آرشیو نسخه های rss پیوندها تماس با ما درباره ما
مفیدنیوز
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلا                                                                           
صفحه اصلی | سیاسی | اجتماعی | فضای مجازی | اقتصادی | فرهنگ و هنر | معارف اسلامی | حماسه و مقاوت | ورزشی | بین الملل | علم و فناوری | تاریخ سه شنبه ۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ rss
نسخه چاپی ارسال
دفتر مقام معظم رهبری
پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله نوری همدانی
پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت آیت الله مصباح یزدی
سایت اینترنتی حجه الاسلام والمسلمین جاودان
استاد قاسمیان
حجت الاسلام آقاتهرانی
پاتوق كتاب
شناخت رهبری
عصر شیعه
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی
صدای شیعه
عمارنامه
شبکه خبری قم

خاطرات دو بسیجی از روزهای ناآرام تهران




تاریخ: ۱۴ اسفند ۱۳۸۹

خبرنامه دانشجویان ایران: پس از 22خرداد 88 و اعلام دروغ تقلب و به صدا درآمدن ناقوس اغتشاش توسط بازندگان از رای مردم، وقایعی رخ داد که هنوز که هنوز است وجوه ناگوار آن بیان نشده است.

(ف.ا) و (ع.ن) دو نفر از کسانی هستند که به طور مستقیم از همان ساعات پس از انتخابات و از نزدیک با اغتشاش گران رویارویی داشته اند، حوادث ناگواری از این رویارویی بیان کرده که به گفته خودشان اندکی از هزارها بوده است.

خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»، در گفت‌وگو با این دو نیروی امنیتی که به سبب ماموریت خود ناچار بوده اند در میان اغتشاشگران حاضر باشند خاطرات ناگواری از این روزها گفته اند که در ذیل می آید:

*(ف.ا) و (ع.ن) دو نفر از ماموران امنیتی هستند که به طور مستقیم در صحنه اغتشاشات حضور داشته اند که به جهت حفظ مراتب حفاظتی از ذکر نام آنها و همکاران آنها معذوریم.

خبرنامه دانشجویان ایران: جناب (ف.ا) شما بعنوان کسی که از ابتدای شروع این بلوی‌ها یعنی از از شب22خرداد که انتخابات هنوز تمام نشده و آقای موسوی خود را پیروز اعلام کرد تا همین حوادث اخیر به عنوان فردی که در صحنه ظهور اغتشاشات حضور داشتید، برآورد جامعه شناسی شما از جمعیت حاضر در این تجمعات از لحاظ تیپولوژی و اعتقادات از شروع اغتشاشات تا همین الان چیست؟

-بنده شروع غائله را از 25 خرداد نمی‌دانم؛ این برنامه ریزی از چند سال قبل شروع شد یعنی از زمانی که آقای احمدی نژاد رای آورد و عده ای دستشان از یکسری جاها کوتاه شد و شروع کردند به کارهای تبلیغاتی و تبلیغات روانی که یک عده از مردم را علیه دولت احمدی نژاد بشورانند وگرنه همچین جمعیتی نمی آمدند و فریب نمی خوردند.

آن ابتدای بلوی‌ها قریب به بیش از90 درصد مردم که درخیابان آمدند واقعا فریب خورده بودند و ما که عملا در بطن کار بودیم، می دیدیم کسانی آن روزهای اول آمده بودند که اکثر قریب به اتفاقشان فریب تقلب در انتخابات را خورده بودند. اما در 13آبان که این جمعیت ریزش 90درصدی داشت اصلا قابل قیاس با روهای اول نبود. هرچه به سمت جلو می رویم ریزش بیشتر می شود تا 25 بهمن که جمعیتی بسیار کم حاضر بودند که شبکه های رسانه ای آنها مجبور شد تصاویر کوتاه چند ثانیه ای یا آرشیوی نمایش دهد که جلوتر خدمت شما عرض می کنم که چطور افرادی در این بین حضور داشتند.

روزهای اول وقتی با مردم صحبت می کردی گمان آن داشتند که تقلب شده ولی به مرور که این شبهه رفع شد دیگر برای جمعیت های حاضر نمی توان لفظ مردم را اطلاق کرد.

اصلا به خود این آقایان هم ثابت شده بود که تقلب در مملکتی که این همه سیستم نظارتی دارد امکان پذیر نیست.

