باسمه تعالی شأنه
ازسلسله پژوهشهای تاریخی رضا گلپور (قسمت دوّم)
جای پای جانیان جوش
پژوهشی مقدّماتی در واکاوی جنایات مرتبطین با پروژه ی به کلّی سرّی جوش (جستجو و شکار)
پیشکش به ارواح آسمانی شهدای مظلوم و گمنام قتل عام جمعه سیاه
(هفدهم شهریور ماه 1357)
فرازدوّم
جستجو و شکار بعد از پیروزی انقلاب
{ به نقل از یادداشتهای تحقیق کتابخانه ای آرشیو ر.گ.چ:}
جزئیات پیگیری جوش دارای اهمیت با حسّاسیّت بسیار بالا پیرامون جریان نفوذی هایی در سطوح عالی امنیّتی قضایی سیاسی و اقتصادی کشور بویژه در دهه ی اوّل انقلاب می باشد... بعد از پیروزی انقلاب ظاهراً با استدلال حفظ شأن نیروهای نظامی ارتش( که بویژه با فشار و تلاش عوامل چپ در بدنامی و انحلال آن جوسازی می نمودند) پردازش به پرونده ی جوش بارها به تعویق افتاد بگونه ای که اکنون خطر فراموشی بویژه در سطح پژوهشگران آن را تهدید می کند...
آنچه محرز است دهها نفر از اعضای شبکه ی جوش در جنایت اجرای آتش روی مردم در کشتار جمعه ی سیاه 1357 و سرقت پیکرهای مطهرشان نقش آفرین بوده اند.جزئیات پرسنلی افراد تنها در بایگانی مستشاری نظامی آمریکا در ستاد ضدّاطّلاعات هوایی ارتش محافظت می گردید.به شهادت رسیدن بسیاری از کیفی ترین نیروهای انقلاب اسلامی بویژه ترورهای سازمان محاربین خلق در ارتباط با طرح جوش لینک مستند دارد...
{ به نقل از سایت "محمّد مهدی اسلامی" 24/4/1389 :}
این طرح با شرکت افراد تیم تعقیب و مراقبت اداره دوّم ارتش و افراد ضدّ اطّلاعات نیروی هوایی انجام و عمل شده است که تحت مدیریت مستقیم عوامل آمریکا مشغول بودهاند.
این دخالت تا شب پیروزی انقلاب ادامه پیدا میکند و مستشاران آمریکایی مشغول هدایت ارتش علیه مردم بودهاند، امّا پس از اعلان تسلیم ارتش، آنها توسط " ابراهیم یزدی" به سفارت آمریکا انتقال پیدا میکنند.
این حضور "ابراهیم یزدی" در کنار آیتالله "مهدوی کرمانی"{معروف به "مهدوی محضردار"} که منزل وی در نزدیکی ستاد ارتش بوده، انجام گرفت .
این اقدام سبب ایجاد اوّلین جرقه در اذهان جویندگان حقیقت شد که چه رابطهای میان آمریکا و برخی از نیروهای به ظاهر انقلابی {اطراف امام} برقرار است.
{ به نقل از سایت "محمّد مهدی اسلامی" 23/4/1389 :}
"ابراهیم یزدی" چنین نقل میکند: "در 22 بهمن 1357، پس از اعلام بیطرفی ارتش، شماری از افسران ارشد، ارکان ستاد کل و همچنین چند نفری از مستشاران آمریکایی، از جمله ژنرال "گاست" در اتاق فرماندهی، در ساختمان ستاد کلّ ارتش ایران در خیابان شریعتی جلسهای {؟!}داشتند که ساختمان مورد حمله نیروهای مسلّح مردمی قرار میگیرد.
با سقوط ستاد و تسلیم محافظین مسلّح، ساختمان قرارگاه ستاد کل در محاصره قرار میگیرد ... مقارن نیمه شب افسران محاصره شده، از طریق تلفن با مدرسه رفاه و علوی تماس گرفته و درخواست کمک می کنند. آقای مهندس "بازرگان" با من تماس گرفته و خواستند که من اقدام کنم... از مدرسه علوی، با تعدادی از نیروهای مسلّح مردمی، همراه با آیتالله "مهدوی کرمانی" به ساختمان ستاد مشترک رفتیم. قبل از من سرهنگ "توکّلی" خود را به آنجا رسانده بود امّا نتوانسته بود کاری انجام دهد. جوانان مسلّحی که ستاد را اشغال کرده بودند، حاضر به آزادی افسران ایرانی و آمریکایی نشده بودند، با ورود تیم همراه من به ستاد و بعد از گفتوگوی مختصری با این جوانان، آنها حاضر به همکاری شدند.
22 بهمن 1357 پادگان عشرت آباد
از تلفن طبقه همکف با اتاق فرماندهی تماس گرفته شد. شخصی به نام سپهبد "ناصر فیروزمند"، که بعداً فهمیدم معاون ستاد بزرگ ارتشتاران است، جواب داد. به او اطّلاع داده شد که خطری نیست بیایند بالا. تعداد آنها جمعاً شاید حدود 20- 15 نفر بود.
حدود ساعت 3 صبح بود که با ماشینهای خودشان، تحت نظر تیم همراه ما، به طرف مدرسه علوی به راه افتادیم. در سر راه ، افسران آمریکایی و کارمندان همراهشان در سفارت آمریکا به آقای "ناس"، کاردار سفارت و افسران ایرانی در مدرسه علوی تحویل آقای "مهدی عراقی" داده شدند."...
{به نقل از مقاله ی مأموریت خرید سلاح نوشته ي "علی روزبهانی"۲۰ بهمن ۱۳۸۸ روزنامه ي اعتماد:}
بعد از پیروزی انقلاب "طوفانیان" توسط مردم دستگیر و به زندان قصر منتقل شد . با این وجود اندکی بعد "طوفانیان" به شکل مرموزی از زندان گریخت و متعاقب آن از کشور خارج شد.
"صادق خلخالی" حاکم شرع دادگاه انقلاب در سال 13۵۷ در این خصوص می گوید: " امام به من فرمودند؛ شنیده ام ارتشبد "طوفانیان" را گرفته اند. چون اسرار مالی کشور در پیش او می باشد هر چه زودتر به زندان برو و او را در جای امنی نگهداری کن... من با مسوول زندان قصر، فرموده امام را در میان گذاشتم. او گفت خیالت راحت باشد. "طوفانیان" در جای امنی زندانی است و پنج پاسدار نیز در محل حفاظت گمارده ام. چون فرموده امام بود من قانع نشدم و به داخل بند رفتم. قسمت های مختلف را دقیقاً وارسی کردم، امّا اثری از "طوفانیان" ندیدم." (روزنامه کیهان، ۲۹ بهمن ۵۸)
"حسین فردوست" افسر عالی رتبه ارتش شاه که خود تا مدّت ها بعد از سقوط رژیم پهلوی در ایران مخفی بود در خصوص فرار "طوفانیان" و چگونگی انجام آن در خاطرات خود می گوید؛ «در جریان انقلاب، "طوفانیان" بازداشت شد. "نصرالله" پس از آزادی از زندان برایم تعریف کرد که روزی عده یی آمدند و "طوفانیان" را از زندان قصر به لویزان بردند (مدارک معاملات اسلحه در لویزان نگهداری می شد). ظاهراً در آنجا "طوفانیان" مدارک را به فرد آمریکایی تحویل داده و سپس به اتفاق او از کشور خارج شده است. در آن موقع شایع شد که آمریکایی ها "طوفانیان" را به اتفاق من از زندان برده اند...
چرا آمریکایی ها پس از انقلاب "طوفانیان" را فراری دادند؟ زیرا اکثر مقامات آمریکایی که هم اکنون نیز در مسند قدرت هستند در این چپاول سهم داشتند.
اگر "طوفانیان" و اسناد خرید اسلحه می ماند، انتشار آنها بزرگ ترین افتضاح جهانی را به پا می کرد و خیلی ها در آمریکا آبرویشان می رفت." به جرات می توان گفت یکی از مهم ترین مهره های شاه که اطّلاعات کاملی از داد و ستدهای مالی گسترده دستگاه پهلوی با کشورهای خارجی داشت تیمسار "طوفانیان" بود. او در دوران اوج گیری انقلاب همواره از سوی انقلابیون به عنوان اصلی ترین مهره فساد مالی دستگاه شاه در بخش خریدهای نظامی معرّفی می شد. "طوفانیان" در خاطرات خود نیز هیچ اشاره یی به نحوه فرار یا چگونگی بازداشت خود نکرده است. او تنها در این کتاب تاکید کرده است تا پاییز سال ۱۳۵۸ در ایران مخفی بوده است.
