نه! هر كس از مولايمان، امام زمانمان، واسطه فيض هستي، عين الإنسان، حضرت صاحب الزمان«عج»، دم زد، حجتيهاي نيست! هر كس هم كه با ترويج جريانات فكري انحرافي مانند وهابيت، بهائيت و ماركسيسم مبارزه كرد، انجمني نيست! راستي پس جرم انجمنيها چيست؟! مگر جز اين است كه اينان به همين ويژگيها و اقدامات مشهوراند؟ آيا نگاهي بدبينانه درباره حجتيهايها وجود داشته و خطر آنان بزرگنمايي شده است؟! آيا اين تفكر اصلا خطري براي جريان اصيل اسلامي محسوب ميشود؟! راستي! آيا نبايد با جريانات وهابي و بهائي كه دارند فكر جوانان شيعه را منحرف ميكنند مبارزه كرد و عليه آنان روشنگري نمود؟!
عمده ما مذهبيها، به دلايل مختلف تربيتي و فكري و تاريخي، از تشخيص رنگهاي ظاهراً مشابه، عاجزيم و اين يعني خطر به دام فكر انجمني افتادن براي ما نيز بسيار متصور است. آري! انجمن حجتيه اگر يك تشكيلات منسجم فعال نباشد -كه هست- نمادي از يك نوع فكر مذهبي نسبتا رايج و زنده است كه بايد براي درمان آن فكري اساسي كرد. قبل از هر چيز بايد بدانيم كه انجمنيها چه ميكردند و چه باوري داشتند و حال نيز چه ميكنند؟ خدا را چه ديدي ... شايد ما نيز انجمني بوديم!!
چه ميكردند؟
به يمن! برنامههاي بلندمدتي كه غربيها براي ايران در دستان شاهنشاهان شيفته غرب نوشته بودند، جريانات مختلفي در ضديت با اسلام و به ويژه روحانيتي كه در چند اقدام مهم از جمله تحريم تنباكو، ضرب شستي نشان داده بود و توان بسيج عمومي خود را به نمايش گذارده بود، پيشبيني شده بود كه از جمله آنها ايجاد مكاتب انحرافي و تخديري بود. عوامزدگي و خرافات را وارد ماجراي كربلا كرده بودند و منجيان دروغيني چون جناب باب و بهاء را نيز ساخته بودند تا به ترتيب، قيام سرخ حسيني و انتظار سبز مهدوي را در شيعه مخدوش سازند. در اين ميان، عدهاي دلسوز دين، به ميان آمدند تا به مقابله فكري با بهائيت، كه با حمايت رژيم، هر روز ضريب بيشتري ميگرفت، مقابله كنند. آنان خود را پيروان حقيقي حضرت حجت ميدانستند و با اين مكتب دروغين و مهدويت قلابي، سر مبارزه برداشته بودند. حالا بگوئيد به نظر شما اين كار خطا بود و يا برعكس، امري مقدس و مبارزهاي الهي و تكليفي كه هر مسلمان مؤمني بر دوش دارد؟!
از قديم كينه اهل سنت نيز در دل اينها وجود داشته و اينك نيز كه وهابيت، تكاپوي بيشتري ميكند، وجهه همت اين برادران، وهابيتستيزي است كه بعيد ميدانم حداقل در اين مورد خاص، مخالفي وجود داشته باشد! بعد از انقلاب هم كه غوغاي ماركسيستها بالا گرفته بود و دانشگاهها به قبضه گروهكهاي آنان در آمده بود، نقد ماركسيسم در دستور كار انجمنيها قرار گرفت! يك نفر ميتواند بگويد كه تا اينجاي اقدامات روشنگرانه ايشان ضد جريانات انحرافي مذكور چه مشكلي داشته است؟! نظر شما چيست؟
اگر كسي بخواهد آنان را به عقبماندگي نيز متهم كند كاملا در اشتباه است چرا كه انجمنيها اتفاقا سعي ميكردند دانشآموزان و دانشجويان تيزهوش و درسخوان را جذب كنند و به تعليم علوم جديد هم تاكيد داشتند و در ميانشان كم نبود از دكتر و مهندس! پس اتفاقا مدرن بودند و نه عقبمانده! پس مشكل كجا بود؟! چرا انقلابيها و امام و شهيددادهها با اين جريان طوري برخورد ميكردند كه گويي خاري در چشماند و استخواني در گلو؟! كدام طرف اشتباه ميكرد؟!
