آرشیو نسخه های rss پیوندها تماس با ما درباره ما
مفیدنیوز
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلا                                                                           
صفحه اصلی | سیاسی | اجتماعی | فضای مجازی | اقتصادی | فرهنگ و هنر | معارف اسلامی | حماسه و مقاوت | ورزشی | بین الملل | علم و فناوری | تاریخ يكشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ rss
نسخه چاپی ارسال
دفتر مقام معظم رهبری
پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله نوری همدانی
پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت آیت الله مصباح یزدی
سایت اینترنتی حجه الاسلام والمسلمین جاودان
استاد قاسمیان
حجت الاسلام آقاتهرانی
پاتوق كتاب
شناخت رهبری
عصر شیعه
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی
صدای شیعه
عمارنامه
شبکه خبری قم
عشق است اباالفضل (ع)

عشق است اباالفضل (ع)


حسين قدياني


القصه؛ اين روزها نامه اي از من در وبلاگ «قطعه 26» كه سخني صريح و صميمي اما كمي تا قسمتي خيلي تند خطاب به رياست محترم قوه قضاييه بود، زيادتر از آنكه بايد سروصدا كرد. آن نامه مطالبه محاكمه سران فتنه بود از دستگاه قضا كه دست برقضا و متاثر از خشم مقدس من و امثال من از سران فتنه، در بعضي جملات و عبارات از مسير انصاف خارج شد و به نوعي به جاي سران فتنه، به محاكمه قوه قضاييه و ايضا اخوان لاريجاني منجر شد. من نويسنده ام و نويسنده جماعت، گاه از كوره در مي رود. اين هم از بد بودن مضاعف فتنه گران است كه گاه ميانه ما افسران جنگ نرم را با قوه قضاييه ناراست مي كند. قبول دارم كه برخي از تعابيرم خطاب به رياست دستگاه قضا جناب آملي لاريجاني كه مولاي ما از ايشان به عنوان «دانشمندي جوان» ياد كرده اند، درست نبود. نيز در نقد رئيس محترم قوه مقننه بهتر بود برخي تعابير را به كار نمي بردم اما روح آن نوشته را صرف نظر از برخي كلمات و بعضي جملات هنوز هم قبول دارم. من خود دل شكسته ام اين روزها اما دلي اگر اين وسط شكسته ام، عذر مي خواهم. اين همه از آن روست كه ما به شدت مضاعف عاشق نظام مقدس جمهوري اسلامي هستيم و اين عشق هرچه بگذرد در قلوب ما بيشتر مي شود. هيچ چيز نمي تواند مانع استمرار عشق مستمر ما به ولايت فقيه شود. هرلحظه و هرجور كه بگذرد، ما پروانه تر مي شويم شمع ولايت را و ستاره تر مي شويم حضرت ماه را. ما اما جوانيم و اهل شور و شر. به شدت انقلابي و اگر تعبير به غلط نشود حتي مي خواهم ادعا كنم كه در راه دفاع از انقلاب اسلامي و در برابر زياده گويي سران كفر و سران فتنه تخس هم هستيم. پس مطالبه ما از دستگاه قضا مبني بر محاكمه سران فتنه همچنان به قوت خود باقي است. در اين باب نكته ها هست كه مي نويسم:
1- بيني و بين الله آن نامه را خود نوشتم. بي هيچ سفارشي. خدا را و بعد اساتيدم شريعتمداري و صفارهرندي را و ايضا بچه هاي «وطن امروز» را شاهد مي گيرم كه تاكنون به سفارش احدي، قلمي ولو در حد يك كلمه نزده ام. آن نامه را خوب يا بد خودم نوشتم. في المثل آنجا كه روزي لازم ديدم جناب مشايي را نقد كنم، سفارشي از برادران محترم لاريجاني در كار نبود و آنجا كه لازم ديدم خطاب به رياست محترم قوه قضاييه نامه اي بنويسم، توصيه اي از دفتر رئيس دفتر رئيس جمهور در كار نبود كه من درست مثل ديگر اهالي نسل 9 دي قلم گران قيمت خود را فقط به لبخند رضايت خامنه اي مي فروشم. قلم كه هيچ، نسل من حاضر است هزار بار جان دهد به قيمت فقط يك لبخند بر لب مبارك اين علمدار علوي تبار انقلاب. اين پسر فاطمه و اين نايب برحق حضرت بقيه الله. نشان به نشان همين اشكي كه الان گرم كرده 2 چشمان ترم را. همواره سعي ام بر اين بوده كه در صراط حق، قلم برانم اما چه كنم كه اين روزها هرچه بنويسي، جور ديگري تحليل مي شود. نكته بعدي را با دقت بخوانيد.
