم، سلاحهايمان را پس ميگيريم و به جنگ و مبارزه مسلحانه ادامه ميدهيم. اعتقاد به مبارزه مسلحانه، مشي مسلحانه، عمليات انتحاري و جنگ همواره اصليترين پايه اين سازمان بوده است.
تشکيلات سازمان مجاهدين يکي از بنياديترين و متحجرترين ايدئولوژيها را دنبال ميکند و در نوع خود بينظير است. از جمله در قرن بيست و يکم اعتقاد به مبارزه مسلحانه و جنگ و کشتار انسانها، محدوديتهاي شديد فيزيکي، به بند کشيدن اعضا، نشستهاي اجباري، آموزشهاي اجباري، ايدئولوژي فرقه گرايانه و حق نداشتن هيچ گونه اعتراض و بحث سياسي با رهبران آن، از اعتقادات اين سازمان است. هيچ کدام از اعضا حق اعتراض به صحبتهاي سياسي رجوي را ندارد.
همچنين اضافه ميکنم که اين سازمان همان طور که قبلا گفتم در درون معتقد به مبارزه مسلحانه و جنگ صد برابر است. مسعود رجوي بارها در تلويزيون اعلام کرده که معتقد به جنگ صد برابر است. علاوه بر اين که در طي اين ساليان سازمان مجاهدين نسبت به هشدارهاي دولت عراق درباره اين که اين سازمان نميتواند در عراق باقي بماند، نه تنها به اين هشدارها هيچ اعتنايي نکرده برعکس تدارک جنگ نيز ديده شده است.
مدتها پيش بود که مجاهدين دنبال آماده سازي جنگ بودند از آن جمله آماده سازي لباس، تمرينهاي نظامي و حتي تلاش براي گرفتن سلاح از نيروهاي عراقي نحوه اسير کردن نيروهاي عراقي و تحريک اين نيروها به صورت روزمره است. اين مسائلي که درون اين سازمان هنوز هست و روزانه ادامه دارد. ممکن است نيروهاي عراقي از اين مسأله اطلاع نداشته باشند ولي من خود جزء کساني بودم که در اردوگاه اشرف و پشت خاک ريزها و دور از چشم نيروهاي عراقي آموزش ميديدم.
ما آموزش ميديديم که چگونه خودروهاي عراقي را منهدم کنيم و حتي چگونه نيروهاي عراقي را دستگير کنيم، چگونه لودرهايشان را از دور خارج کنيم، حتي به ما اعلام شده بود که هيچ سرباز عراقي حق ورود به پايگاه اشرف را ندارد. گفته بودند بايد تا آخرين نفر مقاومت کنيم و اجازه ندهيم هيچ کس وارد پايگاه اشرف شود.
با وجود اين که بارها دولت عراق اعلام کرده است که در اشرف نميتوانيد بمانيد، حتي دولت عراق حاضر شده که به صورت انساني کمک کند تا به هر کشوري که بخواهيد برويد. اما متاسفانه اين حرفها به گوش فرماندهان اشرف نميرسد و آنها خط خودشان را پيش ميبرند.
از جمله دخالتهاي مجاهدين در عراق: من در جايي در اردوگاه اشرف کار ميکردم که به ستاد اجتماعي معروف بود. کار ستاد اجتماعي فرستادن ايميل براي شخصيتها و نيروهاي عراقي به منظور جلب حمايت از مجاهدين بود. من شاهد راه اندازي تظاهرات و شورش بر عليه دولت عراق بودم. نميدانم هيچ يک از شما تاکنون تلويزيون مجاهدين را تماشا کردهايد يا خير، مجاهدين به طور رسمي اعلام کردهاند که دولت عراق بايد سرنگون شود. چند بار اين مسئله مطرح شده است. در صورتي است که خود را نيرويي ميخوانيم که کاري به مبارزات مسلحانه نداريم البته اين تنها گوشه اي از واقعيت است که به شما گفتم.
از همين جا از همه شما دوستان ميخواهم که کمک کنيد، سازمانهاي بينالمللي و حقوق بشري به تک تک نفرات در اشرف کمک کنند تا بتوانند به صورت آزادانه صحبت کنند تا دوستان من که همه در اشرف در بند هستند، آزاد شوند. من اين درخواست را از همه نيروهاي بينالمللي مطرح ميکنم. به عنوان يک وظيفه و حتي به عنوان يک مسئوليت کاري.
با تشکر از همه شما
برات کيخائي : قبل از اين که صحبتهايم را شروع کنم ميخواهم از همه مقاماتي که اين جلسه را براي ما تشکيل دادند تا بتوانيم واقعيتهاي اشرف را بيان کنيم، تشکر ميکنم.
من برات کيخواهي هستم که حدود يک و نيم ماه پيش بنا به خواست خودم و طور مخفيانه اشرف را ترک کردم و خودم را از اين تشکيلات نجات دادم. من مدت 22 سال در اين سازمان فرقه گونه بودم.
