تجربهی رفتارهای اپوزیسیونی در جمهوری اسلامی
موضوع برخورد با نیروهای مخالف و معارض، قدمتی به اندازهی خود انقلاب اسلامی دارد. انقلابهای بزرگ از سپیده دم پیروزی خویش شاهد ریزش و رویش در نیروهای خویش هستند. اشخاص و گروههای مختلف هر کدام با انگیزهها و اهدافی گوناگون به موج انقلاب میپیوندند و در یک اتفاق قابل پیش بینی وقتی آنها خواستهها و مقاصد خویش را ناکام میبینند ساز ناهمراهی و مخالفت با انقلاب و نظام بر آمده از آن را کوک میکنند. این اولین سنگ بنای تقابل و تنش میان بخشی از گروههای مدعی با ارکان انقلاب است. در فرآیند انقلاب اسلامی نیز گروههای مختلفی با انگیزهها و عقاید متفاوت شرکت داشتند. بارزترین این جریانها، شامل طیف مذهبیون به رهبری امام خمینی(ره)، نیروهای ملی- مذهبی و لیبرال زیر پرچم نهضت آزادی، نیروهای چپ نظیر؛ مجاهدین خلق (منافقین)، حزب توده و چریکهای فدایی خلق و... که هر یک بنا به اهداف حزبی خویش، موج انقلاب بهمن 57 را همراهی کردند اما زمان چندانی نگذشت که بیشتر آنها در پذیرش اندیشهها و آرمانهای انقلاب و تن دادن به انتخاب مردم به بن بست رسیدند. سر منشأ تضادها در میان نظام اسلامی با نیروهایی که به جرگهی اپوزیسیون پیوستند «اصول آرمانهای ایدئولوژیک» بود. با توجه به آنکه ماهیت اصلی انقلاب، دینی و مذهبی بود اغلب جریانهایی که سودای سکولاریسم در سر داشتند یا در پی نسخههای لیبرالیستی و سوسیالیستی برای نظام بودند به تدریج با ارکان دینی نظام دچار چالش شدند، ابتدا طیفهایی نظیر نهضت آزادی، ملی- مذهبیها، سازمان مجاهدین خلق (منافقین) و در مرحلهی بعد نیروهای تجدید نظر طلب موسوم به چپهای مذهبی و آنگاه محافل و افراد منسوب به کارگزاران و اصلاح طلبان در جرگهی معارضان نظام دینی و ولایی قرار میگرفتند.
استراتژی جذب و مدارا در قاموس رهبران انقلاب
به شواهد کتابها و اسناد مکتوبی که از تاریخ سه دههی اخیر منتشر شده، منش سیاسی امام راحل و رهبر معظم انقلاب بر تحمل سلیقههای فکری مختلف استوار بوده است. ایشان در برهههای مختلف به ویژه ایام انتخابات «رقابت و مشارکت» را به عنوان دو رکن مردم سالاری ستوده و برای رفع موانع تکثر و تضارب اندیشهها گام برداشتهاند. استراتژی مدارا و «جذب حداکثری و دفع حداقلی» سیاست اصولی نظام اسلامی بوده که در برههای حضرت امام(ره) آن را در قالب به رسمیت شناختن وجود تشکلهای جامعهی روحانیت و مجمع روحانیون به نمایش گذاشتند و در برههای دیگر رهبر معظم انقلاب با گشودن راه مشارکت چهرههای و جریانهایی مثل کارگزاران و اصلاح طلبان بر آن صحه نهادند.
از نگاه جذب محور رهبران انقلاب میتوان به نحوهی برخورد آنها با شخصیتهای روحانی درون نظام اشاره کرد که در مقاطعی سیاستهای کلان کشور را به چالش کشیدند. در دورهی امام(ره)، یکی از این بارزترین منتقدان «آیتالله احمد آذری قمی» بود که در مرداد ماه سال 63 نامهای بسیار تند و تا اندازهای گزنده، علیه امام خمینی(ره) نوشت و خطاب به سی تن از علمای بزرگ حوزه فرستاد. با این حال، امام خمینی(ره) به رغم تمام انتقادهای صریح آذری قمی که بسیاری از آنها به ویژه در مقطع جنگ تحمیلی، با منطق سیاسی هم قابل دفاع نبود، واکنش تندی به او نشان ندادند و مدتی در احکام جداگانه او را به عنوان عضو شورای بازنگری قانون اساسی و نیز نمایندهی خود در امور شرعی منصوب کردند.
