سید جلال فیاضی – این روزها بسیار از فتنه جدید سخن به میان میآید و پیش از این نیز، انقلاب فتنههای دیگری را پشت سر گذاشته است؛ فتنه۸۸، فتنه ۱۸تیر، فتنه سیدمهدی هاشمی، فتنه بنیصدر و…، اما هیچگاه صاحبنظران و شخصیتهای مؤثر انقلاب، به ریشهیابی و کالبدشکافی بسترهای بروز فتنه نپرداختهاند و همواره برخوردی سطحی و غیرساختاری با آن داشتهاند.
نگارنده بر آن است تا در این نوشته از منظر دیگری بروز این فتنهها را مورد کنکاش قرار دهد و از مسیر کالبدشکافی احزاب سیاسی در ایران، به تحلیل تازهای در این عرصه دست یابد.
مایلم قبل از هر چیز، این نکته را یادآوری کنم که من نیز بر این باورم که احزاب سیاسی دستآورد تمدن غربی هستند، اما نمیتوانیم همه دستآوردهای تمدن غربی را یکسره باطل بپنداریم، بلکه با گزینش و بومیسازی، میتوانیم از آن بهره ببریم.
واقعیت آن است که اگر حزب سیاسی را سازوکار مشارکت مردم در اداره کشور و ظرف فعالیت سیاسی بدانیم و بهعنوان نهاد واسط بین مردم و حاکمیت بدان بنگریم – که مسئولیت سازماندهی، آموزش و مشارکت سیاسی مردم را بر عهده دارد – تا زمانیکه سازوکاری جایگزین برای آن نیافتهایم، باید از آن بهره ببریم.
شاید با همین انگیزه بود که در سالهای نخست پیروزی انقلاب، بزرگان انقلاب نظیر شهید مظلوم بهشتی، حضرت آیتالله خامنهای، شهید باهنر و آیتالله هاشمی رفسنجانی، مصمم به تشکیل حزب جمهوری اسلامی بودند؛ اما به هر دلیل، که این مقال فرصت بحث پیرامون آن نیست، موفق به استمرار آن نشدند.
اما اقدام و حرکت آنها بیانگر این واقعیت است که جمهوری اسلامی نیز به احزاب سیاسی بالغ نیاز دارد و دقیقا به همین دلیل قانون اساسی در اصل ۲۶، فعالیت احزاب را پذیرفته است.
میپذیرم که احزاب سیاسی در کشور ما و به ویژه در دوران پیش از انقلاب اسلامی، از پیشینه خوبی برخوردار نبودهاند؛ اما پس از پیروزی باید تلاش میکردیم احزابی مؤثر و کارآمد تشکیل داده و آنها را مورد حمایت قرار دهیم. اما متأسفانه قانون احزاب هم، قانون جامعی که متضمن شکلگیری احزاب سیاسی بالغ باشد، نیست.
برخی البته اصولا احزاب سیاسی را برنمیتابند و حتی آنها را با نظام مبتنی بر ولایت فقیه مغایر میدانند، در حالیکه حزب سیاسی، ساختاری در عرض ولایت فقیه نیست، بلکه بهعنوان تشکلهایی در طول ولایت فقیه تعریف میشوند. روشن است که حزب سیاسی در مفهوم نوین آن با آنچه در گذشته بهنام حزب خوانده میشده متفاوت است. حتی، حزب سیاسی با آنچه در قرآن کریم تحت عنوان «حزبالله» یا «حزبالشیطان» آمده، در مفهوم واژه «حزب» متفاوت است.
«حزب سیاسی»، سازمانی است با تشکیلات مستمر، با دوام و شناسنامهدار که با خطمشی و اساسنامه مدون و شکلدهی یک بدنه فراگیر و کادر رهبری منتخب، ازسوی اعضا و هواداران، نقش نهاد واسط بین مردم و حاکمیت را ایفا کرده و با آموزش سیاسی و سازماندهی مردم، زمینه مشارکت آنها را در اداره کشور فراهم کرده و به نمایندگی از سوی اعضا و هواداران – که بههر حال درصدی از افراد جامعه را تشکیل میدهند – و با ارائه برنامهای مدون، از طریق انتخابات در ساختار قدرت حضور مییابد و در برابر قانون و مردم پاسخگوی عملکرد خویش است و مهمتر از همه اینکه، منافع ملی را بر منافع حزبی ترجیح میدهد.
در حالیکه احزاب سیاسی در ایران؛ موسمی، فردمحور، فاقد بدنه فراگیر و با کادر رهبری خودخوانده هستند که قبل از بلوغ، وارد رقابت سیاسی شده و بدون شفافیت مالی و برنامه مدون، به ساختار قدرت وارد شده و لذا پاسخگوی عملکرد خویش نیز نیستند.