خود آقای موسوی لاری اعلام کرد که میدانیم در انتخابات تقلب نشده چرا که قبلا وزیر کشور بود ولی با این حال اینها به قدری روی ذهن مردم کار کرده بودند که القا کردند که نه صدهزار و یک میلیون بلکه 11میلیون تقلب شده است.

خبرنامه دانشجویان ایران: اشاره کردید که روزهای قبل از انتخابات نیز نوع خاصی از رفتار ها را می دید؟

-بله. روزهای قبل از انتخابات که با دوستان به گشت می رفتیم، می دیدیم از هر تیپی در کاروانهای شادی جریان موسوم به سبز دیده می شد؛ درجنت آباد بزن و برقص راه می انداختند، کشف حجاب می کردند، وقتی برای تذکر رفتیم، متوجه شدیم کسانی که اصلا قصدشان انتخابات نیست، در این کارناوال ها حضور دارند و قصدشان فقط ارضای امیال ضدانقلاب بوده است و از همان قبل انتخابات نفرات مشخص بود و عینا می توانستی مخالفین نظام را که قصد نفوذ در بین مردم برای انحراف حرکت مردمی داشت را ببینی.

4روز قبل از انتخابات دور میدان آذر شهر 3 ماشین به صورت هماهنگ پشت سر هم آمدند، وسط خیابان ایستادند و با ولوم بالای ضبط، کشف حجاب کردند و شروع به رقصیدن کردند!

در فرمایش حضرت امیر(ع) هست که اگر فردی را میخواهی بشناسی، از آدمهای اطرافش او را بشناس. ما اطراف آقای موسوی بهایی هم دیدیم تا جائیکه همه آنهایی که با نظام مشکل داشتند و یا آن را قبول نداشتند، پشت سر آقای موسوی قرار گرفتند.

اگر آن شبها را در کف خیابان به تصویر بکشید وقایع تلخی را خواهید دید، وقایعی که هیچ جا گفته نشده است و ما مانند آدمی بودیم که انگار یکهو او را از خوابی طولانی بیدار می کنند و چیزهایی را می بیند که تا به حال ندیده است.

خبرنامه دانشجویان ایران: آقای (ع.ن) شما به عنوان دستیار همواره کنار آقای (ا) بودید، کمی از این وقایع را بیان می کنید؟

-4 بعد از ظهر فردای انتخابات آقای (ف.ا) با من تماس گرفتند که بیا حوزه مقاومت و وقتی با ناحیه تماس گرفتیم، اعلام کردند تظاهراتی صورت گرفته است و باید آماده باش باشیم؛ تا ساعت 6 هم نمی دانستیم قضیه چیست؟ چیزخاصی ندیدیم تا 8شب که در محدوده ولیعصر صحنه هایی دیدیم که 18تیر78 هم ندیده بودیم با بهترین ماشینها  می آمدند سنگ پرت می کردند.

خبرنامه دانشجویان ایران: جریان به اصطلاح سبز مدام القا می کنند که ما خیلی آروم فقط راهپیمایی کردیم!

-پس بنده چند مطلب را برای نشان دادن مظلومیت بسیج می گویم با اینکه بنده وظیفه ام بود اما جاهایی واقعا دلم شکست. در شبهای پرتنش بسیج، خیلی ازحرفهایی که به بسیج می بستند دروغ بود.

می گفتند بسیج ظلم می کند و این نتیجه این بود که خیلی وقتها بسیج را با دروغ کوبیده بودند اما آن شب ها یک اتفاقات دیگری افتاد. می گفتند بسیج می کشد، سر می برد، همه را زیر سوال بردند ولی ما در صحنه بودیم و اتفاقات چیز دیگری بود مثلا وقتی یک بسیجی در شهرک غرب، دعوت به آرامش می کند که آقا بروید به خانه اما یکدفعه ظرف شیشه ای ترشی از بالای یک ساختمان به سر او پرتاب می کنند.

اینها را می گویم که بقیه متوجه مظلومیت بسیج شوند. عده ای در ساختمانی ازشب تا صبح سطل آشغالی را آتش می زدند؛ بسیجی آمد تذکر داد بفرمایید داخل و خدا را شاهد می گیرم که فقط همین جمله را گفت؛ اما تعدادی شروع کردند به فحش رکیک و ناموسی دادن به ایشان. ولی همکار ما سکوت کرد که شاید اگر من بودم جواب می دادم اما همزمان با سکوتش یک ظرف شیشه ای به به سر او پرتاب کردند؛ با اینکه بر سرش چوب زدند او حتی بی احترامی هم نکرد.