رهبر معظم انقلاب حتی پس از لطمههای سنگینی که ساختار شکنی شماری از نیروهای موسوم به اصلاح طلبان بر نظام وارد کردند بر اجرای استراتژی مدارا تأکید مجدد نمودند. ایشان با تأکید بر این که منطق جذب حداکثرى، دفع حداقلى باید مورد توجه قرار گیرد میفرمایند: «انسانها از لحاظ ایمان در یک حد نیستند. ما در بین خودمان آدمهایى داریم ضعیفالایمان، آدمهایى داریم که ایمانشان قوىتر است. باید راه بیاییم. نمیشود ضعیفالایمان را دفع کرد، ... آن کسانى که جزو مجموعه هستند، لیکن بر اثر اشتباه و غفلت کنار افتادند، جدا افتادند، اینها را به خود بیاورند؛ اینها را نصیحت کنند، دلالت کنند، راه را به آنها نشان بدهند، آنها را برگردانند. اینها مسایل اساسى است.»
با گذشت چند ماه از انتخابات ریاست جمهوری و به رغم استمرار مواضع غیراصولی برخی شخصیتها در زیر سؤال بردن حماسهی عظیم 40 میلیونی، رهبر معظم انقلاب در دیدار با اعضای مجلس خبرگان، تأکید میکنند: «ما هیچ کس را از نظام بیرون نمیکنیم؛ اما کسانی هستند که خودشان، خودشان را از نظام خارج میکنند؛ و صلاحیت حضور در چارچوب نظام اسلامی را از دست میدهند که از دست دادهاند.»
شواهدی از سلوک جریانهای معارض و برانداز
فرصتهای انتخابات در تاریخ انقلاب اسلامی از 12 فروردین 58 تا خرداد 88 همواره میدانهای حضور جریانهای سیاسی در تصمیمگیریها بوده است اما این فرصتها به دلایلی همچون «فزون خواهی و انحصار طلبی گروههای سیاسی»، «لجاجت با طبقهی مذهبیون و روحانیت» و «تلاش برای تحمیل سلیقهی لیبرالیستی یا سکولاریستی بر حکومت» یکی پس از دیگری از دست رفته است به گونهای که در هر سه دههی حیات جمهوری اسلامی شماری از افراد و گروهها در مصادر قدرت قرار گرفتهاند اما بلافاصله در آزمون «قانون مداری یا وفاداری به اصول و مبانی انقلاب» مردود شدهاند.
در هر سه دههی حیات جمهوری اسلامی شماری از افراد و گروهها در مصادر قدرت قرار گرفتهاند اما بلافاصله در آزمون «قانون مداری یا وفاداری به اصول و مبانی انقلاب» مردود شدهاند.
1- نهضت آزادی و ملی مذهبیها: اولین تجربهی تلخ مواجههی نظام با جریانهای معارض، به لیبرالها تعلق دارد. گروهی که در موج توفندهی انقلاب تا تصدی پستهای کلیدی دولت و مراکز تصمیمگیر انقلاب پیش رفتند. نهضت آزادی در سپیده دم انقلاب در تطبیق با اصول فکری انقلاب دچار مشکل شد. گرایش به غرب در سیاست خارجی و اباحه گری در سیاست داخلی از یک سو و تضادهای عمیق با روحانیت و نسل جوان انقلابی، یاران بازرگان را به جرگهی اولین گروه معارض سوق داد. اولین حرکت براندازانهی نهضت در ماجرای طرح دولت موقت برای انحلال خبرگان بروز پیدا کرد. در قبال این طرح حضرت امام(ره) شدیدترین عتاب را انجام داده و فرمودند: «... قضیهی طرح آنکه مجلس خبرگان منحل بشود که در زمان دولت موقت مطرح شد، بعد هم معلوم شد که اساسش از امیر انتظام بود و آن مسایل آن وقت؛ آمدند آقایان پیش ما، همین آقایان بازرگان و رفقایش و گفتند، خیال داریم این مجلس را منحلش کنیم. من گفتم، شما چه کاره هستید.» دومین مرحلهی رویارویی جریان نهضت با نظام در ایام وزارت کشور خط امامیهای آن روز شکل گرفت؛ در مقطعی که «علی اکبر محتشمیپور» وزیر کشور وقت در نامهای به امام خمینی(ره) از مخالفتهای نهضت آزادی با جمهوری اسلامی گفت و امام(ره) نیز در پاسخ نوشتند: «نهضت به اصطلاح آزادی، صلاحیت برای هیچ امری از امور دولتی یا قانون گذاری یا قضایی را ندارد و ضرر آنها، به اعتبار آنکه متظاهر به اسلام هستند و با این حربه جوانان عزیز ما را منحرف خواهند کرد و نیز با دخالت بیمورد در قرآن کریم و احادیث شریفه و تأویلهای جاهلانه، موجب فساد عظیم ممکن است بشوند؛ از ضرر گروههای دیگر، حتی منافقین ـ این فرزندان عزیز مهندس بازرگان ـ بیشتر و بالاتر است.»