به دليل تصميمات اشتباه و خودرايي مسعود رجوي، عدم آزادي و نقض حقوق اوليه انساني تصميم به جدايي از اشرف گرفتم. همچنين تا جايي که امکان داشت چند بار اعتراضهايم را به سياستهاي اين سازمان در برخورد با دولت عراق مطرح کردم.
از آن جايي که در اين فرقه هيچ توجهي به افکار و نظرات افراد نميشود و اگر کسي نکتهاي هم بگويد، بايستي بهاي سنگيني براي اين کار بپردازد، لذا تصميم به فرار از اين سازمان نمودهايم. پس از عبور از موانع متعددي که براي جلوگيري از فرار برقرار کرده بودند و همچنين طي مسيرهاي طولاني خودم را تسليم نيروهاي عراقي کردم.
در همين جا لازم ميدانم يادآوري کنم که اين راه براي همه کساني که مايلند و با سازمان مشکل دارند باز است و ميتوانند هر چه زودتر خود را از اسارت اين سازمان نجات دهند. علي رغم اين که سازمان بارها گفته حکم آنهايي که جدا ميشوند و خانوادههايي که پشت در ميآيند، مرگ است.
نکته بعدي که ميخواستم بگويم، ابراز همدردي و تاسف عميقم نسبت به قربانيان وقايع اخير است و خودم را در غم خانوادههاي آنان شريک ميدانم. آنها دوستان ما بودند و به علت سياستهاي غلط رجوي و لج بازي او که هنوز فکر ميکند مثل گذشته ميتواند در عراق بماند و سياستهاي خود را پيش ببرد، کشته شدند.
در اين رابطه بايد بگويم که رهبران سازمان از دو سال قبل خودشان را براي درگيري با دولت عراق آماده کرده بودند و در اين راستا آموزشهاي مختلفي نيز داده شده بود تا در صورت ورود ارتش عراق به پادگان، با آنها درگير شوند و تجهيزاتي هم آماده کرده بودند.
متاسفانه بر خلاف گفته خانم رجوي و استقبال او از جنگ و شعارهايي همچون جنگ صد برابر، هيچ کدام از مسئولان بالاي سازمان در اين صحنهها نيستند. بلکه اعضا و نيروهاي جوان را قرباني اين خط مشي ديکتاتور مآبانه ميکنند. در بين قربانيان حتي يک نفر هم از شوراي رهبري نبود.
آنها ميگويند که اين کارها همه سراسر افتخار است. يعني فدا کردن جان براي خانم رجوي افتخار است. در حالي که دولت عراق از هشت سال پيش اعلام کرده که سازمان مجاهدين بايد اين کشور را ترک کند، اگر سازمان مجاهدين تا اين اندازه به قوانين بينالمللي و کنوانسيونهاي حقوق بشر معتقد است، بايد ابتدا اولين حقوق کشوري که در آن مستقر است را مورد احترام قرار دهد.
در وقايع سال گذشته نيز که منجر به کشته شدن تعداد ديگري از اعضاي سازمان شد، اتفاقي نظير امسال روي داد. دليل اصلي اين موارد اين است که رجوي از دسترسي اعضا به نيروهاي عراق و دنياي آزاد نگران است. رهبري اين سازمان نميخواست کسي وارد حيطه او شود و تا به امروز متاسفانه هر روز روابط خود را خصمانهتر کرده است.
مسعود رجوي بارها در سخنرانيهايش اعلام کرده که من جنگ صد برابر ميخواهم. اگر جنگ نباشد، جنگ توليد ميکنم و نميگذارم که شما در بستر بميريد. من مسئول رستگاري شما هستم.
اينها مواضع علني مسعود رجوي بود و جان انسانها هيچ ارزشي براي او نداشت.
در رابطه با دخالتهاي سازمان در امور عراق، از همان سالهاي اول بعد از جنگ سعي در آموزش و جذب نيروهاي عراقي در حمايت و نفوذ دادن افراد مورد نظر خود در دستگاه و نهادهاي عراقي بود تا بتواند با روي کار آوردن آنها، مثل گذشته سازمان در عراق بماند و اهداف خود را در خاک عراق پيش ببرد.
يک ستاد خاص در اشرف و همچنين بخش اصلي کار افامها، کار با نيروي اجتماعي عراق ميباشد. استخدام نيروهاي عراقي و دادن حقوق به آنها براي پشتيباني از سازمان به منظور مخالفت با دولت کنوني، ارتباط مستمر با ايميل و اينترنت با نيروهاي عراقي و داشتن کانال براي برگزاري تظاهرات در شهرها و روستاها از جمله کارهاي سازمان است. حدود يک سوم نيروهاي سازمان در افامها کار اصليشان کار با نيروهاي عراقي و تلاش براي گرفتن امضا به منظور حمايت از سازمان ميباشد.
در پايان ميخواهم به سازمان و مسعود رجوي بگويم که آيا نميشد با صرف اين پولها براي همه اعضاي سازمان پناهندگي گرفت و جان آنها را در عراق فدا نکرد؟ مسعود رجوي و ساير رهبران آن با لجبازي تمام ميخواهند اردگاه اشرف بدون پايبندي به قوانين حقوقي اين کشور در عراق بماند تا بتواند افراد را محصور و بدون ارتباط با دنياي خارج در اسارت نگه دارد.