{ به نقل از سایت "محمّد مهدی اسلامی" 24/4/1389 :}
... در شب 22 بهمن 1357، "جمال میرشکرایی" که اسلحه ای از پادگان عشرت آباد به دست آورده بود، به همراه دو نفر دیگر به منزل آیتالله "مهدوی کرمانی" که مقابل ستاد ارتش قرار داشته، رفته و به همراه دختر وی که همسر "علیرضا تدیّن" و خود از اعضای سازمان منافقین بوده است ، از پشت بام به سمت ستاد ارتش تیراندازی میکند. با توجه به فضای عمومی شهر و خبر سقوط رژیم شاه، به زودی ستاد ارتش نیز سقوط کرده و آنها بلافاصله وارد اداره دوّم (مرکز اطّلاعات طبقه بندی شده پرسنلی، نظامی، سیاسی، جاسوسی کل ارتش) میشوند.
در همان شب اوّل با {"هاشم} صباغیان" تماس گرفته و پس از برخی هماهنگیها، یک کامیون اسلحه از اداره دوّم به سازمان مجاهدین خلق (منافقین) حمل میگردد. آنگونه که بعدها برخی از این افراد اقرار نمودند، این پروسه با محوریت "موسی خیابانی" رخ میدهد.
همان شب فردی به نام "باقر ذاکر" از کادر منافقین که بعدها بازداشت شد، به جمع آنها اضافه شده و با استفاده از ابزار صنعتی، یک صندوق رمز مخصوص باز شده و اسناد آن خارج میگردد.
"میرشکرایی" همچنین به فردی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب تماس میگیرد و از او میخواهد که به سازمان اطّلاع دهد که چنانچه سندی لازم دارند، به ساختمان بیایند.
فردای آن روز "حسن منتظرالقائم"، "علی اژئیان" (خواهرزاده مهندس میثمی) ، "محمّد کاظم پیرو رضوی" و "مرتضی الویری" از سوی کمیته به ساختمان اداره دوّم مراجعه و آن را از "میرشکرایی" تحویل گرفته و{ کمیته ي انقلاب مستقر در} رکن 2 را تشکیل میدهند.
جالب است که علیرغم علنی بودن هواداری" میرشکرایی" از سازمان مجاهدین خلق (منافقین) و تحویل اسلحههای آن اداره به منافقین، از نامبرده نیز جهت همکاری دعوت به عمل میآید.
مسئولیت کمیته اداره دوّم بر عهده "محمّد کاظم پیرو رضوی" که در آن زمان به "محمّد رضوی" مشهور بوده است، قرار داده میشود و به شرایط برای حضور افرادی که به اعضای کمیته ي اداره دوّم شهرت یافتند، فراهم میگردد. افرادی همچون ... "مسعود کشمیری" (عامل انفجار نخست وزیری)، "جواد قدیری"{کفرانی یا مدرّسی} (عامل انتقال دهنده بمبهای ساخته شده از قسمت فنی سازمان{محاربین خلق} به عوامل اجرایی در انفجارهای 6 و 7 تیر و 8 شهریور)، "علی اکبر تهرانی" (متهم ردیف دوّم پرونده انفجار نخست وزیری)، "باقر ذاکر"، "تقی محمّدی" (از متهمان اصلی انفجار نخست وزیری که {تقریباً بلا فاصله }در زندان خودکشی کرد) ، "حبیب الله داداشی"، "بیژن تاجیک"، "سعید حجاریان{کاشی" معروف به "مظفری"}، "تقی امانپور" و...
جهت تسلط بر اوضاع اداره دوّم، شورایی متشکل از "امانپور"، "اژئیان" و "داداشی" به سرپرستی "محمّد رضوی" تشکیل میشود.
{ به نقل از یادداشتهای تحقیق کتابخانه ای آرشیو ر.گ.چ:}
... مهندس "اژئیان" مشاور مدیر عامل توانیر بوده است...
{ به نقل از سایت "محمّد مهدی اسلامی" 24/4/1389 :}
عملکرد این جمع اغلب در پرونده ي انفجار نخستوزیری مورد بررسی {یا حداقل اشاره !} قرار گرفته است، امّا دیگر پرونده مطرح شده در این میان، مختومه نمودن پرونده ي رسیدگی به متهمان جنایت 17 شهریور است ...:
پس از انقلاب در کمیته اداره دوّم تقسیم کار میگردد، "رضوی" و "امانپور" رابطین اين جمع با نخست وزیری بودند و با دکتر "یزدی" و دیگران تماس داشتند.
{ به نقل از یادداشتهای تحقیق کتابخانه ای آرشیو ر.گ.چ:}
"محمّد تقی امانپور" دارای عناوین رسمی ذیل در جمهوری اسلامی ایران بوده است: • رییس مرکز مطالعات و برنامه ریزی شهر تهران از سال 1386 تاکنون
• مشاور وزیر نفت و مدیر عامل شرکت کالای نفت به مدّت 4 سال
• مشاور عالی وزیر نفت در امور صنعتی و رئیس هیئت مدیره شرکت کالای نفت
• معاون وزیر جهاد سازندگی به مدّت 22 سال
• عضو هیأت موسس وزارت جهاد سازندگی
• دارنده نشان درجه 2 دولتی لیاقت و مدیریت
• دریافت کننده جایزه ملی حفاظت محیط زیست کشور
• برگزیده به عنوان یکی از مدیران برتر وزارت نفت
• عضو کمیته ملی توسعه پایدار
• عضو شورای عالی محیط زیست کشور از سال 1380 تاکنون
• عضو هیأت امنای جامعه فارغ التحصیلان دانشگاه صنعتی امیر کبیر (پلی تکنیک تهران)
•عضو شوراهای بخشی و فرا بخشی و تخصصی برنامه ریزی آموزش و تحقیقات کشور...خواهر نامبرده ("زهره امانپور" همسر "غلامرضا فروزش" (وزیر جهادسازندگی) او وبرادرش("محمّد مهدی امانپور")با خواهران "حاتمی"("شهین" و "زهرا") ازدواج کردند . "محمّد مهدی امانپور" و همسرش "شهین"از اعضای رسمی سازمان محاربین (مجاهدین) خلق ایران بودند که در عراق به هلاکت رسیدند."زهرا حاتمی" از نزدیک ترین مشاوران "زهره کاظمی" با نام مستعار "زهرا رهنورد" همسر "میرحسین موسوی" می باشد...
{ به نقل از سایت "محمّد مهدی اسلامی" 24/4/1389 :}
یکی از اقدامات انجام شده توسط آنها این بود که با معرّفی چهار نفر به دفتر امور انقلاب در نخست وزیری، چهار حکم با امضای "ابـــراهیم حکیمی" رئیس دفتر نخست وزیر دولت موقت در تاریخ 9/4/1358 صادر میشود و به هر یک مجوز دسترسی به احکام تا رده به کلّی سرّی در یکی از نیروهای ارتش داده میشود.
"مسعود کشمیری" به شماره حکم«1584 رزدج» برای نیروی هوایي،
"علی اژئیان" به شماره حکم «1585 رزدج» برای ستاد مشترک ارتش،
"سعید حجاریان" به شماره حکم «1586 رزدج» برای نیروی دریایی،
"حبیب الله داداشی" به شماره حکم «1587 رزدج» برای نیروی زمینی.
آنها از اختیارات ویژهای در رفت و آمد آزادانه به محل بایگانی اسناد طبقهبندی شده برخوردار بوده و به پروندههای به کلّی سرّی آزادانه دسترسی داشتند، مانند پروژه HB یا IBEX { آی بکس مربوط به هواپیماهای آواکس و فرماندهی اطّلاعات و شناسایی (فاشا) مربوط به پروژههای حسّاس آمریکاییها در نیروی هوایی زمان شاه که توسط "کشمیری" مورد دستبرد واقع شده بود.
{به نقل از جلد دوّم کتاب تاریخ مجاهدین خلق ازآغاز تا فرجام چاپ مرکز پژوهشهاومطالعات سیاسی :}
بیوگرافی "حسن آلادپوش"...عضو سازمان مجاهدین خلق ايران{محاربین خلق}
... در سال 1321 در یک خانواده مذهبی در تهران به دنیا آمد. تحصیلات متوسطه را در دبیرستان علوی به اتمام رساند. از همان دوره به مدّت 5 سال عضو انجمن بهائیت (حجّتیّه) بود. تحصیلات دانشگاهی را در رشته معماری در دانشگاه ملّی("شهید بهشتی") ادامه داد. مدرک فوق لیسانس این رشته را اخذ کرده و پس از فراغت از تحصیل به اتفاق دوستان همدوره خود، دو شرکت مهندسی مشاور سمرقند و ساختمانی نقشینه تآسیس کرد.
