آرشیو نسخه های rss پیوندها تماس با ما درباره ما
مفیدنیوز
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلا                                                                           
صفحه اصلی | سیاسی | اجتماعی | فضای مجازی | اقتصادی | فرهنگ و هنر | معارف اسلامی | حماسه و مقاوت | ورزشی | بین الملل | علم و فناوری | تاریخ سه شنبه ۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ rss
نسخه چاپی ارسال
دفتر مقام معظم رهبری
پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله نوری همدانی
پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت آیت الله مصباح یزدی
سایت اینترنتی حجه الاسلام والمسلمین جاودان
استاد قاسمیان
حجت الاسلام آقاتهرانی
پاتوق كتاب
شناخت رهبری
عصر شیعه
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی
صدای شیعه
عمارنامه
شبکه خبری قم
تا عاشورا، عاشوراست؛ ما ايستاده ايم خامنه اي!

تا عاشورا، عاشوراست؛ ما ايستاده ايم خامنه اي!


قطعه 26


يا حسين! اين فقط اشك نبوده كه در عزايت ريخته ايم. كربلا نديده در ركابت بوده ايم. يا حسين! زمان را ياراي اين نيست كه ميان تو و ياران نديده ات، فاصله بياندازد. تو در دهمين روز ماه عاشوراي 61 قمري به شهادت رسيدي و دهه 60 شمسي جنوب ايران عجب كربلايي بود. شب حنابندان، شب عاشوراي رزمندگان ما بود. ناديده عاشقت بوده اند. از ازل عاشقت بوده اند. عاشقان شهادت را تو عاشق شهادت كرده بودي. بچه هاي گردان حبيب را يادت هست؟ شبهاي عمليات، زيارت عاشوراي تو را مي خواندند تا تو در هنگامه وصل، در آغوش شان بگيري. لبخند هر شهيد در لحظه شهادت، براي ديدن تو بود. اگر سر شهيد بر سينه توست، درد چيست؟ زخم كدام است؟ تير كجاست؟ يا حسين! ما از قوم سلمانيم؛ كار ما از مسلماني گذشته است. ما نيز در «جزيره»، «مجنون» ليلاي كربلا بوده ايم. «طلائيه»، كربلاييه بود و خيبر و بدر و كربلاي چهار و پنج نيز. «هور» شعبه اي از علقمه عباس تو بود و كارون و بهمن شير و اروند نيز. اين بچه ها اغلب به نام نامي مادرت متوسل مي شدند؛ نشان به نشان رمز يا زهرا. سربند يا زهرا. يا زهرا. يا زهرا. يا زهرا. جنوب، جنب كربلاي تو بود. يا زهرا. دوكوهه، بخشي از خيمه تو بود. يا زهرا. خيمه تو بزرگ است؛ هر آنكس كه عاشورايي است جايي در خيمه تو دارد. يا حسين! بگذار از مادري بگويم كه به عدد پسران ام البنين، شهيد تقديم راه تو كرده است. مادر شهيدان جنيدي. مادر 4 شهيد. مادر نصرالله، رضا، محمد و عبدالحميد. اين آخري، بعد از جنگ به شهادت رسيد. جانباز عشق درصد بود. آبان سال 78 بر اثر موج گرفتگي، دچار بيماري تومور مغزي شد و 21 اسفند 79 به ديار باقي شتافت. آن 3 تاي ديگر اما در همان جنگ. رضا ارديبهشت سال 62 در روستاي غمچيان به شهادت رسيد. محمد 18 اسفند 62 در خيبر. پيكر محمد 18 سال بعد در 12تير سال 76 به ميهن بازگشت. نصرالله از همرزمان شهيد چمران بود و همان اوايل جنگ در منطقه سوسنگرد به شهادت رسيد. 18 ديماه سال .59 القصه؛ اين شهيدان را پدري بود عالم. مرحوم حاج شيخ احمد جنيدي. ايشان شب عاشوراي سال 77 و در شرايطي كه هنوز فرزند جانبازش عبدالحميد به شهادت نرسيده بود، دعوت حق را لبيك گفت. رهبر انقلاب در همان زمان رياست جمهوري باري در شهر رودسر به منزل اين شهيدان مي رود. آن زمان هنوز پدر اين شهيدان در قيد حيات بود. آنچه «آقا» از اين ديدار تعريف كرده اند، بسي خواندني است: «اين مرد را ديدم و ديدم كه يكپارچه استقامت است و من بي اختيار دست اين مرد را بوسيدم و ديدم او يك چيز ديگري است؛ پاك و روشن.» رئيس جمهور مكتبي همين مي شود؛ دست بوس پدر چند شهيد. نكته هاست در باب اين خانواده چند شهيد. اولين شهيد اين خانواده يعني نصرالله 72 روز پيكرش مفقود بود. شهيد دوم رضا 13ماه و شهيد سوم محمد 14سال. آري 14سال. پدر اين شهيدان اما، امام جمعه منصوب حضرت امام خميني در شهر رودسر شمال بود كه بعدها و در زمان رهبري حضرت «آقا» اين حكم ادامه يافت. طرفه حكايتي است داستان اين خانواده عاشورايي، يا حسين. چند شب ديگر يعني شب عاشورا دوازدهمين سالگرد درگذشت حاج آقا جنيدي است كه در روزگار حيات پدر 3 شهيد بود و اينك كه عبدالحميد هم به كاروان شهدا پيوسته است، ايشان پدر 4 شهيدند. در ورودي 2 