آرشیو نسخه های rss پیوندها تماس با ما درباره ما
مفیدنیوز
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلا                                                                           
صفحه اصلی | سیاسی | اجتماعی | فضای مجازی | اقتصادی | فرهنگ و هنر | معارف اسلامی | حماسه و مقاوت | ورزشی | بین الملل | علم و فناوری | تاریخ دوشنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ rss
نسخه چاپی ارسال
دفتر مقام معظم رهبری
پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله نوری همدانی
پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت آیت الله مصباح یزدی
سایت اینترنتی حجه الاسلام والمسلمین جاودان
استاد قاسمیان
حجت الاسلام آقاتهرانی
پاتوق كتاب
شناخت رهبری
عصر شیعه
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی
صدای شیعه
عمارنامه
شبکه خبری قم
جايگاه امر به معروف و نهي از منكر

جايگاه امر به معروف و نهي از منكر


آيت الله جوادي آملي (مدظلّه العالي)


در فقه مطلق داريم، مقيّد داريم؛ در ادعيه هم همين طور است. اگر فرمود: ادعوني استجب لكم؛ محور استجابت كجاست ؟ انسان تا بالا نرود كه حرفش را تقديم نمي كند ! پس اين مطلق، اوّلين قيدي كه مي خورد، اين است كه انسان بايد بالا برود، اين دعا را به پيشگاه ذات أقدس له تقديم بكند، يك. شرط بالا رفتن هم:ليه يصعد الكل مالطيّب. تا طيّب نبود، تا جان پاك نبود بالا نمي رود، اين دو. تنها كلمه طيّب و عقيده طيّب كافي نيست: و العمل الصالح يرفعه(1).عمل صالح بايد پايه و مايه اين كار باشد تا برود بالا ! اگر كلمه طيّب شد، اگر عمل صالح شد؛ اين حرف بالا مي رود. وقتي بالا رفت، گفتن، همان و اجابت همان !! ممكن نيست اثر نكند.ما با ابدمان كار داريم ! خيلي از موارد است كه انسان تلاش و كوشش مي كند، به مقصد نمي رسد. كار واقعاً به دست ديگري است. چيزهائي در بين راه است كه ممكن است رهزن باشد؛ او جلوي اين رهزن ها را مي گيرد. اين كم من ع ار وقيته، همين است؛ كم م ن مكروه دفعته، همين است. از آن طرف كم م ن ثناء جميل لست اهلاً له نشرته (2) همين است.
پس ليه يصعد الكل مالطّيب هست، و عمل صالح يرفعه هست؛ وقتي بالا رفت، درست عرضه شد، يقيناً ادعوني استج ب لكم درآن هست. لذا وجود مبارك حضرت امير بعد از بيان آن 8 مانع كه شما حقّ له را، حقّ رسول خدا را، حقّ ائمه را، حقّ قرآن را، حقّ شريعت را، اينها را رعايت نكرديد؛ فرمود: فاتّقوا الله و اصلحوا اعمالكم و اخلصوا سرائركم، اين مشكل فردي تان !
جامعه را هم مي خواهيد اصلاح كنيد يا نه ؟! و أمروا بالمعروف و انهوا عن المنكر؛ آنگاه فيستجيب الله لكم. اينكه مي گوئيم: دعاي ما اثر نمي كند؛ چون هم گفتيم: به ما چه، هم گفتيم: به تو چه !! مستحضريد كه امر به معروف و نهي از منكر غير از تعليم و تربيت و ارشاد و تذكّر است. اگر كسي مسأله شرعي را نداند، يا موضوع را نداند؛ آنجا جاي تعليم است، آنجا جاي امر به معروف و نهي از منكر نيست !! تعليم جاهل كه امر به معروف نيست ! اگر همه اينها را مي داند، موضوع و حكم را مي داند، اينها را ياد گرفته؛ لكن يادش رفته،؛ سهو است، ن سيان است. در صورت سهو و ن سيان، تذكر، لازم است، نه امر به معروف ! اين هم جاي امر به معروف نيست.