2- مجاهدین خلق ( منافقین):
به فاصلهی اندکی پس از سقوط دولت لیبرالها به ریاست «بازرگان»، فاز جدید حرکتهای براندازی را چپگرایان مارکسیست یا همان مجاهدین خلق پایه نهادند. در اولین روزهای تأسیس نظام اسلامی، سازمان مجاهدین خلق علاوه بر مواضع ایدئولوژیک و سیاسی خود در تبلیغات رسمی خویش نشان داد که منشور و محتوی انقلاب اسلامی را به رهبری امام خمینی(ره) نپذیرفته است. «مسعود رجوی» اعتراف میکند: «... حتی یک سال قبل از ورود [امام] خمینی(ره) به ایران، از روی اطلاعیههایی که میداد، تفکر و ماهیتش را [در زندان] به طور مکتوب تحلیل نموده و بر خصایص ارتجاعی او انگشت گذاشته بودیم. در این تحلیل، که بعداً خبرش در زندان به گوش رفسنجانی هم رسید، آشکارا گفته بودیم که اگر [امام] خمینی(ره) بیاید هیچ مسألهای را از جامعه نخواهد توانست حل نماید و باز انقلاب دیگری لازم خواهد بود.»
امام خمینی(ره) نیز از تلاشهای براندازانهی منافقین مطلع بود اما تا هنگامی که نقض آشکار قانون صورت نگرفته بود و شورشگری منتهی به جنگ مسلحانه به مرحلهی علنی و عینی نرسیده بود، با برخورد وسیع نسبت به سازمان یاد شده، موافقت نکرد. «آیتالله محمد یزدی» در خاطرات خود به این نکته اشاره میکند: یکی از افراد شرکت کننده در جلسه، به امام(ره) گفت: «حضرت عالی میفرمایید کتابهای اینها را خواندهاید؛ آیا اینها خطرشان از منافقین صدر اسلام بیشتر نیست؟» در پاسخ امام(ره) فرمودند: «من این طور نیست که اینها را نشناسم؛ ولی تا آنها سلاح را برای جنگ با ما از رو نبستهاند، با آنها کاری نداریم.»
به این صورت سازمان تحت امر رجوی نیز همانند لیبرالهای نهضت آزادی با در پیش گرفتن موضع تعارض و خصومت، مراجع نظام را به سمت اتخاذ تدابیر بازدارنده و تنبیهی وا داشت. تمامی شواهدی که بعداً به قلم سران خود سازمان منتشر شد، دلالت بر این دارد که تشکیلات مجاهدین از ابتدا عزم معارضه با نظام تحت رهبری امام(ره) را داشته است به گونهای که در مانیفست این گروه، رهبرانش سال 1358 را «سال افشاگری ارتجاع» و سال 1359 را «سال مقاومت» اعلام میکنند. این شواهد نشان میدهد که مجاهدین خلق عرصهی سیاسی کشور را با دیدگاهی استراتژیک به عنوان صحنهی نبرد و رویارویی مینگریستند. در بخش اول اندیشهی تضعیف پایگاه مردمی روحانیت به خصوص رهبری امام خمینی(ره) را دنبال میکردند و در بخش بعد در پی یک حکومت جانشین برای جمهوری اسلامی بودند.
