آرشیو نسخه های rss پیوندها تماس با ما درباره ما
مفیدنیوز
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلا                                                                           
صفحه اصلی | سیاسی | اجتماعی | فضای مجازی | اقتصادی | فرهنگ و هنر | معارف اسلامی | حماسه و مقاوت | ورزشی | بین الملل | علم و فناوری | تاریخ دوشنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ rss
نسخه چاپی ارسال
دفتر مقام معظم رهبری
پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله نوری همدانی
پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت آیت الله مصباح یزدی
سایت اینترنتی حجه الاسلام والمسلمین جاودان
استاد قاسمیان
حجت الاسلام آقاتهرانی
پاتوق كتاب
شناخت رهبری
عصر شیعه
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی
صدای شیعه
عمارنامه
شبکه خبری قم
وجه تمايز انقلاب هاي واقعي با مخملي

وجه تمايز انقلاب هاي واقعي با مخملي


حميد رضا اسماعيلي


در اين نگاه، جبهه تجديد نظرطلب جامعه مدني هم به جامعه اي اطلاق مي شود كه در آن نهادهاي مستقل از حكومت اسلامي و متمايل به جوامع غربي در آن رشد كنند. در واقع اين نهادهاي مستقل(؟!) مي توانند ارمغان بخش دمكراسي هاي غربي براي اين جريان هاي غرب مدار باشند. لذا توسعه سياسي نيز تنها وقتي معنا مي يابد كه احزاب سكولار در رأس قدرت باشند و نهادهاي مدني غرب مدار از استمرار اين وضعيت پشتيباني كنند. در واقع از نگاه آنان «جامعه مدني» و نهادهاي وابسته به آن بيشتر نقش كمپ هاي تبليغاتي و انتخاباتي را بازي مي كنند كه در مواقع ضروري به حمايت نيروهاي سياسي سكولار برخيزند. همچنين اين نهادهاي مدني يا به تعبير بهتر كمپ هاي سياسي مي توانند در دوره هايي كه احزاب سكولار و نمايندگان آنها در انتخابات شكست مي خورند به عنوان «گروه فشار» و براي برپايي «انقلاب انتخاباتي» يا «انقلاب مخملي» وارد ميدان شوند.
با وجود اين، بهتر است رفتاري را كه از سوي جبهه تجديدنظرطلب و اشرافيت همراه آن سر زد «آنارشيسم مخملي» بناميم. زيرا مسئله اصلي اين است كه انقلاب مخملي اصولاً انقلاب نيست و تنها شيوه اي از براندازي نرم است كه با بسيج توده اي و نافرماني مدني همراه است. اين پديده سياسي محصول نهايي ايدئولوژي ليبراليستي و براي نفوذ در كشورهاي خارج از سلطه غرب است. نكته پارادوكسيكال اينجاست كه چگونه ليبراليسم و ايدئولوژي هاي وابسته به جهان سرمايه داري، با آن همه محافظه كاري كه دارند، انقلابي شده اند و از انقلاب حمايت مي كنند؟ پاسخ ساده اين است كه اين پديده سياسي، و نه اجتماعي، اصولاً «انقلاب» نيست بلكه رفتاري آنارشيستي اما با اهداف قدرت طلبي است. در اين پديده سياسي، چه آن گونه كه در ايران رخ داد و شكست خورد و چه آن گونه كه دركشورهاي بر جا مانده از بلوك شرق اتفاق افتاد و پيروز شد، چند مؤلفه سياسي دخالت دارند:
1. مساعدت طبقه بالا و سرمايه سالاران،
2. فعاليت گسترده نيروهاي سياسي غرب مدار،
3. همراهي دولت هاي استعماري غربي.