در دوران دانشجویی عضو انجمن اسلامی دانشگاه شد. و در سال 1345 به سرپرستی آن انتخاب شد. در این دوره به دلیل حضور مستمر و فعال در جلسات در دانشگاه مزبور، آشنایی و روابط نامبرده با دکتر "شریعتی" بیشتر و عمیق تر شد. در اوایل سال 1351، با حضور دکتر "شریعتی" و سخنرانی او، مجلس عقد سادهی او با "محبوبه متحدین"، برگزار شد. در اردیبهشت ماه سال 1351 به جرم دادن اعلامیه به یکی از همکارانش در شرکت "سمرقند" دستگیر شد و پس از 6 ماه آزاد شد. پس از این واقعه مسیر فعالیتهای وی دگرگون شد و با حفظ اصول پنهانکاری در اتباط با سازمان مجاهدین خلق قرار گرفت. و به اظهار "محمّد طاهر رحیمی" که در آن دوره مسئول "حسن" بود، در زمینه آموزش تئوریک در سازمان، کند و بیتحرک بود و به همین دلیل مدّتی عضویتش معلّق شد و به درجه سمپاتی تنزل یافت.
پس از دستگیری "وحید افراخته" و "محمّد طاهر رحیمی"؛"حسن آلادپوش" به اتفاق همسر خود "محبوبه متحدین"، زندگی مخفی خود را از تابستان 1354 آغاز کرد. در این دوره "محبوبه" که در ارتباط مستقیم با شاخه "تقی شهرام" قرار داشت مارکسیست شد و عملاً از شوهرش جدا گشت.
"آلادپوش" ارتباط فعالی با شاخه "بهرام آرام" داشت و مدّتی تحت مسئولیت "محمّد حسین اکبری آهنگر" ( شوهر خواهرش) قرار گرفت. و در محدودهی بخش مذهبی سازمان که "اکبری آهنگر" آنرا اداره می کرد،- با عنوان سازمان گروههای مبارز اسلامی؛ شاخهای از سازمان مجاهدین خلق ایران- فعالیت نمود.
برادر و خواهر وی، "مجتبی" و "سرور آلادپوش" نیز در همین دوره در ارتباط با همین شاخه قرار گرفتند.ولی پس از چندی جدا شدند. بطور دقیق معلوم نیست که "آلادپوش" در چه تاریخی مارکسیست شد. ساواک و کمیته مشترک با تعقیب اطّلاعاتی که از طریق "وحید افراخته" بدست آورده بودند، نسبت به دستگیری یا ضربه به "بهرام آرام"، بوسیله تعقیب ردهایی که از "حسن آلادپوش" داشتند، امیدوار و حسّاس شدند. با تحت نظر قرار دادن "مسعود متحدین" ( برادر "محبوبه") و افراد مرتبط با او، عملیات مفصل چند ماههای با نام رمز " کولاک" با استفاده از همه امکانات تعقیب و گریز و مراقبت و شنود تلفنی انجام شد. در جریان این عملیات "حسن آلادپوش" نیز مشاهده شد ولی ناگهان در اواسط تابستان 55 او را گم کردند. چند روز بعد در 6 شهریور ماه 1355 ، سه مستشار آمریکایی کارمند "راکول اینترنشنال"و فعال در پروژهی " آی بکس" ( سیستم استراق سمع در مرزهای شوروی سابق) در حوالی میدان وثوق واقع در شرق تهران ترور شدند. "آلادپوش" در این عملیات راننده فولوکس واگن سد معبر کننده بود و اتومبیل مزبور که به هنگام مراقبت ساواک ، "آلادپوش" با آن دیده شده بود در صحنه بجا ماند.
پس از کشته شدن وی و همسرش، دکتر "شریعتی" که از مارکسیست شدن آنان بی خبر بود، قصد "حسن" و "محبوبه" را طرحی برای نجات ایران توسط روشنفکر مسلمان بود در غالب داستان گونهای از دو زوج، مطرح کرد. حتّی تا مدّتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بسیاری تصور می کردند که این دو در جرگه مجاهدین مسلمان، باقی مانده بودند. ولی با انتشار اسناد و خاطرات، مارکسیست شدن آنها آشکار گشت. تا آنجا که سازمان هم به ناگزیر تصاویر چاپ شده آن دو را جمع آوری کرده و نام آنان را نیز از فهرست مجاهدین خلق مسلمان خارج ساخت.
{ به نقل از سایت "محمّد مهدی اسلامی" 24/4/1389 :}
از رفتارهای خارج از قاعده این گروه همان زمان گزارشهایی ارائه میشود.
مرحوم "زوارهای" در سال 61 افشا کرد که یک بار در گذشته "کشمیری" به هنگام انتقال اسناد سرّی در داخل کیف شخصیاش توسط یکی از افسران نیروی هوایی بازداشت شده بود ولی به دستور "باقری" فرمانده وقت نیروی هوایی و از نزدیکان "بنی صدر"، رها میشود. امّا تمام این موارد و دیگر گزارش ها نادیده انگاشته میشوند.
در همین زمان سرهنگ "حاتمی" که در پیش از انقلاب عضو فعال ستاد تعدیل شایعات بوده است، {از مرتبطین آقای "طالقانی" و نیز تیمسار" طوفانیان" و تيمسار"پیروز نیا"}رئیس اداره دوّم میشود.
به گفته "علیاکبر تهرانی" از اعضای بازداشت شده این شورا، اعضای این شورا مخالف بازداشت کسانی بودهاند که همچون سرلشکر "نئبی" و سرتیپ "فکور بیات" و ... موارد زیادی در پرونده داشتهاند و تنها از آنها یک بازجویی شفاهی کرده و آزادشان مینمودهاند.
به مرور این تیم به کلّیّه مراکز اطّلاعاتی تسلط پیدا میکنند و اطّلاعات نیروها و مراکز دیگر در کمیته اداره دوّم متمرکز میشود. با تسلط در دادگاه ارتش و در دست داشتن اطّلاعات جامع راجع به پرسنل ارتش، قدرت فوقالعادهای پیدا میکنند.
{از یاد نبریم که مهندس "میرحسین موسوی" و یار غارش "غلامرضا آقازاده" و ... به دنبال انتخاب او به عنوان وزیر اطّلاعات بودند...}
تا جایی که در اداره دوّم، حاکمیت با کمیته مستقر در آن بوده و در تصفیه ارتش، تعیین صلاحیتها، مأموریتها و ترفیعات دخالــت مستـقیم میکنند.
در این مقطع از دو گروه در کمیته رکن 2 برای گسترش نیروی انسانی بهره گرفته میشود.
گروه اوّل افراد سطح بالای ضدّاطّلاعاتها که دارای نقاط ضعفی بودهاند و گروه دوّم بـرادرهای مخلص و مذهبی به نحوی که در کارشان مزاحمتی پدید نیاورند. گروه دوّم جهت کسب وجهه در میان مسئولان وقت و حزباللهی معرّفی نمودن کل نیروهای کمیته اداره دوّم مورد استفاده قرار میگیرند.
به عنوان نمونه از گروه اوّل میتوان به "عباس تاجیک" (عامل ضدّ اطّلاعات و عضو تعقیب و مراقبت زمان شاه) ،
"داوود افتخار پور" (عامل ضدّ اطّلاعات، عضو شرکت کننده در طرح جوش، عامل ساواک و محافظ پسر شاه در هنگام تمرینهای پروازی) ،
"ناصر زلفی" (عضو شعبه رابطین ضدّ اطّلاعات بین کمیته مشترک، شهربانی، نیروی هوایی و ساواک) و یا "رمضان جهانی" (عامل ضدّ اطّلاعات و مسئول صندوقهای رمز و بایگانی سرّی ضدّاطّلاعات مرکزی) اشاره کرد که زیر نظر "کشمیری" به مدّت یکماه بدون کوچکترین دخالت و نظارت پرسنل نیروی هوایی در مرکز ضدّ اطّلاعات نیروی هوایی مستقر بوده و مجاز به هر کاری همچون از بین بردن، خارج کردن و اعمال تغییر در اسناد و مدارک سرّی بودهاند. یکی از نمونه کارهای آنها خرد کردن سوابق همکاری "افتخارپور" با ساواک توسط "کشمیری" بوده است.
با ورود "کشمیری" و هم دستانش - که برخی از آنها خود در طرح جوش مشارکت داشتهاند- به مرکز ضدّ اطّلاعات نیروی هوایی ، اوراق و اسناد مربوط به طرح جوش توسط "زلفی" و "کشمیری" از دسترس خارج میشوند. امّا با همکاری ستوانیار شهید "عبدالباقی فلّاحیان"، مخفیانه اسناد از دسترس آنها خارج و به دادگاه انقلاب ارتش تحویل میگردد.
