آرشیو نسخه های rss پیوندها تماس با ما درباره ما
مفیدنیوز
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلا                                                                           
صفحه اصلی | سیاسی | اجتماعی | فضای مجازی | اقتصادی | فرهنگ و هنر | معارف اسلامی | حماسه و مقاوت | ورزشی | بین الملل | علم و فناوری | تاریخ دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ rss
نسخه چاپی ارسال
دفتر مقام معظم رهبری
پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله نوری همدانی
پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت آیت الله مصباح یزدی
سایت اینترنتی حجه الاسلام والمسلمین جاودان
استاد قاسمیان
حجت الاسلام آقاتهرانی
پاتوق كتاب
شناخت رهبری
عصر شیعه
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی
صدای شیعه
عمارنامه
شبکه خبری قم
جای پای جانیان جوش؛ فراز چهارم: خونخواهی قربانیان جوش یا رفاقت با فرقه ی فرقان؟!

جای پای جانیان جوش؛ فراز چهارم: خونخواهی قربانیان جوش یا رفاقت با فرقه ی فرقان؟!


..." سیّد محمّد موسوی خوئینی ها" (صاحب سلسله مباحث تفسیر تفنگی! قرآن در مسجد جوستان نیاوران)؛ لیدر معنوی و پدرکاریزماتیک فرقه ي فرقان بوده که در انتخابات 1388 به دنبال بازتولید "میرحسین موسوي" به جای "اكبر گودرزی" بوده است...


باسمه تعالی شأنه
ازسلسله پژوهشهای تاریخی رضا گلپور (قسمت دوّم)
جای پای جانیان جوش
پژوهشی مقدّماتی در واکاوی جنایات مرتبطین با پروژه ی به کلی سرّی جوش (جستجو و شکار)



پیشکش به ارواح آسمانی شهدای مظلوم و گمنام قتل عام جمعه سیاه
(هفدهم شهریور ماه 1357)


فرازچهارم
خونخواهی قربانیان جوش
یا رفاقت با فرقه ی فرقان؟!




{ به نقل از یادداشتهای تحقیق کتابخانه ای آرشیو ر.گ.چ:}
..." سیّد محمّد موسوی خوئینی ها" (صاحب سلسله مباحث تفسیر تفنگی! قرآن در مسجد جوستان نیاوران)؛ لیدر معنوی و پدرکاریزماتیک فرقه ي فرقان بوده که در انتخابات 1388 به دنبال بازتولید "میرحسین موسوي" به جای "اكبر گودرزی" بوده است...




{به نقل از مطالب مطروحه ی حجت الاسلام والمسلمین "سیّد هادی خسروشاهی"منتشره در ویژه نامه ی یادآور (نشریّه ی مؤسّسه ی مطالعات تاریخ معاصر ایران) زمستان 1388 و بهار 1389 :}
فرقه ی فرقان همانند سازمان آرمان مستضعفین و سازمان مجاهدین با استناد ظاهری به آیات قرآن و تفسیر مادّی گرایانه آنها در راستای اهداف و امیال فرقه های خودشان ؛ خواستار حذف علما و رهبران جریان اصیل اسلامی بودند و این به موازات فعّالیّت هواداران سکولاریسم الحادی بود (که با اساس دین و باورهای مذهبی مخالفت می کردند.)
عقیده ی این سازمان ها و گروهها که خواستار (به اصطلاح) اسلام منهای آخوند (و یا سیاست منهای روحانیت) بودند ؛ در واقع زاده ی گروهی بودند که از زمانهای بسیار دور به مبارزه ی مستقیم و صریح برای حذف کامل مذهب از زندگی مردم برخاسته بودند و در واقع با قیافه ی مذهبی و تفسیرهای مادی از مبانی اسلامی ؛ مزوّرانه در تحریف و مسخ و حذف عناصر و ارزشهای اخلاقی،فرهنگی و اجتماعی مذهب می کوشیدند .
این گروهها نقطه ی مشترکی با هم داشتند و آن اسلام منهای روحانیت بود؛زیرا که روحانیت سدّی محکم و مقاوم در برابر آنان به شمار می رفت...
فعّالیّت های "اکبر گودرزی" پیش از انقلاب محدود به کارهای به ظاهر دینی و فرهنگی بود و به رغم فشار همه جانبه رژیم بر همه ی نیروهای چپ و راست هیچ نوع محدودیت ومشکلی هم توسط رژیم شاه وساواک برسر راه فرقان ایجاد نمی شد.
حتی به گفته ی خود "گودرزی" برای فعّالیّت های بیشتر با دامنه ی وسیعتر وی با هماهنگی دو نفر به نامهای دکتر "عابد" و دکتر "محمّد ملکی" تصمیم می گیرد رهسپار اروپا شود و به همین منظور بدون هیچ مشکلی راهی پاکستان می گردد...لذا پس از اقامت دو ماهه در پاکستان باز به ایران بر می گردد و از نو به کار تشکیل جلسات مذهبی و نشر کتاب و صدور اعلامیه می پردازد که باز با هیچ مسئله ای از طرف ساواک روبرو نمی شود! ...
... در همان مصاحبه ["مرتضی الویری" با مجله ی داخلی!مجاهدین خلق یعنی چشم انداز" لطف الله میثمی"] پس از ذکر علت قطع همکاری [" الویری"] باآن فرقه[تحت امر "گودرزی"] از قول آقای "الویری" آمده است که : "دیگر برای توزیع ونگهداری کتابهای آنها آمادگی نداشتیم.به یاد دارم چند صد هزار جلد کتاب آنها نزد ما باقی ماند که کتابها را معدوم کردیم ."
خُب![فرقه ی فرقان به عنوان] سازمانی که امکانات مالی ندارد چگونه فقط چند صد هزار جلد کتاب با هزینه های گزاف چاپ می کند و آنها را علاوه بر خودشان و دیگران در اختیار سازمان فلاح هم که توسط ایشان و مهندس "محمد[ کاظم پیرو] رضوی" و "حمید فغفور مقربی" و "حسین شیخ عطار" و چند نفر دیگر اداره می شد، قرار می دهد؟...


