آرشیو نسخه های rss پیوندها تماس با ما درباره ما
مفیدنیوز
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلا                                                                           
صفحه اصلی | سیاسی | اجتماعی | فضای مجازی | اقتصادی | فرهنگ و هنر | معارف اسلامی | حماسه و مقاوت | ورزشی | بین الملل | علم و فناوری | تاریخ يكشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ rss
نسخه چاپی ارسال
دفتر مقام معظم رهبری
پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله نوری همدانی
پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت آیت الله مصباح یزدی
سایت اینترنتی حجه الاسلام والمسلمین جاودان
استاد قاسمیان
حجت الاسلام آقاتهرانی
پاتوق كتاب
شناخت رهبری
عصر شیعه
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی
صدای شیعه
عمارنامه
شبکه خبری قم
مباني مشروعيت نظام فرهي

مباني مشروعيت نظام فرهي


محمد مددپور


قابل تأمل است كه شهر زميني هيچ گاه به شهر آسماني، نمي رسد اما سايه اي از آن بهشت ازلي آسماني بر روي زمين مي تواند باشد. آرمان شهر تقليدي از بهشت از دست رفته و بازآفريني بهشت است در آخرالزمان. آنجا كه ديگر رشك ديوان منشأ اثر نيست و عدل و داد و برابري حكومت مي كند. ظهور اين شهر منادي نجات از آشوب ازلي، بي بند و باري، لهو و لعب و تاريكي و جهل است. اين شهر را منجي در آخرالزمان بر مي افراشد، و شهريار قدسي نويد ظهور آن را مي دهد، چنانكه بهرام چنين شهرياري وصف مي شود.
مفهوم «پرديس» در اساطير و اديان ايراني، كه مرادف «بهشت» است، از همان مفهوم حريم و گرداگرد گرفته شده است. اصل پرديس از واژه اوستايي Pairidaeza از پيشوندpairi يعني «حريم و پيرامون» وdaeza از مصدر dihو daes سنسكريت به معني «اقامه و بناكردن» آمده است، و منظور از آن حريمي است كه از حريم هاي ديگر جدا و محصور شده است.
باغ نيز مفهومي قدسي در فرهنگ هاي باستاني ايراني و شرقي داشته با عرش الهي مربوط است. اصل باغ از ريشه باغ هاbage است، از اصل بغ به معني خدا. از اينجا شهرهاي آسماني ايران در واقع باغي بوده است، درميان سرزمين بهشتي ايرانويچ. چنين است «شهر اكباتان» و نسبت هايي كه در آن بنابر باورهاي اساطيري و ديني اعمال شده است. اين شهر مركز فرمانروايي شاهان ماد صورت و نمونه كامل كيهان بزرگر تصور مي شود. و همچنان كه عرش اعلي يا «گرزمان» كه برترين پايه آسمان است، مقام خداوند و ملائك مقرب يعني امشاسپندان است، در مركز هفت حصار شهر نيز كاخي شاهي برافراشته بود. شاه، كه نماينده خدا بر روي زمين به شمار مي رفت، با نزديكان و ياران خود در آنجا مقام داشت. از اين روي بوده است كه باغ هاي اطراف كاخ شاهي را «پردئزه» يا فردوس مي گفته اند.
بدين ترتيب آنها به حالتي از ماوراءالطبيعه اشاره مي كردند كه فراتر از زمان و مكان فاني بود. مقصد اقصاي آنان، صعود و عروج به آسمان، بيش از همه در مفهوم بناهاي مرتفع نهفته است. حتي برافراشتن معابد بزرگ و مساجد و كليساهاي جامع برفراز كوه، تصوري از همين معنوي و آرماني و قدسي كردن شهرهاي زميني به وسيله عناصر كيهاني بود. آرمان شهرها و مدينه هاي قدسي موعود و منتظر درشرق، همگي در ستيز با نيروهاي شر در جهان ماورايي و زميني است. اين مدينه در دل انسان مؤمن شرقي است، حتي اگر جهان بالكل با او در ستيز باشد، نمي تواند باطل را شالوده شكني كند، هرچند ظاهر او را چون سيلابي فرامي گيرد. چنان كه عالم يوناني را فراگرفته بود يا در روزگار مدرنيته چنين بي رحمانه مي تازد و در انسان هاي شرقي تصرف مي كند و روح شرقي را در فروبستگي و انسداد قرار مي دهد.
مباني و مشروعيت نظام فرهي و تحولات آن
