آرشیو نسخه های rss پیوندها تماس با ما درباره ما
مفیدنیوز
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلا                                                                           
صفحه اصلی | سیاسی | اجتماعی | فضای مجازی | اقتصادی | فرهنگ و هنر | معارف اسلامی | حماسه و مقاوت | ورزشی | بین الملل | علم و فناوری | تاریخ يكشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ rss
نسخه چاپی ارسال
دفتر مقام معظم رهبری
پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله نوری همدانی
پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت آیت الله مصباح یزدی
سایت اینترنتی حجه الاسلام والمسلمین جاودان
استاد قاسمیان
حجت الاسلام آقاتهرانی
پاتوق كتاب
شناخت رهبری
عصر شیعه
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی
صدای شیعه
عمارنامه
شبکه خبری قم
اسلام و عرصه اقتصادی

اسلام و عرصه اقتصادی


دکتر صادق کوشکی


مشکلی که از اول انقلاب و حتی قبل از آن داشته ایم این بوده است که اقتصاد علمی الزامی بود و گریزی از آن نداشتیم مثل پزشکی. از قبل انقلاب این سوال مطرح بود که می خواهید با اقتصاد چه کار کنید؟ آیا اسلام اصلاً اقتصاد دارد یا ندارد؟ حرف اسلام چه است؟

اول گفتند ببینیم چه بخش هایی از اقتصاد غربی را اصلاً دین ما قبول ندارد! مثلاً اسلام ربا و احتکار را قبول ندارد. اما این ها اقتصاد نبودند! فقط تأملاتی بودند که فقه اسلامی در خصوص اقتصاد غربی داشت. این ها پاسخ به این سوال نبود که آیا اسلام چیزی به نام علم اقتصاد را قبول دارد یا نه! در اول انقلاب این سوال مطرح شد که اسلام به اقتصاد مارکسیستی نزدیک تر است یا به اقتصاد کاپیتالیستی؟

 سال 69 از آقای هاشمی پرسیدند پیوند الگوی اقتصادی شما به عنوان کسی که می خواهد پس از جنگ کشور را اداره کند چیست؟ ایشان گفتند تلفیقی از نظام سوسیالیستی و سرمایه داری مد نظر ماست. البته این نگاه خیلی از افراد دیگر هم همین بود. اما جناح چپ در آن زمان احادیثی از معصومین را می آوردند تا ثابت کنند در اسلام مقوله مالکیت مهم نیست و منافع جامعه بر منافع فرد اولویت دارد پس مالکیت باید در اختیار حکومت و دولتی باشد.

در جناح راست(جامعه روحانیت و مؤتلفه و ...) به بخشی از احادیث که مالکیت را محترم شمرده و اقتصاد خصوصی را خیلی بهتر می دانستند. که اگر صرفاً در آن ربا نباشد و یک مقداری اسلام به این اقتصاد اضافه شود، اقتصاد اسلامی می شود. تا امروز هم این اختلافات وجود دارد. مثلاً در سال 84 آقای مصباح در خطبه های نماز جمعه، ایران را ربا خوارترین کشور دنیا معرفی کرد(چون نرخ بهره در ایران خیلی خیلی بالاست)! پس آیا اقتصاد اسلامی داریم و آیا برای مدیریت اقتصاد، اقتصاد اسلامی وجود دارد یا نه؟ آیا اسلام اصلاً اقتصاد را قبول دارد و اگر دارد اقتصاد اسلامی وجود دارد یا نه؟

بودایی های حرفه ای می گوید انسان در این جهان آمده تا رنج بکشد و با این رنج کشیدن پاک می شود، پس مصرف برای آن ها بی معنا می شود. خوب چنین آدمی کیلومترها پیاده راه می رود تا به معبدی که بالای کوه است برسد. برای این بودایی اصلاً انسان اقتصادی تعریف نشده است. بودایی ها اصلاً به اقتصاد نیاز ندارند! امّا انسان غربی می گوید معلوم نیست ما انسان ها از کجا آمده ایم و به کجا می رویم. این انسان باید زندگی کند و بیشتر لذت را ببرد(حداکثر رفاه). چنین آدمی باید علم اقتصاد داشته باشد. باید مدیریت بهینه منابع را در پیش بگیرد.