واقعیت آن است که خلأ احزاب سیاسی را دو پدیده پر میکند؛ اول مطبوعاتی که کارکردحزبی پیدا میکنند و دوم باندهای سیاسی!
تجربه تلخ روزنامههای زنجیرهای، حاصل چنین پدیدهای است؛ روزنامههایی که بهجای اطلاعرسانی، کار حزبی میکردند و فضای سیاسی جامعه را بهسمت تنش، تفرقه و رویارویی مردم پیش میبردند. حتی در جلسه مدیران مسئول روزنامهها و خبرگزاریها در دولت نهم و در حضور وزیر ارشاد وقت، مدیر یکی از این روزنامهها- که تابلوی هیچ حزبی بر پیشانی روزنامه خود نداشت – تصریح میکند که هدف ما سقوط دولت احمدینژاد است! بنابراین تردیدی نمیتوان کرد که روزنامههای زنجیرهای، کارکرد حزبی پیدا کردند. کارکردی که هم حیثیتمطبوعات را به حراج میگذارد و هم فضای سیاسی را ملتهب میسازد.
باندهای سیاسی، گزینه دیگری هستند که در غیاب احزاب بالغ، خلأ آنها را پر میکنند؛ باندها منافع باندی و شخصی را بر منافع ملی ترجیح میدهند؛ فاقد ساختار فراگیر و طولی هستند، و با شیوه خاص به کانونهای قدرت نزدیک شده و با جلب اعتماد کامل، آنها اهداف خود را پی میگیرند.
باندها بر این باورند که «هرکس با ما نیست لزوما برماست» و لذا در قلع و قمع نیروهایی که با باند آنها زاویه دارند، از هر ابزاری استفاده میکنند؛ قانون را دور میزنند و برای دستیابی به اهداف باندی خود از هیچ کاری رویگردان نیستند.
باند چپها در دولت موسوی، باند کارگزاران در دولت هاشمیرفسنجانی و باند مشارکت در دولت خاتمی و عملکرد غیرقابلدفاع آنها، نمونههایی بارز از جولان باندها در فضای سیاسی کشور بود، باندهایی که با وجود چنگ زدن بر مراکز قدرت هیچگاه پاسخگوی عملکرد خود نیز نبودند.
من به جریانات اخیر از این منظر مینگرم و بر این باورم؛ بار دیگر یک باند سیاسی خود را به دولت نزدیک کرده و با جلب اعتماد رییسجمهوری، اهداف خاص خود را دنبال میکند و حتی اطلاعات، تحلیلها و گزارشهای این باند، به دلیل اعتماد رییسجمهوری، منجر به اقداماتی میشود که در جامعه تنش ایجاد میکند؛ عزل دو وزیر آنهم چند روز مانده به پایان دولت نهم، برکناری وزیر امور خارجه در حال مأموریت، برکناری ناگهانی هیأت مدیره و مدیرعامل روزنامه ایران – که چهار تن آنها وزرا و اعضای کابینه دهم بودند و مدیرمسئول ایران که از یاران وفادار احمدینژاد بوده – و در نهایت بسترسازی برای برکناری وزیر اطلاعات و واکنشهای پس از آن و… قطعا حاصل تلاشهای یک باند سیاسی است که میتواند برای کشور مخاطرهآمیز باشد. مضافا اینکه سران این باند، مواضعی را از خود بروز میدهند که واکنش شخصیتهای مؤثر انقلاب را برمیانگیزد و میتواند فضای سیاسی کشور را ملتهب کند.
سخن آخر آنکه تا قانون احزاب کشور مورد بازنگری قرار نگیرد و قانون متضمن تشکیل احزاب سیاسی بالغ نباشد و فعالیت احزاب سیاسی فاقد شناسنامه و نابالغ و یا به بیان دیگر باندهای سیاسی، با مانع قانونی مواجه نشود؛ روند تشکیل باندها ادامه خواهد یافت و کشور همواره از باندهای سیاسی ضربه خواهد خورد.
احزاب سیاسی بالغ، با ترجیح منافع ملی بر منافع حزبی و گروهی و در چهارچوب قانون اساسی و رعایت قواعد بازی در رقابت سیاسی، با ارائه برنامه مدون، به چرخه رقابت وارد میشوند. سرنوشت اقدامات و مواضع آنها به افراد بستگی ندارد و مجموعه حزب را تحت تأثیر قرار میدهد و در صورت پیروزی و حضور در ساختار قدرت در برابر عملکرد خود پاسخگو هستند.
بدیهی است احزاب سیاسی در نظام جمهوری اسلامی، در طول رهبری فعالیت میکنند و پایبندی به قانون اساسی و التزام عملی به ولایت فقیه، از مشخصههای اصلی آنهاست.
باور کنیم! در فقدان احزاب سیاسی بالغ، جولان روزنامههای با کارکرد حزبی و باندهای سیاسی، اجتنابناپذیر است و این میدانداری قطعا بهنفع ملت و کشور نیست