آرشیو نسخه های rss پیوندها تماس با ما درباره ما
مفیدنیوز
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلا                                                                           
صفحه اصلی | سیاسی | اجتماعی | فضای مجازی | اقتصادی | فرهنگ و هنر | معارف اسلامی | حماسه و مقاوت | ورزشی | بین الملل | علم و فناوری | تاریخ يكشنبه ۹ ارديبهشت ۱۴۰۳ rss
نسخه چاپی ارسال
دفتر مقام معظم رهبری
پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله نوری همدانی
پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت آیت الله مصباح یزدی
سایت اینترنتی حجه الاسلام والمسلمین جاودان
استاد قاسمیان
حجت الاسلام آقاتهرانی
پاتوق كتاب
شناخت رهبری
عصر شیعه
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی
صدای شیعه
عمارنامه
شبکه خبری قم
اختصاصی مفیدنیوز؛   شهید پیشرور و پیشتاز؛ به مناسبت چهارم آبان سالروز شهادت سید محمد سعید جعفری

اختصاصی مفیدنیوز؛ شهید پیشرور و پیشتاز؛ به مناسبت چهارم آبان سالروز شهادت سید محمد سعید جعفری


سرویس حماسه و مقاومت مفیدنیوز :: یك روز در یکی از خیابانهای كرمانشاه كشیشی مردم را اطراف خود جمع كرد و به تبلیغ مسیحیت پرداخت. در آن لحظات نوجوانی حدوداً 14 ساله از دور نظاره¬گر این قضیه بود و آثار ناراحتی در صورت او مشهود بود. ناگهان آن پسر روی خودرویی كه آنجا بود رفت و با صدای رسا و دلنشین فریاد برآورد (بر محمد مصطفی پیغمبر خدا صلوات) افرادی كه به گرد كشیش جمع شده بودند ناگهان به سمت آن نوجوان برگشتند و صلوات فرستادند.

تاریخ: ۴ آبان ۱۳۹۳

چهارم آبان سالروز شهادت سید محمد سعید جعفری است. به همین مناسبت بخشی از خاطرات این شهید «پیشرو و پیشتاز»[1] انقلاب را بازگو می­کنیم.

پاک سیرتی شهید

1.      بچه یهودی

برادر شهید: در محله­ای که ما زندگی می­کردیم یهودی­ها هم ساکن بودند. یک روز بچه­های محل به همراه چند نفر از بچه یهودی­های محل مشغول فوتبال بازی کردن بودند. در بین بازی یکی از بچه­ها با بچه یهودی دعوایش می­شود و سیلی به گوشش می­زند. سعید که همان موقع وارد محل شده بود به سمت بچه یهودی می­رود و صورتش را می­بوسد و می­گوید: "اصلاً مسئله دین در میان نیست. ما همه یهودی مسلمان نداریم ما همه بندگان خدایم."  به بچه مسلمان هم اعتراض می­کند و آنها را با هم آشتی می‌دهد.

 

2.      یكی تو بزن به او، یكی او بزند به تو

برادر شهید: خیلی به فكر بود كسی تحقیر نشود، یك بار هم من و سعید با هم شوخی می‌كردیم، پدرمان می‌گفت: نكنید و ما هی ادامه می‌دادیم تا اینكه آقا عصبانی شد و رفت سه تا كمربند آورد، یكی داد به من، یكی به سعید و یكی هم خودش گرفت، بعد گفت: حال كه می‌خواهید همدیگر را اذیت كنید این طوری بكنید، یكی تو بزن، یكی او بزند به تو، هر كس هم كه آرام بزند، من به او می‌زنم. من از ترس آقا محكم به سعید می‌زدم ولی سعید دلش نمی‌آمد و آرام می‌زد به همین جهت آقا هم به سعید می‌زد، لذا سعید هم از آقا می‌خورد، هم از من. گریه افتاد و گفت: «آقا باید دیه بدهی، قرمز شد.» آقا هم خنده‌اش گرفت و گفت: تا آرامتان بگیرد.

