آرشیو نسخه های rss پیوندها تماس با ما درباره ما
مفیدنیوز
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلا                                                                           
صفحه اصلی | سیاسی | اجتماعی | فضای مجازی | اقتصادی | فرهنگ و هنر | معارف اسلامی | حماسه و مقاوت | ورزشی | بین الملل | علم و فناوری | تاریخ پنجشنبه ۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ rss
نسخه چاپی ارسال
دفتر مقام معظم رهبری
پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله نوری همدانی
پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت آیت الله مصباح یزدی
سایت اینترنتی حجه الاسلام والمسلمین جاودان
استاد قاسمیان
حجت الاسلام آقاتهرانی
پاتوق كتاب
شناخت رهبری
عصر شیعه
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی
صدای شیعه
عمارنامه
شبکه خبری قم
داستان بازداشت دیشبم؛ عنوان جرم: لیدر اصلی اغتشاشات

داستان بازداشت دیشبم؛ عنوان جرم: لیدر اصلی اغتشاشات


دستان


دیروز برای حمایت از مردم بحرین و بیداری اسلامی و استفاده از فرصت رسانه‌ای که ورزشگاه و حضور تیم الهلال عربستان در اختیارمان قرار می‌داد، برای بازی سپاهان-الهلال به ورزشگاه فولادشهر اصفهان رفتیم.

نکته جالب اول این بود که قبل از ورود، همه را می گشتند اما کسانی را که ریش داشتند یا قیافه شان به بسیجی ها میخورد و ... به شکل ویژه می گشتند. گویا که دزد دیده اند.

پرچمی غیر از پرچم زرد و پرچم ایران مجاز نبود که به داخل ورزشگاه ببری. اما هر کسی به هر نحوی که می شد، پرچم ها را به داخل آورد. یکی گذاشت داخل جوراب، یکی داخل کفش، یکی زیر کمربند و خلاصه به هر شکل که بود، تعدادی از پرچم ها را به داخل بردیم.  

وقتی روی سکو نشستیم، تعداد زیادی از نیروهای انتظامی دورادور ما ایستادند. ما هنوز نه شعاری داده بودیم و نه پرچمی از جیبمان در آورده بودیم. خلاصه سمت چپ، راست، بالا و پایین سکوی ما پر شده بود از نیروی انتظامی. آمدند از تک تک بچه ها فیلم برداری هم کردند و عکس هم گرفتند و به خیال خودشان اغتشاش گران را شناسایی کردند...

نیمه اول، با تمام قوا تیم سپاهان را تشویق کردیم.

نیمه اول که تمام شد، بین دو نیمه، پشت میکروفون ورزشگاه اعلام شد که ناصر حجازی، دروازبان اسبق تیم ملی ایران، مریض احوال است و از تماشاگران خواستند که برای سلامتی اش دعا کنند و صلوات بفرستند.

نیمه دوم، من بعنوان لیدر شعارها از جا برخاستم و پشت به زمین و رو به تماشاگران شروع به شعار دادن کردم و بچه ها هم تکرار می کردند. نیمه دوم هم تا دقیقه 60، فقط سپاهان را تشویق کردیم. از دقیقه 60 به بعد، شعارهای حمایت از مردم بحرین هم به شعارهایمان اضافه شد. ابتدا کل شعارمان فقط یاعلی و یازهرا بود. بعد شعار "این گل اول ما/ هدیه به بحرینی ها" سرداده شد.

یک افسر نیروی انتظامی آمد و مچ دست مرا گرفت و به کناری برد و سعی کرد که مرا بترساند. گفت: شما داری اینها رو تحریک میکنی و اگه اینا شعار سیاسی دادند و اغتشاش ایجاد شد و ... پدرتو در میاریم و از این اراجیف! من گفتم که ما شعار بدی ندادیم. همانطور که شما حق دارید از مردم بخواهید که برای ناصر حجازی دعا کنند، ما هم حق داریم به همین مردم و رسانه ها یادآوری کنیم که در بحرین دارد جنایت صورت میگیرد. خلاصه این که به او قول دادم که شعارهای "بد" سر ندهم. برگشتم و شروع کردم به ادامه شعارها: "بحرین حرَّ حرّا". دقایقی بعد یک افسر دیگر آمد و این بار این یکی سعی نکرد که مرا بترساند، بلکه سعی کرد مرا متنبه کند که کارمان اشتباه است. می گفت: ببین اگه شما این کار رو بکنید، سپاهان رو پنج تا بازی محروم می کنند و شش امتیاز ازش کسر می کنند و ...! به این یکی هم قول مساعد دادم که شیطنت نکنیم. برگشتم و دوباره شروع کردیم به سردادن شعار های بد.