2- از رياست محترم قوه مجريه بابت تقدير از خود به خاطر تاليف كتاب «نه ده» به رسم ادب تشكر مي كنم اما در همين باب چند حرف دارم:
الف- نسخه اي از كتاب «نه ده» را همان آغازين روزهاي انتشار تقديم دكتر احمدي نژاد كردم. بي شك اين تقدير اگر در همان روزها صورت مي گرفت، بيشتر به دل من مي چسبيد و حتم دارم در آن صورت، «كيهان» نيز با افتخار خبر تقدير رئيس جمهور از نويسنده اي كه قلم زني را از همين كيهان آموخته، كار مي كرد.
ب- در روزهاي گذشته جريان مشايي سخت مشغول كار بود. سايت هوادارش در به در دنبال مصاحبه با من بود، لابد براي اينكه عليه اخوان لاريجاني، چيزهاي ديگري و اين بار به سفارش بگويم! قبول نكردم. نيز فلان و بهمان وبلاگ نويس كه دست بر قضا انتقادات امثال من و مهدي محمدي از مشايي را با توهين و افترا پاسخ داده بودند، پيامك مي دادند و مرا «داداش حسين» خطاب مي كردند كه؛ همين طور و به همين تندي برو، ما هوايت را داريم! محل نگذاشتم. پيغام و پسغام هاي ديگر هم به هكذا. من اما به همان صداقت كه از قوه قضاييه انتقاد كردم، لاجرم اين را هم به اين دوستان مي گويم؛ هرگز راضي به اختلاف افكني ميان قواي 3 گانه نبوده و نيستم. اين را از آن جهت مي گويم كه ديگر عده اي قصد نكنند از آب گل آلود، ماهي مسئله سازي صيد كنند.
ج- اين را هم از آن طرف قبول دارم؛ عده اي به قصد نقد مشايي، درصدد تخريب احمدي نژاد عزيز هستند. كدام عده؟ 2 عده. يكي برخي از سايت هاي نزديك به خواص بي بصيرت و ديگري رسانه هاي دوم خردادي. بگذريم كه اخيرا دوم خردادي ها بعضا سخنان مشايي را تيتر يك مي كنند به قصد تاييد تا 2 كار كرده باشند؛ يكي اينكه مشايي را به زعم خود مسئله اول كشور كنند و ديگر اينكه فاصله بياندازند ميان دوستان حقيقي احمدي نژاد با رئيس جمهور. اصولگرايان اما اغلب منتقد مشايي اند. با اين همه خدمات دولت را رسانه هاي همين اصولگرايان بيش از همه پوشش مي دهند. يعني كه مهمترين هواداران خدمات بي شمار دولت فعلي، آن دسته از منتقدين مشايي هستند كه خوبي هاي فراوان دولت را تمجيد مي كنند و اندك اشتباهات دولت را نقد. و مي بينيم عده اي دقيقا عكس اين كار را مي كنند. نقاط تيره و تار دولت را برجسته مي كنند، مشايي را تيتر يك مي كنند و اصلا كاري ندارند كه ستايشي از دولت كنند و كمكي به دولت كنند مثلا به همين طرح عظيم هدفمندي يارانه ها. خوب ديدن معايب كم اين دولت و بد ديدن خوبي هاي بي شمار اين دولت، قطعا مرضي رضاي خدا نيست و بيانگر وجود پاره اي امراض حزبي و جناحي در دل كساني است كه چنين مي كنند.