حال سوال این است که آیا اسلام فضای اقتصادی را قبول دارد یا نه؟ اگر دارد سوال بعدی این است که اسلام پیشنهادش برای این فضای اقتصادی چیست؟

کسانی هم که اقتصاد اسلامی می پردازند متأسفانه به جای اینکه از این سوالات شروع کنند از این جا شروع می کنند که مثلاً غربی ها ربا دارند، ما نداریم و ...!

اولین نکته این است که اسلام فضای اقتصادی با معنای رایج غربی را قبول ندارد. یعنی در نگاه قرآن دنیا دارالبقاء نیست! دنیا ایستگاهی است موقت و باید از این دنیا برود پس پرداخت بیش از حد به این دنیا نوعی حماقت است.

معصومین فرموده اند مثلاً هنگام ظهر که آفتاب می شود و انسان در حال پیاده روی زیر درخت می خوابد و هنگام غروب که سایه شد به راه خود ادامه می دهد. دنیا عین همان زیر درخت است. از جای مقتضی آمده و باید به جای مقتضی برگردد(انا لله و انا الیه راجعون).

دنیا مثل این زیر درخت است که ارزش پرداختن به آن را ندارد، اما این به این معنا نیست که ما کاملا به این دنیا بی توجه باشیم چون این دنیا مزرعه آخرت است. با دنیا باید آخرت را بسازی و این دنیا را هر چقدر بهتر بسازی به نفع آن دنیا خواهد بود و آشفتگی این دنیا آشفتگی آخرت است.

کسی که در این دنیا عزیز است، آن دنیا هم عزیز است و کسی که این دنیا سرافکنده است آن دنیا نیز هم سرافکنده خواهد بود. برای همین است که این دنیا ذاتاً ارزش ندارد و به خاطر آخرت است که ارزشمند می شود. "انّما الدّنیا لهو و لعبٌ". این دنیا بازیچه و سرگرمی است برای انسان های احمق. پس خود دنیا و ثروت درون آن هیچ نمی ارزد و مثل کف روی آب است. اما به این دلیل که می توانی در این دنیا برای آن دنیا کار کنی ارزشمند می شود و به همین ترتیب ابزارهایی که در این دنیا هستند هم می توانند ارزشمند باشند. فایده و فلسفه آفرینش این دنیا برای ساختن آخرت انسان است.

فرض کنید 4، 5 نفر را برای یک ساعت به خزانه بانک مرکزی می برند و به آنها گفته می شود هر چقدر پول می خواهید بردارید و هر کس هر چه بردارد متعلق به خودش خواهد بود. یک نفر حتی دهان خود را پر پول می کند و بیرون می رود. جیب ها و پیراهن خود را هم پر پول کرده است. 10 میلیون می تواند ببرد. نفر دوم یک گونی پیدا کرده است. ارزش و قیمت این گونی هیچ است. اما به اندازه 20 میلیون پول جا می گیرد. حالا این گونی 20 میلیون ارزش پیدا کرده است. حالا تفاوت آن فردی که گونی داشته با کسی که گونی نداشته 10 میلیون است. در حالی که خود گونی هیچ ارزشی ندارد. نفر سوم علاوه بر گونی یک بیل هم دارد و با بیلش پول ها را در گونی می ریزد با این تفاوت که سرعت عملش بیشتر و می تواند 30 میلیون پول جمع کند. نفر چهارم با لودر پول ها را در کامیون می ریزد و مثلاً می شود 1 میلیارد و با خود می برد.

نگاه اسلام به دنیا و آنچه درونش هست مانند همین ابزارهایی است که خودشان هیچ ارزشی به ظاهر ندارند اما به ما کمک می کنند که بتوانیم آخرتمان را بسازیم.

یکی از این ابزارها دنیای متریال و مادی است. یعنی زمین، آب، هوا، معادن و منابع و... . ابزارهایی هستند که ما باید خودمان را با آن ها بسازیم. یک فرمول و قاعده هم داریم! آباد کردن آخرت عبور از گذرگاه عادی دنیاست. وقتی می توانی آخرت را آباد کنی که از این گذرگاه دنیا رد شوی. با رها کردن دنیا به هدف(آباد کردن آخرت) نمی رسیم! مثل کسی که با دست توپ را وارد دروازه فوتبال کند! این قبول نیست چون قاعده اش این نیست.