3-جریان منتظری:
سومین جریان معارض تاریخ جمهوری اسلامی، در بیت بالاترین مقام حکومتی و از یاران دیروز امام شکل میگیرد. «حسینعلی منتظری»، در سال 1364 با تصمیم مجلس خبرگان رهبری به قائم مقامی امام خمینی(ره) برگزیده شد اما تنش میان منتظری با بنیانگذار انقلاب از همان نخستین سالهای مسؤولیت وی در این مقام آغاز شد. اولین فاز تقابل بر نقشهای ماجراجویانهی «سید هادی هاشمی» شروع شد. فردی که علاوه بر این که داماد آقای منتظری بود، ریاست دفتر و بیت او را نیز بر عهده داشت. برادر این شخص «سید مهدی هاشمی» که صاحب نفوذی قابل توجه در برخی نهادهای انقلابی از جمله سپاه بود با همراهی و تأییدات سید هادی، فعالیتهای خرابکارانه و اختلاف برانگیزی را در کشور سازماندهی کرد. طی سه سال بعد، منتظری با پشتیبانی از سید هادی و سید مهدی هاشمی مسیری را در پیش گرفت که وی و بیتش را در رویارویی کامل با امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی قرار داد. دستگیری سید مهدی هاشمی و طرفدارانش و افشا شدن مفاسد اخلاقی و چندین فقره قتل عمد توسط آنان، سید مهدی را به پای چوبهی دار برد و تقابل و رویارویی آیت الله منتظری با امام(ره) را به اوج خود رساند که نشانههای آن را میتوان در متن بسیار دردناک نامهی امام خمینی(ره) به آقای منتظری در تاریخ ششم فروردین 1367 به خوبی مشاهده کرد. چنان که از سیر مکاتبات حضرت امام(ره) پیداست، معظمله تا آخرین سالهای حیات خویش مشی مدارا را با منتظری در پیش میگیرند. امام(ره) در آخرین مکاتبات خویش با منتظری، سیر تبدیل نگاه از مدارا به طرد منتظری را به این صورت بیان میکنند:
«جناب حجت الاسلام و المسلمین آقاى منتظرى ـ دامت افاضاته ـ با سلام و آرزوى موفقیت براى شما، همانطور که نوشتهاید، رهبرى نظام جمهورى اسلامى کار مشکل و مسؤولیت سنگین و خطیرى است که تحملى بیش از طاقت شما مىخواهد و به همین جهت، هم شما و هم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودیم و در این زمینه هر دو مثل هم فکر مىکردیم. ولى خبرگان به این نتیجه رسیده بودند و من هم نمىخواستم در محدودهی قانونى آنها دخالت کنم .... براى اینکه اشتباهات گذشته تکرار نگردد، به شما نصیحت مىکنم که بیت خود را از افراد ناصالح پاک نمایید و از رفت و آمد مخالفین نظام، که به اسم علاقه به اسلام و جمهورى اسلامى خود را جا مىزنند، جداً جلوگیرى کنید. من این تذکر را در قضیهی مهدى هاشمى هم به شما دادم. از پخش دروغهاى رادیو بیگانه متأثر نباشید ..... جناب عالى انشاءاللّه با درس و بحث خود حوزه و نظام را گرمى مىبخشید.»
پس از رحلت حضرت امام(ره)، جریان منتظری حرکت معارضه با نظام را در ابعادی وسیع دنبال کرد در حالی که رهبر معظم انقلاب در نخستین سالهای زعامتش مشی مدارا و تحمل را در قبال وی پیش گرفتند اما منتظری و فرزندان و بستگانش تمامی توصیههای امام(ره) را یکی پس از دیگری کنار نهادند؛ بیت او به کانون آمد و رفت تمامی جریانهای بریدهی سیاسی از ملی مذهبیها گرفته تا سمپاتهای مجاهدین تبدیل شد. شخص منتظری با انجام مصاحبههای پی درپی با رسانههای بیگانه و نیز ایراد نطق، نظام اسلامی را هر روز با اتهامی تازه روبهرو کرد؛ آخرین ضربهی وی به میراث امام(ره) و انقلاب، انتشار کتاب موسوم به خاطرات منتظری بود که در عمل کیفر خواستی علیه دفاع مقدس و رهبری امام خمینی(ره) به شمار میآمد. به این صورت بود که جریان منتظری در پایان دههی 60 به بزرگترین نماد براندازی در جمهوری اسلامی تبدیل شد و تمامی راهها را برای مدارا و هم زیستی با فرزندان خمینی، بست.