{به نقل از مطالب مطروحه ی "ماشاءالله رحیمی" (از مدیران مسج قبا [پایگاه شهید مفتح]): منتشره در ویژه نامه ی یادآور (نشریّه ی مؤسّسه ی مطالعات تاریخ معاصر ایران) زمستان 1388 و بهار 1389 :}
..."گودرزی" همیشه اعلام می کرد که با آقای "خوئینی" ها حشر و نشر دارد و در مسجد قُبا هم کلاس داشته است ...عدّه ای از جوان هایی هم که به او پیوستند بچه های مسجد متّقین(زیر پل صدر) و از طایفه ی "کشانی" ها بودند.این مسجد در نزدیکی منزل "شهید مفتّح" بود جوانانی که دور "گودرزی" جمع شدند.پس از مدّتی به این نتیجه رسیدند که باید با مسئولین نظام مقابله کنند...
آقای "خوئینی ها" هم در مسجد جوستان تفاسیری داشت که مورد تأیید خیلی ها نبود از جمله "شهید مطهّری" نسبت به تفاسیر ایشان انتقادات جدّی داشتند.
بعد از انقلاب مجاهدین اسلحه به دست گرفتند و به اشتباه اسم اینها را منافق گذاشتند.در حالیکه آنها علناً رو در روی نظام ایستادند و در واقع محارب بودند و نفاقی نداشتند امّا منافقین واقعی توانستند در این 30 سال در انقلاب نفوذ کنند و لطمه های جبران ناپذیری هم بزنند .
آنها به شکلی ظریف اسم منافق را روی افراد محارب گذاشتند و چهره ی خودشان را پنهان کردند . یادم هست چند سال بعد از پیروزی انقلاب چند خانم به مسجد قُبا مراجعه کردند و گفتند ریخته اند و بچه های ما را به خاطر داشتن جزوه های آقای "خوئینی ها" بازداشت کرده و به زندان برده اند. اگر این حرفها و جزوه ها جرم است چرا خود ایشان دادستان انقلاب است؟ اگر هم جرم نیست چرا بچه های ما را به این جرم گرفته اند؟!

{ به نقل از متن اعتراضی "محمّد ملکی" خطاب به "محمّد موسوی خوئینی ها" منتشره در ديماه1384}
... پایگاه فعّالیّتهای ملّی و مذهبی من بیشتر مسجد همّت تجریش بود. این مسجد تقریباً در منطقة شمیران به‌ ویژه تجریش همان نقش را داشت كه مسجد هدایت در تهران . كسانی چون ... "طالقانی"، ...، شیخ "علی‌اكبر رفسنجانی"، "یحیی نوری"، "معادیخواه" و … در این مسجد برنامه‌هایی اجرا می‌كردند.
وقتی شنیدم طلبة نسبتاً جوانی برای امامت مسجد جوزستان (خیابان نیاوران) كه تازه بنا شده بود به آنجا آمده و خوش‌فكر است به‌خصوص در تفسیر قرآن حرفهایی برای گفتن دارد به آنجا رفتم و با آقای "محمّد موسوی خوئینی‌ها" آشنا شدم. رابطة ما روزبه‌روز نزدیكتر می‌شد و در ماه‌های رمضان كه ایشان تفسیر سورة حمد و سپس تفسیر سورة بقره را آغاز كردند متوجّه شدیم در تفسیر آیات بیشتر از تفسیر آیت‌الله "طالقانی" بهره می‌گیرند. تعداد زیادی از جوانان شمیران و حتّی تهران در جلسات تفسیر ایشان حضور می‌یافتند.
جمعی از بچّه‌های محل به‌خصوص جوانهای جمارانی تفسیر را ضبط و تكثیر می‌كردند كه اكثریت قریب به‌اتّفاق آنها در وقایع دهة 1360 اعدام شدند.



رابطة من و آقای "خوئینی‌ها" بسیار نزدیك و خانوادگی بود. وقتی ایشان در سالِ 55 یا 56 به‌اتّهام دادن پول به چند جوان قزوینی برای خرید اسلحه برای مبارزة مسلحانه با رژیم شاه در منزل اجاره‌ای كوچكی در خیابان نیاوران نزدیك سه‌راه مژده دستگیر شد ؛ من و همسرم با تمام وجود در خدمت خانوادة ایشان بودیم. بچّه‌های آقای "خوئینی‌ها" هیچكدام به سنّ مدرسه نرسیده بودند. اوّلین كار من و همسرم و دوستان این بود كه خانة نسبتاً مناسبی برای آنها تهیّه كنیم. ابتدا خانه‌ای موقّتی در جماران اجاره كردیم و سپس با تلاش بسیار موفّق شدیم خانه‌ای در ده جماران بن‌بست گلها ته كوچه درب روبه‌رو به مبلغ یك میلیون تومان خریداری نماییم.
در این زمان من اجاره‌نشین بودم. قصد ما این بود كه خانه به‌نام همسر و فرزندانِ «آقا» باشد ولی ایشان از زندان پیام فرستادند و با این كار مخالفت كردند. خانه به‌نام ایشان خریداری شد. ساختمان خانه كلنگی بود و باید از نو ساخته می‌شد...
آقای "موسوی خوئینی‌ها" درحالی‌كه محكوم به 15 سال زندان شده بودند پس از حدودِ 10 ماه از زندان آزاد شدند. دیگر اوج انقلاب بود. چند جلسه‌ای با اصرار دوستان در مسجد جوزستان تفسیر گفتند؛امّا رویّه و برداشت ایشان نسبت به قبل از دستگیری 180 درجه تغییر كرده بود. دیگر از آن برداشتهای گذشته از قرآن هیچ خبری نبود. به‌عنوان مثال قبل از زندان وقتی سورة بقره را تفسیر می‌كرد و به آیة 50 كه در مورد عبور اصحاب "موسی"(ع) از دریا است سخن می‌گوید: «فرّقنا بكم البحر» معتقد به معجزة شكافتن دریا نبود و می‌گفت این عبور معجزة خود مردم بود با چه وسیله‌ای نمی‌دانم قایق، شنا كردن و … ولی در هر حال وقتی خداوند كلمة «بكم» را به‌كار می‌برد چنین است در غیر این صورت كلمة «لكم» را به‌كار می‌گرفت و آنها هم كه می‌گویند معنی بكم و لكم یكی است این حرف بی‌معناست چون خداوند كلمات را در جای خود به‌كار می‌برد و اینچنین برداشتهای آقای "موسوی خوئینی‌ها" تقریباً با برداشت همة مفسّرین متفاوت بود و می‌توانست به بسیاری از پرسشهای جوانان در مورد اینچنین معجزات پاسخگو باشد و آنها را جذب نماید.
امّا پس از بازگشت از زندان افكار و اندیشه‌های ایشان به‌كلّی متفاوت شد و در تفاسیر و دیگر بحثها از برداشتی بسیار سنّتی استفاده می‌كرد. برخوردش با جوانها طوری شد كه كم‌كم جوانها از مسجد زده شدند و هركس پی كاری گرفت و رفت. چه چیزی در زندان برایش روشن شده بود ، الله اعلم.
انقلاب دیگر نزدیك می‌شد و من درگیر كارهای دانشگاه بودم ـ هفتة همبستگی و تحصّن 25 روزه (29 آذر تا 23 دی) ـ و بالأخره راهپیمایی‌ها و غیره. در این زمان رابطة ما بسیار محدود بود وقتی آقای "خمینی" به پاریس وارد شد ناگهان شنیدیم آقای "خوئینی ها" سر از پاریس درآورده و تا روز آخر آنجا بود و با آقای "خمینی" و دیگران به ایران بازگشت. باید یادآور شوم آقای "خوئینی‌ها" با "احمدآقا خمینی" از زمان طلبگی روابط بسیار نزدیكی داشت و می‌توان حدس زد از بسیاری وقایع ... پاریس هنگامِ اقامتِ آقای "خمینی" با اطّلاع و در تصمیم‌گیری‌ها و برنامه‌ریزی‌ها برای آینده مؤثّر بوده است.
پس از ورود آقای "خمینی"؛ جناب "موسوی خوئینی‌ها" كمتر در محافل و مجالس ظاهر می‌شد در حقیقت او و "سیّد احمد خمینی" ... در سایه بودند تا اینكه ماجرای تسخیر سفارت آمریكا پیش آمد.
آقای "خوئینی" ها !
چرا سراسیمه بلافاصله به پاریس رفتید و تا روز آخر به‌علّت نزدیكی و دوستی صمیمانه با آقای "احمد خمینی" در پاریس ماندید؟ شما مطمئناً از بسیاری از جریانات اطّلاع داشتید...
با بحث‌هایی كه در تفسیر سورة بقره در مورد "فرعون" و فرعونیان و رفتار آنها با "موسی" قبل از انقلاب و به‌قدرت رسیدن می‌گفتید و در نوار ضبط شده و اگر ندارید من برایتان می‌آورم مقایسه كنید تا ببینید...
جناب آقای "خوئینی‌ها"، ... در نامة مورخ 17/1/1370 خود خطاب به اینجانب می‌نویسد:
"شما("ملکی") كه با بنده معاشرتی از نزدیك و خانوادگی داشتید كه از ایّامِ خوب زندگی من و خانواده‌ام بوده است هرگز از من مطلبی شنیده بودید كه از هوس و طمع و آرزوی به حكومت رسیدن حكایت می‌كرد؟ آیا ما اساساً سقوط حكومتِ شاه را اینچنین نزدیك می‌دیدیم؟ آیا ما تصور می‌كردیم در ایران به این زودیها حكومتی به‌دست مردم تشكیل شود كه بنده و امثالِ من در آن پست و مقامی داشته باشیم؟ بر فرض كه ما چنین آرزوهایی داشتیم بسیار خوب. امروز دیگر عقده چرا و با كدام كینه و با چه‌كسی و بر سر چه چیزی؟! من حتّی با "صدام" هم كینه ندارم هرچند كه اگر دستم به او برسد و قدرت داشته باشم لحظه‌ای در اعدامِ او تردید نمی‌كنم لیكن هرگز كینه‌ای با او ندارم ..."