امر به معروف در نوجوانی

3.      آقا سعید آمد

برادر شهید: هیچگاه در فعالیت‌های جمعی مثل سینما رفتن شركت نمی‌كرد و در همان سنین نورس، سینما را حرام می‌دانست. حتی نسبت به موسقی بسیار حساس بود اگر رادیو موسیقی پخش می‌كرد بلافاصله خاموش می‌كرد‌ و تذكر می‌داد. در امر به معروف و نهی از منكر از همان زمان قاطعانه رفتار می‌كرد به همین خاطر در خانواده و همه جا زبان زد بود به طوری كه افراد 40-50 ساله اگر در جایی جمع بودند و غیبت می‌كردند یا موسیقی روشن بود با این نوجوان كه مواجه می‌شدند، فورا رادیو را خاموش می‌کردند یا غیبت را ترك می‌كردند و می‌گفتند: «آقا سعید آمد.» در آن سنین او را آقا صدا می‌زدند. پدر ما مرد مقتدری بود و خانه را با قدرت مدیریت می‌كرد ولی عملا رهبری فكری بچه‌های خانه دست مرحوم آقا سعید بود، ایشان دائما ما را تشویق به مسائل دینی می‌كرد، كتابهایی به ما می‌داد كه مطالعه كنیم، بعد از ما می‌پرسید و باید درس را پس می‌دادیم، مرحوم پدر ما بچه‌ها را كه صدا می‌زد، همه را با اسم تنها صدا می زد ولی وقتی به ایشان می‌رسید می‌گفت: «آقا سعید» هیچ وقت ایشان را سعید صدا نمی‌كرد. یك احترام خاصی برای ایشان قائل بود.

4.      ما هم مسیح را قبول داریم اما...

یك روز در یکی از خیابانهای كرمانشاه كشیشی مردم را اطراف خود جمع كرد و به تبلیغ مسیحیت پرداخت. در آن لحظات نوجوانی حدوداً 14 ساله از دور نظاره­گر این قضیه بود و آثار ناراحتی در صورت او مشهود بود. ناگهان آن پسر روی خودرویی كه آنجا بود رفت و با صدای رسا و دلنشین فریاد برآورد (بر محمد مصطفی پیغمبر خدا صلوات) افرادی كه به گرد كشیش جمع شده بودند ناگهان به سمت آن نوجوان برگشتند و صلوات فرستادند. آن نوجوان گفت: مردم شما مسلمانید، ما هم مسیح را قبول داریم اما او می‌گوید: «مسیح پسر خداست» چرا حرفهای او را گوش می‌دهید؟ كلام این نوجوان چنان از عمق جان بر می‌آمد كه همه را تحت تأثیر قرار داد و پراكنده شدند، این نوجوان «سعید جعفری» بود.[2]

توان علمی شهید

آیت الله سید مرتضی نجومی[3]: من این را به عنوان یادگار به برادران شنونده خودم عرض می‌كنم:

یك روز در خیابان با هم می‌رفتیم بعد ایشان شروع كرد به اینكه من این دروس حوزوی را خوانده‌ام. هر كتابی را می‌گفت من این را خوانده‌ام، آن را خوانده‌ام. من تعجب می‌كردم كه عجب این را هم خوانده‌ای؟! می‌گفت بله اصول استنباط را پیش فلان كس خوانده‌ام؛ منطق مظفر را پیش كسی خوانده‌ام؛ اصول فقه را پیش كسی خوانده‌ام؛ شرح لمعه را ... . خدا رحمتش كند بیشتر تحصیلات حوزوی‌اش مثل اینكه پیش دو نفر بود: مرحوم آیت الله مجتبی حاج آخوند رحمه الله علیه و یكی هم شهید والامقام مرحوم حاج آقا بهاء‌الدین عراقی. شوخی كردم و گفتم: ای بابا شما یك فاضل بسیار بالای حوزوی هستید، من تا بحال نمی‌دانستم، گفت: بله اینها را خوانده‌ام. اینها را به من گفت. بعد در طول زمان به واسطه این همه رفت و آمدها این خاطره‌ها دیگر از خاطر من رفت. اخیراً آمدند یك گواهی خواستند بر تحصیلات حوزوی ایشان، من گفتم: هر چه فكر می‌كنم یادم نمی‌آید و عجیب آنجاست كه تا مدتی من فكر كردم كه این آقا چطور شخصی بوده؟ 24 ساعت بعد یك مرتبه ناگهانی یك صحنه‌ای برایم مجسم شد؛ واقعاً این از عجایب است، یكمرتبه صحنه‌ای برایم مجسم شد، همینطور ناگهانی اصلاً ایشان را در همان قدم قدمهایی كه در جلو دكانها می‌زند حس كردم. احساس كردم كه با ایشان دارم راه می‌روم. چون می‌خواستم آن شهادت را بنویسم و نوشته بودم، همان احساس برای من می­آمد كه جلو كدام مغازه‌ها آن حرفها را زد، تمام حرفهایی را كه دانه دانه می‌گفت الان می‌توانم نشانه بدهم كه جلو كدام مغازه شروع كرد به حرف زدن و ختم كلامش در كجا بود -با یك حالت گلایه‌مندی هم بود، مثل اینكه گلایه‌مند باشد كه مگر من اینها را به شما نگفته بودم) تمام اینها برای من اینگونه [که گفتم] پیش آمد كه من واقعاً گفتم شهیدان زنده‌اند و الطافشان هنوز نسبت به ما هست. مخصوصاً این خاطره یكی از عجایبی بود كه تمام آنها در نظرم هست. نه اینكه من در خواب بودم یا نمی‌دیدم یا فلان، نه! اصلاً مثل اینكه ایشان الآن در یك عالم از حضور علمی هستند یعنی حضور فهمی هستند كه آن چیز الآن در خاطر من كاملاً زنده است و من دارم می‌بینم كه در جلو كدام مغازه چه گفت، الان نشانی اینها را هم در خیابان اشك تلخ می‌توانم بدهم.

5.      نماز مکرر بر شهید

پس از نماز اولیه‌ای كه آیات عظام سید مرتضی نجومی و سید جواد خرمشاهی در باغ فردوس بر پیکر مطهر شهید جعفری اقامه می‌فرمایند، شهید محراب آیت الله اشرفی اصفهانی عزم بر خواندن نماز مكرر بر جسد استاد شهید در مسجد آیت الله بروجردی می‌نمایند. شخصی بر مرحوم شهید اشرفی اشكال می‌نمایند كه تكرار نماز میت مكروه است. شهید محراب می‌فرمایند: «نماز مكرر بر علما كراهت ندارد و سعید جعفری از علما بود.»

6.      ایشان در حدی هستند كه به تشخیص خود عمل كنند

در جبهه قراویز که بودیم به امکاناتی از اموال مردم که شهر را ترک کرده بودند، نیاز داشتیم اما نمی­توانستیم استفاده کنیم. شهید جعفری به من گفتند که در مراجعه به کرمانشاه این مسئله را از آیت الله اشرفی اصفهانی استفتاء نمایم. من رفتم پیش ایشان و مسئله را مطرح کردم که ایشان فرمودند: «سعید از قرار، احتیاطاً سوال كرده. ایشان در حدی هستند كه به تشخیص خود عمل كنند.» و به من گفتند که به شهید جعفری بگویم که او به تشخیص خود عمل كند. ایشان هم به رزمندگان اجازه ‌دادند كه در اموالی كه تا زمان مراجعت احتمالی صاحبان باقی نمی‌ماند استفاده كنند و در مورد سایر اموال نیز چنانچه ضرورت باشد فهرست كنند تا در صورت امكان هزینه آن پرداخت و جبران شود.[4]