در حالی که رهبر معظم انقلاب در نخستین سالهای زعامتش مشی مدارا و تحمل را در قبال منتظری پیش گرفتند اما او و فرزندان و بستگانش تمامی توصیههای امام(ره) را یکی پس از دیگری کنار نهادند؛ بیت او به کانون آمد و رفت تمامی جریانهای بریدهی سیاسی از ملی مذهبیها گرفته تا سمپاتهای مجاهدین تبدیل شد.
4- جریانهای ساختار شکن در کسوت کارگزاران و اصلاح طلبان:
اولین زمزمهی تجدید نظر طلبی نسبت آرمانهای انقلاب در دوران ریاست جمهوری «هاشمی رفسنجانی»، بنیان نهاده شد. تز «تغییر نظام از درون» در همین دوره پایهگذاری شد، اگر چه محصولات آن در دوران ریاست جمهوری خاتمی به منصهی ظهور رسید. این جریان تجدید نظر طلبی را دو گروه از تکنوکراتهای اقتصادی در داخل دولت و نیز نیروهای موسوم به روشنفکران دینی در حلقههای مشاورهای مراکز مهمی مثل وزارت ارشاد و وزارت علوم و مراکز تحقیقاتی پیش بردند. دههی 70 در واقع دوران به قدرت رسیدن اولین جریان معارض زیر پرچم برخی شخصیتهای کلیدی نظام است. دورانی که شاهد بروز و ظهور وقایع تلخی مانند آشوبهای 18 تیر، یکه تازی مطبوعات زنجیرهای و تهاجم به نهادهای مرجع دینی و فقهی کشور هستیم. در گسترهی مطبوعات این دوره بسیاری از نظریات معطوف به ساختار شکنی مطرح شد. نظریاتی چون: «نافرمانی مدنی، استحاله از درون، مشروعیت دوگانه، فشار از پایین و چانهزنی در بالا، ساختار انتصابی و انتخابی و ...» تدارک دیده شد.
با مرور در اظهارنظرها و مواضع رهبر معظم انقلاب میتوان به وضوح دریافت که ایشان ابتدا در قبال همهی این حرکتهای ساختار شکن برخوردی اقناعی و ناصحانه داشته و به ویژه مسؤولان مرتبط با این جریانها را از افتادن در دام این تئوریها پرهیز دادهاند؛ به طور مثال در یکی از معروفترین سخنرانیهای ایشان دربارهی خطر تبدیل اصلاحات به پروژهی استحاله از درون فرمودند: «اصلاحات در ذات و هویت انقلاب است در حالی که برخی به دنبال نقش آفرینی هم زمان یلتسینی و گورباچفی هستند. اشتباه اینها این است که اسلام، کمونسیم نیست. اشتباه بعدی شان این است که نظام مردمی جمهوری اسلامی، نظام دیکتاتوری پرولتاریا نیست.»
در جریان انتخابات 22 خرداد 88، مرحلهی تازهای از تقابل جریانهای موسوم به اصلاح طلبان این بار با پرچم سبز و زیر بیرق شمار دیگری از شخصیتها شروع شد با این حال رهبر معظم انقلاب بیشترین تلاش را برای حفظ فضای رقابت و نیز حفظ حریم نامزدان انتخابات به کار بستند به گونهای که تبلیغات تخریبی را به صراحت نفی کرده و گفتند: «در خلال این انتخابات، برخی کارهایی انجام گرفت که بنده به عواملی که این کارها را انجام دادند، بدبینم؛ این تخریبهایی که صورت گرفت، بعضی از تخریبها البته از روی بیتوجهی بود. نکتهی قابل تأمل این است که رهبر معظم انقلاب تا زمانی که کاندیداهای حریف احمدی نژاد حساب خویش را از نظام جدا نکرده بودند با نگاهی مهر ورزانه و با منطق مدارا از حضور آنها در عرصهی سیاست دفاع کرد و آشکارا اعلام کرد که هر 4 کاندیدا را جزو نیروهای درون نظام میشناسد. جالب اینجا است که ایشان در این مرحله، بیشترین عتاب را متوجه کسانی کرد که به نقشهای پشت صحنهی هاشمی اعتراض داشتند.