این را در پرانتز داشته باشید که هر وقت، هر کدام از بچه ها، پرچمی از بحرین، از جیب در می آورد، سربازان نیروی انتظامی که دیگر بین بچه ها ایستاده بودند، مانند کفتار، پرچم را از دستش می قاپیدند.

خلاصه تا پایان کار، چندین نفر آمدند و از من خواستند که شعار بد ندهم و من هم به همه آنها قول مساعد دادم که شعار بد ندهیم. (و صد البته که تعریف آنها از "بد" با تعریف ما از "بد" فرق داشت.)

دقایق پایانی بازی بود که بچه ها شعار "سپاهان زلزله/ آل سعود قاتله" را سر دادند و همین طور که پیش میرفت، بر بی ادبی و فحاشی نیروهای انتظامی افزوده می شد.

دو دقیقه به پایان بازی مانده بود که تصمیم گرفتیم که برای جلوگیری از درگیری احتمالی، ما زودتر خارج شویم. من در همین حین دیدم که چند نفر از افسران نیروی انتظامی مرا نشان کرده اند. یکی از بچه ها هم که از پیش آنها می آمد گفت تو از این طرف فرار کن. دستور داد دستگیرت کنند. وقتی دیدم دارند می آیند، راهم را کج کردم که از این طرف جیم شوم. دیدم سه افسر هم از این سمت راهم را بستند. القصه! ما را بازداشت کردند.

مرا که داشتند می بردند دیدم که برخی از طرفداران سپاهان به بچه های ما حمله کردند و درگیری شد.

مرا از محل دور کردند به سمت مقرشان بردند. در راه این مامور نیروی انتظامی همه جور فحشی نثار ما کرد. دستم را پیچانده بود، و نمیدانم چطور تا کرده بود که من فکر می کردم دستم از سه چهار قسمت تا شده است. درد زیادی در ناحیه مچ و کتف احساس می کردم. به افسر گفتم آقای محترم من خودم هرجا که بخواهید می آیم. هیچ ترسی هم ندارم. یا مرا دست بند بزن یا مثل آدم مچ دستم را بگیر تا بیایم. گفت: خفه شو {بــــــوق}! به بغلیش گفت باتومتو بده. حرفش را با باتوم هم بهم زد. خلاصه. مرا به حالت رکوع به پیش ماشین زرهی بردند. افسر به من گفت: حالا دیگه پرچم بحرین به ورزشگاه میاری؟؟ پدرتو در میارم! در جوابش گفتم اگر هم آوردن پرچم جرم باشد، باز هم من مبرا هستم. چون من پرچمی نداشتم. (و حقیقتا هم نداشتم. من فقط یک پرچم ایران در دست داشتم) گفت: نداشتی مرتیکه؟ پس این چیه؟ دست کرد توی جیبش و یک پرچم بزرگ را از جیبش خارج کرد. گفت: این را از تو گرفته ایم. گفتم: کی گرفته؟ گفت: من؟ گفتم: تو؟ کی گرفتی؟ گفت: همین الآن! شاهد هم دارم. اینها همه شاهدند. مگه نه؟ بقیه افسرها هم گفتند: آره ما شاهدیم. گفتم خب برو تا بریم. من سعی کردم که تا اینها حواسشان نیست من هم دست به پرچم نزنم که بعد بتوانم کار را به انگشت نگاری بکشانم. خلاصه ما را با کتک و فحش و ... به پای ماشین بردند.

در این گیر و دار هر یک از افسران که می رسید و مرا می دید، چند فحش چارواداری بهم می داد و به این یارو که افسار ما در دستش بود، میگفت این همون لیدرشونه. {بـــــــــــوق}ش کنید مرتیکه ی {بـــــــــوق} را و میرفت. من هم میخندیدم.

بیسیم زد به رئیسشون! جناب سرگرد، لیدر اصلی اغتشاشات بازداشت شد و تحت کنترله. اون هم مثل اینکه گفت ببریدش!