به چه باور داشتند؟
اقدامات فوقالذكر كه خروجي اصلي اين جريان محسوب ميشد مبتني بر باورهايي بود كه برخي از آنها از اين قرارند: حجتيهايها معتقدند كه قبل از آنكه حضرت حجت بيايند كسي حق ندارد حكومت اسلامي تشكيل دهد و اگر بدهد هم فايدهاي نخواهد داشت! از همين رو بود كه با شاه هم مشكل خاصي نداشتند. يعني بعبارتي حاكم كه باشد و حكومت چه، برايشان خيلي فرق ندارد. مهم اين است كه دين خودمان را حفظ كنيم و خودمان را آماده كنيم تا وقتي حضرت ظهور كردند به ايشان بپيونديم و براي برقراري حكومت عدل جهاني تلاش نمائيم. از همين رو بود كه به سياست هم هيچ كاري نداشتند و در آن دخالت نميكردند. بر همين اساس، در مسائل فقهي داراي ابعاد اجتماعي، به رجوع به عامه فقها به عنوان نواب عام حضرت معتقد بودند و از همين رو تبعيت از ولي فقيه را واجب ندانسته و به علماي خود رجوع ميكردند و ميكنند!
ويژگيهاي منتظران حقيقي را هم كه از ايشان بپرسي و تكاليف او را كه بخواهي خواهند گفت: براي تعجيل در فرج آقا دعا كن! براي سلامتي آقا صدقه بده! دعاي ندبه و عهدت ترك نشود و... راستي مگر جز اين است كه اينها نيز جزئي از توصيههاي ديني ما به مؤمنان عصر غيبت ميباشند؟!
مشكل كجاست؟
راستش همه ماجرا اين نيست. اگر كسي واقعا بخواهد يك جريان فكري اصيل داشته باشد و در كارهايش نقد جريانات انحرافي را هم قرار دهد هيچ اشكالي ندارد اما به شرطي كه شيعهگياش را مخدوش نكند! يعني چه؟! يعني مصداق كساني كه در تپههاي اطراف كربلا براي فرزند رسول خدا«ص» دعا ميكردند و او را ياري نميدادند چون حاكم وقت را نماينده خدا ميدانستند و يا ترسو و عافيتطلب بودند نباشد، كه آن شيعه، شيعه قلابي است!
اينكه اين جماعت را –مسامحتاً- دلسوزان دين خوانديم بيراه نبود چرا كه كم نبودند كساني از آنان كه حداقل پس از انقلاب به جريان مردم پيوستند و شهيد دادند و انقلابي شدند. انصاف اين است كه بايد حساب اقليت فرصتطلب و مقدسمآب و خائنين آگاه را از غافلان و توابين و فريبخوردگان اين جريان جدا دانست.
نبايد اين نكته مهم را هم فراموش كرد كه نقد چنين جرياناتي بسيار سخت و ظريف است چرا كه خودشان مذهبي و ديندار و مقيد به شريعتاند و دغدغهشان نيز حفظ دين از انحراف است. راستي مشكل اينان كجاست و چرا حتي يك خطر محسوب ميشوند؟! در يك جمله ميتوان پاسخ داد: «اولويتنشناسي!» با اين توضيح:
مثل انجمنيها مثل دكتري است كه بيماري با قلبي شكافته و بدني داراي چند زخم را نزدش آوردهاند و او به جاي رسيدگي به قلب او، زخمهاي بدنش را مداوا ميكند. چنين آدمي در ظاهر در حال مداواست اما در حقيقت كار او ممكن است به مرگ بيمار منجر شود! اينكه بداني حكومت و غرب، پشت سر بهائيت است و فرصتهاي متعدد اقتصادي و پستهاي كلان حكومتي را آگاهانه ميان آنان پخش ميكند اما به هر دليل، چه ترس و چه حماقت، با او كاري نداشته باشي و انگشت اتهامت را سوي معلولها بگيري، مصداق همين دكتري هستي كه به فرعيات ميپردازد و از اصل باز مانده است! آيا حجتي آشكارتر از اين وجود داشت كه با رفتن شاه كل بساط بهائيت و متعلقاتش برچيده شد؟!
حال ببينيد چقدر درد دارد وقتي جريان انقلابي به رهبري امام كه در حال جذب جوانان براي مبارزه با منشأ فساد، يعني حكومت شاهنشاهي است ميبيند كه جرياني شبيه خودشان –حداقل در ظاهر- جوانان مستعدي كه هر كدامشان ميتوانند يك گام، فروپاشي امالمسائل را جلو بياندازند، به سوي خود كشانده و به مسائل فرعي و دست چندم مشغول ميسازند و استعدادسوزي ميكنند!