شب سوم اغتشاشات در بلوار کمالی راه می رفتیم طوری با بلوک  به کمر آقای (ف.ا) زدند که ایشان چند متر پرت شد و تا مدتی نفسش بالا نمی آمد با اینکه ما مشغول راه رفتن بودیم اما فقظ ظاهری مذهبی داشتیم.

یا نیروی حوزه 115 صادقیه در پارک استقلال؛ که به یک بسیجی حمله کردند با اینکه کاری نمی کرد اما تعدادی دختر او را دوره کردند و روی او ایستادند و به او حمه کردند.

یا داخل پیتزا فروشی بودیم که اصلا غائله تمام شده بود؛ ناگهان دیدیم چند نفر با قمه در پیتزا فروشی ریختند و 3 نفر از بچه ها کاملا با چاقو و قمه توسط اغتشاشگران زخمی شدند فقط به این دلیل که محاسن داشتند.

جالب اینکه همان شبها شهرداری خیابانها را کنده بود و بلوک گذاشته بود؛ به سمت بالای پارک وی می رفتیم آنها اول سکوت کردند بعد ناگهان بسیجیها را دوره کردند و از همه طرف سنگهای از قبل مشخص شده یک قد و یک شکل را پرتاب کردند.

آقای (م) در دهکده المپیک گفتند عده ای می خواهند حوزه را به آتش بکشند (سازمان برنامه شقایق) 10تا موتورسوار برای کمک فرستادیم وقتی حرکت کردند اول جمعیت کنار رفت 2موتور سوار آخر را با چوب زدند که بر روی زمین افتادند؛ من هیچ موقع یادم نمی رود که یک خانومی با آجر به سر آن بنده خدا می زد که ما فکر کردیم او(آقای ب.پ) در جا می میرد اما خدا را شکر یکی از همسایه ها او را به درمانگاه برد؛ دکترها با دیدن وضعیت وی گفته بودند قابل معالجه نیست و بعد از دو روز به هوش آمد.

اگر اینها مردم عادی بودند که از این دست کارها نمی کردند؛ آنها آموزش دیده بودند؛ با تجهیزات بودند. اغتشاشگران در هر محلی یکسری خانه های تیمی خاصی داشتند مثلا یک سطل آشغالی را با اینکه خاموش می کردیم اما دوباره که می آمدیم روشن بود بسیجی می آمد آتش را خاموش کند، سنگ بر سر او می زدند.

جالبه بدانید که جدیدا با ادبیات سایت منافقین از بنده پذیرایی می شود که با پیامک هایی مشکوک تهدید جانی می شوم.

***

خبرنامه دانشجویان ایران: اولین اعلام تجمع که گفته بودند یک تجمع اعتراضی و با سکوت است روز 25ام خرداد بود، شما چه خاطره هایی از آن روز دارید؟

-ببینید به نظر من آن روز از ساعات ابتدایی که تجمع شروع شد، خب مردم آمدند و اعتراض هم کردند، چون فکر می کردند تقلب شده! اما دشمن دید که دارد تجمع به پایان می رسد و نتوانسته هیچ نتیجه ای بگیرد لذا سعی کرد از این تجمع "خون و کشته" بگیرد این بود که به پادگان حمله کردند؛ روز 25 خرداد88 به پادگانی 117 تیر شلیک شد، اتفاقا آقای (م.ج.ش) از مسولان آموزشی حوزه مجروح شد به این شکل که گلوله از ران پایش وارد شده و در شکمش گیر کرده بود که آن مادر و دختری هم در مهد کودکِ روبروی حوزه ی ما بودند و شهید شدند.

خبرنامه دانشجویان ایران: ماجرای پل آزادی چه بود؟

-فکر می کردیم که آنجا امن و امان است برای همین یک گردان آنجا مستقر کردیم که ناگهان متوجه شدیم که از دو طرف به ما حمله کردند، همان موقع من را از داخل ماشین بیرون کشیدند و من در این درگیری حسابی کتک خوردم؛ البته شانس آوردیم که آقای (ک) توانست ماشین را با زیرکی از محل دور کند چون قصد داشتند ماشین را آتش بزنند.

خبرنامه دانشجویان ایران: با لباس بسیجی بودید؟

-بله؛ اگر لباس نداشتیم، بسیجی از غیر بسیجی قابل تشخیص نبود! خوب ببینید این اتفاقات و هزار اتفاق نگفته دیگر همین روز 25 خرداد اتفاق افتاد.