شهر، سردري نصب شده با جمله اي از رهبر انقلاب. يكي پيشواي ورامين كه هم اينك مادر اين 4 شهيد، آنجا زندگي مي كنند و ديگري، رودسر، شهري از استان گيلان كه پدر اين شهدا آنجا امام جمعه بوده اند. سالها پيش و 3 شب مانده به درگذشت حاج آقا جنيدي، درست در همچين شبي، كه در شهر پيشوا اين اباالشهدا در بستر بيماري افتاده بودند، رهبر انقلاب براي دومين بار به منزل خانواده شهيدان جنيدي مي رود و از اين مجاهد نستوه؛ مرحوم حاج شيخ احمد جنيدي، تعبير به «اولياءالله» مي كنند و 3 شب بعد، درست در شب عاشوراي سال 77 به فرزندان شهدايش مي پيوندد اين مرد خدا اما از دامن زن، مرد به معراج مي رود.
تمثيلي از خانم ام البنين هنوز در ميان ما زندگي مي كند؛ همسر حاج شيخ احمد جنيدي و مادر 4 شهيد. سال گذشته به قصد مصاحبه اي، زيارت كردم اين مادر را. خانه اي كوچك و باصفا داشت در شهرستان پيشواي ورامين. روي ديوار خانه از همه بالاتر تصوير امام و «آقا» را مي شد ديد و شنيدم از مادر اين شهيدان كه حقا شيرزني عاشورايي بود: افسوس مي خورم جز 4 پسر، فرزندان ديگري ندارم كه براي اسلام بدهم اما هنوز جان خودم مانده. هرچند «جان چه باشد كه نثار قدم دوست شود، اين متاعي است كه هر بي سروپايي دارد.»
¤ ¤ ¤
مي خواستم از مادر اين 4 شهيد بپرسم؛ داغ سختي ديده اي، مگر نه؟ كه خود پيش دستي كرد و اين چنين جوابم داد: اگر هر 4 فرزند ام البنين، در نيم روزي به شهادت رسيده اند، من كجا سختي ديده ام؟ جاني اگر شيرين تر است، جان حسين است. مي خواستم از اين شيرزن عاشورايي بپرسم؛ كه چگونه است پيوند روحانيت و شهادت در خانواده شما؟ كه خود قبل از آنكه من سؤال كنم گفت: حاج آقا با اينكه امام جمعه بود اما بسيار جبهه مي رفت. با همان لباس روحانيت. حوزه علميه خواهران رودسر از مراكز فعال در اعزام خواهران حزب الله به مناطق جنگي بود. خاطره ها دارم از آن زمان. از صدر اسلام تا الان بيشترين شهيد را خانواده علما و روحانيون، تقديم اسلام كرده اند. هم الان به نسبت تعداد، بيشترين شهيد انقلاب اسلامي را اول طلاب داده اند و بعد، دانشجويان. مي خواستم بپرسم؛ چه مي گويي اي مادر 4 شهيد از غم و رنج روزگار؟ كه خود سؤال را از نگاهم خوانده بود: وقتي خانم زينب گفت: ما رايت الا جميلا، من چه چيز اين شهادت هاي پي درپي را زشتي ببينم؟ فرزندان مرا به بهترين وجه تشييع كردند. ابدان شان جز چند روز زير تابش آفتاب نبود. خبري از سنگ و كلوخ نبود. تازيانه نبود. زخم زبان نبود. خار مغيلان نبود. سري روي ني نبود. مردم گلاب پاشيدند بر پيكر شهيدان من. آنها را تا معراج تا گلزار شهدا بدرقه كردند. شهادت شان غريبانه نبود. مظلومانه نبود. هنوز لباس خاكي جنگ بر تن داشتند كه به شهادت رسيدند، مثل ارباب، بي كفن نبودند. چه خميني و چه خامنه اي دست نوازشي بر سر ما كشيدند و ما را شرمنده كردند. من كجا داغ ديده ام؟ داغ را زينب ديد. من كجا صبر كرده ام؟ صبر را زينب كرد؟ و بعد جمله اي گفت اين شيرزن كه سخت دلم را سوزاند: من كجا زشتي ديده ام؟ من كجا جز احترام چيز ديگري ديده ام؟ زشتي و داغ و درفش و شلاق و يتيمي و اسيري و رقيه و زينب و غريبي و غم و هجران و ماتم و عزا و شام غريبان و شام و كوفه و كاروان و كاخ سبز و راس الحسين و كف العباس و ابدان قطعه قطعه شده و علي اكبر و قاسم و عبدالله و علي اصغر و خون خورشيد و عمود آهن بر سر ماه بني هاشم و سيلي خوردن يتيمان حسين بعد از عباس و...، اين همه را زينب ديد و شنيد و چشيد و كشيد، اما گفت: ما رايت الا جميلا. جاني اگر شيرين تر است، جان حسين است. ما كاري براي اسلام نكرده ايم. ما هنوز خيلي بدهكاريم به اسلام. الان علم علمدار كربلا دست خامنه اي، اين فرزند زهراست. من وقتي مي بينم مولايمان «اين عمار» مي گويد، شرمنده مي شوم. مگر جانمان را بگيرند، ما تا جان داريم، دشمن اين را بداند، اين تحفه ناقابل از براي ولايت فقيه است. از قول من پسرم بنويس: تا عاشورا، عاشوراست؛ ما ايستاده ايم خامنه اي!

حسين قدياني

http://ghadiany.com/

نام: بی نام   تاریخ: ۱۴ آذر ۱۳۹۰
سلام.مکن ای صبح طلوع


نام(اختیاری):
ایمیل(اختیاری):
عدد مقابل را در کادر وارد کنید:
متن:

کانال تلگرام مفیدنیوز
کلیه حقوق محفوظ است. نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع ميباشد.