آیا دانشجویان می‌دانند جناب "خوئینی‌ها" چند سال بعد از انقلاب خانه ي خریداری شده از سوی مردم را فروختند و به باغ بزرگی كه متعلّق به آقای "خسروشاهی" (از مؤسّسین كارخانه‌های مینو) بود و معلوم نیست با كدام مجوّز شرعی و عرفی ... مصادره شده بود منتقل شدند. این باغ كه بیش از چهار هزار متر وسعت دارد و ویلای بسیار مجلّلی در وسط آن ساخته شده و در جماران خیابان حصارك پلاك 15 یعنی یكی از بهترین نقاط شمیران قرار دارد محل سكونت حضرت آیت‌الله "خوييني ها"ست . همان كسی كه قبل از انقلاب سرِ منبر می‌گفت : اگر كسی در لباسش یك تكّه‌نخ غصبی باشد نمازش درست نیست یا به نقل از "علی" علیه‌السلام می‌فرمودند سطح زندگی حاكمان باید برابر با زندگی فقیرترین طبقات باشد ، چگونه امروز درحالی‌كه میلیونها انسان در حصیرآبادها و حلبی‌آبادها زندگی می‌كنند و صدها نفر در همین تهران كارتن‌خواب هستند، به خود اجازه می‌دهند در چنین كاخی آن هم متعلّق به غیر زندگی كنند؟...



{به نقل از مطالب مطروحه ی حجت الاسلام والمسلمین "سیّد هادی خسروشاهی"منتشره در ویژه نامه ی یادآور (نشریّه ی مؤسّسه ی مطالعات تاریخ معاصر ایران) زمستان 1388 و بهار 1389 :}
به دنبال اشغال[تسخیر]سفارت آمریکا اسنادی به دست آمد که دلیلی روشن بر ارتباط همه جانبه ی یک طلبه ی قدیمی با سفارت و وعده ی ترور های هفتگی! وی به وزارتخارجه آمریکا بوده و به طور محرمانه مخابره شده است.
نمونه ای از این اسناد سند زیر است:
محرمانه و فوری از سفارت آمریکا در تهران به وزارت امور خارجه
یکی از دوستان قدیمی دفتر سیاسی که یک طلبه ی قدیمی است وسال گذشته مسئول مرکز بحث های ایدئولوژیک برای شاگردانش بود ،یک دید خلاصه ای از فرقان داد.
یازده نفر از شاگردان قدیمی این شخص عضو گروه فرقان در تهران هستند. تعداد اعضای گروه فرقان چهل الی پنجاه نفر می باشد.آنها ترکیبی از چپ گراها و راست گراها هستند. اگر چه بیشتر آنها نامتعادل هستند.به جز بعضی از افراطیون اغلب آنها اصول اسلامی را قبول دارند و احساس می کنند که ترور راهی است که آنها از دست روحانیونی که با نظرات آنها هماهنگی ندارند خلاص می شوند.
یکی از اعضای فرقان افتخار می کرد که آنها در نظر دارند خرابکاری را با ترور هفته ای یک روحانی شروع کنند و تا رسیدن به موفّقیّت ادامه دهند.اشکال در این است که در اینکه موفّقیّت چقدر می تواند باشد به توافق نرسیدند.منبع بیان داشت اعضای گروه فرقان که با آنها در تماس است توجّهشان را به اهداف داخلی معطوف کرده اند.
در اینجا باید اشاره کنم که رابط سفارت با فرقان شخصی بنام "ویکتور تام ست" بوده که به هنگام اشغال سفارت و گروگانگیری به وزارت خارجه ایران پناهنده شد .