خبرنامه دانشجویان ایران: ماجرای فردی که رگ دستش را زدند چه بود؟

-روز 30 ام خرداد  یعنی فردای آن روزی که آقا در نماز جمعه صحبت کردند، همان روز بود که در ماجرای شلوغی من دیدم (م.خ) بی حال روی زمین افتاده، جلو آمدیم و متوجه شدیم که رگ دستش را بریدند، بلافاصله او را به بیمارستان بردیم ولی چون لباس بسیجی تن داشت بیمارستان ها، پذیرش نمی کردند.

خبرنامه دانشجویان ایران: کدام بیمارستان ها این کار را کردند؟

-اجازه بدید من اسم از این بیمارستان ها نبرم فقط اعلام کنم که در حالی مجروحین بسیجی پذیرش نمی شد که اگر یک اغتشاشگر به این بعضی از این بیمارستان ها منتقل می شد، بیشتر همکاری می کردند و ما این را بارها دیدیم.

روز بیست و پنجم بهمن بود که دو نفری با ماشین از ستار خان به سمت میدان توحید می رفتیم، اواسط راه بودیم که متوجه 4 نفر شدیم که جلوی ماشینها را می گرفتند و آنها را به سمت مخالف خیابان هدایت می کردند.

ما فکر کردیم که از بچه های بسیج اند به همین خاطر گفتم که ما با هم همکار هستیم و از بچه های بسیجیم! این را که گفتم آقای (ف.ا) را از پنجره ی ماشین بیرون کشیدند و من را هم که پشت فرمان بودم، بیرون آوردند و خلاصه حسابی از ما پذیرایی کردند؛ به کمر آقای (ف.ا) خیلی شدید ضربه وارد کردند یعنی با لگد به کمر و پهلوی ایشان می زدند! همان شب تا 5 صبح بیمارستان بقیه ا... بستری بودیم و برای ایشان پرونده تشکیل شد؛ خودم هم از ناحیه ی پا آسیب دیدم.

خبرنامه دانشجویان ایران: از این موارد چقدر برای شما اتفاق افتاده؟

-چی بگم! بیشترین این موارد یکی پل آزادی و دیگری بلوار کمالی بود.

هشت روز پس از انتخابات در سازمان برنامه جنوبی (شقایق) درگیری شد و با قسمت پهنای قمه به سر آقای (ف.ا) زدند که تنها شانسی که ما آوردیم همین بود که با تیزی قمه نزدند وگرنه سرش جدا شده بود. من آمدم قمه را از دستش گرفتم و دستبند پلاستیکی به دستش زدم و جالب اینجاست که این فرد آنقدر قدرت داشت که دستبند را پاره کرد.

یک بار دیگر هم بعد از ظهر بود که در خیابان شقایق اغتشاش گران یک کامیون خاک را گرفتند و خاکش را روی زمین خالی کردند در همان حین یک خانم چادری که مسن هم بود قصد داشت که از خیابان رد شود، که این بنده خدا را دوره کردند و با تیغ موکت بری چادرش را تکه تکه کردند.

در میدان کاج آقای (ن)مسئول حوزه ی عمار یاسر را به آتش کشیدند. ما حدودا 10 نفر بودیم که برای شناسایی رفته بودیم ایشان از بقیه عقب افتاد و از طریق موتورش مشخص شد بسیجی است.

من دیدم با گالن 20 لیتری، رویش بنزین ریختند و او را آتش زدند؛ خوشبختانه وی سریع خود را به جوی آب انداخت و آتش به بالا تنه اش نرسید. اما با اینکه اسلحه داشت حتی دلش نیامد به افرادی که با او این کار را کردند شلیک کند و فقط سه تیر هوایی زد تا آنها را متفرق کند و خودش را به حوزه رسانده بود.

البته وقتی که ما او را دیدیم، روی زمین افتاده بود، شلوارش به پایش چسبیده بود و گمان کردیم که از بین رفته اما متوجه نفس کشیدنش شدیم و او را به بیمارستان بردیم که البته طبق روال پیشین بیمارستانها همکاری نکردند و همین که لباس یا ریش یا تیپ حزب اللهی را می دیدند از همکاری سر باز می زدند و حتی اورژانس ها هم نمی پذیرفتند و این خیلی ناراحت کننده بود!

