آرشیو نسخه های rss پیوندها تماس با ما درباره ما
مفیدنیوز
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلا                                                                           
صفحه اصلی | سیاسی | اجتماعی | فضای مجازی | اقتصادی | فرهنگ و هنر | معارف اسلامی | حماسه و مقاوت | ورزشی | بین الملل | علم و فناوری | تاریخ شنبه ۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ rss
نسخه چاپی ارسال
دفتر مقام معظم رهبری
پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله نوری همدانی
پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت آیت الله مصباح یزدی
سایت اینترنتی حجه الاسلام والمسلمین جاودان
استاد قاسمیان
حجت الاسلام آقاتهرانی
پاتوق كتاب
شناخت رهبری
عصر شیعه
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی
صدای شیعه
عمارنامه
شبکه خبری قم
تلاش صهیونیسم بین الملل برای تسخیر سینمای جهان - قسمت پایانی

تلاش صهیونیسم بین الملل برای تسخیر سینمای جهان - قسمت پایانی


دشمن شناسی


برای نیل به این مقصود (تسلط بر ذهن و دل جوانان دنیا و سپس استعمار آنها) ، نخستین گام بزرگ‌نمایی قدرت شیطان است. ترس از قدرت شیطان مقدمه شیطان‌پرستی است و هر كه از شیطان در هراس باشد در حقیقت بندگی او را گردن نهاده است. قرآن مجید در این باب می‌فرماید: «همانا شیطان یاران خویش را می‌ترساند، پس ای مؤمنان، اگر به خدا ایمان دارید از شیطان نهراسید و تقوای مرا پیشه سازید» راز غلبه بر شیطان نترسیدن از اوست و صهیونیسم با ترساندن مخاطبین سینمای خود از شیطان در حقیقت پرستش خود را رواج می‌دهد! همانگونه كه سامری در میقات چهل روزه موسی، ساحری پیشه كرد و گوساله پرستی را رواج داد… خدا كند موسای عقل زودتر از این میقات چهل روزه باز گردد و كید سامری بر ملا سازد. رکن دوم: نگاه اسطوره ای به آخرالزمان از دیگر خرافه‌های صهیونیستی كه به سینما راه یافته: «افسانه آخرالزمان» و پیشگویی‌های مربوط به آن است كه در فیلم‌هایی نظیر: «نوستراداموس»، «آرماگدون» و «روز استقلال»، رد پایی از آن می‌توان یافت. بر اساس این افسانه فاجعه‌ای عظیم حیات بشری را تهدید خواهد كرد و آخرین نبرد خیر و شر در جغرافیای خاصی از زمین ( تپه آرماگدون یا حارمجیدون در نزدیکی بیت المقدس )به وقوع خواهد پیوست . وسعت فاجعه آن همه است كه انسان‌های زیادی کشته می شوند و بقیه از مقابله با آن در می‌مانند و ناامیدانه به هوشمند‌ترین و شجاع‌ترین نژاد بشری (یعنی آمریكایی‌ها) پناه می‌برند! آمریكایی‌های خوش قلب هم معمولاً با راهنمایی یك دانشمند یهودی به كام خطر می‌روند و با عملیات متهورانه خود زمین را از خطر نابودی می‌رهانند. گاهی هم در راه انجام این مأموریت مقدس یك یا چند شهید تقدیم جامعه بشری می‌كنند! حاصل آنكه در پایان اكثر این فیلم‌ها بیننده از همه جا بی‌خبر، هم صدا با تمامی اقوام و پیروان ادیان، خداوند را به واسطه نعمت حضور آمریكایی‌های شجاع و یهودیان دانا بر روی كره خاكی سپاس می‌گوید! چرا كه آنان فرشتگان نجات‌اند و اگر نباشند، نسل آدمی از صحنه گیتی بر خواهد افتاد!