به رغم درخواست رسمی و کتبی دادستانی انقلاب اسلامی از وزارت خارجه برای بازجویی از وی در رابطه با ماجرای فرقان سرپرست وزارت خارجه ایران یعنی آقای "صادق قطب زاده" از تحویل او به دادستانی خودداری نمود و او که عضو اصلی و فعّال شبکه ی جاسوسی سیا در ایران و حلقه ی وصل سیا با فرقان بود به کمک سفارت کانادا در ایران به سلامتی به واشنگتن برگشت.!


{به نقل از مطالب مطروحه ی" حمیدرضا نقاشیان" منتشره در ویژه نامه ی یادآور (نشریّه ی مؤسّسه ی مطالعات تاریخ معاصر ایران) زمستان 1388 و بهار 1389 :}
"علی مشکینی" که در زندان خودکشی کرد رابط بین "گودرزی" و آقای "محمد ملکی" - رئیس اسبق دانشگاه تهران - بود.
دانشجویان پیرو خط امام در لانه جاسوسی با چسباندن تکّه های کاغذ به هم نامه ای را پیدا کردند که مضمون آن نشان می داد که گروه فرقان از طریق سفارت آمریکا مورد عنایت و توجّه سازمان جاسوسی سیا بوده است! و ملاقاتهایی هم با آقای "محمّد ملکی" داشته اند.
بعد از اینکه آنها این نامه را پیدا کردند کیهان تیتر زد که رابطه ی گروه فرقان با آمریکا کشف شد....ما این روزنامه را به داخل زندان بردیم و به بچه های فرقان نشان دادیم که چنین اتهامی هم علیه شما مطرح شده است.ساعت 6 صبح روز بعد زندانبان ها به من خبر دادند که ما وقتی برای صبحگاه رفتیم آقایان را بیدار کردیم دیدیم "علی مشکینی" از گوشه ملافه خودش طناب درست کرده و آن را به دستگیره پنجره سلول بسته و خودش را حلق آویز کرده است!...البته واقعیت این خودکشی کماکان در هاله ای از ابهام باقی ماند.
...تعداد اعدامی های گروه فرقان 6 نفر و تعداد کشته شدگان به دست آنها 9 نفر بود ...شاخه ی نظامی گروه فرقان 17 نفر بودند...



{به نقل از سایت "محمّد مهدی اسلامی" منتشره در 8/6/1389:}
"احمد قدیریان" معاون وقت دادستان انقلاب اسلامی مرکز:
روزی که پرونده آقای "بهزاد نبوی" آماده و حکم جلب برای دستگیری ایشان صادر شد، آقای "خوئینی‌ها" دادستان کل بود...



امام اصلاً آقای "خوئینی‌ها" را نمی‌شناختند. امام فرمودند: "من ایشان را نمی‌شناسم، ولی افرادی که مورد اعتماد من هستند به من گفتند، لذا من ایشان را به عنوان دادستان انقلاب معرفی می‌کنم"
{سؤال:}چه کسانی آقای "خوئینی‌ها" را به‌عنوان دادستان انقلاب به امام معرفی کرده بودند؟
{ قدیریان:}آقای "منتظری" و بعضی از دیگر مسئولین نظام ...
آقای "خوئینی‌ها" متوجّه شد که می‌خواهند آقای "بهزاد نبوی" را بگیرند. آن زمان دادستان آقای "رئیسی" و قائم‌ مقامشان آقای "آقائی" بودند. بنده هم معاون اجرایی بودم.
آقای "بهزاد نبوی" شبی که قرار بود دستگیر شود به منزل آقای "خوئینی‌ها" رفت. آن شب منزل ایشان قرار گذاشتند.
الان بچّه‌های شُعبات هستند و می‌توانید از آنها بپرسید. خیلی از دوستان هستند و شاهد قضایا بودند. شعبات هم فعال بودند و کار می‌کردند. شبانه یکی از آقایان شعبات را خواسته بودند. نظر آقای "خوئینی‌ها" این بود که پرونده باید بسته شود. چرا پرونده به این صورت است. بچّه‌ها زیر بار نمی‌رفتند و گفتند: "برای یکی از این افراد کیفرخواست صادر شده است. این پرونده نمی‌تواند بسته شود." وقتی پرونده‌ای کیفرخواست صادر می‌شود یعنی طرف متهم است. در واقع کار آن فرد تمام بود.
وقتی دیدند از این مسیر نشد، آنها برنامه‌ریزی بسیار پیچیده‌ای کردند. با بیت امام، مرحوم "حاج احمد"آقا تماس گرفتند. آنچه عرض می‌کنم نقل قول از آقایانی است که در صحنه بودند. از "حاج احمد"آقا خواستند که راجع به این پرونده با امام دیداری کنند. امام می‌فرمایند بیایند. فردا یا پس فردای آن روز قرار می‌گذارند تا با حضور حضرت آیت‌الله "موسوی اردبیلی" و دعوت از آقای "رئیسی" خدمت امام بروند. بنابراین آقای "خوئینی‌ها"، آقای "موسوی اردبیلی" و "حاج احمد"آقا و آقای "رئیسی" در آن جلسه بودند.
آن روزها آقای "میرحسین" نخست‌وزیر و آقای "بهزاد نبوی" هم وزیر صنایع سنگین و از نزدیک‌ترین افراد به نخست‌وزیر بود. قبل از این جلسه "بهزاد نبوی" به "حاج احمد"آقا گفته بود: "هر موقع دولت می‌خواهد کاری کند بالافاصله علم شنگه‌ای درست و مردم را دستگیر می‌کنند و کشور را به شورش و اغتشاش می‌کشانند. الان تعدادی دستگیرند." و با توجّه به شرایط جنگ مقداری فضاسازی کرده بود، گویا این موضوع خدمت حضرت امام منعکس شد.
وقتی امام نشستند فرمودند: "آقای "موسوی اردبیلی"! قضایا چیست؟ برنامه چیست؟" آقای "موسوی اردبیلی" توضیح داد که پرونده و اعترافاتی است. بلافاصله آقای "خوئینی‌ها" وارد صحبت شد و گفت: "نه آقا! من پرونده را دیدم. چیزی نبوده است." سپس آقای "رئیسی" دخالت کردند. آقای "رئیسی" عرض کردند: "حضرت امام! پرونده‌ای است. افراد اعتراف کردند. الان متهمی است که برایش کیفرخواستی صادر شده است." بعد امام دستور فرمودند که فعلاً این پرونده مسکوت بماند. یا به روایتی مختومه شود. مجدداً آقای "رئیسی" خدمت حضرت امام عرض کردند: "حضرت امام! برای این پرونده کیفرخواست صادر شده است. امام فرمودند پرونده را مسکوت بگذارید یا مختومه کنید". لذا در آنجا پرونده بسته شد.
زمانی که امام بلند شدند و تشریف بردند، آقای "خوئینی‌ها" به عنوان دادستان کل به آقای "رئیسی" گفتند: "برو مصاحبه کن و به رسانه‌ها اعلام کن که پرونده مختومه شد." آقای "رئیسی" گفت: "من اعلام نمی‌کنم." ایشان گفت: "تو اعلام نمی‌کنی من اعلام می‌کنم." این موضوع را آقای "رئیسی" برایم نقل کرد.
آقای "رئیسی" دم اتاقم آمد. یکی از دوستان در اتاقم نشسته بودند. اشاره کردند که ایشان برود. من به آن دوستم گفتم: "من با شما کار دارم. شما بیرون باشید." وقتی ایشان بیرون رفت. آقای "رئیسی" با آقای "آقایی" وارد اتاق شدند. ایشان همه جریان را توضیح دادند.



