آرشیو نسخه های rss پیوندها تماس با ما درباره ما
مفیدنیوز
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلا                                                                           
صفحه اصلی | سیاسی | اجتماعی | فضای مجازی | اقتصادی | فرهنگ و هنر | معارف اسلامی | حماسه و مقاوت | ورزشی | بین الملل | علم و فناوری | تاریخ جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ rss
نسخه چاپی ارسال
دفتر مقام معظم رهبری
پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله نوری همدانی
پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت آیت الله مصباح یزدی
سایت اینترنتی حجه الاسلام والمسلمین جاودان
استاد قاسمیان
حجت الاسلام آقاتهرانی
پاتوق كتاب
شناخت رهبری
عصر شیعه
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی
صدای شیعه
عمارنامه
شبکه خبری قم
يوسا، نويسنده اي ضدانقلاب و ضدآزادي

يوسا، نويسنده اي ضدانقلاب و ضدآزادي


کیهان


چندي پيش ماريو بارگاس يوسا، نويسنده پرويي تبار تابع كشور اسپانيا، مبلغ يك ميليون و 460 هزار دلار از آكادمي نوبل گرفت. اين پول به عنوان برنده جايزه ادبيات داستاني در سال 2010 به او داده شد. البته اين همه ماجرا نبود، بلكه جناب يوسا در كنار جايزه آكادمي نوبل، جايزه «دفاع از آزادي بيان و ارزش هاي انساني» را هم دريافت كرد. يوسا از چهره هاي پر جاروجنجال ادبيات داستاني است. به همين دليل هم برنده شدن وي در سال گذشته هياهوي بسياري را همراه داشت. او در آمريكاي لاتين نويسنده سرشناسي است، اما اين كه چرا جايزه نوبل را با تأخير زياد به او دادند، اين هم معمايي است كه احتمالا در سال هاي آينده از آن رمزگشايي بشود. يوسا در دو عرصه، سرسپردگي بي چون و چراي خود را به سرمايه داري آمريكا و بسط نفوذ امپرياليستي آن كشور، در جهان ثابت كرده است. يكي در صحنه هاي فعاليت سياسي، ديگري در آثار خود.

در عرصه هاي سياسي، آن گونه كه خود اعتراف مي كند، زماني شيفته سوسياليسم و حتي عضو حزب كمونيست پرو هم بوده است. اما به دلايلي كه عنوان مي كند، از ماركسيسم فاصله مي گيرد و اين بار به اردوگاه سرمايه داري آمريكا مي پيوندد و در حال حاضر از مبلغان متعصب ليبراليسم و سرمايه داري شده است و اگر شب ها آثار كارل پوپر و آيزيابرلين را نخواند خوابش نمي برد. مثل بسياري از كمونيست هاي پشيمان! بلندپروازي هاي شركت يوسا به جايي مي رسد كه او در سال 1990 در انتخابات رياست جمهوري پرو شركت مي كند، اما از فوجي موري ژاپني تبار شكست مي خورد و تبديل به نامزد ناكام مي شود. و اما يوسا در آثار خود هم سياسي است، به شدت سياسي! گويا سرخوردگي ها و شكست هايش را در عرصه فعاليت هاي سياسي و اجتماعي براي كسب قدرت، در آثارش پي مي گيرد و مي خواهد ناكامي هاي واقعي اش را در جهان داستان هايش جبران كند. او در برخي از رمان هايش از جمله در جنگ آخر زمان با جنبش ها و انقلاب هاي مردم آمريكاي لاتين به گونه يك نويسنده عقده اي و ميرزا بنويس ژنرال هاي چكمه پوش ظاهر مي شود و از رژيم هاي ضدمردمي و كودتايي منطقه دفاع مي كند. واقعيت اين است كه ميزان اشتياق و سرسپردگي يوسا به آمريكا، بسيار افراطي و غيرعادي به نظر مي رسد. او به جاي اين كه در آثارش در كنار آزاديخواهان و استقلال طلبان بايستد، مستقيم و يا غيرمستقيم، و كانون هاي سرمايه داري آمريكا را به عنوان آرمان شهر و غايت حقوق بشر و دموكراسي نشان مي دهد و انگشت اشاره اش همواره به سوي كاخ سفيد است. جانبداري افراطي از اردوگاه سرمايه داري و خصومت آشكار با دولت هاي مستقل و ملي، توسط يوسا، اين پرسش را پيش مي آورد، يعني ممكن است او هم مثل جان اشتاين بك باشد كه روزگاري يك نويسنده چپ گراي پرآوازه اي بود. او كه با نوشتن رمان مشهور «خوشه هاي خشم»، يكي از آثار ماندگار در زمينه مبارزه تهيدستان، عليه ملاكين و استثمارگران را خلق كرد، اما به مرور كارش به طرفداري از تجاوز غيرانساني آمريكا به ويتنام كشيد و بدنامي ابدي از خود برجا گذاشت. يا جرج اورول كه پس از مرگ، نامش در فهرست مأموران سيا منتشر شد و به عنوان نويسنده اي مزدور، منفور عام و خاص گرديد.