این باور اسطوره ای الآن به شدت توسط صهیونیست های مسیحی حاکم بر ایالات متحده و یهودیان تبلیغ می شود و به وسیله رسانه ها با سوء استفاده از ادیان مسیحیت و یهودیت و فرازهایی از کتاب مقدس (59) مجوز کشتار حدود سه میلیارد نفر از ساکنان زمین خصوصا مسلمانان ساکن در خاورمیانه را از افکار عمومی غفلت زده جهانیان می گیرند تا هر گاه واقعا از اسلام احساس خطر جدی کردند ، به هر عملی خواستند دست بزنند. مهمترین تأثیر این گروه از فیلم‌های خرافی آن است كه حس اعتماد به نفس را در مخاطبین جهان سومی نابود می‌سازد و همزمان اعتماد و انقیاد نسبت به صاحبان اصلی دنیا را (كه به زعم این فیلم‌ها آمریكاییان و یهودیان هستند) ترویج می‌نماید. در صورت مشاهده مكرر این قیل فیلم‌های خرافی، مردم جهان سوم ظاهراً به آمریكا و باطناً به صهیونیسم بین‌الملل حق می‌دهند كه چند صباحی در این عالم فانی حكومت و سروری كنند! زیرا فاجعه عظمی بروز كند، همین‌ها هستند كه باید به داد مردم دنیا برسند و نسل انسان را از خطر نابودی برهانند! بد نیست بدانیم همین پیام سیاسی در پاره‌ای از فیلم‌های طنز سینمای هالیوود نیز لحاظ شده است. مثلاً در فیلم «مریخ حمله می‌كند» مریخی‌ها كه موجودات مسخره و در عین حال سنگدلی هستند، كره زمین را به اشغال خود در می‌آورند و از آنجا كه هیچ سلاح بشری بر آنها كارگر نمی‌افتد، به سهولت تمامی تمدن‌ها را بر می‌اندازند و حتی ریس‌جمهور آمریكا را طی اقدامی ناجوانمردانه می‌كشند! در همین اوضاع آشفته، یك بازیگر یهودی هالیوود (سیلو یا سیدنی) در نقش پیرزنی فرتوت و از كار افتاده كه در آسایشگاه سالمندان بستری است، به همراه نوه خود راه حل جالبی پیدا می‌كنند. آنها به فراست در می‌یابند كه مریخی‌ها طاقت شنیدن نوع خاصی از موسیقی را ندارند و به محض شنیدن آن مغزهایشان منفجر می‌شود! لذا موسیقی را در اختیار ارتش آمریكا می‌گذارند و سربازان آمریكایی هم با همین سلاح، دشمن را نابود می‌كنند و تمدن بشری را از خطر نابودی می‌رهانند. یادمان باشد كه همین مضمون ظاهراً پیش از این نیز در سینمای هالیوود تكرار شده و در یكی از موارد، صدای «الویس پریسلی» یهودی، مهاجمین فضایی را نابود كرده است! حاصل آنكه: همیشه یهودیان ناجی بشریت‌اند و سایر اقوام و ملل طفیل هستی آنان محسوب می‌شوند. رکن سوم و چهارم: ظهور منجی و سفر به سرزمین موعود خرافه دیگری كه صهیونیست‌ها آن را در قالب سینمایی مصادره به مطلوب كرده‌اند، مسأله «ظهور ناجی» و «سفر به سرزمین موعود» است. اما ناجی این قبیل فیلم‌ها نه آن منجی است كه بشریت در انتظار اوست. صهیونیست‌ها در سیری تاریخی، نخستین ناجی خود را «داود نبی»علیه السلام می‌دانند كه به زعم ایشان پهلوان اسطوره‌ای قوم یهود است و هم اوست كه عشیره بنی‌اسراییل را از ستم جالوت سنگدل می‌رهاند. به همین دلیل نیز ستاره شش پر منتسب به او را به عنوان علامت مقدس و سمبل خویش برگزیده‌اند. دومین ناجی قوم یهود «موسای نبی»علیه السلام است كه احكام ده گانه شریعت یهود را از جانب خدا برای قوم بنی‌اسراییل آورده و آنها را از رنج بردگی فرعون نجات داده است. ارادت صهیونیست‌ها به انبیای بنی اسرائیل علیهم السلام نه به خاطر مقام نبوت، كه به دلیل احراز مقام منجی و یا پادشاهی بر «قوم بنی‌اسراییل» است. لذا ازایشان نیز با رویكردی نژادپرستانه یاد می‌كنند. از