امروز آقای "بهزاد نبوی" باید مسائل و جریان را بگوید. باید بگوید چه جنایتی رخ داده است. بگوید چگونه رئیس جمهور و نخست وزیر مملکت سوختند. اینها در جریان بودند. باید مشخص شود ارتباط سازمان منافقین با سازمان مجاهدین انقلاب چگونه بوده است.
باید امثال آقای "بهزاد نبوی" قضایا را بگویند که چگونه و چه بوده است. چه شد که "شهید رجایی" و "باهنر" به این صورت شهید شدند و چگونه برای "کشمیری" جنازه ساختند. الان شاهدین صحنه حضرت آیت‌الله "موسوی اردبیلی" و حضرت حجت‌الاسلام و المسلمین آقای "رئیسی" هستند. شاهدین قضایا هستند. بیایند، صحبت کنند و بگویند. امروز آقای "بهزاد نبوی" می‌تواند بسیاری از مسائل را بگوید.
نقاط ابهامی در این پرونده هست که باید روشن شود. مثلا آقای "تقی محمّدی" کاردار ایران در افغانستان بود و اطّلاعاتی داشت. 3، 4 روز قبل از آن ایشان از افغانستان آمد، بازداشت شد و به زندان رفت. سپس قرار بود بازجویی شود که شبانه با ملحفه‌ای که داشت طنابی درست و خود را حلق‌آویز کرد. برای آنکه زودتر جان دهد دو تکه مقوا دو طرف گلویش قرار داده بود و روی شوفاژ آن‌قدر به خودش فشار آورد که صورتش سرخ شده بود. از آن طرف آقایان پاسدارها آمدند. من هم بالا رفتم و صحنه را از نزدیک دیدم. ایشان شیر آب را به ‌عنوان اینکه در حمام است باز گذاشته بود. پاسدارها غذا آورده بودند و او در را از داخل بسته بود. خیلی طول کشید. سپس با کلید اصلی در را باز کردند و دیدند شیر آب به‌عنوان شیر حمام باز است، ولی ایشان روی شوفاژ خودکشی کرده است.
بیرون در زندان خود را به دستگیره در کشیده، ملحفه را در گلو انداخته و فشار آورده و روی شوفاژ افتاده بود. عکسش در پرونده دادستانی هست. بروند و این قضایا را در آورند. متوجّه شوند موضوع چیست و این شخص چقدر اطّلاع داشت و چرا خودکشی کرد؟






اگر "تقی محمّدی" به بازجوئی کشیده می‌شد بسیاری از مسائل روشن می‌شد. حتّی برخی این تردید که گفتید را هم دارند. شما بررسی کنید چه کسانی کشته شدن و خودکشی "تقی محمّدی" را تأیید کردند و ختم اعلام کردند. در روزنامه‌ها منتشر کردند.
ملت عزیز و محترم ما تا کی باید بنشینند، بشنوند و تماشا کنند که "رجایی" و "باهنر" سوختند. "بهشتی" و یارانش زیر آوار ماندند". قدّوسی" عزیز از دیوار به پایین پرت شد. شهدای محراب یکی پس از دیگری سوختند و از بین رفتند و روی پشت بام‌ها و در کوچه‌ها کشته و قطعه قطعه شدند. چه کسی این کارها را کرده است؟




شبی که می‌خواستند "سعادتی" عنصر بلند پایه منافقین را اعدام کنند، آقای "بهزاد نبوی" صبح آن روز به آقای "لاجوردی" زنگ زد و به ایشان گفت: "مرحوم "شهید رجایی" زنگ زد که آقای "لاجوردی" مهمانی دارید. گویا حکم گرفته و می‌خواهد برود. آقایی کنار من نشسته است. آقا "بهزاد" است. می‌خواهد با شما صحبت کند." صبح آن روز آقای "لاجوردی" دستور اعدام "سعادتی" را داده بودند و اعدام شد. بعد آقای "بهزاد نبوی" گفت: "می‌خواهم بیایم و با آقای "سعادتی" ملاقاتی کنم."
"سعادتی" منبع اطّلاعات سازمان منافقین بود و مجموعه‌ای از این سازمان‌ها را اداره می‌کرد. مرحوم شهید "لاجوردی" با تیمی که داشتند و عزیزانی که در شعبات بودند حدود50 ،60 گروه و سازمان را متلاشی کردند و همه آنها در به در کشورها شدند. "بهزاد نبوی" می‌خواست در اعدام او مانع ایجاد کند که "شهید لاجوردی" خبر داد که او اعدام شده است. امروز باید پرسید که آقای "بهزاد نبوی" چه می‌خواستی بگویی؟ با "سعادتی" چه کار داشتی؟...
همین "علی‌اکبر تهرانی" کیفرخواست گرفته است. آقای "خوئینی‌ها" کیفرخواست او را که خواندند، گفته بودند حکم این فرد اعدام است...
ایشان اصلاً تحت تأثیر آقای "بهزاد نبوی" قرار گرفت. عرض کردم شب منزل ایشان بود. اینها به دنبال این بودند که پرونده را ببندند. باید مشخص شود چه ارتباطی با سازمان مجاهدین خلق (منافقین) داشتند. چه کسی باید این کار را انجام بدهد؟
آقای "خسرو {قنبری}تهرانی" هم عقب نشسته بوده است و جزئی مجروح می‌شود. هنگامی که یک سازمان اطّلاعاتی بخواهد کارش را در جایی انجام بدهد، گاه با دو دست فاصله نفوذ کارش را انجام می‌دهد. آن کسی که ابزار کار شده است می‌سوزد و از بین می‌رود.