در اينجا نويسندگان عصر مدرن پرسشي را مطرح كرده اند، و پاسخي به آن داده شده كه قابل تأمل است. آنها مي پرسند چرا آرمان شهر و مدينه هاي قدسي واسطه ونمونه براي انقلاب قهرآميز و سرنگوني قدرت سياسي در دوران قديم نشده است.پاسخ آنها اين است كه اساساً، در تفكر دوران قديم، انديشه انقلاب يعني تفسير قهرآميز روابط و مناسبات اجتماعي و سرنگوني قدرت سياسي جايي نداشت، و آرمان خواهي مصلحان، و از اينجا فيلسوفان سياسي، آرمان شهر يا مدينه فاضله و ناكجاآبادي بيش نيست و كاربردي در متن و واقعيت جامعه ندارد؛ و اين نظريه هاي انقلابي به مدرنيسم و انديشه مدرن عصر كنوني تعلق دارد. اساساً در دنياي كهن انديشه تصرف در احوال كيهان وجود نداشت. از اينجا در نظر اين روشنفكران، مدرن كه با نگاه تحقيرآميز به انديشه سياسي شرقي و ايراني مي نگرند و از زوال آن سخن مي گويند، پيشينيان راه عملي براي تحقق مدينه فاضله و آرمان شهر را طرح نمي كردند و به صرف بحث و سخن درباب سلوك انسان، براي وصول به سعادت و فضيلت بسنده مي كردند، بي آن كه راه غلبه را نشان دهند، و اين راه مدينه تغلبيه بد، نه مدينه فاضله.
اين انتقادات از انديشه مدينه هاي قدسي و مدينه هاي فاضله كهن شرقي وغربي، به ظاهر، تحقيقي و مستدل به نظر مي رسد، اما غافل از اين است كه هر تغييري صرفاً از طريق انقلاب و شورش سياسي انجام نمي گيرد، بلكه انديشه و فكر سياسي گاه از طريق تغيير ذوق و فكر انساني و قبول يا مقاومت روحي موفق به تغيير نظام اجتماعي مي شود، چنان كه پس از دو قرن كوشش فكري و ابداع و صيانت انديشه هاي قدسي آرمان شهرانه از وضع موجود يوناني نسبتاً رهايي يافتند، و اردشير بابكان در مقام شهريار مقدس لگام اصيل ايراني را كم و بيش احيا كرد و به سخن خويش ايران «چند خدايي يونانزده را به ايران يك خدايي بازگرداند. شورش سياسي و انقلاب به ضدلگام يوناني آخرين گام بود، در حالي كه تفكر به رسم خويش با خصم مي ستيزد. مصلحان و منجيان و رجال سياسي در نهايت حكومت فرهي را متحقق مي كنند.
سقوط و زوال دولت شاهنشاهي و سيطره اسكندر و جانشينان وي با بحران مشروعيت همراه بود.ايرانيان اسكندر را شاهي بدون فره ايزدي مي ديدند، و همين روح انقلابي و مقاومت منفي فرهنگي را در مردم فراهم مي كرد، كه بر آن شورش ها نيزافزوده مي شد. حتي اشكانيان و پارتي ها كه قدرت را از چنگ جانشينان سلوكي اسكندر خارج كردند، نتوانستند آن مشروعيت هخامنشي را به دست آوردند. ازاينجا اردوان قدرت فرهي نداشت، چنان كه حكومت هاي يوناني چنين بود. هيچ گاه فرهنگ و فلسفه و منطق يوناني در ايران نفوذ جدي پيدا نكرد.
نه آيين شهرياري و نه آيين پيامبري در وجود فرمانروايان يونانزده و هلنوفيل سلوكي و اشكاني حضور نداشت. بسياري از ايرانيان آن چنان در انديشه خدايي و فرمانروايي اهورامزدا، نه تنها به عنوان فرمانراي آسيا بلكه به عنوان الهامبخش جان هاي خويش، فرو رفته بودند، كه محال بود تصورخداي ديگري را از جمله خدايان باطل و نامقدس يوناني، براي جانشيني او، به خود راه دهند؛ و اين احساسي است كه درگاثاهاي زرتشت و كتيبه هاي ميخي شاهان هخامنشي منعكس است. بنابراين در دوره هلنيگري، بسياري از ايرانيان همچنان معتقد به اهورامزدا و معتقد به ملكوت و فرمانروايي او باقي مانده بودند و، از اين رو، تصور اين كه يك تن يوناني از جانب او به شاهي برگزيده شود، هرگز پاي نگرفت.
حكمران يوناني از لطف فره محروم بود، و نور جلال فقط درجان شهريار ايراني حاضر هست، چنان كه در كيخسرو و سياوش و فريدون، ابن خلدون در مورد فره فريدون مي نويسد: «روزي كه ضحاك را كشت، نوري او را فروپوشيد.» اساساً، در نگاه مزدايي ايرانيان، هر موجودي از موجودات جهان لطيف روحاني فروهري دارد كه فرشته او و نور نامتناهي جان اهورايي او است. در عالم انساني نيز فره پهلوانان، فره شاهان، فره حكيمان و مويدان و مغان و فره پيامبران سلسله مراتب حضور فره قدسي در حيات روحاني انسان ها است، و بالاخره در كيهان نيز فره و خوره نماد عرش است. دين نيز، كه مراتب جهان را تعيين و تنظيم مي كند، داراي فره است، و كامل ترين فره از آن اهورا مزداست. به اشاره دينكرد و زاداسپرم، فره از روشنايي ونور ازلي صادر مي شود، و به شكل آتش پيدا مي شود.



نام(اختیاری):
ایمیل(اختیاری):
عدد مقابل را در کادر وارد کنید:
متن:

کانال تلگرام مفیدنیوز
کلیه حقوق محفوظ است. نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع ميباشد.