مقابله با انحرافات

7.      چون امام زمان ظهور كرده

حجه الاسلام و المسلمین محمد حجتی یكی از مباحثات شهید سعید جعفری با بهائیان را نقل می‌كند: «آن طرف به تفصیل از ظهور علی محمد باب صحبت می‌كرد و می‌گفت كه همان امام زمان موعود بوده است و سعید جعفری در تمام طول كلام در سكوت بود. آن طرف كه صحبت‌های خودش را كامل كرد مرحوم سعید جعفری اصلاً به جواب آن نپرداخت و مطالب متفرقه‌ای را مطرح كرد تا آنكه بدینجا رسید كه اخلاق مردم بد شده است. آن گوینده بهائی هم صحبت شهید را تأیید كرد و بحث همینطور ادامه یافت كه زمانه بد شده است و مردم قدیم بهتر بوده‌اند، كاملاً احساس می‌شد از موضوع بحث خارج شده‌ایم، ناگهان آقا سعید گفت: «می‌دانی چرا اجتماع اینطوری شده است؟ چون امام زمان ظهور كرده، قبلا كه ظهور نكرده بود بهتر بود، الآن كه علی محمد باب ظهور كرده، اینطور مدینه فاضله شده است». همه سكوت كردند. شهید پرسید: «مگر پس از ظهور نباید احوال جوامع انسانی اصلاح شود» مباحثات مرحوم سعید اینطور بود، صحبت را به جایی می‌رساند كه هیچ جای فراری باقی نمی‌گذاشت. احساس می‌كردی از بحث خارج شده است ناگهان به بحث برمی‌گشت و بر خصم از موضعی كه گمان نمی‌برد می‌تاخت.

8.      بسوی آقا سعید و من حمله‌ور شدند

یادم هست من در خدمت آقا سعید با یك ماشین تاكسی بار به یكی از مساجد كه مركز فعالیت باند مهدی هاشمی بود رفتیم، آنها خیلی نسبت به استاد شهید حساسیت داشتند، در آن مسجد چنان علیه ایشان تبلیغ شده بود كه وقتی وارد مسجد شدیم مقداری به ما توهین و بی­ادبی شد؛ با این وضعیت من گفتم که برگردیم ولی ایشان نه اصرار داشت که ما حتماً باید باشیم و پشت سر بندۀ خدایی که ما قبولش نداشتیم، باید اقتدا بکنیم و نمازمان را فرادی نخوانیم. در آن لحظه فقط یك نفر آقا سعید را قبول داشت و آن من بودم، هركس اعتراضی می‌كرد و مطلبی می‌گفت كه چرا فلان جا این كار را كرده‌اید و ...، خدا شاهد است یكی دو ساعتی با آقا سعید در آن مسجد بودیم و آقا سعید به تك تك افراد و معترضین پاسخ گفت، وقتی از مسجد بیرون می‌آمدیم، فقط یك نفر آقا سعید را قبول نداشت، تمام افراد آن مسجد كه مدتها تحت تبلیغات مسموم قرار گرفته بودند می‌آمدند و از آقا سعید حلال خواهی می‌كردند. اینقدر این فرد نفوذ كلام داشت.[5]

 


1. این تعبیر را مقام معظم رهبری درباره شهید جعفری به کار  برده است.

[2]. راوی: حاج حسن رحيم‌پور

[3] ایشان از علمای مشهور کرمانشاه بودند.

[4]. آقاي بهروز همتي

[5]. سردار سيد جواد حسني نسب


مفیدنیوز - بهنام باقری



نام(اختیاری):
ایمیل(اختیاری):
عدد مقابل را در کادر وارد کنید:
متن:

کانال تلگرام مفیدنیوز
کلیه حقوق محفوظ است. نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع ميباشد.