نظر صهیونیست‌ها، یهودیان پیش از آنكه پیروان یك آیین الهی تلقی شوند، یك اَبرنژادند و به همین دلیل نیز در مواقع عسرت و سختی، ناجی دیگری از میان آنها ظهور می‌كند و ایشان را به «سرزمین موعود» می‌برد. از آنجا كه فرزند اولین ناجی قوم یهود (سلیمان فرزند داود نبی علیهما السلام) تمام دنیا را به تسخیر خود درآورد، صهیونیسم بین‌الملل نیز فرمانروایی بر ملك سلیمان را حق طبیعی خود می‌داند و به همین دلیل هم داعیه سلطنت بر تمامی دنیا را دارد در صورتی که حکومت حضرت یک حاکمیت الهی بود و اینان دنبال حکومتی دنیوی و طاغوتی هستند. لذا افسانه «نیل تا فرات» تنها مقدمه‌ای بر نقشه‌های جهانی صهیونیسم و قوم یهود است. موسی علیه‌السلام نیز (به عنوان دومین ناجی)، قوم بنی‌اسراییل را از ستم فرعون رهایی بخشید و از دریا عبور كرد. از آن تاریخ، یهود در انتظار سومین ناجی خویش است که معتقدند بعد از جنگ بزرگ آخرالزمان سومین نجات بخش (مسیح) ظهور خواهد کرد و پادشاهی یهود را بر فلسطین کامل می کند و بهشت زمینی را ایجاد می کند. البته از آن تاریخ تا امروز منجیان كوچكتری نیز ظهور كرده‌اند. مثلاً ویل دورانت در مجموعه «تاریخ تمدن»: «كریستف كلمب» را یك یهودی پرتغالی‌الاصل (60) می‌داند كه] ظاهرا[ به منظور كاستن از مصایب یهودیان در اروپای قرن پانزدهم، سفری مقدس را در جستجوی ارض موعود آغاز كرد و در نهایت به آمریكا رسید و به اصطلاح کاشف آمریکا است! به همین دلیل صهیونیست‌ها آمریكا را سرزمین موعود خود می‌دانند و شهر نیویورك نیز از دیرباز به عنوان پایتخت صهیونیسم بین‌الملل شناخته شده است. اما آیا به راستی چنین است؟ آمریکائی که قبلا نقشه آن در آسیای صغیر یعنی در مرکز تمدن اسلامی در دوره جنگهای صلیبی توسط مسلمانان ترسیم شده بود (61) و کلمب بعد ازفتح آندلس با دزدیدن نقشه مسلمانان و با همکاری دربار اسپانیا به سمت آمریکا حرکت کرد. (62) به عقیده استاد «جلال الدین همایی» ، «ابوریحان بیرونی» چند قرن قبل از کلمب نقشه ای از راه رسیدن به این قاره تهیه کرده بود. (63) در صورتی که طوری از کشف (!) آمریکا توسط کریستف کلمب تبلیغ می شود که انگار انسانهای متمدنی که آنجا بودند و قبل از ورود غاصبانه جناب کلمب در آنجا زندگی می کردند و دارای تمدنی پیشرفته چون «مایاها» بودند (که ساختمانها و جاده های پیشرفته ای حتی در منماطق صعب العبور کوهستانی ، آن هم حدود 500 سال پیش می ساختند) ، اصلا انسان نبودند و حضرت کلمب باید رفته و بر وجود آنها مهر تأیید بزنند! البته او و یاران مستکبرش نه تنها مهر تأیید نزدنند که اکثر مردم بومی آمریکا را به سلاخی کشیدند و تعداد زیادی را به بردگی کشیدند و دخترانشان را مورد تجاوز و تعدی قرار دادند و برای مردم آنجا حتی شأن یک حیوان دست آموز را هم رعایت نکردند. کلمب خود انسانی حیوان صفت و شهوت ران و طلا پرست بود و پسر حرامزاده ای هم از خانمی به نام «بئاتریس» داشت (64) و در سفر دوم خود طی 13سال از 250،000بومی یک منطقه از آمریکا فقط 60000 نفر را زنده گذاشت و بسیاری از باقی مانده ها را نیز به روسبی گری و بردگی مجبور کرد و 50 سال بعد بیش از 500 بومی باقی نماندند (65) اما بسیاری از غافلان یا مغرضان ابا هدف ترویج فرهنگ یهودی- غربی از کلمب