د- به كدام هدف جريان جناب مشايي در آغاز طرح هدفمندي يارانه ها كه دولت بيش از پيش به آرامش و طمانينه نياز دارد، اين عزل و نصب ها را و با اين كيفيت بعضا غصه دار، بار دولت مي كند؟ جريان مشايي چه از جان خدمت رساني دولت و چه از جان راي ما به احمدي نژاد مي خواهد؟ من يك سؤال خيلي واضح دارم؛ در برگه راي مان نوشتيم احمدي نژاد يا مشايي؟ متاسفانه اين بار به جاي جنبش سبز كه البته حرف مفت مي زد، ما بايد ادعا كنيم كه تقلب شده! چرا عده اي احمدي نژاد را مشايي خوانده و مي خوانند؟ ميان مقوله خدمت به ملت، با اين همه مسئله سازي كه جناب مشايي مي كند چيست؟ چرا اين جريان در برابر كلمه ساري و جاري احمدي نژاد، به اين بزرگي از مشايي، «ويرگول» ساخته اند؟ اين جملات را لطفا شعارگونه نخوانيد. من دليل دارم براي حرف هايي كه مي زنم. آيا عجيب نيست؛ تاكنون رسانه هاي نزديك به جريان جناب مشايي، بيشتر خدمات دولت را انعكاس داده اند يا سخنان مشايي را؟ هم الان اين جريان اطلاع رساني پيامكي هم مي كند. آيا اين مسئله براي شخص رئيس جمهور جاي تامل ندارد كه چرا در پيامك هايي كه امثال من از اين جريان مي بينيم و مي خوانيم، سخنان مشايي به كرات هست اما خدمات دولت ولو به ندرت، بخشي از اين سيل پيامك ها را شامل نمي شود؟ چرا اين جريان پيامك مي كند و پيام مي دهد كه آقاي مشايي چه اظهارنظر تازه اي در باب موسيقي گرفته تا نحوه مديريت پيامبران داشته اما اين را پيامك نمي كند كه به دست مديران خادم همين دولت، به فلان روستا برق و گاز داده شده و اينترنت داده شده و در فلان جا سدي زده شده و در بهمان جا جاده اي كشيده شده و در آن منطقه مرزي، بيمارستاني با شكوه افتتاح شده؟ دكتر احمدي نژاد از همين جا مي تواند پي ببرد كه دوستدار ايشان ماييم يا جناب مشايي؟ اصول گرايانند يا جريان مشايي؟ آقاي احمدي نژاد! باور كنيد ما شما را از مشايي بيشتر دوست داريم. 2 دستي چسبيده ايم شما را و به اين راحتي رهاي تان نمي كنيم. اگر جريان مشايي، سخنان ايشان را منعكس مي كند، ما خدمات دولت شما را پوشش مي دهيم. اگر مشايي براي شما مسئله درست مي كند، ما سعي مان بر اين است قطار دولت از ريل خدمت خارج نشود. حال جواب دهيد ما را. ما بيشتر شما را دوست داريم و در اين دوستي صادق هستيم يا مشايي؟ آن زمان كه آن خانم جوان در قم حلقه ازدواجش را خرج ستاد شما كرد، آن زمان كه ما با اشك و دعا و نذر و نياز براي موفقيت شما آرزوهاي قشنگ داشتيم، مشايي كجا بود؟ مشايي كجا بود آن روز كه پيرمرد بوشهري از 300 هزار تومان پس انداز كل زندگي اش 200 هزار تومان خرج ستاد انتخابات شما كرد؟ لحظه اي تدبر كنيد در اين موارد آقاي رئيس جمهور.