امروزه چه بخواهيم و چه نخواهيم، ايالت متحده آمريكا، نشانه شر و موجب شرمساري بشريت است. اين كشور حامي ديكتاتورها و دشمن آزاديخواهان و عدالت طلبان است. نگاهي به فهرست دوستان آمريكا در صحنه سياست جهاني نشان مي دهد كه آن كشور نه به آزادي اعتقاد دارد و نه به حقوق بشر و دموكراسي، اين واژه هاي مشعشع، فقط براي فريب مردم و بهانه اي است براي سركوب و كشتار كساني كه مي خواهند بر مبناي آموزه هاي تاريخي و باورهاي فرهنگي خود زندگي كنند و اجازه ندهند تا آمريكا و اروپا در سرنوشت آنها دخالت كنند. اين استقلال طلبي و حق تعيين سرنوشت براي مردمي كه مي خواهند آزاد باشند، از نظر آمريكا و طرفدارانش گناهي نابخشودني تلقي مي شود كه مستوجب سركوب است و اگر مردم همان سرزمين اراده كردند تا در مقابل تجاوز آمريكا بايستند و از سرزمين و حيثيت فرهنگي خود دفاع كنند، عنوان تروريست به آنها داده مي شود و امثال جناب يوسا با شتاب پشت سر آمريكا مي ايستند و با ادبيات شيطاني و تعابير پرطمطراق مي كوشند تا كاخ سفيد را تطهير كنند و چهره اي مهربان، ملايم و با انگيزه هاي انسان دوستانه بسيار بسيار غليظ به او بدهند.

يوسا در خطابه بلند بالاي نوبل خود مي گويد: «با سقوط امپراطوري هاي تماميت خواه فكر مي كرديم كه همزيستي، صلح، كثرت باوري و حقوق بشر تقويت مي شود و دنيا آدم سوزي ها و نسل كشي ها و تهاجم ها و جنگ هاي خانمان برانداز را پشت سر مي گذارد. اما چنين نشد.
شكل هاي جديدي از توحش سر برمي آورند كه تعصب ها هم به آتش شان مي دمند با تكثير سلاح هاي كشتار جمعي، نمي توانيم اين نكته را ناديده بگيريم كه اين يا آن گروه كوچك منجيان ديوانه سر شايد روزي فاجعه اي هسته اي به بار آورند. بايد مانعشان بشويم، مقابله كنيم، شكست شان بدهيم!! تعدادشان زياد نيست، اما همهمه جنايت هايشان در سراسر جهان طنين مي افكند و كابوس هايي پديد مي آورند كه تن ما را مي لرزانند !...»

به نظر مي رسد كه مراد اين آدم تا بن دندان آمريكايي نبايد بر اهل خرد پوشيده باشد. او مي كوشد تا آمريكا را مالك و ارباب بي چون و چراي جهان نشان بدهد و مخالفان آن را وحشي و متعصب معرفي كند. آقاي يوسا به خطر سلاح هاي كشتار جمعي اشاره مي كند كه ممكن است روزي، روزگاري توسط كساني كه از حق خود دفاع مي كنند، استفاده شود، اما حاضر نمي شود بگويد كه تنها كشوري كه سلاح هسته اي مرگبار را عليه انسان هاي غيرنظامي و بي گناه به كار برد، همين آمريكا بود. هيچ اشاره اي به اين جنايت شرم آور نمي كند. او داشتن سلاح هاي هسته اي را حق آمريكا مي داند. اما اگر مردماني با فلاخن و تيروكمان و سلاح هاي ابتدايي مجبور به دفاع از خود شدند، بايد نابود شوند. (جنگ آخر زمان).