چهره ای انسان دوست و قهرمان ساخته اند مثل ویل دورانت و کتاب کریستف کلمب از انتشارات فرانکلین. بر مبنای همین الگوی اساطیری، هالیوود تا كنون سفرهای اسطوره‌ای بسیاری را به تصویر كشیده و سینمای اروپا نیز به رقیب آمریكایی خود تأسی كرده است. فیلم‌هایی نظیر: مجموعه «ایندیاناجونز»، «دنیای آب»، «سفر به غرب وحشی»، «دون فیتز كارالدو» و «خوشه‌های خشم» بر مبنای همین الگوی‌روایی ساخته شده‌اند. همچنین فیلمهایی که سرخپوستان و مالکان اصلی آمریکا را انسانهایی وحشی و بی تمدن و ساده نشان می دهند در همین راستا ارزیابی می شوند. نقد اجمالی فیلم ماتریکس: فیلم مشهور «ماتریكس» با رویكردی نمادین به اساطیر كهن قوم یهود، قصه ظهور منجی و سفر به آرمانشهر یهود (ZAYAN یا ZION) را به تصویر می‌كشد. ناگفته نماند كه «زایان» یا همان «صهیون» نام كوهی مقدس در بیرون از شهر اورشلیم است كه صهیونیست‌ها نام آن كوه را بر آیین خویش نهاده‌اند. در فیلم «ماتریكس» دنیا اسیر تاریكی است و تنها چند انسان آزادی‌خواه در یك زیردریایی اسرارآمیز كه به كشتی نوحعلیه السلام نسب می‌برد، با این دنیای تاریكی در سیتزاند. مقصد زیردریایی همان آرمانشهر «زایان» است كه فقط ناخدا و رهبر گروه «كاپیتان مورفی» نشان دقیق آن را می‌داند. مورفی خود نیز از نیروهای فرمانروایان شهر زایان است. ولی مورفی بدون امداد یك منجی نمی‌تواند بر امپراطوری ماتریكس غلبه كند و این بار منجی یا پیامبر جدید را از بین متخصصین كامپیوتر برمی‌گزیند! «نئو» در حقیقت همان « New christ» یا «مسیح جدیدی» است كه بر خلاف عیسی مسیح علیه‌السلام، (66) نه از میان پارسایان، كه از بین تكنیسین‌ها انتخاب می‌شود! در نتیجه پیامبر آخر‌الزمان به جای آنكه: «تئوریسین» باشد، یك «تكنیسین» است. در ادامه فیلم، مورفی طی آموزش‌های سخت، تمام تكنیك‌های نبرد با ماتریكس را به پیامبر جدید خود می‌آموزد و از او یك ماشین كشتار جمعی می‌سازد و اینها همه نماد مادی گرائی و تسلط فلسفه حس گرایی و کنار زده شدن عقل و دین که در فلسفه و زندگی غربی است. در پایان فیلم، هنگامی كه مورفی توسط اسمیت (كه تمثیلی از شیطان مدرن است) اسیر شده و برای افشا كردن نشانی شهر «زایان» تحت شكنجه قرار گرفته، منجی قهرمان به همراه دستیار مؤنثش با كوله‌باری از سلاح‌های آتشین از راه می‌رسند و در نبردی سخت و نابرابر، طومار امپراطوری ماتریكس را در هم می‌پیچند. در قسمتهای دوم و سوم فیلم با ترویج شکاکیت و حیرانی و به هم ریختن مرزهای دنیای واقع و مجازی بنیان فکری مخاطبان ظاهر اندیش را از هر ایدئولوژی و استحکامی خالی می کند. كلام آخر آن كه صهیونیسم بین‌الملل با ترویج خرافات و افسانه های دروغ از طریق سینما، به نوعی جهانی سازی اسطوره‌ای دست زده و قصد آن دارد تا باورهای خرافی خود در زمینه: «شیطان»، «پایان دنیا»، «ظهور منجی یهود»، « سفر به سرزمین موعود» ، «تشكیل امپراطوری جهانی» و «اسطوره های بنیانگذار سیاست اسرائیل» را به سایر اقوام و ادیان و ملل نیز تسری می‌دهد. رواج فساد: «بگذار ملت آمریكا برای یك بار بفهمند كه این نه یك انحطاط طبیعی، بلكه توطئه حساب شده و ویرانگری است كه ما را احاطه كرده است…» این جمله‌ای است كه «هنری فورد» آمریكایی قریب هشتاد سال