هـ - در باب انحراف اين جريان حرف ها هست. يكي هم اينكه اين جريان عمدتا به جاي «ولايت فقيه» مي گويد «ولايت»! ولايت خالي يعني چه؟ «ولايت خالي» يعني ولايت فقيه نباشد و ولايت چه كسي باشد! لطفا نگوييد «ولايت امام زمان»، كه شما ولايت را بي پسوند به كار مي بريد. در ثاني، جز از طريق حضرت ماه نمي توان متوسل به خورشيد شد. واسطه رابطه ما با امام زمان، فقط و فقط نائب ايشان خامنه اي است و احدي از حضرت ماه دامت بركاته به جناب خورشيد عجل الله نزديك تر نيست. (خوانندگان صلواتي بفرستند) اينجاست كه ما مجبور مي شويم اين ولايت خالي را با برخي اظهار فضل هاي جناب رئيس دفتر پيوند بزنيم و آنرا «ولايت مشايي» بخوانيم و البته به همچين ولايتي بخنديم! و آيا اين ولايت جديد الاحداث قصد ندارد ولايت فقيهي ها را از گرد احمدي نژاد دور كند؟
3- اميدوارم با اين نوشته و چيزهاي ديگري كه در همين مقال خواهيم نوشت، ديگر كسي با من از آن نامه سخن نگويد و تقاضاي گفت وگو نكند. آن نامه را كاملا صادقانه و كمي تند نوشتم. به آنهايي كه شبهه براي شان پيش آمده مي گويم؛ من و نسل من و من جمله افسران جنگ نرم در فضاي سايبر و به خصوص دوستان عزيز وبلاگ نويس كه حمايتي كردند، نسبتي با جريان ضد روحانيت نداريم كه عمر ما اغلب پاي منبر روحانيت معزز سپري شده.
حتي يادمان داده اند بزرگان مان كه اگر در راهي، چشم مان به يك طلبه، به يك روحاني افتاد، چه مي شناسيمش، چه نمي شناسيمش، به احترام لباس مقدس پيامبر و به حرمت لباس تبليغ دين خدا به گرمي «سلام» كنيم. آن نامه هم «والسلام» در آخر داشت كه در خود «سلام» نهفته داشت و چه بهتر بود اين «سلام» همان اول نامه مي آمد.
4- من هم خيلي چيزها را مي دانم و من هم درك مي كنم مصلحت نظام را. اتفاقا در همين كيهان نوشته اي نوشتم با عنوان «عروسكان فتنه شب بازي» كه متاسفانه اندازه اين نامه ديده نشد. آنجا نوشتم كه مصلحت سنجي نظام چنان بلايي بر سر سران كفر و سران فتنه آورده كه از چشم عالم و آدم افتاده اند. سران كفر هر جا مي روند ولو در اروپا با شعار «مرگ بر آمريكا»ي ملت ما كه سخت جهاني شده، روبرو مي شوند. سران فتنه هم كه از اوضاع شان حرفي نزنيم، بهتر است. شان اين نوشته را پايين نياورم بهتر است. مصلحت سنجي نظام ما وقتي اين بلا را سر سران كفر و فتنه آورده، ما بچه بسيجي هاي بعضا تخس را تحريك مي كند كه اگر دستگاه قضايي همين نظام با عدالت با اين ميكروب هاي سياسي رفتار كند، چه خواهد شد! و اما مصلحت را در نظام ما اين خامنه اي است كه با حكمت مي سنجد كه مجمع تشخيص بي شك زير نظر رهبري عزيز است. الان همان اندازه كه دوست فهميده، شايد هم بيشتر دشمن ملتفت شده كه خامنه اي، خميني ديگر است. بچه بسيجي از همه بيشتر در اين نظام قانون پذير است. بچه بسيجي يكي هم براي حفظ همين قانون اساسي بود كه در فتنه سال 88 جان بر دست گرفت و بعضا جان داد اما به احدي از دشمن داخلي و خارجي باج نداد.