پس از آشکار شدن موضوع، یکی از همکاران "کشمیری" در کمیته رکن 2 به نام "استوار داوود افتخارپور" به شدت به "کشمیری"... از افشای چهره خود برآشفته شده و با تظاهر به قهر قطع همکاری مینماید، امّا "کشمیری" به او قول میدهد به هر ترتیب نخواهد گذاشت پرونده به جریان بیفتد.
دادگاه بلافاصله 262 نفر ضدّ اطّلاعاتی نیروی هوایی شرکت کننده در طرح جوش را اخراج، حقوق آنها را قطع و محاکمه آنها را آغاز مینماید. امّا با فعالیت اعضای کمیته ي رکن 2 به ویژه "کشمیری"، موفق به بازپس گیری پرونده با ادعای عدم صلاحیت دادگاه در رسیدگی به موضوع ضدّاطّلاعات و ارجاع آن به کمیسیون تسویه و بررسی میشوند که "کشمیری" در کنار افرادی همچون "زلفی"، سرگرد "فرخزاد"، سرگرد "طلوعی" و ... در آن حضور داشتند.
اوّلین اقدام کمیسیون نقض حکم قطع حقوق بوده است. سپس به تحقیق به کمتر از ده نفر از این جمع پرداخته و اعلام میکند که طرح از اعتبار ساقط است و پیگیری نتیجهای ندارد و ادامه تحقیق را منتفی مینماید و کلّیّه 262 نفر به وضع عادی در میآیند.{!}
نحوه تحقیق چنین بوده است که در یک پرسش و پاسخ ساده، یکنفر اظهار داشته بود در روز 17 شهریور ما در حوالی میدان شهدا، روبروی اداره برق بودهایم،امّا مسلّح نبودیم. دو نفر اعلام کرده بودند که در خیابانهای اطراف میدان شهدا بودهاند، "عباس تاجیک" اعلام کرده بود که آن روز مرخصی بوده است و "جهانی" و "افتخارپور" اعلام کرده بودند که شرکت نداشتهاند. حال آنکه نفی جرم توسط مجرم در مرحله اوّل و بدون ارائه اسناد و مدارک، از طبیعیترین وقایع جاری در سیستم قضایی است و عجیبتر آنکه "تاجیک"، "جهانی" و "افتخارپور" خود از ایادی "کشمیری" در کمیته اداره دوّم بودهاند.
همین کمیسیون، پس از دستور صریح فرمانده وقت نیروی هوایی، شهید "جواد فکوری"، مبنی بر اخراج کلّیّه پرسنل ضدّاطّلاعات آن نیرو، با فعالیت "کشمیری"، "افتخارپور"، "جهانی"، "تاجیک"، "البرز"، "زلفی" و ... تعداد 27 نفر از بدترین عناصر ضدّاطّلاعات که کاملاَ مورد اطمینان رژیم شاه بودهاند و اکثرا اعضای طرح جوش بودهاند را ابقا مینمایند و آنها را به مراکز حسّاسی همچون مرکز اطّلاعات و ارشاد نیروی هوایی، تیم تعقیب و مراقبت، ستاد خنثی سازی کودتا، نخست وزیری، شورای امنیّت و حفاظت نیروی هوایی مامور مینمایند.
{به نقل از یادواره ی وزرای شهید سایت میلیتاری دات آی آر:}
سیل اتهامات به سوی "جواد فکوری" ... پس از فرار خائنانه "ابوالحسن بنی صدر" رئیس جمهور معزول و "مسعود رجوی" رهبر سازمان منافقین به وسیله یک فروند هواپیمای 707 نیروی هوایی در سال 1360 از ایران، سیل اتهامات به سوی "فکوری" سرازیر شد و تا جایی پیش رفت که منجر به استعفای او از وزارت دفاع و نیروی هوایی شد. البته پس از این ماجرا سرلشکر "فلاحی" با حکمی از سوی امام خمینی (ره) ایشان را به سمت مشاور ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران منصوب کرد.
ولی ماجرا چه بود ؟ نیازهای عملیاتی نیروی هوایی در آن زمان باعث شده بود که هواپیماهای تانکر در شبانه روز در آسمان حضور داشته باشند.
برای یکی از این پروازها "بهزاد معزّی"، خلبانی که شاه را از ایران خارج کرد و با بازگرداندن هواپیمای شاه به ایران چهره قابل قبولی در بین خلبانان داشت، انتخاب شد. او با تهدید کادر پروازی، "بنی صدر" و "رجوی" را سوار بر هواپیما می کند و به قصد گشت زنی و سوخت رسانی، به پرواز در می آید. هواپیما بعد از پرواز مدّتی در مسیر تعیین شده بود و بعد از مدّتی سمت خود را تغییر داده و با سرعتی زیاد به سمت غرب حرکت می کند. بلافاصله هواپیماهای شکاری از فرودگاه مهرآباد به پرواز در می آیند. ... از سوی رادارهای زمینی مرتب به هواپیمای تانکر اخطار داده می شود که به مسیر برگردید وگرنه هدف قرار می گیرید. در این زمان "فکوری" که سراسیمه خود را رسانده است، با حالت عصبانی دستور می دهد که هواپیماهای شکاری که در منطقه پرواز می کنند هواپیمای تانکر را تعقیب کنند و پیاپی اخطار بدهند، در صورت عدم بازگشت و تغییر مسیر، توسط هواپیماهای شکاری مورد هدف قرار گیرد و تاکید می کند حتّی اگر در تعقیب و گریز از مرز هم خارج شدند ولی به تعقیب ادامه داده تا هواپیما را سرنگون کنند و اگر خود نیز با کمبود سوخت مواجه شدند هواپیما را ترک کنند.
در این هنگام شکاری های پایگاه همدان نیز به پرواز در می آیند که اثری ندارد.
شکاری های مهرآباد هم با تانکر حدود 190 مایل فاصله دارند که در این فاصله به هیچ وجه نمی توانستند تانکر را هدف قرار دهند.
هواپیما بعد از گذشتن از مرز به فرانسه می رود و بعد از بازگشت دو نفر از خدمه پروازی یکی از آنها تاکید می کند که:
- مرتبا از رادار زمینی به ما اخطار می دادند و ذکر می کردند که اگر ادامه بدهید مورد اصابت موشک قرار می گیرید. در همین زمان هواپیمای جنگنده نیز به ما اخطار داد که اگر برنگردید شما را هدف قرار می دهم. "معزّی" با هواپیما گردشی کرد ولی چون جنگنده با ما فاصله زیادی داشت و او مطمئن شد که به ما نمی رسد، با سرعت به راه خود ادامه داد و از شمال کشورمان گریخت.
"فکوری" در هنگام تحویل مسئولیت به فرمانده بعدی نیروی هوایی، به پرسنل دفتر خود می گوید:
- مولا "علی" (ع) می فرماید، زندگی بی شک به مثابه مسافرخانه ای است که امشب توقف گاه من است و فردا دیگری، دل بستن به امکانات و مقدورات دنیوی چیزی بس عبث و بیهوده است که من هرگز چنین نکردم...
شامگاه هفتمین روز مهر ماه سال 1360، بعد از شکسته شدن حصر آبادان به فرمان امام (ره) و توسط رزمندگان اسلام، سرداران تصمیم می گیرند که گزارش فتح و پیروزی را به اطّلاع "امام خمینی" (ره) برسانند.
هواپیمای سی 130 که از تهران برای انتقال مجروحان به اهواز آمده بود به زمین می نشیند. پس از انتقال مجروحین، خلبان از تیمسار "فلّاحی" می خواهد به دلیل این که می خواهد در اسرع وقت مجروحان را برساند، او و همراهان با پروازی دیگر به تهران بیایند که "فلّاحی" موافقت می کند.
بعد از انتقال مجروحان به داخل هواپیما، خلبان متوجه میشود که علاوه بر "فلّاحی"؛ "نامجو"، "فکوری"، "کلاهدوز" و "جهان آرا" نیز سوار بر هواپیما شده اند.
خلبان مجددا نزد "فلّاحی" می رود و او به خلبان می گوید چون هواپیمای دیگری فعلاَ نمی تواند پرواز کند،ما با شما می آئیم.
هواپیما به سمت تهران حرکت می کند، همه چیز تا 70 مایلی تهران نرمال است. هواپیما با سرعت 200 نات در ارتفاع 24000 پایی درحال پرواز است که ناگهان صدای انفجار مهیبی در قسمت راست هواپیما روی می دهد. در پی این انفجار برق هواپیما قطع می شود و هواپیما هر چهار موتور خود را از دست می دهد.
در این لحظه هواپیما در وضعیّت بدی قرار دارد و با سرعت درحال کم کردن ارتفاع می باشد. خلبان بلافاصله از کادر پرواز می خواهد که چرخ های هواپیما را باز کنند تا در موقع برخورد باز زمین ضربه کم تر باشد. چرخ های سمت راست باز می شود ولی چرخ های سمت چپ ...