پیش در روزنامه مشهور «دیربورن ایندیپندنت ـ Dear Born Indipendent» نوشت و آمریكاییان را از سقوط در منجلاب فساد مادی و انحطاط اخلاقی بر حذر داشت. او در سلسله مقالات معروف خود از جریان سازماندهی شده و نظام‌مندی سخن گفت كه تدریجاً با ترویج لیبرالیسم اخلاقی و تساهل اعتقادی، جامعه آن روز آمریكا را به سمت فساد و تباهی سوق می‌داد. در حقیقت هدف او آن بود كه ملت آمریكا را از خطر شكل‌گیری امپراطوری فرهنگی و اقتصادی یهود در این كشور آگاه سازد و بر این باور بود كه یهود بین‌الملل به حكومت بر آمریكا اكتفا نكرده و در صدد برپایی حكومت جهانی است. «هنری فورد» با تیزبینی خاص خود دریافته بود كه مسأله یهود در آمریكا به قلمرو سیاست و اقتصاد محدود نمی‌شود و ساحت فرهنگ و هنر و رسانه‌های جمعی را نیز در بر می‌گیرد. فورد، سینمای آمریكا را ماهیتاً یهودی می‌دانست و آن را مهم‌ترین و مؤثرترین ابزار تبلیغی یهودیان بر می‌شمرد. او بر این باور بود كه یهودیان از طریق سینما سعی در تخریب و انهدام ارزش‌های اخلاقی و مبانی اعتقادی جامعه آن روز آمریكا دارند. «هنری فوردِ» در كتاب معروف خود تحت عنوان «زندگی و كارمن» اینگونه می‌نویسد: « در این كشور جریان‌های مشخص و صاحب نفوذی مشاهده می‌شوند كه به نحو محسوس در ادبیات، سرگرمی‌ها و رفتار اجتماعی، كاستی و فساد به بار می‌آورند. تجارت از سلامت ذاتی خویش دور مانده و كوچك شمردن معیارها و اصول اخلاقی به نحو فراگیر در همه جا احساس می‌شود. این كه این اعمال نفوذهای مخرب همگی به سرچشمه‌ نژادی واحدی باز می‌گردد، واقعیتی است كه باید آن را جدی تلقی نمود. ما مدعی آن نیستیم كه حرف آخر را در خصوص یهودیان مقیم آمریكا بیان داشته‌ایم، بلكه صرفاً نفوذ كنونی یهود را در این كشور توصیف می‌كنیم. مخالفت ما صرفاً با اندیشه‌هاست. اندیشه‌های دروغینی كه بنیه اخلاقی ملت ما را تضعیف می‌كنند این اندیشه‌ها از منابعی سرچشمه می‌گیرند كه به سهولت قابل شناسایی‌اند و صرفاً از طریق افشاگری و آگاه‌ساختن افكار عمومی جامعه می‌توان از پیشرفت آنها جلوگیری كرد. تأثیرگذار بر محیط خویش را بازشناسند. بگذارید ملت آمریكا برای یك بار بفهمند كه این نه یك انحطاط طبیعی، بلكه توطئه حساب شده و ویرانگری است كه هم اكنون ما را احاطه كرده است.» هنری فورد در كتاب خود بر سنت‌ها و سجایای اخلاقی و اعتقادی نژاد آنگلوساكسون تأكید می‌ورزد و آن را پایگاه مطمئنی برای مقابله با توطئه جهانی یهود می‌داند. شكی نیست كه «فورد» با طرح این مسأله همان خطایی را مرتكب می‌شود كه خود او یهود را به آن متهم ساخته است. اما چنین به نظر می‌رسد كه تأكید او بر نژاد انگلوساكسون در واقع دفاع از سنن و فضایل اخلاقی و اعتقادات مثبت و سازنده‌ای است كه وی در این نژاد بشری متبلور دانسته و بر این باور است كه در روند مقابله با ترویج فساد، فحشاء، بی‌بند و باری و در یك كلام مبارزه با لیبرالیسم اخلاقی یهود، می‌توان بر این ارزش‌های نهادینه شده در نژاد انگلوساكسون تكیه كرد. امروز قریب هشتاد سال از انتشار مقاله افشاگرانه «هنری فورد» در جراید آمریكا می‌گذرد و مع‌الاسف بسیاری از پیش‌بینی‌ها و هشدارهای او به جامعه آمریكا محقق شده‌اند. (67) دولت اسراییل در سرزمین اشغال شده