آرشیو نسخه های rss پیوندها تماس با ما درباره ما
مفیدنیوز
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلا                                                                           
صفحه اصلی | سیاسی | اجتماعی | فضای مجازی | اقتصادی | فرهنگ و هنر | معارف اسلامی | حماسه و مقاوت | ورزشی | بین الملل | علم و فناوری | تاریخ جمعه ۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ rss
نسخه چاپی ارسال
دفتر مقام معظم رهبری
پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله نوری همدانی
پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت آیت الله مصباح یزدی
سایت اینترنتی حجه الاسلام والمسلمین جاودان
استاد قاسمیان
حجت الاسلام آقاتهرانی
پاتوق كتاب
شناخت رهبری
عصر شیعه
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی
صدای شیعه
عمارنامه
شبکه خبری قم
موج سوم فرار از وطن؛ ايران تصفيه مي شود

موج سوم فرار از وطن؛ ايران تصفيه مي شود


کیستی ما


امروز سايت هاي خبري خبر خروج غير قانوني(فرار) رضا عليجاني و مرتضي كاظميان از كشور را منتشر كردند. اين دو تن از اعضاي سرشناس گروهك ملي – مذهبي اند كه ظاهرا از فرانسه تقاضاي پناهندگي كرده اند.
اين فرار را بگذاريد كنار فرار عطاءالله مهاجراني، اكبر گنجي، فاطمه حقيقت جو، سازگارا، علي افشاري، مجتبي واحدي، مزروعي، مهدي هاشمي و...

مي توان گفت ما در ايران شاهد سه موج فرار بوده ايم:
موج اول مربوط به سال هاي اول انقلاب است. صرف نظر از سلطنت طلب ها و حاميان سنتي استبداد كه با آمدن امام در 12 بهمن چمدان شان را گرفتند و از ايران فرار كردند، روشنفكران و شبه روشنفكران حامي پهلوي نيز كه سبك زندگي انقلابي با عياشي و عافيت طلبي شان سازگار نبود نيز از ايران خارج شدند.

موج دوم فرارها البته دلايل عميق تري داشت. پس از ماجراي 18 تير 78 كه بنا بر نظر مقام معظم رهبري با چراغ سبز مسوولان دولت اصلاحات بپا شده بود، موجي از ياس و نااميدي اردوگاه اصلاح طلبان سكولار را فرا گرفت. هر چند بسياري از آنها ترجيح دادن تا انتخابات شوراي شهر در اول دهه هشتاد صبر كنند اما با شكست مفتضحانه در آن انتخابات بلافاصله راهي امريكا، انگليس، فرانسه و برخي كشورهاي ديگر حامي خود شدند. سازگارا از جمله همين افراد بود كه پس كانديداتوري در انتخابات شوراي شهر تهران و شكست شعارهاي ساختار شكنانه اش به همراه برخي از اعضاي نهضت آزادي از ايران گريخت. علي افشاري، فاطمه حقيقت جو، اكبر گنجي، احمد باطبي، مسعود بهنود و برخي ديگر از عناصر اصلي فتنه 78 هم در همين موج از ايران گريختند.

موج سوم فرار مربوط به ماه هاي اخير است. شبه روشنفكران غربگرا اينبار تمام اميدشان براي مستعمره سازي ايران پس از فروكش كردن موج اغتشاشات خياباني را از دست داده اند. خروج يا فرار يا پناهندگي كساني چون مهاجراني، داودي مهاجر، مزروعي، واحدي، هاشمي رفسنجاني(مهدي) و اكنون عليجاني و كاظميان معناي متفاوتي دارد. ايران اكنون در حال تصفيه شدن است. تقريبا هيچ اميدي براي پيش برد پروژه سكولاريزه كردن ايران براي جريان غربگرا باقي نمانده است. آنها عميقا به اين اعتقاد رسيده اند كه در ايران جايي ندارند. اين درس تاريخي بزرگي براي شبه روشنفكران امريكايي ماست. فراموش شدن، ايزوله ماندن و منفور شدن تنها نتيجه فعاليت هاي ضد وطني و غربگرايانه ي آنها بوده است.

مي توان اميدوار بود كه قوه عاقله اين جريان باعث شود تا باقي مانده رسوبات اين جريان پس از درك اين موقعيت بي خاصيت تاريخي از ايران بروند و ايران و تاريخش را براي طي مسير خود آزاد بگذارند. اين كمترين توقعي است كه ما از جريان دگم و متصلب غربگرا داريم.


