آزادی یا شمشیر دو لبه
تلاقی
يكى از مفاهيم زيبا و مقدّس براى بشريت واژه آزادى است. اين واژه مفهومى است مبهم و لغزنده و كشدار. بعضى آزادى را بالاتر و برتر از خدا و دين مىدانند و مىگويند دين هم حق ندارد با آزادى انسان مخالفت كند.در ابتدا در مقام پاسخ و مواجهه با اينگونه مطالب سؤال مىكنيم مراد شما از آزادى، آيا آزادى مطلق است يا آزادى محدود؟ اگر مطلق منظور است كه هيچكس قبول ندارد و اگر محدود را مىگوييد، سؤال مىكنيم محدود كننده آزادى كيست؟
آزادى مطلق و بدون قيد، يعنى هر كس هر كارى مىخواهد انجام دهد و هر چه مىخواهد بگويد و بخورد و ساير اعمال، اين آزادى هر دين و قانونى را نفى مىكند; چون هميشه هر قانونى، حد و مرزى براى يكى از اعمال بشرى تعيين مىكند. پس آزادى مطلق يعنى بىقانونى و در نتيجه هرج و مرج و توحّش، و اين مطلب را هيچ انسان عاقلى نمىتواند بپذيرد. پس هميشه آزادى محدود به قيودى است. حال كه آزادى مقيد شد، بحث بر سر قيد آزادى واقع مىشود كه اين قيدها چيست و چه مرجعى بايد آن را تعيين كند؟
كسانى كه تفكر ليبرالى و غربى دارند ملاك قانون و مقنّن را مردم و رأى اكثريت مىدانند. اگر مردم يك نوع آزادى را پسنديدند، قانونى مىشود والاّ نه. اگر در يك زمان پسنديدند، قانونى است و در زمان ديگر اگر ردّ كردند، غيرقانونى است. مثلاً قبلاً همجنس بازى در غرب غيرقانونى بود چون مردم نمىخواستند، اكنون كه مىپسندند، قانونى مىشود.
اما در تفكر اسلامى و دينى مقنّن خداوند است. حد آزادى در غرب، مزاحمت با آزادى ديگران و مصالح مادى آنها است، اما در اسلام حد آزادى، مصالح واقعى ـ اعم از مادى و معنوى ـ انسانها است.
در جمهورى اسلامى ايران اگر بر طبق تفكر دمكراتيك و غربى هم بخواهيم عمل كنيم، چون غالب مردم مسلمان هستند، باز رأى اكثريت مردم با رأى اسلام و دين موافق است و در هر صورت محدوده آزادى را دين اسلام مشخص خواهد كرد. كسانى كه مىگويند خدا را قبول داريم و مسلمان هستيم و در عين حال مىگويند آزادى نبايد محدود شود و آزادى فوق دين است، يا متوجه تناقض در سخن خود نيستند و يا با توجه به مطلب و از روى نفاق و تزوير اينگونه مردم فريبى مىكنند.
آزادىهاى انسان بر دو نوع است: 1ـ آزادى فردى و اخلاقى 2ـ آزادى اجتماعى و حقوقى. در هر دو زمينه، آنچه آزادى را محدود مىكند مصالح مادى و معنوى فرد و جامعه است كه در ضمن احكام دينى بيان شده است. منطق دين اين است; هر كس نمىخواهد مىتواند نپذيرد. اما اگر دين را پذيرفت، قوانين و حدود الهى را هم بايد بپذيرد. اعتقاد به اسلام و عمل بر طبق ماديت و مكتب ليبراليسم قابل جمع نيستند.
در پايان اضافه مىنماييم كه پاسخ پرسش هايى نظير اين كه مصلحت چيست؟، دامنه اش تا كجاست؟ و چه كسى بايد مصالح را تشخيص دهد؟، در فرهنگهاى مختلف تفاوت مىكند. راه فرهنگ اسلامى با فرهنگ الحادى و غربى جداست. و وقتى در نظام اسلامى علاوه بر نظم و امنيت و مصالح مادى افراد و جامعه، قرار شد كه مصالح معنوى و روحى افراد هم محدود كننده آزادى باشد، قهراً با آمدن قيد دوّم و محدوديت بيشتر، دايره آزادى در دين محدودتر مىشود، پس بايد دانست كه واقعيت اين است كه دايره آزادىها در نظام اسلامى محدودتر از دايره آزادى در نظامهاى غير دينى خواهد بود.
http://talaghii.blogfa.com
|