جایگاه دنیا در اسلام این است که اصالتاً ارزش ندارد اما به عنوان یک ابزار، ارزش پیدا می کند پس اسلام به مقوله زندگی مادی نگاه ابزارگونه دارد. اگر این ابزار در خدمت آخرت باشد به طور غرضی و نه ذاتی ارزشمند می شود. در این فضا می توانیم بفهمیم چرا کسی مثل امام حسن مجتبی کل اموالش را 25 بار در راه خدا می بخشد. این کار از نظر اقتصاددانانی مثل کینز و اسمیت و ... مثل آتش زدن به اموال است. انگار 25 بار تمام اموال را آتش زده. 25 بار پول دار شده بعد تمام پولش را در راه خدا بخشیده و اموالش به صفر رسیده است. دوباره پول جمع شده، دوباره در راه خدا بخشیده و تا 25 بار این کار ادامه یافته است.

این رفتار در منطق اقتصادی هیچ جایگاهی ندارد و با هیچ الگویی نمی شود آن را تعریف کرد، در حالی که امام حسن به عنوان یک الگوی موفق تعریف شده است.

خدا در قرآن گفته دنیا لهو و لعب است اما برای این لهو و لعب هم قاعده تعیین کرده است! باید کاملاً در این دنیا مخلوط شوی و آخرت خود را در این مخلوط شدن بسازی.

اقتصاد در نگاه دینی همان بیل و گونی است که در ظاهر بی ارزش، ولی یک ابزار است. با چنین نگاهی کار در منطق اقتصادی ارزشمند است. اما سرمایه داری ارزشمند نیست!

کار و تولید ثروت ارزشمند، اما ثروتمند بودن ارزشمند نیست! بخشی از مادیات در نگاه دین به کار می آید که ما از آن در رابطه با آبادی آخرت استفاده کنیم و همان ابزار هم ابزار ارزشمند موقتی است.

پس این ابزار ارزش ذاتی ندارد. با چنین نگاهی این رفتار معنا پیدا می کند که وقتی امام صادق به فردی پول می دهد که آن فرد کاسبی نماید و آن فرد می رود و سود پول ها را جلوی امام می گذارد. سودها بسیار زیاد بوده و آن فرد گفت ما جنس خریدیم و با توجه به اینکه تقاضای مشتریان خیلی زیاد بود، با فروشنده های دیگر توافق کردیم که زیر 100% سود نفروشیم. امام این سودها را قبول نکرده و می گوید فقط همان سرمایه اولیه را به من پس بده.

در نگاه علم اقتصاد این رفتار امام صادق را با هیچ نظریه ای نمی توان پاسخ داد! بلکه علم اقتصاد می گوید آن فرد که سرمایه را دو برابر نموده، آدم قابل تحسینی است.

یا در رفتاری دیگر فرض کنیم که قرار باشد یک کالایی گران شود؛ مثلاً قحطی است. پس دائماً گندم خریده و در خانه انبار می کنند که به گرانی برنخورند.

یک فرد باهوش برای مصرف یکسال گندم می خرد و خانه را از گندم پر می کند. امام صادق می گوید چرا اینقدر گندم خریده ای؟ فرد می گوید به این خاطر که مجبور نشویم در قحطی گندم را چند برابر قیمت بخریم، الان با قیمت ارزان می خریم. امام ناراحت شده، می گوید باید به اندازه مصرف گندم بخری و از فرد می خواهد که مازاد گندم ها را بفروشد و به هر قیمتی که مردم خریدند بفروشند. این رفتار هم در علم اقتصاد جایگاهی ندارد!