برای یکی از بچه های گردان 21 الزهرا اتفاق ناگواری افتاد که هنوز هم حالت سابق را ندارد؛ طوری با آجر  به پشت سرش ضربه زدند که من به همکارم گفتم ببین خون زرد! میاد. که متوجه شدیم آب نخاعش است.

آن شب هم بیمارستان ها همکاری نکردند! خدا به زن بچه اش خیلی رحم کرد.

باز هم اگر بخواهم برای شما از مظلومیت بسیجی ها بگویم این بود که ما جاهایی می دیدیم که بسیجی دلش نمی آمد که به آنهایی که به شدت به او حمله کرده بودند، شلیک کند.

بارها دیدیم که وقتی یک بسیجی دفاع می کرد، مثلا می دید مقابل یک زن است، او را رها می کرد. بعد همان خانم برمی گشت با سنگ بسیجی را می زد.

در شهرک غرب نزدیک میدان شهرداری من خودم دیدم خانمی از ماشین پیاده شد و این تکه های سیمانی را که اطراف خیابان بود به سمت بچه ها پرت می کرد. اکثر اینها منافقین بودند؛ ما گاهی اوقات می دیدیم که یک خانمی می آمد و چند نفر دورش جمع می شدند و آن خانم فقط یک سری دستوراتی می داد و می رفت.

یک خاطره جالب برای شما می گویم تا بدانید در این اغتشاشات با چه طور افرادی سروکار داشتیم؛ روزهای پس از انتخابات در خیابان حبیب اللهی دو نفری حضور داشتیم برای شناسایی. گاز اشک آور سمت اینها پرتاپ شد؛ نزدیک هفت یا هشت دختر و پسر بودند که دور آتش جمع شده بودند؛ حرف هایی که اینها به هم می زدند جالب بود.

می گفتند خدا را شکر که ما مستیم! و نمی فهمیم!

به نظر من اینها را جایی در خانه تیمی جمع می کردند و با مواد مخدر از خود بی خود می شدند.

شک نکنید آقای موسوی و کروبی با امثال رجوی در ارتباط بودند، چون اگر ارتباطی نبود هرگز افرادشان با هم قاطی نمی شد و هرگز رفتارشان با هم سازماندهی نمی شد.

خبرنامه دانشجویان ایران: مجموع برآیند و ارزیابی شما از نیروهای بسیج، از لحاظ حضور و... بعد از این اتفاقات چیست؟

-به حول و قوه ی الهی و به عنایت آقا امام زمان(عج) از روزی که اغتشاشات انجام شد تا الان هم نفرات بیشتر شده و هم در آموزش ها شور و حالی بوجود آمده است. نه تنها قوای بسیج رو به کاهش نرفت بلکه افزایش هم پیدا کرده و الان بسیجی ها با نیتی خالص‌تر حرکت می کنند، اگر قبلا اهداف متفاوتی داشتند اما الان اتحادی خاص دیده می شود.

بعضی غائله‌ها فقط به دست بسیج ختم می شد، بسیج با یک شلوار پارچه ای خاکی می رفت، می ایستاد که بسیج با امکاناتی خیلی کم و ساده جلو می رفت.

حال و هوای امروز بسیج در میدان اغتشاشات، حکایت همان سلاحی است که رزمنده در جنگ در دستش می گرفت و می گفت جنگ جنگ تا پیروزی. حکایت، حکایت قدرت نمایی بسیج روی مردم عادی نیست بسیج برای چه دفاع کرد؟ از مردم دفاع کرد. برای این دفاع کرد که اغتشاش گران، مست می کردند و در خیابان می ریختند، به نمایشگاه های ماشین حمله می کردند، به اموال عمومی خسارت وارد می کردند و در بانک ها بمب می گذاشتند.

در بلوار فردوس می خواستند یک ماشین را آتش بزنند که پیرمردی در آن ماشین بود، اگر بسیجی ها نمی رفتند ماشینش را به آتش می کشیدند.

بسیج از مردم باید دفاع کند و یک مطلب هم خدمت شما بگویم یکی از اصول جنگ رجز است و قدرت نمایی برای ترساندن طرف مقابل است نه مردم. وقتی غائله تمام می شود باید در میادینی که صحنه اغتشاش بوده با ذکر صلوات و یا علی و الله اکبر به مردم اطمینان داد که غائله ختم به خیر شده است.