در پايان از همه سازمانهاي بينالمللي و حقوق بشر درخواست کمک براي اعضاي اين سازمان دارم که بتوانيد با آنها به طور تکتک مصاحبه کنيد و آنها را از اين وضعيت اسفناک نجات داده و نگذاريد يکبار ديگر اسير هوسهاي مسعود رجوي شوند. شما مسئوليد که براي نجات جان اعضاي دربند در اين فرقه کمک کنيد.
مريم سنجابي : من از نزديک به 10 سال قبل تصميم گرفته بودم به دليل فسادي که در اين سازمان وجود داشت، از اين سازمان جدا شوم ولي امکان جداشدن را نداشتم، تا اينکه بالاخره به کمک نيروهاي عراقي توانستم از آنجا خارج شوم؛ دولت عراق در واقع مي شود گفت قوانين خاص خود را دارد و سازمان مجاهدين از اين قوانين سرپيچي ميکند؛ هشت سال است که دولت عراق ميگويد اين سازمان تروريستي بايد از عراق خارج شود ولي هيچگونه ارزشي به قوانين بينالمللي در اين سازمان وجود ندارد.
اساساً توضيح داديم در اين سازمان در واقع رهبري را به دست خانمها دادهاند که درواقع از آنها ميخواهند فقط از مسعود رجوي فرمانبرداري کنند و اين هم فقط فرماليستي است تنها کسيکه در اين سازمان فرماندهي ميکند فقط مسعود رجوي است.
من فکر ميکنم همين که توانستم از اين سازمان فرقهگرايانه بيرون بيايم بزرگترين ارزش است و هنوز به آينده فکر نکردهام.
شما از روابط دروني سازمان خبر نداريد؛ همه چيز در آنجا تحت کنترل و محدوديت است افراد تحت استثمار فکري هستند و خود نميتوانند تصميم بگيرند، اين افراد را به اجبار ميآوردند ( درباره پرتاب سنگ از سوي اعضاي سازمان با نيروهاي عراقي هنگامي که اين نيروها وارد اردوگاه اشرف ميشوند) اگر کسي در اين تجمعات شرکت نميکرد او را به جلسات صدنفره ميبردند و مورد مؤاخذه قرار ميدادند؛ بنابراين به اجبار ميآمدند.
امريکا در هشت سالي که حضور داشت پشتيبانيهايي ميکرد بعد مسئوليت را به دولت عراق سپرد دولت عراق هم به طور رسمي خواسته است سازمان از اين کشور خارج بشود و اين قوانين بينالملي است که سازمان به آن هيچ توجهي نميکرد.
افراد در اشرف جرأت نميکنند با همديگر صحبت کنند و نظرشان را به کسي بگويند ولي تعداد زيادي وجود دارند که من از آنها اطلاع دارم و آنها هم در پي فرصتي هستند که خارج بشوند.
(درباره منافقين در عراق) فکر ميکنم توضيح داديم درواقع سه ستاد خاص در اشرف وجود دارد و يکسوم از اعضاي سازمان روي اين مسأله کار ميکنند که بتوانند خودشان را در عراق تثبيت کنند؛ با کارهاي تبليغاتي، ايجاد شورش، صرف ميليونها دلار پول و حمايت از بسياري از شخصيتها. اينها ميخواهند در عراق بمانند برخلاف قوانين اين کشور و هيچ احترامي به قوانين اين کشور نميگذارند.
(در رابطه با دخالتهاي نظامي اعضاي سازمان مجاهدين در بحران سال 1991 عراق) برات کيخائي : سازمان در آن سال سريع نيروهاي خود را در نقاطي پراکنده کرد که دولت عراق نميتوانست نيروي امنيتي خود را وارد کند. شهرهايي مانند بغداد، خانقين و غيره کلا امنيت اين مناطق را براي دولت عراق تأمين کرد که در اين موارد درگيريهايي پيش آمد که آمار دقيق آن يادم نيست ولي فکر کنم 50 يا 40 نفر از اعضاي سازمان هم در آن کشته شدند.
مريم سنجابي (درباره کمک نيروهاي عراقي بعد از خروج از گروهک منافقين): من از وقتي آمدم دوستان عراقي کمک کردند در هتلي مستقر شدم و امکان تماس مرا با سازمانهاي بين المللي و صليب سرخ فراهم کردند که درباره زندگي آيندهام تصميم بگيرم.
برات کيخائي : نکتهاي که ميخواستم اضافه کنم آنچه که ميگويند در اشرف نيست. دولت عراق واقعاً به ما کمک کرد. از همان سربازي که ما ابتدا به او مراجعه کرديم تا مسئولان بالا واقعاً به ما کمک کردند و از کساني که در اشرف هستند، ميخواهم اين افکار را کنار بگذارند و به دولت عراق خود را معرفي کنند و ميتوانند اين کار را بکنند.
|