سازمان{محاربین خلق} امثال "کشمیری" و "کلاهی" را اداره می‌کند و کرده است. سازمان هم وابسته به سازمان سیا و سازمان‌های اطّلاعاتی اسرائیل است. حتّی در مورد "مسعود رجوی"، یک بار اعلام می‌کنند بیمارستان است. بار دیگر اعلام می‌کنند مرده است و .... الان به‌خوبی پشت پرده را اداره می‌کنند و کارشان را انجام می‌دهند. فکر می‌کنم آقای "خسرو تهرانی" به سازمان مجاهدین انقلاب اعتقاد داشت. در سازمان و همراه و همکار اینها بوده و به اینها کمک می‌کرده است، آنچه مسلم است آقای "خسرو تهرانی" می‌دانسته است که دارند برای "کشمیری" جنازه درست می‌کنند. خودش دیده بود که "کشمیری" آنجا نبوده و بیرون رفته بود.
پس حتّی اگر تا لحظه انفجار نمی‌دانسته، بعد از آن همکاری‌اش قطعی است. عرض کردم باید ارتباط سازمان مجاهدین خلق (منافقین) با سازمان مجاهدین انقلاب مشخص شود.






اخیرا نیز جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای "رئیسی" در سالگرد "شهید لاجوردی" فرمودند من این پرونده را با تمام قدرت و با جدیت دنبال می کردم امّا آنها که به ذائقه شان خوش نیامد پیگیر توقف پرونده شدند.
...من حقوقدان نیستم ولی این‌قدر می‌دانم اگر "کشمیری" دستگیر شود و اینها به ایران برگردانده شوند، پرونده باز می‌گردد. به یاری خدا دادسرا برای دستگیری اعضای سازمان منافقین در حال اقدام است و در این باره اقدام کرده و از پاریس و کشورهای اروپایی هم خواسته است که یا به ما تحویل بدهید یا محاکمه‌شان کنید. سران این سازمان الان در اختیار آنهاست و در کشورهای اروپایی هستند. اینترپل هم اقدام کرده و از آن طرف برای آنها وانتِد قرمز هم صادر شده است. دیر یا زود اینها را دستگیر می‌کنند.

                  { به نقلاز یادداشتهای تحقیق کتابخانه ای آرشیو ر.گ.چ:}


                 "محسن میردامادی"در سال 1352 برای تحصیل در رشته ی راه و ساختمان وارد دانشگاه پلی تکنیک شد.

                  پس از پیروزی انقلاب در رشته ی مطالعات استراتژیک فوق لیسانس خود را از دانشگاه قائد اعظم پاکستان

                  دریافت  و در سال 1375 با مدرک دکترای روابط بین الملل از کمبریج انگلستان فارغ التّحصیل شد .


                  در سوابق او عضویّت اوّلین شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت و مسئولیّت روابط بین الملل سپاه

                  {و مسئولیت قائم مقامی و فرماندهی سپاه نهضت های آزادیبخش {(سیّد "مهدی هاشمی"معدوم )} و

                   معاونت سیاسی دادستان کل (رهبر معنوی فرقه ی فرقان "محمّد موسوی خوئینی ها") و دو سال

                   استانداری خوزستان پس از مسئولیّت پشتیبانی جنگ در دانشگاه و عضویّت در شورای سردبیری

                   روزنامه ی محفل "خوئینی ها"یعنی سلام به چشم می آید...


                    





{به نقل از سایت "محمد مهدی اسلامي" منتشره ی 25/6/1388:}
نامه نگاری های مسئولین سیاسی وقت برای تبرئه ی متهمان انفجار نخست وزیری
... پرونده ي انفجار نخست وزیری توسّط گروهی به مسئولیت" بهزاد نبوی"{وزیر مشاور در امور اجرایی}خارج از روال قانونی و قضایی تحت بررسی قرار گرفت؛
با حسّاسیّت قوّه قضائیّه وقت {شهید قدّوسی} و انحلال‌این کمیته، در اوّلین مراحل تحقیق گروه، "نبوی" مورد سوءظن بازپرس ویژه قرار می‌گیرد و به دستور وی، این گروه منحل و بعضی از اعضای آن بازداشت می‌گردند.
امّا "بهزاد نبوی" با برخورداری از اهرم‌های فشار گوناگون توانست مانع از رسیدگی کامل به پرونده گردد.





یکی از پشتیبانان او در این عرصه، "موسوی خوئینی‌ها" بود.
او مانع از بازجویی از"سعید حجاریان" و "نبوی" می‌گردد و حتّی آنگونه که برخی از حاضران نقل می‌کنند، "خوئینی‌ها" با جعبه شیرینی به دیدن متهمین می‌رود و آنها را دعوت به استقامت کرده و از رهایی نزدیک آنها خبر می‌دهد.
او همچنین دستور می‌دهد تا متهمین کنار هم باشند که علی‌رغم توضیح در این خصوص که موارد اتّهامی‌اینها یکی است و هنوز تحقیقات تمام نشده و دادگاه نیز در پیش است و این امر می‌تواند باعث تبانی شده و در روند رسیدگی اخلال ایجاد کند، او تأکید می‌کند که این دستور همین امشب انجام گردد که این امر موجب اعلام استعفای مسئولین پرونده می‌شود و "خوئینی‌ها" نیز با ابراز این که تاکنون با شما مماشات کرده‌ام، می‌گوید همین فردا تکلیف شما را روشن می‌کنم.
همزمان آقای"رازینی" به نقل از شيخ "منتظری" اعلام می‌کند که قائم مقام (وقت) رهبری گفته‌اند اگر چیزی نیست، آزاد کنید! این اقدامات امّا مورد انتقاد برخی مسئولین وقت شورای عالی قضایی قرار می‌گیرد که خواستار ادامه تحقیقات و تعیین تکلیف پرونده‌ها در دادگاه شده بودند. سرانجام پیگیری پرونده که بارها با فشارهایی مواجه گردیده بود، متوقف گردید.
در این میان 61 تن از وزرا، نمایندگان و مسئولین طوماری به دفاع از متهمین امضا می‌نمایند و به محضر حضرت امام(ره) ارسال می‌نمایند .
همزمان 62 نماینده مجلس نیز به قوّه قضائیّه تذکر داده و خواستار پیگیری جدی پرونده نخست وزیری می‌شوند.
این طومار و تذکر مورد توجّه رسانه‌ها قرار می‌گیرد و متعاقب ارسال طومار به حضرت امام، ایشان آیت‌الله "موسوي اردبیلی"، رئیس وقت شورای عالی قضایی، "موسوی خوئینی‌ها" دادستان وقت کل و نیز دادستان وقت انقلاب تهران را به حضور می‌طلبند.
آن‌گونه که گفته شده است،حضرت امام در آن جلسه بسیار عصبانی بوده‌اند و پس از استماع گزارش‌ها و تأکید "موسوی‌خوئینی‌ها" به این که «به پرونده رسیدگی نمودیم و مسئله خاصی در پرونده‌ها وجود ندارد»، دستوری می‌دهند که دوگونه نقل شده است:
برخی نظر امام را این گونه می‌دانند که ایشان به دلیل شرایط جنگی کشور و بحران‌هایی که به سبب اختلافات حاصل از این پرونده پدید آمده بود، فرموده‌اند: «فعلاً مسکوت بماند.»
برخی دیگر نیز مدعی‌اند که امام فرمودند که «متهمین را آزاد و پرونده را مختومه نمایید.»
دادستان انقلاب تهران بلافاصله دستور امام مبنی بر آزادی متهمین را اجرا می‌کند.امّا درباره روند قضایی پرونده و این‌که دستور امام مسکوت ماندن یا مختومه شدن آن است اختلافی پدید می‌آید.
سرانجام "موسوی خوئینی‌ها" خود مصاحبه کرده و از قول امام خبر از مختومه شدن پرونده می‌دهد.
جملات امام در آن جلسه امّا از سوی "خوئینی‌ها" در محافل به گونه‌ای نقل می‌گردد که مورد انتقاد دیگر حضار جلسه قرار می‌گیرد.