"فکوری" با شنیدن صدای انفجار، سراسیمه به داخل کابین هواپیما می رود و علت را جویا می شود. خلبان با چراغ قوه تمامی علائم کابین را که بر روی صفر بود به "فکوری" نشان می دهد. که "فکوری" می گوید:
" همه چیز تمام شد، امیدی نیست، به خدا توکّل کنید. "
او کابین را ترک می کند و در کنار دیگر سرداران می نشیند و قرآن کوچک جیبی خود را باز کرده و شروع به تلاوت قرآن می کند. خلبان در آخرین لحظات از طریق باتری هواپیما با برج مراقبت تماس می گیرد و تأکید می کند:
" هیچی ندارم، هیچی ندارم. "
لحظاتی بعد از مخابره این پیام، هواپیما به سختی با زمین برخورد می کند و بر اثر برخورد، چرخ قسمت راست هواپیما کنده می شود. خلبان و کمک به سختی و از پنجره کوچک کابین خارج می شوند، در این هنگام کپسول اکسیژن کابین منفجر می شود و کابین خلبان را منهدم می کند.
قسمت دم و بال چپ هواپیما آتش می گیرد و درنتیجه آن تمامی مسافرینی که در این قسمت بودند در دم شهید می شوند و حفره ای در کنار هواپیما ایجاد می شود که خلبان و کمک خلبان، موفق می شوند تعدادی از مسافرین را نجات بدهند.
به دلیل وجود تابوت شهدا در هواپیما و درست بسته نشدن آنها، تعدادی از تابوت ها با مسافرین برخورد کرده و آنها را بیهوش می کنند که این خود باعث سوختن تعدادی در آتش می شوند.
با شهادت "شهید فکوری"، ارتش ایران یکی از بزرگ ترین تئوریسین های خود را از دست داد.
{ به نقل از یادداشتهای تحقیق کتابخانه ای آرشیو ر.گ.چ:}
... در وقايع تبریز (درگیری با حزب محارب خلق مسلمان ) ... "جواد فکوری" فرمانده مقابله با آنها بود. حتّی او را گروگان گرفته بودند...
بعد از ماموریت تبریز و مقاومت دلیر مردانه اش در برابر فتنه ی حزب خلق آیت الله العظمی" شریعتمداری" که به ابزار بیگانگان تبدیل شده بودند؛"فکوری" به پایگاه یکم فرودگاه مهرآباد منتقل گردید پس از فرماندهی این پایگاه... فرمانده نیروی هوایی شد. یک سال بعد و پس از تشكيل كابينه ي "محمّد علي رجايي" با حفظ سمت به عنوان وزیر دفاع برگزیده شد. یک سال و چند ماه وزیر بود...
در نهایت سرتيپ خلبان شهيد "جواد فكوري" همراه تني چند از سرداران رشيد نیروهای مسلّح جمهوری اسلامی ایران ؛ شهيدان تيمسار سرلشكر "ولي ا... فلاحي" (جانشين رئيس ستاد مشترك ارتش)، سرتيپ "سيد موسي نامجوي" (وزير دفاع)، برادر "يوسف كلاهدوز" (قائم مقام سپاه پاسداران انقلاب اسلامي)، شهيد "محمّد جهان آرا"(فرمانده سپاه اهواز)، به هنگام بازگشت از منطقه عملياتي شكست حصر آبادان به منظور ديدار و ارائه گزارش به فرماندهي كل قوا حضرت "امام خميني" در اثر سانحه سقوط بسيار مشكوك هواپيماي سي-130 در اطراف تهران در شامگاه هفتم مهرماه سال 1360 به افتخار شهادت نائل گرديد. یادشان گرامی باد.
{ به نقل از سایت "محمّد مهدی اسلامی" 24/4/1389 :}
هنگام بررسی فاجعه ی انفجار نخست وزیری تعدادی از اوراق طرح جوش از طریق نیروی هوایی به دادیار پرونده میرسد و در بهمن 1360 اوراق تکمیلی از طریق دادستانی کل، با اعزام نمایندهای به اداره دوّم خواسته میشود.
پس از پیگیریهای مکرر و طی مسیر رسمی و نامهنگاری ارشد ترین مسئولان قضایی، کمیته اداره دوّم از تحویل اسناد به بهانههای گوناگون استنکاف مینماید و در نهایت بخش ناقص دیگری را تحویل میدهند.
سرانجام شهید آیت الله "ربّانی املشی"{دادستان کل وقت} سرهنگ" کتیبه" را احضار کرده و از او جواب میخواهد. سرهنگ "کتیبه" توضیح میدهد که کمیته اداره دوّم از این اداره دستور نمیپذیرد و با یادآوری مراحل تشکیل این کمیته و نفوذی هایی همچون "کشمیری" و "قدیری" در میان آنها، خبر از استنکاف این کمیته از تحویل مدارک میدهد.
وی همچنین در نامهای رسمی در تاریخ 26/2/1361 نیز پاسخ داد که"کمیته سماجا2 که تابعیتی از اداره دوّم ندارد، از واگذاری مدارک خودداری کرده است."
در تاریخ 27/2/1361 نامهای به رکن دوّم کمیته ستاد مشترک ارتش نوشته شده و دستور داده میشود ظرف 24 ساعت کلّیّه ملحقات ومکاتبات طرح جوش، در اختیار دادستانی قرار گیرد.
مهندس "محمّد كاظم پیرو رضوی" در تماس تلفنی اعلام میدارد که اوراق سه چهار هزار برگه و پخش در پروندههای مختلف است و ممکن نیست.
در نهایت ناگزیر به تمکین میشود امّا اعلام میکند نماینده دادستانی باید در محل بررسی نمایند. از او خواسته میشود تا کپی پرونده را به دادستانی دهند ،او ادعا میکند که این حجم کپی خلاف شرع است. آیت الله "املشی" مسئولیت شرعی آن را برعهده میگیرند و آنها میگویند کاغذ نداریم. کاغذ فرستاده میشود و میگویند دستگاه کپی خراب است.
مکاتبه میشود تا ریاست رکن 2 در اختیارشان قرار دهد، اما باز امروز و فردا مینمایند تا سرانجام انفجاری در دادگستری، زیر اطاق دادستان کل کشور و دفتر دادستانی رخ میدهد.
به نظر میرسد این انفجار قصد حذف فیزیکی پیگیری کنندههای این پرونده را داشته است، که به لطف الهی با ناکام ماندن این ترور پیگیریهای مکرّر ادامه مییابد. سرانجام بخش ناقص دیگری از پرونده تحویل میگردد که مربوط به بخش اطّلاع رسانی بوده و از بخش عملیات سندی در اختیار گذاشته نمیشود.
این موضوع با حوادثی که در خصوص آیت الله "ربانی املشی" و آیت الله "قدوسی" پدید آمد و منجر به شهادت آن دو بزرگوار گردید و برخی حواشی دیگر امکان پیشرفت نیافت و تنها ردپایی از آن در میان دیگر پرونده مفتوح مانده شهریور ماه – يعنی پرونده انفجار نخست وزیری- باقی مانده است...
{نقش آفرینی شبکه ی جوش در کودتا و ضدّکودتای نوژه...}
پس از سفر «بنیعامری»{سرهنگ ژاندارمری و از نزدیکان تیمسار "غلامعلی اویسی"} به پاریس در اسفند ماه 1358 و ارائه گزارش از پیشرفت کار به "شاهپور بختیار" که به تصویب اولویت کودتا در مقایسه با حمله نظامی عراق به ایران انجامید، سازمان نقاب که به منظور مطالعه و زمینهسازی کودتا تشکیل شده بود، دستخوش تغییر و تحول متناسب با کودتا گردید.
ساختار جدید مرکب بود از: 1- شاخه نظامی تحت ریاست "بنیعامری"...2- شاخه سیاسی تحت ریاست "قادسی"...3- شاخه پشتیبانی تحت ریاست "قربانیفر".
روز سهشنبه دوّم اردیبهشت 1359 دو وانت بار حامل سلاحهای سبک و نیمه سنگین که زیر یک لایه کاه مخفی شده بود، وارد منزل "ابوالقاسم خادم" شد و محموله آنها در زیرزمین خانه مخفی گردید.
پنج اردیبهشت حمله نظامی آمریکا به ایران برای آزادسازی گروگانهایش با وقوع حادثه طبس شکست خورد و فردای این شکست، "خادم" که به یکی از اعضای حزب توده اعتماد داشت، سخنانی درباره برنامه آینده گفت که توسط این فرد به حزب توده اطّلاعات منتقل گردید و توسط آنها به افراد مورد اعتمادشان در دفتر "بنیصدر" منتقل گردید که منجر به دستگیری "خادم" در 8 اردیبهشت میشود...