در رژيم طاغوت، جايي پشت چراغ قرمز خيابان، سيدالشهداي انقلاب، بهشتي مظلوم به آقاي قرائتي گفت: كه ما نظام را قبول نداريم، نظم را كه قبول داريم. هم الان حرف ما فرزندان معنوي آن شهيد والامقام اين است: ما نظم را قانون را قانون اساسي را هر قانوني از اين نظام الهي را قبول داريم اما براي اين نظام، براي انقلاب اسلامي، نه كه قبول داريم، اصلا قبول داريم چيست؟ و ما كه باشيم كه اين نظام را قبول داشته و يا قبول نداشته باشيم؟ اينجا سخن ما اين است: هزار بار آرزو داريم كه جان دهيم برايش. جايي در آن نامه هم اگر نوشتم كه قانون براي ما وصيت نامه شهداست. فكر كنم بد فهميده شد كه دلم را سخت شكست. هم الان هم با ديدگان تر دارم مي نويسم، مگر چه بوده و چه است اين وصيت نامه شهيدان؟ آيا جز عمل به اسلام و ولايت فقيه؟ آيا ميان وصيت نامه شهيدان با قانون اساسي افتراقي هست، آيا قانون اساسي چيزي غير از عمل به اسلام و دستورات ولايت فقيه است؟ آيا خميني بت شكن نگفت كه؛ عرفا 04 سال عبادت كردند، قبول باشد؛ يك بار هم وصيت نامه شهدا را بخوانند؟ آيا خامنه اي نگفت كه؛ «راه را با وجود شهدا با وجود وصاياي اين ستاره ها مي توان شناخت»؟ يكي چون من وقتي حرف از دل مي زند كه قانون اساسي ما وصيت نامه شهداست، اين يعني احترام محض به قانون اساسي و با دلي شكسته مي نويسم كه اين يعني افزودن بر شان و مقام اين قانون، نه تخطي از قانون. و اين البته يعني كه از ياد نبريم. ما همه چيز اين نظام را مديون شهدايي هستيم كه از زن و زندگي و بچه و خانه و كاشانه خود گذشتند و لحظاتي قبل از شهادت در «كانال حنظله» در سه راهي شهادت در جزيره مجنون در والفجر 8 در كربلاي 5 در خيبر و بدر در بيت المقدس و فتح المبين در فكه و در فاو با سربند عباس ام البنين گفتند: «سلام ما را به امام برسانيد و بگوييد تا آخرين قطره خون مان مردانه ايستاديم.» و بعد سلامي فرستادند به سيدالشهدا و لبخندي زدند بر لب و رفتند اغلب با لب تشنه چون عباس بن علي... گفت: «با نگاه آخرينش خنده كرد، ماندگان را تا ابد شرمنده كرد.»
5- جايي از نامه اما نوشتم كه اگر دستگاه قضايي چنان نكند، ما چنين مي كنيم. اولا؛ حقيري چون من با كدام عده و عده مي خواهد چنان و چنين بكند؟ ثانيا؛ آن همه كه در بالا نوشتم معلوم آمد نظرم چيست نسبت به احترام به قانون، ثالثاً؛ خواستم با آن جمله، حساب كار دست سران كفر بيايد. سران فتنه را ما اصلا عددي نمي دانيم. انصافاً گلاويز شدن با شيخ بي سواد، كار ماست يا آراي باطله؟ رابعاً؛ همين هم نشان داد كه در اين نظام اجراي عدالت، بچه بسيجي و غيربسيجي نمي شناسد. اتفاقاً اين حسن نظام ماست. خامساً؛ چونان دزدي كه پز مي داد در بازار كوفه كه «علي» دست مرا بريده، من هم پز مي دهم كه منصوب رهبرم، نماينده سيد علي در دستگاه قضا مرا نقد كرد. حتي تنبيه كرد. منصوب رهبرم هر كسي را نقد و تنبيه نمي كند. سادساً؛ سران كفر و فتنه خوابش را ببينند كه لحظه اي اجازه دهيم شان سوءاستفاده كنند. از اختلافات درون خانوادگي ما. اين نوشته دقيقاً به كوري چشم ايشان نوشته شده است.