ای کاش این مطالب هر شب اغتشاشات ثبت و ضبط می شد و آخر شب با نیرو ها صحبت می شد چون هر لحظه اش صحبت دارد، حتی استرس آن بسیجی نیز صحبت دارد، حتی آن بسیجی که نمی داند از خیابان زنده بر می گردد یا شهید می شود، صحبت ها دارد. برای بسیجی نه منافع مالی و نه منافع  خاصی وجود دارد جز این عشقی که او دارد و این را هم می داند که از در این پایگاه بیرون آمد، شاید برنگردد و این خودش خیلی صحبت دارد؛ او می داند شاید رفتنش، برگشتی نباشد ولی می آید و تا آخرش هم می ایستد.

منافقی که روبروی بسیج ایستاده بود این جراًت بسیج را نداشت مگر اینکه از حالت خودشان بی خود می شدند مثلا  مواد مخدر یا مشروبات الکلی که باعث می شد به این ها یک روحیه خاصی بدهد، مصرف می کردند و بسیجی ها با ایمان خودشان مست خدا و اهل بیت می شدند  و می آمدند در خیابان دفاع می کردند.

یک نکته را هم خدمت شما عرض کنم اطلاعیه ای آمد که اغتشاش گران در حسن آباد نزدیک به شش هزار دست لباس استتار کوهستان خریدند و بین خودشان تقسیم کردند.

می خواستند اسم بسیج را خراب کنند و بهترین فرصت بود که وجهه بسیج را مخدوش کنند.

در سعادت آباد یکی از بسیجی ها را گروگان گرفته بودند که از او هیچ خبری نداشتیم تا بعد از دو روز از او خبردار شدیم؛ این بنده خدا را گرفته بودند و پس از ضرب و جرح زیاد در خیابان های اطراف رهایش کرده بودند.

بالاخره وضعیت ترسناک بود آن ها امکانات داشتند، معلوم نبود در خیابان سنگ از کجا بر سرت می خورد، این مطلب را مد نظر داشته باشید و همه جا هم بگویید که مردم جدا بودند و مردم کار خودشان را می کردند و از شورشی جدا بود جالب است که بگویم شورشی را از همه  جای ایران آورده بودند، یک نکته را بگویم جدای از مردم فریب خورده که الحمدلله ریزش پیدا کرد .

در اغتشاشات هفته های اول پس از انتخابات، اغتشاش گران میدان ونک را گرفته بودند و ما 50 موتور سوار را مامور کرده بودیم که مردم عادی را که بین اینها گیر افتاده بودند، نجات دهند و از معرکه بیرون بیاورند. و من با چشم خودم می دیدم که مردم دست این بسیجی ها را به خاطر این کارشان می بوسیدند.
 

نام: سید   تاریخ: ۱۵ اسفند ۱۳۸۹
از اول تا آخر این خبر (خاطرات) رو خوندم... ببین دوست عزیز بسیجیه من... هرچند برای من خیلی قابل باور نیست خاطراتت ولیکن صداقتت رو هم بدون ادله قوی زیر سوال نمیبرم...! ولیکن چه بسیار عکس و فیلم و تصویر و نقل قول و "صحنه هایی که با دو چشم خودم دیدم" که دقیقا برعکس فرمایشات جنابعالی هستن و مردم بی گناه (ملت عادی خودمون) بی هیچ جرمی (به جز انتفاد داشتن به بعضی از رفتار حکومت) به نام اغتشاشگر و فتنه گر و عامل بیگانه و ... شدیدتر از اونی که شما میگی توسط شما و دوستان یگان ویژه و ... باهاشون برخورد شد... خدا شاهده اگه با دوتا چشم خودم ندیده بودم دلم نمی سوخت و کامنت نمذاشتم...
نام: مجتبی   تاریخ: ۱۵ اسفند ۱۳۸۹
چه بسیار مظلومیت های بسیج که هنوز ناگفته مانده، هر چند شاید خطاهای غیر عمدی هم بوده باشد که نباید می بوده
نام: حميد   تاریخ: ۱۹ اسفند ۱۳۸۹
من هم اگرجنايات ان قوم فاسق روز عاشوراي 88(ملت عادي خودتون) را بادو چشم خودم نمي ديدم دلم نمي سوخت وكامنت نمي گذاشتم سيدجان!(البته اگرسيادتت مثل رنگتون وجنبشتون ورهبراتون وحرفاتون دروغ نباشه).


نام(اختیاری):
ایمیل(اختیاری):
عدد مقابل را در کادر وارد کنید:
متن:

کانال تلگرام مفیدنیوز
کلیه حقوق محفوظ است. نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع ميباشد.