خانم دباغ نقل می کند یک بار در پاریس مغازه ها پرتقال های خوب و ارزانی داشتند و چون خانه امام مهمان زیاد می آمد و من 3 کیلوگرم پرتقال خریدم در حالی که قبل از آن روزی 1 کیلوگرم بیشتر نمی خریدیم. امام گفتند چرا پرتقال زیاد خریدی؟ گفتم ارزان بود. امام گفتند بروید 3 کیلوگرم را پس بدهید. من گفتم ما مصرف داریم. امام فرمود تو فرصت خرید این کالای ارزان را برای فرانسویان گرفته ای. برای مصرف فردا هر قیمتی که فردا بود با همان قیمت بخرید. اگر هم خیلی گران شد نمی خریم! در این نگاه اقتصادی امام می گوید این سود نیست که پرتقال ارزان بخریم! ممکن است حتی ضرر باشد. چون قرار است پرتقال ارزانتر خریدن به تو کمک کند آدم تر بشوی. وقتی فرصت خرید پرتقال های ارزان را از بقیه سلب کنید یعنی بقیه را آدم نمی دانید، بنابراین خودت هم در انسانیت عقب گرد می کنی و آخرتت ساخته نمی شود بلکه تخریب می شود. عاقلانه اش این است که هر روز مصرف پرتقال همان روز را بخری و بقیه را آدم بدانی و به آنها هم اجازه بدهی پرتقال ارزان مصرف کنند. چون بقیه را بر خودت مقدم داشتی به همین میزان آخرتت ساخته می شود و تو با نخریدن پرتقال ارزان انسانیتت جلو می رود. اما در اقتصاد این رفتارهای اخلاقی وجود ندارد! برخی مبنایشان زندگی اقتصادی غربی است و در ظاهر هم مذهبی اند و وقتی به او می گوییم امام صادق اینطوری رفتار کرده! می گوید امام صادق خیلی ملکوتی بوده و برخی از همین آدم ها ربا را با کلاه شرعی حلال می کنند، چون ربا سود می آورد.

اما امام می گوید هیچ نوع ربایی درست نیست و همه انواع کلاه شرعی ها حرام است کسی که این نگاه دقیق و کامل را به دین دارد با کلاه شرعی دنبال درست و جایز کردن ربا نیست. در حالی که برخی از کاسب های بازار که مکاسب هم خوانده بودند دنبال این کلاه شرعی ها بودند!

امام می گوید ربا انسان را از رسیدن به هدف باز می دارد. ربا یعنی فرصت های مناسب را برای خودت می دانی و بقیه را آدم نمی دانی و می خواهی از ضعف بقیه استفاده کنی.

پس قدم اول این شد که دنیا گذرگاه است که در مقام ابزار، ارزش عرضی و ثانویه پیدا می کند. ارزش ثانویه مثل یک تکه کاغذ که بر اساس قرارداد می شود اسکناس. اگر قرارداد را برداریم دوباره همان کاغذ می شود و مفت نمی ارزد. دنیا در نگاه اسلام ارزش ثانویه دارد و می گوید ممکن است به عنوان ابزار به درد بخورد. وقتی از در بانک مرکزی بیرون آمدی، بیل و گونی را باید کنار بگذاری!

نکته بعدی این است که آنچه که در دنیا است اصالتاً برای همه است و خدا این فرصت ها را برای همه ایجاد کرده تا از این منابع استفاده کنند. مال خداست و برای همین مالکیت انسان هم یک امر ثانویه است و یک امر اصیل نیست. برخلاف اقتصاد غربی که مالکیت را امر اصیل می پندارد. در اسلام برای این مالکیت ثانویه است تا بتوانیم با انحصاری کردن بخشی از منابع خدا به خودمان موجبات رشد خودمان را فراهم کنیم. اما اگر به جای رشد پسرفت کنیم این حماقت است!

امام حسن 25 بار اموال خود را عمومی نمود؛ به یتیمان و گرسنگان و بچه ها داد. یا امام علی نخلستان درست می کرد و بعد وقف عام می کرد؛ امام علی استفاده ابزاری می کرد!

قاعده ای در فقه است که می گوید اگر شما در یک کوچه باغ عبور می کنی شاخه درخت بیرون آمده و میوه دارد اگر بچینی و بخوری ایرادی ندارد؛ مباح است. این تمثیلی است از اینکه مالک اصلی خداست و آدم مالک نیست و مالکیت یک امر ثانویه است و مالکیت تا جایی مهم است که موجب رشد ما شود و اگر موجب رشد نشد دیگر محترم نیست. در حالی که اقتصاد غربی مالکیت را تا همه جا محترم می داند(بی قید و شرط) و این مالکیت حد ندارد!