همزمان با تجاوز طبس، سیا از طریق "شاهپور بختیار" در تدارک طرح کودتای نقاب (نوژه) بود. تجاوز نظامی طبس و کودتای نوژه دو حلقه یک زنجیر واحد بود که باید براندازی نظام جمهوری اسلامی را به ثمر میرساند. اما پس از واقعه طبس و شکست پروژه اوّل، "بختیار" تحت فشار آمریکا و انگلیس به سازماندهی اجزای کودتا برای مقابله همه جانبه با نظام جمهوری اسلامی شتاب بخشید.
شاخه تدارکات که وظیفه تهیه پول، اسلحه، خانه، ماشین و دیگر لوازم مورد نیاز برای انجام یک کودتای موفق را به عهده داشت، تحت مسئولیت «منوچهر قربانیفر» فعال میگردد.
نکتــه جـــالب اینجاست که نه تنها با دستگیری "خادم"، کودتا افشا نمیگردد، بلکـه پس از لو رفتن کودتا نیز به سرعت کودتــاگـــران از آن مطلع گشته و از آنها خواسته میشود که پراکنده شوند.
به گفته "بنیعامری" کل افراد دخیل در عملیات کودتای نوژه در داخل کشور و در شهرهای مختلف روی هم رفته در حدود 100 نفر نظامی و غیرنظامی بود. اما بر اساس اطّلاعات موجود در مجموع و علیرغم قلع و قمع شدید عوامل کودتا، تنها حدود یک چهارم رهبران و یک سوم عوامل آن دستگیر شدند که این بیشک مرهون اطّلاع عوامل اصلی کودتا از لو رفتن برنامهشان است.
عدم اعلام کودتا پس از دستگیری" خادم" و اعلام لو رفتن کودتا ممکن نیست، مگر آنکه گروهی در داخل نهادهای اطّلاعاتی نظام با آنها هماهنگ بوده باشند، درست در زمانی که اختیار کامل دسترسی به اطّلاعات نیروی هوایی ارتش، در اختیار "مسعود کشمیری" است.
پس از جمع آوری اطّلاعات لازم برای مقابله با کودتاگران و دستگیری عوامل کودتا ستادی به نام «ستاد خنثیسازی کودتا» تشکیل شد که اعضای این ستاد مرکب از نمایندگان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، کمیته انقلاب، کمیته اداره دوّم ارتش، اطّلاعات، ارشاد و انجمن اسلامی نیروی هوایی و گروه ضربت مهدیه قصر فیروزه بودند.
همچنین در اداره دوّم ارتش، مرکز فعالیتهای ضدّ کودتا تحت نظارت "محمّد رضوی" شکل گرفت که مستقیماً با مسئولان ارشد نظام در تماس بود و هر گونه اقدامات مرکز در هماهنگی با آنها صورت میگرفت.
... با این حال سران اصلی کودتا و رؤسای سه شاخه آن موفق شدند از کشور فرار کنند.
ماجرای کودتای نوژه ...آنچه مغفول مانده این است که "بنیعامری"، رهبر این کودتا اگرچه دستگیر شد، امّا توسط "مسعود کشمیری" فراری داده میشود.
با تشکیل ستاد ضدّ کودتای نوژه، با نظر "رضوی"؛ "کشمیری"، "قدیری"، "زلفی" و ... به آن ستاد میروند. در شب اوّل کودتا "کشمیری" برای دستگیری رهبر کودتا میرود امّا شایع میکند که "بنیعامری" از دست او فرار کرده است. یکی از زیر مجموعههای "کشمیری" مسئول شنود میگردد و "تقی محمّدی" و "جواد قدیری" مسئول پیاده کردن نوارها و جمع آوری اطّلاعات میگردند.
در این مقطع برخی ارتباطات کشمیری با منافقین توسط دو پاسدار شناسایی میشود و به "رضوی" گزارش میشود، امّا "رضوی" هیچ اقدامی انجام نمیدهد و با پایان کار ستاد ضدّکودتا، با تلاش "علیاکبر تهرانی" پس از موافقت "رضوی" و "خسرو قنبري تهرانی" وی طی مراحلی ابتدا به دفتر سیستان و بلوچستان نخستوزیری، سپس به دفتر "محسن سازگارا" و سپس به دفتر "خسرو قنبري تهرانی" (معاونت اطّلاعات نخستوزیری) نفوذ داده میشود.
{به نقل از سایت "محمّد مهدی اسلامی" منتشره در 11/6/1389:}
"خسرو قنبری تهرانی"... که بیشتر با نام "خسرو تهرانی" شناخته شده است، در سال 1333 در تهران متولد شد. از اوایل دهه 1350 به واسطه ارتباط درون مدرسه با برخی چهرههای سازمان منافقین، جذب سازمان مجاهدین خلق شد. او که از مرتبطین تشکیلاتی "محسن خاموشی" بوده است، پس از ترور تشکیلاتی "مجید شریف واقفی" توسط "محسن خاموش"ی و دستگیری و عدم مقاومت "خاموشی" لو رفته و به جرم ارتباط تشکیلاتی با سازمان از سال 1354 تا 1357 به زندان افتاد و موفق به ادامه تحصیل خود در رشته کشاورزی در کرج نمی شود. نقل است در زندان در ابتدا به طیف "میثمی" گرایش داشته و پس از آن با برخی مؤسسین سازمان مجاهدین انقلاب همچون "بهزاد نبوی" و "مصطفی قنادها" صمیمیت مییابد. از دوستان نزدیک و همفکر وی در دوران حضور در سازمان مجاهدین خلق، "حسین ابریشمچی" بوده است. "خسرو تهرانی" یک بار با "حسین ابریشمچی" جهت تربیت و آموزش تشکیلاتی سوار بر یک موتوسیکلت به زاهدان رفته و بر میگردد. او از همراهی "حسین ابریشمچی" در زندان با حلقه "میثمی" میگوید و از موفقیت "محمّدرضا سعادتی" در تلاش فشرده و سخت و کُشنده که او نیز از نزدیک شاهد آن بوده است، برای جذب برخی از اعضای حلقه آنها همچون "حسین" که منجر به حاکم شدن حلقه ي "مسعود رجوی" میگردد. ("حسین" برادر کوچکتر "مهدی ابریشمچی" است که بعدها دارای سمتهای بالا در سازمان گشت و جنایتهایی همچون «عملیات مهندسی» را مرتکب شد. او هم اکنون ساکن پادگان اشرف است.)
با پیروزی انقلاب "خسرو تهرانی" به عنوان یکی از اعضای کمیته انقلاب مرکز شروع به فعالیت نمود، سپس بازپرس و پس از آن مسئول اطّلاعات آن کمیته گشت. سپس در دوره شهید "رجایی" و زمانی که "بهزاد نبوی" بسط ید کامل داشت، به عنوان مسئول دفتر اطّلاعات و تحقیقات دفتر نخست وزیری منصوب شد و در نهایت دبیر شورای امنیّت گشت که "کشمیری" از سوی او دعوت کننده جلسات بود و شأن قائم مقامی وی را داشت. یکی از مسئولیتهای اطّلاعات دفتر نخست وزیری مسئولیت سایتهای شنود آمریکاییها در بهشهر و کبکان بوده است.
پیش از انقلاب این پایگاههای پیشرفته وسرّی در اختیار مطلق آمریکاییها بوده و از 119 نفر پرسنل ایرانی مشغول در آن فقط سپهبد "برنجیان"، رئیس سابق ضدّ اطّلاعات نیروی هوایی، اجازه ورود به آنها را داشته است.
در جلسه شورای امنیّت که به شهادت رئیس جمهور و نخست وزیر منتهی شد، "خسرو تهرانی" یکی از کسانی بود که با مختصر جراحتی، به هوش از صحنه خارج گردید. اتهاماتی که متوجه وی است شامل چگونگی نفوذ عوامل انفجار به داخل دفتر نخست وزیری و چگونگی فرصت دادن به آنها با عنوان نمودن "کشمیری" به عنوان شهید و صدور اطّلاعیههای بعدی است، در حالی که وی از زنده بودن "کشمیری" به دلیل مشاهده خروج وی از جلسه مطلع بوده است. همچنین وی و همکارانش متهم به مکتوم نگه داشتن برخی اطّلاعات حیاتی در راستای دستگیری کشمیری تا لحظه خروج وی از کشور هستند. خسرو تهرانی در همین راستا دستگیر و به مدّت 3 ماه هم به زندان افتاد که با پیگیری شدید دوستانش در مجلس و دولت، با مسکوت ماندن پرونده آزاد گردید.
جالب آنکه " فاطمه امیرانی" که معمولاً خود را همسر "شهید باکری" معرّفی میکند در لینک نزدیکان فعلی "زهره کاظمی"("زهرا رهنورد") و"زهرا حاتمی" زنِ "محمّد تقی امانپور" قرار دارد.