فلسطین ایجاد شده و عملاً زمام سیاست‌های داخلی و خارجی آمریكا را در دست گرفته است. آنگونه كه می‌توان مدعی شد آمریكا به عنوان بازوی قدرتمند صهیونیسم در سطح جهان عمل می‌كند. اخلاقیات ملت آمریكا آنچنان رو به زوال رفته است كه صاحب‌نظران اجتماعی و اندیشمندان دینی به كلی از آینده این ملت قطع امید كرده‌اند. موسیقی جاز و بی‌ریشه كه برخی كارشناسان آن را برگرفته از موسیقی ییدیش (YIDISH) یهودیان می‌دانند، در تمامی زوایای جامعه آمریكا (و از جمله سینمای هالیوود) رخنه كرده و روان پریشان جوانان غربی را به تسخیر خود درآورده است. گروه‌های موسیقی جاز و راك كه زمانی با چند ستاره یهودی (نظیر: «الویس پریسلی» و «رینگو استار») به دنیای غرب معرفی شدند، با گذشت چهار دهه به چنان شهرت و اعتباری دست یافته‌اند كه هم اكنون نسل جوان آمریكا «مایكل جكسون» یهودی را از تمام مقدسین كلیسا برتر می‌دانند. در دهه شصت میلادی گروه موسیقی بتیل‌ها از سر مزاح اعلام كرده بود كه « از خدا نیز معروف‌تر است» و امروز گروه‌های موسیقی شیطان پرست عملاً بیرق جنگ با خدا را برافراشته‌اند. اشتیاق جنون‌آمیز نسل جوان آمریكا به این نوع خاص از موسیقی را در فیلم «دیترویت شهر موسیقی راك» به وضوح می‌توان دید. انگار سرشته تمامی امور از دست متصدیان فرهنگ عمومی جامعه رها شده و از والدین آمریكایی و اروپایی و حتی شرقی هم كاری ساخته نیست. (البته اگر بخواهند می توانند با تکیه بر فرهنگ و عرفان غنی دینی در مقابل این سیل بنیان برافکن سدها ی مستحکمی بزنند ؛ چرا که تمدن مادی غرب ، پوشالی و پوک و توخالی است و هیچ حرف جدی برای گفتن ندارد) برای درك عمق این فاجعه، كافی است فیلم‌های چند دهه قبل هالیوود را در كنار تولیدات امروز آن قرار دهیم و با یك مقایسه كوتاه زوال ارزش‌های اخلاقی انسان غربی را به وضوح ببینیم. در سینمای امروز هالیوود، روابط جنسی میان نوجوانان آمریكایی و به تبع آن تولد فرزندان نامشروع و مشكلات اجتماعی ناشی از این پدیده سوژه‌ای جذاب و در عین حال كاملاً طبیعی تلقی می‌گردد. در این قبیل فیلم‌ها، حتی والدین نوجوانان فریب خورده نیز از رفتار فرزندانشان چندان متعجب نمی‌شوند و بیشتر نگران هزینه نگهداری از نوه‌های نامشروع خویش‌اند. امروز صهیونیسم حاكم بر هالیوود هیچ حریمی را محترم نمی‌شمارد و مقدس‌ترین شئون اجتماعی را «حتی در حوزه دین و كلیسا» به تمسخر می‌گیرد. در فیلم‌های دهه اخیر هالیوود ، پدران متجاوز، مادران خیانتكار، دختران فریب خورده، پسران منحرف و حتی كشیش‌های شیطان‌پرست فراوان‌اند. عشرتكده‌های هاوایی و قمارخانه‌های لاس و گاس به لوكیشن‌های دائمی و محبوب فیلم‌های آمریكایی تبدیل شده‌اند و قصه بسیاری از فیلم‌های هالیوود در این فضای لبریز از گناه اتفاق می‌افتد. در روزگاری كه پول به نخستین ارزش انسان غربی تبدیل شده، سینمای هالیوود نیز تمامی ارزش‌های اخلاقی را در مسلخ پول قربانی می‌كند. در قاموس هالیوود، فیلم ارزشمند، باید پول‌ساز باشد و برای پول‌ساز بودن یك فیلم باید بر نقاط ضعف خاطبین آن انگشت نهاد و پست‌ترین غرایز و تمنیات نفسانی انسان غربی را به خود او نشان داد. سینمای هالیوود تشنه پول است و این تشنگی را به مخاطبین خود نیز تسری می‌دهد. افسوس كه