رهبری فرمودند: «تعدادی از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری مورد تخریب قرار گرفتند، تخریبهای غیرمنصفانه و ناجوانمردانه؛ حتی شخصیت موجهی مانند آقای «هاشمی رفسنجانی» که شخصیت محترم و باسابقهای است، از دم این تخریبها در امان نماند، این حادثهی بدی بود. مسؤولان قضایی و غیرقضایی، غیر از نصیحت، وظایف دیگری هم دارند؛ آنها عوامل این تخریبها را تعقیب کنند و آنها را پیدا کنند.»
برتری و رجحان اصول بر اشخاص
این که چه اسباب و عواملی موجب شد شماری از چهرههای نام آشنای سیاست و انتخابات از قافلهی نظام باز بمانند و حتی در زمین نیروهای معارض نظام بازی سازی کنند، سؤالی است که پاسخ روشن آن را در تحلیل مبسوط رهبر معظم انقلاب در جمع اعضای مجلس خبرگان میتوان دریافت. آنجا که ایشان به صراحت میگویند: «ما هیچ کس را از نظام بیرون نمیکنیم؛ بلکه این خود افراد هستند که با مواضع و خط مشی خویش صلاحیت حضور در نظام اسلامی را از دست میدهند.» در همین دیدار، رهبر انقلاب تصریح میکنند: «برای نظام اسلامی، افراد و اشخاص فی نفسه مهم نیستند بلکه آنچه مهم است، آرمانها و مواضع آنها است و هیچ معیاری بالاتر از اصول و ارزشها نیست.» در همین نشست مهم، معظم له یاد آوری میکنند که حضرت امام(ره) در بیان اصول اسلام و ارزشهای انقلاب، بسیار آشکار و روشن عمل میکردند و درخصوص عمل به آنها نیز با هیچکس تعارف نداشتند. ایشان با تأکید بر اینکه نباید در بیان ارزشها و اصول انقلاب تعارف و واهمهای داشت، گوش زد میکنند: «اعلام صریح ارزشها و اصول موجب حرکت رو به جلوی نظام اسلامی میشود.»
سند روشن این بخش از تحلیلهای رهبری را میتوان در منشور اظهارنظرهای بنیانگذار جمهوری اسلامی سراغ گرفت، آنجا که میگوید: «طلاب عزیز، ائمهی محترم جمعه و جماعات، روزنامهها، رادیو - تلویزیون، باید براى مردم این قضیهی ساده را روشن کنند که در اسلام مصلحت نظام از مسایلى است که مقدم بر هر چیز است و همه باید تابع آن باشیم.
در گسترهی انقلاب اسلامی از منتظری تا نامزدان انتخابات ریاست جمهوری 84 و 88 شخصیتهای سرشناسی بودهاند که نقش ایشان در ادارهی امور سیاسی و یا در جریان مبارزات مردمی علیه رژیم ستمشاهی قابل انکار نیست اما متأسفانه در جریان انتخابات و حوادث پس از آن، با موضعگیریهای ساختار شکنانه به عقبهی پشتیبان جریان فتنه تبدیل شدند. برای یک نظام دینی که حیات آن بر ستون ارزشها استوار است، راهی جز این باقی نمیماند که همهی افراد را با همهی سوابقی که دارند در ترازوی حقیقت بسنجد. در این نگرش بدون تردید نباید افراد و اشخاص را ملاک و معیار قرار داد همان طور که امیرالمؤمنین(علیهالسّلام) فرمودند: «لا یعرف الحقّ بالرّجال؛ با چهرهها نمیشود حق را تشخیص داد.» گاهى چهرهى موجهى مانند بعضى از صحابهى پیغمبر مسیر بیراهه میرود. امام(ره) - کسى که همهی مدعیان جریانهای سیاسی او را مرشد و راهبر میخوانند با همهی ابهت سیاسی خویش فرمودند اگر من از اسلام جدا شوم، مردم از من رو برخواهند گرداند. شاخص، اسلام است؛ شاخص، اشخاص نیستند بنابراین روشن است که اگر کسانی اصرار بر تعارض با نظام، اصول و ارزشهای آن داشته باشند و در راستای اهداف دشمنان و بدخواهان نظام حرکت نمایند، مردم به عنوان صاحبان حقیقی انقلاب آنان را در هر جایگاهی که باشند، کنار خواهد گذاشت.
برهان