آمد گفت: هرچه داری بریز اینجا. من دست بردم توی جیبم یک تسبیح و یکی دو اسکناس پاره و پوره از جیبم در آوردم. گفت: گوشیتم بده. گفتم: ندارم. گفت: میگم گوشیتو بده. گفتم: هرچی تو جیبام هست برا تو! چیزی ندارم. خیلی جالب بود. هی میخواستن یه کاری کنن که من بترسم و التماس کنم. من هم میخندیدم. آخه دو سه نفری رو گرفته بودن که گریه می کردند و التماس می کردند. گفت: کاری به سرت میارم که حداقل پنج شش ماهی آب خنک بخوری. اینو که گفت من هری زدم زیر خنده. اونم یک کشیده خرجم کرد. گفتم: نزن برادر! خلافه. گفت خفه شو {بـــــــوق}! یارو توی ماشین به من می گفت: خاک بر سرت، تو مملکت خودمون این همه مشکل و معضل وجود دارد آن وقت توی شکم سیر آمده ای و از بحرین حمایت می کنی؟ و همین طور فحش میداد. به او گفتم: اخوی شما خواهشا تحلیل سیاسی نکن. شما همون فحشتو بدی من راحت‌ترم.

دائم منتظر بودم که بالاخره یک آدم زبان فهم پیدا بشود و از من بازخواست کند و من هم جواب بدهم و من هم از او سوال بپرسم و خلاصه استدلال کنم. آن هم وقتی ببیند که حق با من است، رهایم کند. اما زهی خیال باطل!

گفت برو بالا! یکی از این ماشین‌های زرهی که مانند قفس هستند و برای حمل مجرم از آنها استفاده می شوند، آمده بود. رفتم بالا. دو معتاد و یک جیب بر و یک بنر دزد هم در ماشین بودند. جمعه پنج نفر بودیم. در همین حین، یک نفر از همین آقایون نیروی انتظامی با لباس شخصی رسید. گفت کوش؟ گفتند اینه. گفت بیا پایین. رفتم پایین. یک کشیده ناقابل خرج تادیبم کرد. گفت: حالا برو بالا! من هم نیشخندی معنادار زدم و سوار شدم.

ماشین راه افتاد. از وسط شلوغی داشتیم به بیرون می رفتیم که ناگاه یکی از رفقا را دیدم. صدایش کردم. ماشین ایستاد. گویا گفته بودند کمی صبر کنید. ماشین که ایستاد این رفیق ما جلو آمد، گفت تو این تو چیکار میکنی؟ گفتم من رو بعنوان لیدر اصلی اغتشاشات گرفته ن و دارن می برن. تو فقط اطلاع داشته باش که من کجام! گفت باشه. آن بنده خدا هم رفت و اطلاع رسانی کرد. ماشین ما هم میخواست صبر کند تا همه مردم بروند و بعد راه بیفتد. خلاصه بقیه اش دیگر بماند که بالاخره چگونه بعد از کلی منت و فحش و ... آزاد شدیم.

حال حرف ما اینست که چرا آن وقتی که بازیکنان تیم ملی فوتبال بحرین در پایان بازی ایران و بحرین، پرچم عربستان را به اهتزاز در می آورند، AFC کاری به کسی ندارد اما اینجا که تماشاگران و نه بازیکنان قرار است شعارهایی در حمایت از بحرین بدهند، قضیه مشکل دار میشود.

چرا وقتی سکوی کناری ما فحش خواهر و مادر را نصیب بازیکنان الاتحاد کرده است، بی اخلاقی و شعار بد نیست اما شعاری که علیه آل سعود و نه بازیکنان الاتحاد داده می شود جرم است و شعار بد است.

ما نمیخواهیم که امتیازی در اختیار ما قرار بگیرد که برای بیداری اسلامی کاری بکنیم. تنها چیزی که میخواهیم اینست که لطفا با ما هم همان برخوردی را که با آن لاتی که درسکوی بغلی فحش ناموس به این و آن میدهد دارید، داشته باشید.

آقای نیروی انتظامی شرفت کجا رفته است؟

http://www.goldencity.blogfa.com



نام(اختیاری):
ایمیل(اختیاری):
عدد مقابل را در کادر وارد کنید:
متن:

کانال تلگرام مفیدنیوز
کلیه حقوق محفوظ است. نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع ميباشد.