 

********
در 9 مهر 88 پس از آشكار شدن بي رمقي جريان فتنه يادداشتي را در رسانه ها منتشر كردم كه شايد امروز بيشتر درك شود. اين يادداشت به درك موقعيت شبه روشنفكران و منفور بودن هميشگي شان درايران بخاطر گرايشات غربگرايانه كمك مي كند. اميدوار بودم ساير سران فتنه نيز آزاد بودند تا انتخاب كنند كه از ايران بروند و ايران را براي مردمان آزاده اش آزاد بگذارند. اما شايد مجازات آنها تنها راه تسلي خاطر مردم باشد...


چرا موسوي اين‌قدر عصباني است؟
 

اندر احوالات روشنفكران ايراني بسيار نوشته اند و نوشته ايم. ولي نه آنان گوشي دارند كه بشنوند و نه تاريخ به تغيير سنت هاي خود راضي مي شود. عجيب است كه درد مزمن روشنفكران اين مرز و بوم دردي صد سال و بل بيشتر است و دوايي نيافته است. دردي كه روشنفكري را سال هاست در بستر احتضار خوابانيده است. اين جمله را پيش‌تر از قول جلال آل احمد نوشته بودم كه: «چون... روشنفکر ايراني در محيط بومي خود تحقير مي شود... ناراضي است پس در جستجوي روزگار بهتري هم هست. درست است که فعلاً جرات عمل ندارد و مي ترسد اما به حد اعلاي ترس که رسيد، پنجه در صورت پلنگي خواهد انداخت... روشنفکر ايراني به قول صادق هدايت همچون کنده اي است که در کنار اجاق مانده و سياه شده نه به آتش زير ديگ کمکي کرده و نه چوب سالم باقي مانده...»
ترس و عصبانيت، سرخوردگي ناشي از انزواي سياسي و فرهنگي و عدم پذيرش عمومي در بدنه جامعه اتفاقي است مکرر و مستمر که روشنفکران سکولار را عصباني کرده و مي کند. روزگار بهتري که به قول جلال، آرزوي روشنفکران است، گويا در مختصات فرهنگي ايران اسلامي قابل تحقق نيست و هرچند روشنفکران برخي به ظرافت همين حقيقت را دريافته و به آن اعتراف کرده اند اما از تبعات آزاردهنده رواني و احساسي آن توان رهايي ندارند. امام راحل(ره) تعبير جالبي درباره‌ي اينان دارند؛ امام روشفكران را بريده‌ي ازمردم مي دانند و آنها را عامل همه‌ي عقب ماندگي هاي جامعه‌ي اسلامي ايران معرفي مي كنند! (صحيفه نور، جلد12، ص 207)

ميرحسين موسوي كه خودخواسته جامه‌ي روشنفكري بر تن كرده و به كانون اجماع سرخوردگان و شرمگينان بدل شده است، از تاريخ عصبي روشنفكران ايراني جدا نيست. او 20 سال منفك از مردم زيست و در برابر همه‌ي ماجراجويي هاي هشت ساله‌ي هم مسلكانش سكوت كرد. بدنه‌ي هوشمند روشنفكري سكولار به‌خوبي دريافته بود كه اين‌بار تجربه‌ي سياسي ايرانيان مجال فريب كاري آنان را نخواهد داد و بر همين منطق، ميرحسين موسوي را كه چهره اي ظاهراً مردمي تر داشت، نامزد آزمودن شانس روشنفكري كرد. اما موسوی اشتباه استراتژيكي را مرتكب شد و خيلي زود در فيلم هاي انتخاباتي‌اش ماهيت سرمايه سالارانه و در عين حال روشنفكرانه‌ي خود را لو داد. اين همان و رويگرداني مردم همان و باز دوباره تكرار انزواي روشنفكري و عصبانيت ناشي از اين انزوا.