6- جمله اي هست از شهيد آويني كه؛ «در جمهوري اسلامي آزادي براي همه هست الا حزب اللهي ها». اين جمله هم بيانگر حسن نظام ماست. بچه حزب اللهي در اين نظام بيشتر به تكليف خود فكر مي كند تا به حقوق خود كه ما مجنون ليلاي جمهوري اسلامي، عاشق ولايت فقيه هستيم. ما خود اين را خواسته ايم كه سختي هاي نظام را ما به تن و جان بخريم و از مواهب آن از همه بي بهره تر باشيم. آزادي براي ديگران، آزادگي براي ما. اين را ما خود خواسته ايم. ما در نظامي كه خامنه اي علمدار آن است، دوست داريم شان عملگي داشته باشيم؛ ولو مهندس و دكتر و نويسنده و پژوهشگر باشيم.
7- اين را هم بگويم؛ اگر ما اصولگرايان دعوايي با هم داريم اغلب از براي خدمت بيشتر است. احمدي نژاد با كار شبانه روز و طاقت فرسا حتي اگر بخواهد بگويد؛ من از قاليباف و علي لاريجاني بيشتر كار مي كنم، همين را هم عشق است! و قاليباف اگر با تونل توحيد با پل زيباي جواديه مي خواهد بگويد؛ من در خدمت رساني رقيب احمدي نژادم، اين هم دمش گرم! و علي لاريجاني هم اگر مي خواهد بگويد؛ مجلس با قوانيني كه تصويب مي كند راه را براي خدمت رساني دولت هموار مي كند، از ايشان هم ممنونيم! دودي جز سود ندارد اين دعوا اگر به قصد خدمت باشد كه اغلب چنين است. دست همه مديران خدوم اصولگرا را از همين جا مي بوسم. اين وسط دعواي زشت، دعواي اصلاح طلبان بود در عصر حاكميت دوم خردادي ها كه خودشان اغلب از فرط بي تقوايي، نمي گذاشتند خودشان كار كنند!
¤ ¤ ¤
دور و دراز شد اين يادداشت. تمامش كنم به تصحيح خطايي در همين نوشتار. چند باري سفارشي متني، جمله اي، چيزي نوشته ام! اعتراف مي كنم! باري در «شيرودمحله» مادر شهيد شيرودي به من گفت به خامنه اي بنويس؛ «در نماز شب هايي كه روي صندلي مي خوانم، در قنوت دعا مي كنم خامنه اي را كه اين بيرق را با دست جانبازش برساند به دست مهدي فاطمه». دگربار مادر همين شهيدان افراسيابي به من گفت براي «آقا» بنويس؛ «متأسفم كه بيش از اين تعداد نشد براي راه ولايت فقيه شهيد بدهم.» باري در بهشت زهراي تهران پدر شهيد سعيد شاهدي به من گفت بنويس؛ «روز و شب سران فتنه را نفرين مي كنم كه اينچنين فتنه آفريني مي كنند.» باري دگر در فريدون كنار مادر 4 شهيد كه همسرشان هم به شهادت رسيده اند، مادر شهيدان يزدان خواه، گفت: بنويس؛ «مردتر از جوانمردان ايستاده ايم. خامنه اي اين را بداند.» آري! سفارشي نويسي هاي ما هم حكومتي است، تا وقتي حاكم «علي» است اما نمي دانم ز چه رو همين عاشورايي كه گذشت برادر شهيدي در مقتل الشهداي فكه كه از ديار زنجان بود، ظهر عاشورا به من گفت: مي تواني از قول من يك جمله خطاب به خامنه اي در روزنامه اي، جايي بنويسي؟ گفتم: چه بنويسم: گفت: بنويس؛ «اي شمع حرم خانه، قوربانين اولوم عباس، جان لار سنه پروانه، قوربانين اولوم عباس».



نام(اختیاری):
ایمیل(اختیاری):
عدد مقابل را در کادر وارد کنید:
متن:

کانال تلگرام مفیدنیوز
کلیه حقوق محفوظ است. نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع ميباشد.