عطش پول درمان‌ناپذیر است و آتش آن به هیچ آبی فرو نمی‌نشیند. در آینه جادوی هالیوود جوان آس و پاسی بر سر میز قمار یك شبه میلیونر می‌شود و حسرت و دریغ میلیون‌ها بیننده جوان را بر می‌انگیزد. همزمان خانواده او در مسابقه لاتاری شركت می‌كنند و بلیط طلایی را از پیرمرد بیماری كه از شوق برنده شدن در مسابقه سكته كرده، می‌ربایند! در تمام این صحنه‌های پر زرق و برق، بینندگان نیز در لذات رویای این خانواده خوشبخت شریك می‌شوند و مثل آنان دل و دین به پول می‌بازند. حال آنكه در پشت صحنه فیلم، فیلمسازان صهیونیست به ساده دلی مخاطبین خویش می‌خندند. یکی از بزرگان یهود گفته بود: «ما حكومتمان را با دنیایی از متخصصان علم اقتصاد احاطه خواهیم كرد. به همین دلیل علم اقتصاد مهم‌ترین موضوع آموزشی است كه توسط یهودیان تعلیم داده می‌شود. كهكشانی از بانكداران، صاحبان صنایع، كارخانه‌داران، كاپیتالیست‌ها و خصوصاً میلیونرها ما را احاطه خواهند كرد، زیرا عملاً همه چیز با توسل به ارقام تعیین خواهد شد.» با مرور همین چند سطر می‌یابیم كه از چه رو سینما طی این همه سال در تعیین الگو‌های مصرف و هنجارهای اقتصادی مخاطبین خویش همواره پیشقدم بوده است. رواج خشونت: خشونت آفت دیگری است كه از نخستین سال‌های پیدایش سینما با این «هنر ـ صنعت» قرین بوده و امروز صهیونیست‌ها این همزاد دیرین سینما را نیز به نفع مقاصد خویش به كار گرفته‌اند. تهیه‌كنندگان صهیونیست هالیوود در پی سالها تجربه به فراست دریافته‌اند كه «خشونت» و «وحشی‌گری» علی‌رغم زشتی باطن و نتایج تلخ آن، بر روی پرده سینما ظاهری جذاب و شیرین دارد و همین ظاهر جذاب و فریبنده فیلم‌های چند دهه اخیر را از خشونت و كشتار لبریز كرده است. بینندگان این گروه از فیلم‌ها در حین تماشای صحنه‌های خشونت‌بار، از لذتی حیوانی لبریز می‌شوند و در دل شخصیت‌هایی جنایت‌كار فیلم را تحسین می‌كنند. این فیلم‌ها معمولاً ظاهری مقبول و منطقی دارند. بر اساس یك كلیشه رایج، موجود شریری قانون را نقض می‌كند و مرتكب جنایتی فجیع می‌شود. متقابلاً قهرمان فیلم كه طرفداران حق و عدالت است واكنش نشان می‌دهد و با خشونتی مشابه، موجود شریر و همدستان او را از بین می‌برد ولی در هر دو حالت این خشونت است كه تقدیس می‌شود و تحسین مخاطب را بر می‌انگیزد. در تحلیل فیلمهای خشن غربی این نکته را نیز باید مد نظر داشت که غربیان برای تربیت سربازانی قصی القلب و حرف شنو چاره کار را در آن دیده اند که چنین فیلمهایی را هر چه بیشتر بسازند ؛ مثلا در بسیاری از فیلمهایی که در مورد جنگ ویتنام ساخته شده است ، با ظرافت سعی می کنند «حس هم ذات پنداری» مخاطب را به نفع سربازان بی رحم آمریکایی که غاصبانه میلیونها ویتنامی را کشتند ایجاد شود و کم کم مخاطب نه تنها هیچ عذاب وجدانی نداشته باشد که از کشته شدن ویتنامی ها (دشمنان آمریکا) لذت هم ببرد. البته در بسیاری از فیلمهای جدید غربی مرز میان شرارت و خوبی برداشته شده است و گاهی شریرها کار خوب می کنند و یا خوبها عمل شریرانه مرتکب می شوند. بدین وسیله مرز خوبی و بدی در ذهن مخاطب خصوصا جوانان و نوجوانان به هم می ریزد و زمینه برای پوک شدن کامل درون فکر و دل مخاطب فراهم می شود تا راحت تر ارزشهای آمریکایی که چیزی