بسيار طبيعي مي نمود كه حضور متزلزل و ناچيز سبزها در راهپيمايي با شكوه روز جهاني قدس در تهران، ميخ ديگري باشد بر تابوت آرزوهاي بربادرفته‌ي روشنفكري سكولار در ايران. اين بار، ميرحسين موسوي به روشني دريافت كه همانند اسلاف خود منزوي است و توفيقي در همراه كردن مردم نداشته است. و البته در اين راه، دشمنان احمق نظام اسلامي در آن‌سوي مرزها با پوشيدن لباس هاي سبز به افشا و انزواي روشنفكري سكولار ايراني در داخل كمك كردند. چه بسا لغو دستپاچه‌ي مراسم جشن تولد تقلبي او در تهران نيز ترس از رسوايي ديگر و دلهره از ريشخند مردمان باشد.
تحليل محتواي بيانيه هاي مكرر موسوي در ماه هاي اخير نشانگر تسري شتابنده‌ي عصبانيت در نوشته هاي اوست. او اكنون صريحاً به دولت‌مردان و مسئولان فحاشي مي كند و اعتقادات و حساسيت هاي ميليون ها نفر را در سراسر ايران به تمسخر مي‌گيرد! و آنگونه كه جلال مي گويد كار به‌جايي خواهد كشيد كه روزي از فرط ترس و عصبانيت پنجه در صورت پلنگ اندازد. پيش بيني فرجام كار او چندان دشوار نيست. صدساله‌ي اخير ايران نمونه هاي مشابهي از اين موارد را در اختيارمان قرار مي دهد.

اما حاميان او به كدام سو خواهند رفت؟ يكي از مهمترين نشانگان رخداد انقلاب يا تغييرات ساختاري، وجود نوعي محروميت، عدم تعادل يا استبداد است. اكنون ايران را با كدام تئوري انقلاب ساز مي توان تطبيق داد؟ از همان روزهاي نخستين اغتشاشات فقدان منطقي شفاف و قانع كننده براي ادامه‌ي اعتراضات در بدنه‌ي اجتماعي جنبش سبز هويدا بود. معترضان براي ادامه‌ي مسير نيازمند معنا و منطقي تحريك كننده بودند. آنها عليه چه چيز بايد برمي آشفتند؟ هيچگاه موسوي، كروبي يا ديگراني كه بذر ترديد مي افكندند، دليل عقل پسند يا حتي اماره اي جدي بر مدعاهاي بي سابقه‌ي خود ارائه نكردند. فقدان اين معنا و منطق به سرعت بدنه‌ي اجتماعي جنبش را از آن جدا كرد و آن را به يك گروه سياسي محدود مبدل كرد. اكنون كساني برگرد موسوي حلقه زده اند كه از ابتداي انقلاب در جرگه‌ي اقليت هميشه مخالف و البته هميشه برخوردار دسته بندي مي شدند. معاندان البته منطق دارند و منطق‌اشان حذف اسلام ناب و فروغلتيدن در شئون سكولار غرب است. اينان فقط تا جايي كه لقمه‌ي چرب‌شان سرد نشود، سفره‌اشان را به قصداعتراض ترك مي كنند. چه اينكه محرومين كه صاحبان اصلي انقلاب اند در شناخت و وفاداري به امام و انقلاب اشتباه نمي كنند.

اما حاميان خارجي موسوی؛ كافي است نظريات ابراز شده‌ي آنها را در سايت هاي ضد انقلاب مرور كنيم. به روشني، خواستار ساختارشكني بيشتر موسوي هستند و از شترسواري دولا دولاي او خسته شده اند. كساني كه سال ها بود مأيوسانه تحولات ايران را زير نظر داشتند و پس انتخاب احمدي نژاد از غيظ دندان به‌هم مي‌فشردند، اكنون مجالي براي شادماني يافته اند. اين شادماني دوامش به دوام موسوي است و او نیز از همان روز كه هويت روشنفكرانه و غرب گرايانه‌ي خود را آشكار كرد، در محاق فرو رفت. از هم اكنون مي توان آينده اي نزديك را تصور كرد كه ماجراهاي شرم آور پس از انتخابات دهم به عنوان يك رخداد سياسي و يك دست انداز طي شده در تاريخ معاصر ايران در كلاس هاي درس تاريخ دبيرستان ها تدريس شود و تصوير شخصيت هاي سياسي امروز در كنار گذشتگاني چون ميرزا حسن خان سپهسالار، سيد حسن تقي زاده، سيد ضياء طباطبايي، بني صدر و... مورد تحليل قرار گيرد.

کیستی ما



نام(اختیاری):
ایمیل(اختیاری):
عدد مقابل را در کادر وارد کنید:
متن:

کانال تلگرام مفیدنیوز
کلیه حقوق محفوظ است. نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع ميباشد.