نکته جالب‌اینجا است که به رغم حسّاسیّت بالای‌این جلسه و علیرغم تلاش متهمین برای نسبت دادن مختومه شدن پرونده به امام، جملات امام در صحیفه نور درج نمی‌گردد!
‌این اقدام با توجّه به حضور چهره‌های نزدیک به "خوئینی‌ها" در مجموعه تدوین کننده ی صحیفه نور، می‌تواند دو گونه تأویل گردد:
یا با استناد به‌ اینکه ‌این سخنان محرمانه بوده است، از درج آن خودداری شده تا نسخه مخدوش "خوئینی‌ها" همچنان مستند بماند و یا امام برای جلوگیری از بالا گرفتن دوباره اختلافات، دستور به عدم انتشار واقعیت آن جلسه داده‌اند.
امّا آنچه مسلم است یکی از دلایل دستور امام (چه مسکوت ماندن باشد و چه خاتمه)، نامه ي 60 تن از مسئولين وقت به‌ایشان و شهادت دادنشان بر بیگناهی متهمین بوده است.
در متن‌این نامه که با امضای "محمّد خاتمی"‌وزیر وقت ارشاد آغاز و با امضای "عبدالکریم سروش" خاتمه می‌یابد، پس از مقدماتی آمده است:
« تا به امروز بیش از چند ماه است که جمعی از برادران مخلص و متعهد به اسلام و جمهوری اسلامی‌و از جمله یاران "شهید رجایی" که هر یک از ما یک و یا چند نفر از آنان را می‌شناسیم، به اتّهاماتی یکسر بی اساس و واهی و دردآور و زبانمان لال آنهم به خونخواهی آن شهید بزرگوار به بند کشیده شده‌اند
[...] تا به امروز بنا به حرمت و حفظ شئونات قوّه محترم قضائیّه کلامی‌ابراز نکردیم ولی هنگامی‌که مسئله از حد خواص ناگهان به صفحه اوّل روزنامه داخل کشور کشیده می‌شود و به دنبال آن دستاویز و خوراک برای رادیوهای بیگانه فراهم می‌کند، ناچار از بازگو کردن‌این درد شدیم و تقاضای امعان نظر عاجل داریم [...]»
فارغ از‌اینکه در ابتدای امر برخی از دوستان همین جریان به بیگناهی! "مسعود کشمیری" نیز شهادت داده بودند؛ امّا درمتن این نامه ادعای مطروحه ی بیگناهی متهمین پرونده (در میان امضای تک تک آنها نیز) منحصر به چند متهم است كه به کل متهمان تعمیم داده شده است.

جملات امضا کنندگان نامه نیز،‌اینک پس از فرو افتادن نقاب نفاق از چهره برخی از متهمین، بسیار پند آموز است:
بسم الله الرحمن الرحیم
حضور محترم حضرت "آیت‌الله العظمی امام خمینی"
رهبر کبیر انقلاب اسلامی مد ظله‌العالی علی رئوس المسلمین
با سلام و آرزوی سلامت و طول عمر پربرکت برای آن وجود مقد[س و پیروزی هرچه سریعتر جندالله بر بعثیان عفلقی و توفیق روزافزون برای خادمان
با سلام
از درگاه احدیت جل جلاله، اینجانبان امضا‌کنندگان زیر به لحاظ شرایط سرنوشت‌ساز حاکم بر جمهوری اسلامی بر آن شدیم که از سر صدق ؛ درد خود پیش دردآشنای جهان اسلام بریم تا ان‌شاء‌الله درمانی درخور حکومت حق مقرر گردد.
تا به امروز بیش از چند ماه است که جمعی از برادران مخلص و متعهد به اسلام و جمهوری اسلامی و از جمله یاران "شهید رجایی" که هر یک از ما یک یا چند نفر از آنان را می‌شناسیم به اتّهاماتی یکسر بی‌اساس و واهی و دردآور و زبانمان لال، آن‌هم به خونخواهی آن شهید بزرگوار، به بند کشیده شده‌اند.
شاید مشکلات و مصائبی که هر روز در ابعاد گوناگون فراروی انقلاب اسلامی قرار می‌دهند مانع از آن گردیده که به روند حذف تدریجی و آرام نیروهای مخلص و مؤمن و تلاشگر برای جمهوری اسلامی که به صور مختلف اسیر خط‌بازی‌ها و برچسب‌ها و تله‌های گوناگون می‌گردند، توجّه کافی مبذول گردد و این حرکات در لابه‌لای مسائل روز به نحوی چهره پنهان می‌کند، ولی آیا همچنان بی‌دفاع گذاردن برادرانی که یکسر در مسئولیت‌های مختلف فارغ از این حرکات سرگرم خدمت و مبارزه در سنگرهای مختلف جمهوری اسلامی هستند، تا کجا می‌تواند ادامه یابد؟
ما هم‌اکنون مشاهده می‌کنیم که نیروهای مؤمن و انقلابی جوان کشور، مضطرب و نگران چگونگی برخورد با این مسئله هستند و از کنار هم قرار دادن مسائلی از این دست و توقعی که از نظام جمهوری اسلامی ایران دارند، جویای تکلیف‌اند؟
مطلب صرفاً بر سر این برادران مخلص نیست که در راه دوست هر آنچه که رسد نیکوست و از ادعای دوستی تا به دوست رسیدن هزاران وادی،
نگرانی اینجاست که ابعاد و پیامدهای این اتفاقات صدمات جبران‌ ناپذیری به جمهوری اسلامی وارد آورد.
تا به امروز بنا به حرمت و حفظ شئونات قوّه محترم قضائیّه کلامی ابراز نکردیم، ولی هنگامی که مسئله از حد خواص ناگهان به صفحه اوّل روزنامه داخل کشور کشیده می‌شود و به دنبال آن دستاویز و خوراک برای رادیوهای بیگانه فراهم می‌آید ناچار از بازگو کردن این درد شدیم و تقاضای امعان نظر عاجل داریم که ان‌شاء‌الله خداوند عاقبت ما را ختم به خیر کند و از نعمت دعای حضرت امام بهره‌مند سازد وما النصرالله الا من عندالله.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