جزء تجلی هوای نفس آدمی نیست را راحت تر بپذیرد و تبدیل به انسانی منفعل و مصرف کننده ای مطیع برای زر سالاران مادی گرا شود. بسیاری از فیلم‌های ظاهراً خشن واجد صبغه‌های سیاسی نیز هستند و در لایه‌های زیرین خود، هدف و سیاست خاصی را دنبال می‌كنند. به عنوان مثال در فیلم «هواپیمای رییس‌جمهور» یك بازیگر مشهور و البته یهودی‌الاصل هالیوود، در نقش رئیس‌جمهور آمریكا ظاهر می‌شود. گروهی تروریست مسلح هواپیمای رئیس جمهور را می‌ربایند و خانواده و همراهان رئیس جمهور را به اسارت می‌گیرند. رئیس جمهور آمریكا با آنكه می‌تواند به تنهایی بگریزد، داوطلبانه در هواپیما باقی می‌ماند و طی نبردی نابرابر و خونین، دشمن را شكست می‌دهد و خانواده و همراهانش را از چنگ تروریست‌ها آزاد می‌كند. در پایان ماجرا هم بیننده از همه جا بی‌خبر، رئیس جمهور آمریكا را تحسین می‌كند و او را به عنوان رهبر دنیای جدید می‌ستاید! در فیلم دیگری گروهی تروریست مسلمان، یك هواپیمای خطوط هوایی آمریكا را همراه با مسافرین آن می‌ربایند و با بمب اتمی كه پیشاپیش در هواپیما جاسازی كرده‌اند عازم پایتخت آمریكا می‌شود، تا طی اقدامی انتحاری دولت آمریكا را نابود كنند. رفتار تروریست‌های مسلمان با مسافرین بی‌پناه هواپیما، بسیار خشن و بی‌رحمانه است. آنها حتی به خود نیز رحم نمی‌كنند و هر مخالفتی را با گلوله پاسخ می‌گویند. سیاستمداران انسان دوست آمریكایی كه نمی‌توانند هواپیما را با مسافرین آن نابود كنند، یك گروه ویژه كماندویی را (كه دو بازیگر معروف یهودی در آن ایفای نقش می‌كنند) به داخل هواپیما می‌فرستند و این گروه ویژه طی عملیاتی متهورانه تمامی تروریست‌های مسلمان را می‌كشند. بمب اتمی را خنثی می‌كنند و هواپیما را سالم بر زمین می‌نشانند. باز هم آن چه باقی می‌ماند خاطره شجاعت و نوع دوستی آمریكایی‌های ضدتروریست است. امروزه رد پای سكس، پول‌پرستی و خشونت را در فیلم‌های خانوادگی و آثار ویژه كودكان نیز می‌توان دید. ظاهراً استودیوهای هالیوود دیگر هیچ حریمی را محترم نمی‌دارند و در صدد جهانی ساختن ضد ارزش‌های اخلاقی خویش‌اند. كلام آخر آن كه صهیونیسم بین‌الملل در عرصه سینما با سوء استفاده از سه قوه شهویه، وهمیه و غضبیه انسان در صدد ترویج مفاسد اخلاقی، غفلت و پول‌پرستی و خشونت برآمده و در تمامی این موارد، منافع سیاسی خود را دنبال كرده است. دیگر در آستانه قرن بیست و یكم، این بازی به مراحل پایانی خود نزدیك می‌شود. با یك مرور كوتاه بر اعمال صهیونیستها در کشورهای مختلف و مندرجات کتاب کاهال و پروتكل‌های جهانی صهیونیسم و سایر مکتوبات پیشوایان بی رحم صهیون ، به سهولت می‌توان دریافت كه بسیاری از نابسامانی‌های كنونی عالم ، صورت تحقق یافته همان برنامه‌هایی است كه قریب یك قرن پیش تئوریسین‌های صهیونیسم با تکیه بر تجربیات پیشینیان مادی گرایشان طراحی کرده اند (68) ؛ ولی آینده را هوشیاری مردم امروز خواهد ساخت. (69) سحر سامری تنها مردم جاهل را می‌فریبد و آغاز حكومت عقل پایان پادشاهی تزویر سامری است. (70)



نام(اختیاری):
ایمیل(اختیاری):
عدد مقابل را در کادر وارد کنید:
متن:

کانال تلگرام مفیدنیوز
کلیه حقوق محفوظ است. نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع ميباشد.