«... هر زمانه اي هراس هاي خودش را دارد، زمانه ما دوره متعصب هاست. تروريست هاي انتحاري، موجودات عتيقه اي كه معتقدند با كشتن آدم ها به بهشت مي روند...»

جناب يوسا حرف تازه اي نمي زند. اين ادبيات را قبلاً ژنرال هاي جنگ طلب آمريكا و پرونده سازان عليه انسان هايي كه با اتكا به اعتقادات خويش از موجوديت خود دفاع مي كنند، به كار برده اند و از فرط استعمال، نخ نما شده است. اي كاش مي توانستي تهمت و دروغ بديعي بگويي، اما نتوانسته اي. خوب است بداني كه انسان مسلمان حق طلب و مبارز به آن معنايي كه تو مي گويي نه متعصب است، نه تروريست و نه انتحاري. البته با رشادت و تمام قد در برابر تجاوز به سرزمين و هويت خود مي ايستد و شهادت را با كمال اشتياق مي پذيرد، چراكه اين وعده پروردگار است. انسان مسلمان آزاده و شجاع است. زير بار ظلم نمي رود، البته بركسي هم ظلم نمي كند. اي كاش پس از سقوط صدام، وقتي مأموران سيا تو را به عراق بردند، سري هم به كربلا مي زدي، از فلسفه عاشورا يك كم سر درمي آوردي، آن وقت اين وصله هاي ناچسب را به مسلمانان نمي زدي؛ مي دانستي كه تروريست ها، متعصب هاي بي خرد و انتحاري هاي بيمار، همه دست ساز آمريكاست، تا به اين وسيله چهره اي خشن، خوفناك و ضدزيبايي و زندگي از مسلمان ها ارائه بدهد. راستي تو سيدحسن نصرالله ما را مي شناسي؟ چهره نوراني او را ديده اي؟ كلام دلنشين اش را شنيده اي؟ تو درباره مردي كه شرافتمندانه ايستاده است و از سرزمين خود دفاع مي كند، چه مي تواني بگويي. اصلاً حرفي براي گفتن پيدا مي كني؟ مي تواني درك بكني كه مقاومت يعني چه؟ شرافت و عزت و سربلندي يعني چه؟ تو جناب نويسنده طرفدار حقوق بشر، در طول خطابه كذايي ات يك كلمه از اسرائيل نگفته اي، حتي يك كلمه! خفقان گرفته اي. خودت را به تجاهل زده اي و گمان برده اي حرف هايت دربست پذيرفتني است و خريدار دارد. يعني تو اسراييل را نمي شناسي؟ از ميليون ها انسان آواره از سرزمين خود، بي خبري؟ جنايت صبرا و شتيلا به گوشت نخورده؟ شارون و پرز و بقيه قصابان صهيونيست را نمي شناسي؟ يا نخواستي در خطابه شيك و شيطاني خود درباره مسائل و مصائب مردم فلسطين حرف بزني؟ فكر كردي همه مردم دنيا، مانند آن تعدادي كه در سالن آكادمي بودند، برايت كف مي زنند. نخير آقا، اين خبرها نيست! تو و امثال تو بايد در برابر وجدان هاي بيدار بشري پاسخگو باشيد. كودكان مظلوم فلسطيني رهايتان نمي كنند. شما در جنايت همه جنايت كاران معاصر شريك هستيد.

دست و قلم تان به خون بي گناهان بلند است و رسانه هاي دروغ پرداز را در اختيار داريد، مي توانيد، براي هميشه مردم دنيا را فريب دهيد؟ شما بگوييد و ديگران هم باور كنند؟ كور خوانده ايد جناب يوسا! (راستي مي داني كور يعني چه؟ كر چه طور؟ بعيد است بدانيد، وقتي قرار است انسان حقايق را نبيند و نشنود... ولش كن!)
بي فايده است اگر پرسيده شود، آمريكا در عراق و افغانستان چه مي كند؟ مقدرات كشورهاي ديگر چه ارتباطي با او دارد كه از آن سر دنيا بلند مي شود مي آيد اينجا و كشتار راه مي اندازد؟ اميدوارم باز هم حرف هاي تكراري نزني و بگويي تروريسم، حقوق بشر، دموكراسي و از اين دست مزخرفات. بهتر است صداقت داشته و اعتراف كني كه براي نفت، سلطه و سركوب آمده.