"خسرو تهرانی" که به واسطه فعالیت اوّلیّهاش در کمیته مرکز توانسته بود وجهه مثبتی از خویش در ذهن آیتالله "مهدوی کنی" و برادرش "باقری کنی" ایجاد نماید، در سال تحصیلی 64-63 پس از ادغام دفتر اطّلاعات نخست وزیری در وزارت اطّلاعات به دانشگاه "امام صادق" (ع) رفت و مشغول تحصیل شد و در سال72 توانست دوره کارشناسی ارشد پیوسته خود را از دانشگاه "امام صادق" در رشته علوم سیاسی و معارف اسلامی، با تز پایان نامه «ساخت روانی و جامعه شناسانه سازمان مجاهدین خلق ایران با نگاه به مباحث تکنیکی» به پایان برساند.
وی سابقه تدریس در دانشگاه تهران، دانشگاه علّامه "طباطبائی"، دانشکده فنون و علوم سیاسی و حضور به عنوان پژوهشگر مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری را در کارنامه خود دارد و هم اینک معاون آموزشی و پژوهشی مؤسسه آموزش عالی غیرانتفاعی ارشاد دماوند است.
{ به نقل از یادداشتهای تحقیق کتابخانه ای آرشیو ر.گ.چ:}
{يك منبع قابل اطمینان نام اصلی او را "کامبیز قنبری" معرّفی میکند!...
درباره ی "حبیب الله داداشی" هم که قبل از انقلاب به گروه مهدویون (اصفهان) "شاه کرمی" ها مرتبط بود تحلیل جدی وجود دارد که روابط و تعاملات او را با ساواک قابل مطالعه و دقت بیشتر مینمایاند... در مقطع همکاری نزدیک با کشمیری از نام مستعار "مستدعی" استفاده می کرده است... }
{به نقل از سایت "محمّد مهدی اسلامی" منتشره در 11/6/1389:}
"حبیب الله داداشی" ... که متولد آمل و هم دانشگاهی مهندس "رضوی" بوده، یک سال زودتر از او از دانشکده علوم ریاضی دانشگاه صنعتی فارغ التحصیل شده است. وی نیز همچون "رضوی" جذب سازمان مجاهدین خلق گردید و در پیش از انقلاب به اتهام نگهداری مواد منفجره و وسایل تکثیر زندانی میگردد. در زندان با اعضای گروه فلاح آشنا شده و عضو آن میگردد. وی پس از انقلاب همچون دیگر اعضای این گروه از مؤسسین سازمان مجاهدین انقلاب گردید و به همراه "رضوی" وارد کمیته اداره دوّم ارتش شد. وی همچنین همکاریهایی با وزارت کشور، کمیته مرکزی انقلاب اسلامی، دادگاه انقلاب ارتش و گزینش وزارت صنایع سنگین داشته است. "داداشی" از جمله اعضای فعال در سازمان مجاهدین انقلاب بود که در برابر آیتالله "راستی کاشانی"، نماینده امام در آن سازمان با انتشار بیانیههای رسمی مقابله کرده و در نهایت نیز با اصرار امام به ضرورت اطاعت از نماینده ایشان در سازمان، به همراه افرادی همچون "بهزاد نبوی"، "محسن آرمین"، "محمّد سلامتی"، "هاشم آغاجری"، "فیض الله عرب سرخی" و ... در تاریخ 30/10/1360 استعفا کردند.
"محمّد محسن سازگارا"، متولد 1334 است. او در سالهای پیش از انقلاب، با پذیرش گرفتن از دانشگاه انستیتوی تکنولوژی ایلینوی به آمریکا رفت و با انجمنهای اسلامی دانشجویان مسلمان همکاری میکرد و در آنجا با "ابراهیم یزدی" آشنا شد. پس از مدّتی نیز به عضویت مرکزیت نهضت آزادیبخش خارج از کشور درآمد. با توصیه "ابراهیم یزدی" در روزهای اوج انقلاب به نوفل لوشاتو پیوست. در آن روزها یکی از کسانی بود که ترجمه سخنان امام را بر عهده داشت که آغاز رخنه او به صفوف انقلابیون بود؛ امری که این روزها بارها توسط رسانه های آمریکایی مورد تذکر قرار می گیرد.
"سازگارا" در روزهای نخست انقلاب به همراه مرحوم "لاهوتی"، "ابراهیم یزدی"، "صباغیان" و... در پادگان حر (باغشاه سابق) اعلام تشکیل سپاه کردند. او در این مقطع مسئول اطّلاعات و تحقیقات سپاه بود. با توجه به تشکیل چند سپاه دیگر در نهایت این سپاه ها در هم ادغام شد و اغلب عناصر لیبرال و همراه با این گروه از سپاه کنار نهاده شدند، وی نیز بعداز گذشت چندین ماه خارج و به رادیو پیوست. ابتدا در بخش تفسیرهای سیاسی و سپس مدیریت تولید رادیو را عهدهدار شد و به فاصله اندکی به عنوان معاون سیاسی-اجتماعی و قائم مقام مشاور در امور اجرایی منصوب می شود. همراهی وی با "بهزاد نبوی" در حالی بود که وی به عضویت سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی درآمده بود و به عنوان معاون، "بهزاد نبوی" را در دوره وزارت صنایع سنگین نیز همراهی می کرد. انتقال "مسعود کشمیری" به دفترنخست وزیری سیستان و بلوچستان و رشد پله به پله آن، توسط وی انجام گرفت و مدّتی نیز "کشمیری" در دفتر خود وی همکاری کرد. او به جز ارتقای سازمانی "کشمیری" پس از انفجار دفتر نخست وزیری، نقش عمده ای در انتشار خبر جعلی شهادت کشمیری داشت. پس از جلسه محرمانه ای که در نخست وزیری برقرار میشود، اطّلاعیهای تنظیم و توسط "محسن سازگارا" معاون سیاسی - اجتماعی "بهزاد نبوی" به صدا و سیما جهت اعلام ارسال میگردد. در این اطّلاعیه که ساعت 8 صبح از رادیو پخش می شود، شهادت "کشمیری" رسماً اعلام میگردد. در این راستا دیگر متهمین "بهزاد نبوی"، "سعید حجاریان"، "خسرو تهرانی" و "مصطفی قنادها" بودند.
دوّمین اقدام برای شهید جلوه دادن "کشمیری" جسد سازی برای وی بوده است تا اصلی ترین ابهام در این خصوص مرتفع گردد. در این راستا او به همراه افرادی همچون "علی اکبر تهرانی" و "نادر قوچکانلو" متهمین اصلی در جسد سازی بودند. او همچنین به بهشت زهرا رفته و برای هماهنگی دفن جسد "کشمیری" تلاش می کند. در حالی که تمام مراحل قانونی همچون شناسایی اجساد، معاینه ، اعلام نظر پزشکی قانونی و صدور مجوز دفن درباره شهیدان "رجایی"، "باهنر" و "دفتریان" به صورت کامل انجام گرفته است، هیچ یک از این مراحل درباره "کشمیری" طی نمیگردد.
او به واسطه این اتهامات دو بار در سال 63 و 65، بازداشت شد امّا با فشارهای سیاسی، آزاد و پرونده او به همراه دیگر هم پرونده ای ها متوقف گردید. با توجه به حسّاسیّت بر روی او، به مرور از مسئولیتهای کلیدی خارج، امّا حضور خود را در هیأت مدیره سازمان گسترش صنایع سنگین تا اواخر جنگ ادامه داد. بعد ازپایان جنگ تحمیلی در دولت پنجم و ششم با مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری که دوستانش همچون حجاریان در آن فعال بودند همکاری داشت و در کنار این، خود را به عنوان یکی از مؤثرترین اعضای حلقه کیان به عنوان ارگان اصلی استحاله دینی در کشور معرّفی میکند. "سازگارا" پیش از انتشار روزنامه جامعه، مؤسسهای مطبوعاتی را اداره میکرد که از جمله نشریات آن، هفته نامه آینه بود. بعد از پیروزی جبهه اصلاحات درانتخابات دوّم خرداد، "سازگارا" چهره خود را نه تنها به عنوان یک فعال سیاسی و نظریه پرداز اقتصادی دولت بلکه به عنوان مسئول اصلی روزنامه جامعه از شاخص ترین روزنامه های دوّم خردادی مطرح می کند؛ روزنامه ای که به عنوان «نخستین روزنامه جامعه مدنی» مطرح می شود. او در سلسله روزنامههای زنجیرهای بعدی نیز به همکاری پرداخت. درنهایت "سازگارا" بعد از وقایع خرداد ماه سال1382 در کوی دانشگاه و همچنین مطالب منتشر شده برخی از سایت ها به نقل از وی به اتهام اقدام علیه امنیّت ملی بازداشت می شود . امّا این بار نیز با حمایت برخی از نمایندگان مجلس ششم از زندان آزاد می شود. وی بعد از آزادی از زندان برای معالجه از کشور خارج میشود و به انگلیس وسپس به آمریکا میرود و در آنجا ماندگار میشود.