ايدئولوژي به كار رفته در اين جا نيز ايدئولوژي هايي تجديدنظرطلبانه و متمايل به ليبراليسم بوده است. شايد اگر در اوايل قرن 20 رهبران انقلابي و چپ گراي جهان مي شنيدند كه نظام سرمايه داري غرب و ايدئولوژي ليبراليسم مدعي حمايت از انقلاب خواهند شد باور نمي كردند، اما اين امر به گونه اي واژگونه اتفاق افتاد. در آغاز قرن 21، جهان مشاهده كرد كه رفتارهاي آنارشيستي صورت گرفته در برخي كشورها با عنوان انقلاب رنگي يا انقلاب مخملي مطرح شد، انقلاب هايي كه با پشتيباني نظام سرمايه داري غربي به وقوع پيوست. با وجود اين، انقلاب هاي مخملي برخلاف انقلاب هاي كبير كه همواره با افتخار از آنها ياد مي شود و مانند انقلاب فرانسه و انقلاب اسلامي ايران تاريخ ساز بوده اند، تحولاتي هستند كه حتي به وجود آورندگان آن هم از انقلاب خواندن آن احساس سرافكندگي مي كنند و آن را انكار مي كنند.
انقلاب هاي واقعي بيش از آن كه پديده اي سياسي باشند، پديده اي اجتماعي هستند و در تاريخ و فرهنگ يك جامعه ريشه دارند و به اين دليل بازگشت ناپذيرند، اما انقلاب هاي مخملي يا به تعبير بهتر «آنارشيسم مخملي» بيشتر پديده اي سياسي هستند كه از طريق فضاي رسانه اي به صورت مقطعي به جامعه القا مي شوند. در انقلاب هاي مخملي نقش دولت هاي استعماري برجسته است و از عمق مطالباتي لازم برخوردار نيستند و خاصيت بازگشت پذيري دارند. چنان كه در گرجستان و قرقيزستان كه اين انقلاب ها را از سر گذرانيده اند هنوز مسئله خاتمه نيافته است. به عبارت ديگر، انقلاب مخملي، انقلاب نيست بلكه نوعي آنارشيسم است. به اين معنا كه نمي خواهد به قانون و قواعد پذيرفته شده جامعه تن دهد و در نهايت به هرج و مرج طلبي و آشوب زدگي مي انجامد. البته آنارشيسم در فلسفه سياسي به معناي ديگري دلالت دارد كه در اينجا مراد نيست. بلكه مقصود از آنارشيسم در اين متن همان معناي مصطلح و رايج در جامعه است كه به عنوان سرپيچي از قواعد عقلي، عرفي و شرعي به كار مي رود كه نشانه و نتيجه آن هرج و مرج طلبي است. بنابراين، به جاي اصطلاح «انقلاب مخملي» بايد از «آنارشيسم مخملي» سخن گفت. زيرا «انقلاب» جنبشي اجتماعي است كه در اعماق تاريخ يك جامعه ريشه دارد؛ نه آن كه در كلاس هاي آموزش نافرماني مدني به مخاطبان القا شود. انقلاب ها برخلاف پديده آنارشيسم مخملي كه با سزارين دولت هاي بيگانه صورت مي گيرد، پديده اي درون زا و طبيعي هستند كه خود زاده مي شوند. آنها توليد مصنوعي نمي شوند و به همين دليل است كه پايايي دارند و در طول تاريخ جامعه خود و حتي در عرصه جهاني جهت بخش و هدايت گر مي شوند.
اما برخلاف انقلاب ها، در آنارشيسم مخملي همه چيز فانتري و مجازي است. نيروهاي انقلابي، گروه هاي فشن و سانتي مانتال اند، نه مردم از خود گذشته و انقلابي واقعي. احساسات آنها عميق و دروني نيست بلكه هيجاني و مقطعي و زودگذر است. همچنين رسانه هايي كه آنها را بسيج توده اي مي كنند رسانه هاي سنتي نيستند بلكه دنياي مجازي اينترنت و رسانه هاي بيگانه به ويژه ماهواره است. حتي خشم و خواسته آنها نيز واقعي نيست زيرا علت هاي پديدآورنده آن هم چندان روشن نيست. به عبارت ديگر، در انقلاب هاي واقعي نيازها و مطالبات جامعه نيازهايي واقعي و ضروري است مانند «نان و معيشت»، «شرف و آزادي» و يا «مذهب و اخلاق». اما در «آنارشيسم مخملي» نيازها تصنعي و ساختگي است، مانند ادعاي تقلب در انتخابات و تلاش براي بازگرداندن آراي گم شده! لذا برخلاف انقلاب ها كه مي توانند به مردم سالاري و تشكيل حكومت مردمي منجر شوند، آنارشيسم مخملي، همان طور كه آنارشيسم در خودسري و خودرأيي افراد ريشه دارد، همزاد با استبداد است و حتي مي تواند به ديكتاتوري بينجامد.



نام(اختیاری):
ایمیل(اختیاری):
عدد مقابل را در کادر وارد کنید:
متن:

کانال تلگرام مفیدنیوز
کلیه حقوق محفوظ است. نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع ميباشد.