1- "سیدمحمّد خاتمی" وزیر ارشاد اسلامی
2- "محمّدرضا آیت‌اللهی" وزیر معادن و فلزات
3- "علی‌اکبر محتشمی" وزیر کشور
4- "مسعود زنجانی" وزیر برنامه و بودجه
5- "غلامرضا شافعی" وزیر صنایع
6- "عباسعلی زالی" وزیر کشاورزی
7- "ابوالقاسم سرحدی‌زاده" وزیر کار و امور اجتماعی
8- "حسن عابدی جعفری" وزیر بازرگانی
9- "بهزاد نبوی" وزیر صنایع سنگین
10- "محمّدتقی بانکی" وزیر نیرو
11- "حسین نمازی" وزیر سابق اقتصادی و دارایی
12- "محمّدعلی نجفی" وزیر سابق فرهنگ و آموزش عالی
13- "محمّد میرصادقی" وزیر سابق کار
14- "محمّدشهاب گنابادی" وزیر سابق مسکن و شهرسازی
15- "سیدمصطفی هاشمی" مشاور نخست‌وزیر ووزیر سابق صنایع
16- "هادی منافی" معاون نخست‌وزیر و وزیر سابق بهداری
17- "عطاالله مهاجرانی" معاون نخست‌وزیر
18- "طهماسب مظاهری" معاون نخست‌وزیر و سرپرست بنیاد مستضعفان
19- "محسن نوربخش" رئیس کل بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران
20- "اسدالله بیات" نماینده مجلس شورای اسلامی
21- "صادق خلخالی" نماینده مجلس شورای اسلامی
22- "عباس دوزدوزانی" نماینده مجلس شورای اسلامی
23- "احمد عزیزی" نماینده مجلس شورای اسلامی
24- "سیدعباس موسوی" نماینده مجلس شورای اسلامی
25- "فخرالدین حجازی" نماینده مجلس شورای اسلامی
26- "مرادعلی احمدی" نماینده مجلس شورای اسلامی
27- "اکبر حمیدزاده" نماینده مجلس شورای اسلامی
28- "عبدی محمّد میرزایی" نماینده مجلس شورای اسلامی
29- "هادی غفاری" نماینده مجلس شورای اسلامی
30- "جعفر سعیدیان" نماینده مجلس شورای اسلامی
31- "قربانعلی دری نجف‌آبادی" نماینده مجلس شورای اسلامی
32- "قاضی‌زاده هاشمی" نماینده مجلس شورای اسلامی
33- "غلامحسین نادی" نماینده مجلس شورای اسلامی
34- "سیدابوالحسن حائری‌زاده" نماینده مجلس شورای اسلامی
35- "محمّدعلی هادی" نماینده مجلس شورای اسلامی
36- "سیدمحمّدکاظم موسوی بجنوردی" نماینده سابق مجلس و رئیس بنیاد دایره‌المعارف بزرگ اسلامی
37- "محمّد هاشمی" مدیرعامل صداوسیما
38- "محسن صفایی فراهانی" معاون امور دفاعی وزارت صنایع سنگین
39- "ابوالقاسم جمشیدی" معاون اقتصادی و بازرگانی وزارت صنایع
40- "محمّد باقریان" معاون وزیر صنایع سنگین و رئیس هیأت عامل سازمان گسترش
41- "حسن رمضانپور" معاون طرح و برنامه وزارت صنایع سنگین
42- "ناصر رضایی" معاون اداری و مالی وزارت صنایع سنگین
43- "مسعود کرباسیان" معاون اقتصادی و بازرگانی وزارت صنایع سنگین
44- "سیدعبدالواحد موسوی" معاون وزارت ارشاد اسلامی
45- "سیدمصطفی تاج‌زاده" معاون وزارت ارشاد اسلامی
46- "صباح زنگنه" معاون وزارت ارشاد اسلامی
47- "محمّدامین سازگارنژاد" معاون وزارت کشاورزی
48- "حسین فاضل" معاون وزارت کشاورزی
49- "بهروز ماکویی" معاون وزارت کشاورزی
50- "سیدحسن طباطبایی" معاون وزارت کشاورزی
51- "محمّد هندی" معاون وزارت برنامه و بودجه
52- "مرتضی الویری" معاون وزارت برنامه و بودجه
53- "مهدی سیداصفهانی" معاون وزارت صنایع سنگین
54- "زرهانی" معاون وزارت آموزش و پرورش
55- "اسماعیل حبیب‌الله‌زاده" مشاور وزیر صنایع سنگین
56- "سیدکمال خرازی" رئیس خبرگزاری جمهوری اسلامی و تبلیغات شورای عالی دفاع
57- "مرتضی حاجی" استاندار مازندران
58- "تقی امانپور" عضو جهاد سازندگی
59- "محمّد جعفری" عضو دفتر تبلیغات
60- "عبدالکریم سروش" محقق و استاد دانشگاه و عضو سابق ستاد انقلاب فرهنگی







پایان فراز چهارم از پنج ....این پژوهش ادامه دارد...
 

مطالب مرتبط:
+ فراز اول: دوران ستمشاهی جستجو و شکار
+ فراز دوم: جستجو و شکار بعد از پیروزی انقلاب
+ فراز سوم: منزل آلادپوش مأمن میرحسین

منبع: عماریون



نام(اختیاری):
ایمیل(اختیاری):
عدد مقابل را در کادر وارد کنید:
متن:

کانال تلگرام مفیدنیوز
کلیه حقوق محفوظ است. نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع ميباشد.