مالکیت خصوصی تا جایی که موجب پسرفت نشود انحصاری است تا به پیشرفت انسان یعنی آباد کردن آخرت کمک نماید. مثلاً کارخانه ای که محیط زیست را آلوده می کند این مالکیت سبب پسرفت صاحب کارخانه و مزاحم پیشرفت بقیه است.

اسلام می گوید نگاه مالکیتی محدود به شرایط است چون دنیا صاحب دارد و آن صاحب با یک شرایطی اذن تصرف به انسان داده است. مثل اینکه ما به یک هتل می رویم و صاحب هتل می گوید شما با کفش نمی توانید داخل خانه بروید و فقط در این حالت اجاره می دهم یا مثلاً حق ندارید میخ به دیوار بکوبید!

نگاه اسلام این است که خدا تا حدی که سبب رشد شود به انسان اجازه مالکیت داده است، نه بیشتر. مالکیت در اسلام محدود است و شروط فراوانی دارد.

حتی اگر می خواهید از کوه استفاده کنید، بی جهت حق نداری یک سنگ را هل بدهید پایین!

اگر می خواهید از معدنی استفاده کنی یک تکه را دچار انفجار می کنید و شروع به استخراج می کنید. اما اگر کنار آن جا را الکی با دینامیت سوراخ کنید، مثلاً برای خنده! این اشکال دارد. حتی حق جابجا کردن سنگ ها را هم ندارید. می توانید برای استفاده از یک معدن همان تکه را سوراخ کنید. اما بی دلیل حق ندارید جای دیگر را سوراخ نمایید.

برای همین است که اگر برای تفریح شکار بروی شکار حرام است، حتی شکار حلال؛ مثلاً کبک! شکار تفریحی در اسلام نداریم و حرام است! شکار برای کسی حلال است که درآمدش از این راه باشد یا اینکه از گرسنگی در بیابان گیر کرده باشد.

یا کسی که تفریحی می رود ماهیگیری و ماهی را کباب می کند و می خورد حرام است! ماهیگیری برای کسی که شغل اش این است حلال است.

پس مالکیت تا حدی که موجب رشد ما و بقیه شود و مزاحم ما و بقیه نباشد و به محیط هم آسیب نرساند مجاز است. چون که مالک اصلی خداست و خدا اجازه داده است که از این استفاده درست نماییم.

استفاده درست یعنی استفاده ای که موجب آبادی آخرت شود. برای همین کاری که منجر شود به افزایش این نعمت ها این کار پسندیده ای است. برای همین کاری که منجر شود به مطلوبتر شدن این نعمت ها این کار پسندیده ای است.

مثلاً یکی از کارهایی که اسلام خیلی به آن تأکید می کند کشاورزی و درختکاری است. حدیث است که اگر نهال درخت دستمان است و همان موقع داری می میرید، همان موقع نهال درخت را بکارید. این کار سبب می شود نعمت های بیشتری فراهم شود تا بقیه بتوانند از آن استفاده ابزاری کنند و بتوانند آخرتشان را بسازند.

در حدیث است که کشاورزی از بهترین مشاغل نزد خداست و همچنین دامپروری چون سبب می شود تا نعمت های موجود ارزش افزوده پیدا نماید. کشاورزی سنگ و خاک را برای آدم قابل استفاده می کند.

مثلاً یک تکه آهن یک گوشه افتاده ما می رویم و آن را چکش کاری می کنیم و از آن یک بیل می سازیم. این کار خوبی است چون سبب رشد بقیه هم شده است. قدیم در برخی مناطق کشور این شیوه بوده است.

این نگاه، نگاه اقتصادی دینی است. نعمت خدا وسیله ای برای رشد است. وقتی نعمت ها را برای دیگران هم بگذاریم تا دیگران هم رشد کنند، این کار خودش موجب رشد ما خواهد شد.

پس اقتصادی که در دین می خواهیم از آن صحبت کنیم یک چیز دیگر است.



نام(اختیاری):
ایمیل(اختیاری):
عدد مقابل را در کادر وارد کنید:
متن:

کانال تلگرام مفیدنیوز
کلیه حقوق محفوظ است. نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع ميباشد.