شايد در ميان انجمنيهاي عاقل كسي معتقد نباشد كه ما بايد فساد بيشتري بكنيم تا آقا بيايند ولي آيا اينكه معتقد باشي خود آقا بايد بيايد تا امور را اصلاح كند و به جاي اينكه مشغول شوي و در سطح كلان و نه فردي، راهي كه قرار است ايشان بپويند را بپويي و به رفع فساد و علل آن از جهان بپردازي، سكوت كني و به قول خودت منتظر آقا شوي! خود، نوعي كمك به گسترش ظلم و فساد نيست؟! آيا جز اين است كه تفكري كه ظالمان و فاسدان از آن استقبال ميكنند همين انديشه انحرافي عدم جواز ورود به سياسات و اجتماعيات در زمان غيبت حضرت ميباشد؟
انجمنيها از آنجا كه سكولار بودند لابد بودند از جزئيانديشي و اقدامات محدود فردي، لذا حاضر بودند عليه پپسي كولا كه صاحبش بهائي بود اقدامات متعدد و متنوعي صورت دهند و هزينهها كنند اما يك كلمه نپرسند كه چرا حكومت چنين امتيازاتي را به اين حضرات ميدهد؟! ماجرا به طنز شبيه است، نيست؟! اما چرا؟!
اين تقرير، نگرشي خوشبينانه بود ولي كدهاي بسياري وجود دارد كه نشان ميدهد حداقل بخشي از سران اين جريان يا از حلقه فرصتطلبان دورو بودهاند و يا عافيتطلبان ترسو! چرا كه بر اساس اسناد ساواك، به اندك تشر حكومت، دستها را بالا برده و حرفگوشكن ميشدند! مثلا در ماجراي تحريم چراغاني نيمه شعبان توسط امام«ره» براي اعتراض به حكومت، اينان به شدت در مقابل آن فعال شدند و جشنهاي مفصل و چراغانيهاي دوچندان نمودند! و استدلالشان هم اين بود كه: «شاه، شيعه است!» البته منكر اين نميشود شد كه اين استدلال از ذهن يك انسان مقدسمآب بيشعور ديننشناس نيز ممكن است تراوش كند. قرآن سر نيزه هم گر چه توسط آگاهان بلند شد اما امثال همين ظاهربينان نادان را فريب داد! براستي چه كسي ميتوانست گسترش مطربخانهها و كابارهها را ببيند و آن را هم به پاي حكومت ننويسد و شاهش را شيعه مولا بداند؟! اين حد از تجاهل طبيعي است؟!
در يك نگاه دقيقتر بايد گفت كه به نظر ميرسد مبارزه انجمنيها با بهائيت يا ماركسيسم و وهابيت نيز نوعي پاسخ به وجدان بيدار جوانان مؤمن مجذوب ايشان بود، چرا كه او پس از آموزشهاي اعتقادي، با ديدن فسادها و ظلمهاي اطراف خويش، طبعاً احساس مسؤوليت كرده و دغدغه اقدام مييابد و حال، اين حس مؤمنانه بايد پاسخ داده شود كه انجمن آن را در راهي انحرافي ميسوزاند! وگرنه در بطن اين نظريه مخدوش كه ما تا قبل از حكومت حضرت مسؤوليتي نداريم، حتي همين نوع احساس مسؤوليت نيز قابل توجيه نيست!
آنچه مسلم است اين است كه توقف فعاليتهاي انجمن در سال 62 كه ظاهرا به خاطر تبعيت از انتقاد امام از اينان صورت گرفت يك تعطيلي صوري و ظاهري بود و بر اساس قرائن، اين نوع نگاه، هنوز -حتي به صورت تشكيلاتي و ساماندهيشده- وجود دارد و در حال جذب نيرو و فعاليت است. از جمله جرياناتي كه امروز، انجمنيها به شدت در آن فعالاند دشمنسازي شيعه و سني به اسم مبارزه با جريان منحرف وهابي است.
اينان چنانچه در اوايل انقلاب، خطر ماركسيسم را بيشتر از آمريكا كه امام«ره» آن را شيطان بزرگ ناميدند، ميدانستند و باز، جبههاي فرعي و انحرافي گشوده بودند، اينك نيز دم از خطر برادران اهل سنت ميزنند و آن را از خطر صهيونيزم بينالمللي نيز بزرگتر مينمايانند! رسوايي اينان در ماجراي غزه و فلسطين بيشتر نمايان شد كه ميگفتند: كمك به فلسطينيان به خاطر سني بودن آنها جايز نيست!! اينجا بود كه دقيقا همكلام سران وهابي و بيدين سعودي و مرتجعين آمريكايي منطقه شدند و براي عاقلان مشخص شد كه مجاهدان اسلام آمريكايي كه از سر جهل يا خباثت، دشمنان فرعي و دروغين را اصلي و حقيقي مينمايانند، روزي، اينچنين روشن، با هم همنوا ميشوند!
انجمن حجتيه، يك فكر و يك نوع نگرش غلط به دين است. دين خنثي و عافيت طلب و مقدسمآبي كه گر چه براي مولايش قمه ميزند اما پاي هزينه دادن براي حفظ دين او و حقيقت و روح آموزههاي شيعي نيست!
مواظب آنها و خودمان باشيم!
http://www.armankhahi.blogfa.com