"محسن سازگارا" در حال حاضر مدیر مرکز تحقیقات ایران معاصر در واشنگتن است که به طور مستقیم تحت نظر CIA اداره می شود. وی به طور هفتگی به همراه "علیرضا نوریزاده" در برنامه تلویزیونی تفسیر خبر که از تلویزیون فارسی صدای آمریکا پخش میشود، بهعنوان کارشناس به توهین و ایراد اتهام علیه نظام جمهوری اسلامی میپردازد؛ برنامهای که این روزها با تواتر بیشتری پخش می گردد. در حال حاضر "محسن سازگارا" حقوق بگیر دولت آمریکا در«امریکن اینترپرایز»، «واشینگتن انستیتو» و VOA و پسرش "شهاب سازگارا" حقوق بگیر رادیو فردا است.
"محمّد کاظم پیرو رضوی" ... عموماً او را با عنوان «مهندس محمّد رضوی» میشناسند، دانشجوی دانشکده مهندسی برق از دانشگاه صنعتی شریف بوده است. پیرو رضوی همچون بسیاری از دیگر اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، سابقه عضویت در سازمان مجاهدین خلق را داشته و مسئول تشکیلاتی وی "خلیل طباطبائی" بود. فردی که در میان نیروهای شاخصی که در دانشگاه صنعتی شریف (آریامهر آن وقت) جذب نموده بود، بجز "پیرو رضوی"، "اشرف ربیعی" ("رجوی") نیز قرار دارد. "خلیل رفیعی طباطبائی" امّا تابستان 1352 به دست ساواک افتاد و زیر شکنجه کشته شد. در تیرماه سال 1351 فارغ التحصیل شده و قبل از انقلاب مدّتی کارمند شرکت ایران ناسیونال و مدّتی نیز کارمند شرکت مخابرات بوده است. "رضوی" نیز به خاطر همکاری با سازمان، در زمان شاه یک بار دستگیر و مدّتی زندانی میشود. وی پیش از پیروزی انقلاب همچنین جذب گروه فلاح، یکی از گروههای تشکیل دهنده سازمان مجاهدین انقلاب میگردد. "مرتضی الویری" در کتاب خاطرات خود میگوید: " من و آقای "محمّد رضوی" شرکتی تحت عنوان شرکت پوش تأسیس کردیم که مثلاً کارهای الکترومکانیکی و تعمیرات و مشاوره انجام میداد... دفتر شرکتپوش- در قلهک- را به محل کار گروه «فلاح» تبدیل کردیم... " اعضای این گروه به جهت وجود متخصص در میان آنها و همچنین به دلیل سوابق مبارزاتی و حضور در قسمتهای فنی راهپیماییها (همچون تأمین صوت) در ابتدای انقلاب مورد اقبال قرار گرفتند و به مراکز حسّاس کشور وارد شدند. مهندس "رضوی" نیز بعد از انقلاب مسئول کمیته اداره دوّم ضدّ اطّلاعات ارتش بوده است و حتّی بعدها به عنوان نامزد وزارت اطّلاعات مطرح میشود که به دلیل وجودشرط اجتهاد، از سوی مجلس پذیرفته نمی شود.
سرهنگ "محمّد مهدی کتیبه" در خصوص چگونگی حضور وی و همکارانش در کمیته اداره دوّم ضدّ اطّلاعات ارتش، آنها را معرّفی شده از سوی حكیمی رئیس دفتر بازرگان در دفتر نخست وزیری معرّفی نموده و گفته است: " در اواخر سال 1357 از طرف نخست وزیری عده ای را برای حفظ اسناد و مدارک سرّی و طبقه بندی شده در ارتش مأمور کردند . از جمله این افراد آقای کشمیری بود... بدین ترتیب ایشان (کشمیری) کلّیّه اسناد سرّی و طبقه بندی شده نیروی هوایی ، ضدّ اطّلاعات و حفاظت اطّلاعات آن نیرو را در اختیار گرفت. ایشان تا کمی قبل از انفجار دفتر نخست وزیری در نیروی هوایی بود و با آقای "محمّد رضوی" و آقای "حبيب داداشی" که آنها هم از نخست وزیری معرّفینامه داشتند و در ستاد مشترک فعالیت اطّلاعاتی و ضدّ اطّلاعاتی انجام می دادند، همکاری داشت ..."
مرحوم زوارهای امّا حضور مهندس "رضوی" را اینگونه ترسیم کرده است: " از اعضای شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب بود، به "هادوی" دادستان انقلاب معرّفی شدند. از مجرای "هادوی" به اداره دوّم ارتش (رکن2) که اصلیترین تشکیلات حفاظتی ارتش به شمار میرفت، معرّفی شد. او هم به ساختمانی رفت که مقر اصلی جاسوسی نظامی آمریکا در خاورمیانه بود. در مقر فرماندهی اداری سیا در ایران حدود یک کامیون اسناد از طریق او جابهجا و مفقود شد."
درباره نوع ارتباط "کشمیری" و "پیرو رضوی"، "ری شهری" نیز در نقل خاطرات مربوط به کودتای نوژه می نویسد "در این مجموعه که از نیروهای انقلاب تشکیل میشد، دست کم منافقین، دو نفوذی داشتند: یکی همین شخص یعنی "کشمیری" و دیگری "جواد قدیری" که بعد از انفجار دفتر نخستوزیری به خارج گریختند... آقای "رضوی" خیلی مورد اعتماد مرحوم شهید "رجایی" بود... امّا اعتماد ایشان به عنصری مانند "کشمیری" خطرساز شد. البته با در نظر گرفتن فضای آن روز ایران نمیتوانیم آقای "رضوی" را مقصر بدانیم، امّا قصور وجود داشت... آقای "رضوی" آنقدر به "کشمیری" اعتقاد داشت که حتّی پس از انفجار دفتر نخستوزیری در پاسخ به سؤال تلفنی اینجانب در این باره میگفت: من هنوز باور نکردهام که "کشمیری" در این جریان نقش داشته باشد..." این در حالی است که پس از انفجار دفتر نخست وزیری، در نتیجه بازرسی از منزل "مسعود كشميري" در شهرستان کرج، مقادیر زیادی سلاح و مهمات کشف شد.
"عزت شاهی" در خاطرات خود در خصوص "جواد قدیری" میگوید: «بعد هم چندبار تلفنی با "محمّد رضوی" صحبت کردم و درباره وی هشدار دادم که این آدم خطرناکی است که به دادرسی ارتش نفوذ کرده است ، حرفهایش را باور نکنید. آقای "رضوی" از حرفهای من ناراحت شد و با بی احترامی خاصی گفت: شما نسبت به اینها عقده دارید، چون اینها شما را در زندان اذیت کرده اند ، شما نسبت به آنها عقده ای شده اید و الان اینطور با آنها برخورد بدی می کنید ، ما باید جاذبه داشته باشیم و این افراد را جذب کنیم، حرفها و برخوردهای امثال شما دافعه ایجاد می کند... من خیلی با او("رضوی") صحبت کردم تا او بالاخره مشکوک بودن "جواد" را پذیرفت . گفتم شما در جایی که هستید باید نسبت به ایشان شک کنید . او گفت: من به تو هم شک دارم . به خودم هم شک دارم ...در آخر هم ، "رضوی" حرفهای ما را نپذیرفت ..."
طبق نقلهای موجود وی مدّتی در اطّلاعات دفتر نخست وزیری مشغول بوده و پس از آن به وزارت صنایع سنگین و سپس به شرکت مخابرات رفته است. او در زمان تأسیس وزارت اطّلاعات در سال 1363، گزینه نخست "میرحسین موسوی" و اطرافیانش جهت تصدی این سمت بوده که پس از تصویب لزوم مجتهد بودن وزیر اطّلاعات این مسئله منتفی می شود. دوستان وی اطّلاعاتی از وضع فعلی وی ارائه نمینمایند.
{ به نقل از یادداشتهای تحقیق کتابخانه ای آرشیو ر.گ.چ:}
{...حسین شیخ عطار از دوستان نزدیک او به شمار می رود .آخرین وضعیّت قابل استنادشان همکاری در شرکت مخابرات ایران بوده است ...}
پایان فراز دوّم از پنج ....این پژوهش ادامه دارد...
مطالب مرتبط:
+ فراز اول: دوران ستمشاهی جستجو و شکار
منبع: عماریون