حال از اين حرف ها بگذريم و برسيم سر اصل مطلب كه اين مطلب به خاطر آن نوشته شده است. در جايي از خطابه شيطاني ات نام امام عزيز ما را در رديف ديكتاتورهايي امثال پينوشه به كار برده بودي و از دولت ها تقاضا كرده بودي تا ايران را تحريم كنند. اگر از همه پرت و پلاها و خزعبلاتي كه گفته بودي، مي شد گذشت، از اين فقره نمي شود. تو با قلم كثيف و دهان آلوده ات به امام و مقتداي ميليون ها مسلمان توهين كرده اي و اين جرمي نيست كه مسلمانان نسبت به آن بي تفاوت باشند و دست از سر تو بردارند. فرزندان خميني عزيز نام تو را هرگز فراموش نخواهند كرد و يقينا اسمت را در رديف دشمنان آزادي و استقلال خود خواهند نوشت.

تو بي شرمانه نام امام ما را در كنار اسم رسواي پينوشه ديكتاتور شيلي گذاشته اي و درباره هر دو يك حكم رانده اي، در حالي كه پينوشه دست نشانده اربابان آمريكايي تو در شيلي بود كه آن همه جنايت كرد، در حالي كه امام خميني با رهبري خود، بزرگترين انقلاب رهايي بخش را در منطقه خاورميانه و جهان بنياد نهاد و رژيم كودتايي آمريكا و مستبد شاه را سرنگون كرد. تو با كدام شعور و درك سياسي قضاوت مي كني؟ رابطه ايرانيان با امام خود رابطه اي عميق، انساني و عاشقانه بود كه بر عواطف و احساسات اعتقادي و تاريخي اين ملت استوار است؛ در حالي كه پينوشه جنايتكار، منفور ملت شيلي و مقبول كاخ سفيد بود و تو آقاي نويسنده متوجه اين وجه افتراق نبودي و نيستي؟ آمريكا شاه ايران را با يك كودتاي آشكار بر قدرت نشاند تا بتواند به وسيله عروسك خيمه شب بازي اش ثروت ملت ايران را غارت كند، اما، امام خميني آمد و بساط دولت كودتا را برچيد تا ثروت ايرانيان به وسيله آمريكا چپاول نشود. آن وقت تو توقع داري مردم مزخرفات تو را باور كنند!

اما آنچه كه مي توان اكنون درباره تو در ايران انجام داد اين است كه از مسئولان كشور درخواست شود تا كتاب هايت را- كه كم هم نيستند- از تمام كتاب فروشي ها و كتابخانه هاي ايران جمع آوري كنند و به كتاب هاي ديگرت اجازه چاپ ندهند. اين كمترين گوشمالي كسي است كه بي ادبانه و بي شرمانه نسبت به عزيزترين رهبر و مقتداي ملتي توهين مي كند.
دليلي ندارد، كتاب هاي نويسنده اي كه به رهبر و مراد ما توهين كرده و آثارش ضدآزادي و ضدانساني است، در كشور ايران چاپ و پخش بشود. اميدوارم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به اين نكته توجه كند.

و اما درباره جايگاه ادبي تو جناب يوسا! بايد بگويم نويسنده اي به شدت معمولي و متوسط هستي و به زحمت مي شود نام تو را در رديف نويسندگان درجه دوم آمريكاي لاتين جاي داد. فقر تخيل و فقدان نگاه عميق به فرهنگ و باورهاي مردمان آن قاره از ويژگي هاي كارهاي توست كه در آثار ديگر نويسندگان آمريكاي لاتين نظير ماركز، بورخس، آستورباس و... به نحو شگفت انگيزي مشاهده مي شود. رمان هايت شبيه گزارش است و بسيار متكي به اسناد و مستندات. به شدت بوي سفارش نويسي از آن ها استشمام مي شود. گويا با محافل جاسوسي و سركوبگر آمريكا قرارداد بسته اي، تا در هر كجاي جهان جنبشي آزاديخواهانه شكل مي گيرد، تو عليه آن بنويسي. از يك نويسنده ضدمردمي و مزدور، انتظاري هم غير از اين نمي رود!
 



نام(اختیاری):
ایمیل(اختیاری):
عدد مقابل را در کادر وارد کنید:
متن:

کانال تلگرام مفیدنیوز
کلیه حقوق محفوظ است. نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع ميباشد.