اگر موضوع را مي داند، حكم را مي داند؛ سهو نيست، نسيان نيست، خطأ نيست؛ عالماً و عامداً دارد معصيت مي كند، اينجا جاي ( فرمان ) است؛ اينجا جاي تعليم نيست، اينجا جاي فرمان است ! فرمان هم كسي مي دهد كه احساس كند لياقت فرمانروائي را دارد. لذا اگر كسي آمربه معروف را طرد كردو گفت: به تو چه؛ او دو تا گناه كرده. يكي اينكه حجابش را رعايت نكرده، يكي اينكه اين امر خدا را زير پا گذاشته !! براي اينكه اين شخص به دستور خداي سبحان دارد امر مي كند؛ او كه معلّم نيست ! يك وقت است انسان حرف معلّم را گوش نمي دهد، يا حرف مذكّ ر و منبّه را گوش نمي دهد؛ امّا وقتي به آمر گفت: به تو چه، يعني اين امر به معروف را من دارم زير پا مي گذارم ! آمر دارد امر مي كند. اگر امر واجب شد، ا عتمار(فرمانبري) هم مي شود واجب. امر به معروف چيز ديگر است، تعليم و تذكرو ارشاد جاهل هم چيز ديگر!!
پس همه ما موظّفيم بگوئيم: من مسئولم و اگر كسي به ما تذكّر داد، بگوئيم: بله، به شما مي رسد كه اين كار را انجام بدهيد. آنوقت در يك چنين فضائي يقيناً دعا مستجاب مي شود، چون آن طهارت آمده، آن طيّب بودن آمده، آن ارتقاء آمده؛ وقتي بالا رفتيم، حرف را درست عرضه كرديم، او هم درست مي شنود.
تفاوت « مناجات » با « منادات »
از اين به بعد ديگر مي شود مناجات. گاهي تعبير مي كنند كه: ليه يصعد الكل مالطّيب، گاهي هم تعبير مي كنند برابر آنچه كه در مناجات شعبانيه است؛ خدايا ! مرا به جائي برسان كه تو با او مناجات مي كني. ما يك « مناجات » داريم، يك « منادات ». منادات اين است كه انسان وقتي دور باشد، ندا مي كند و صدا مي كند، مي گويد: ( يا ). امّا وقتي نزديك شد، ديگر نمي گويد: ( يا ) ! جا، جاي نجوا ومناجات است. الآن ما وقتي كنار هم نشستيم، نمي گوئيم: يا فلان كس! داريم حرف مي زنيم. اگر دور باشد مي گوئيم: آي فلان كس ! امّا وقتي نزديك باشيم حرف ندا نمي آوريم! وقتي به يك اديب بگوئي ربّ ، ربّ ؛ مي گويد:در اين ربّ ، ربّ ؛ (يا) حذف شده. وقتي به يك حكيم بگوئيم، مي گويد: اينجا جا براي (يا) نيست كه حذف شده باشد ! در نجوا و مناجات، جا براي حرف ندا نيست تا آن حذف شده باشد ! اين كه مرحوم كليني نقل كرده كه: اوّل 10 بار بگو: يا رب، بعد بگو: ربّ ؛ نه يعني (يا) حذف شده و جاي (يا) نيست. وقتي انسان به نجوا رسيد، به مناجات رسيد، به قرب رسيد،نمي گويد: آي فلان كس! نه او مي گويد: يا عبد ، بلكه مي گويد: ( عبد )؛ نه اين مي گويد: يا ربّ ، مي گويد: ( ربّ ).
آنوقت انسان درست حرف مي زند، نزديك است و درست جواب مي گيرد و صالح مي شود و بر مي گردد. آنوقت كلّ نظام براي او حل است. به دنبال چيزي كه جيفه طالبها كلاب(3)؛ نمي رود ! از آن به بعد مي فهمد خيلي ها به دنبال همين چوب سيگار و ته سيگار و اينها دارند مي گردند؛ براي او اينجور مي شود ! براي او خيلي از اين اوضاع روشن مي شود كه عدّه اي از احزاب و باندها به دنبال عفطه عنز(آب بيني بز)(4)دارند حركت مي كنند ! اين فغفغفمي شود « جهاد اكبر ». آدم خوب شدن بين راه است؛ مقام را انسان، عفطه عنز ببيند، جهاد اكبر است. يعني باطن را ببيند، از علم حصولي به حضوري بيايد، به مشاهده برسد؛ اين مي شود (جهاد اكبر ).
مشاهده باطن انسان ها در سايه ( جهاد اكبر )
يك وقتي با مرحوم حاج آقا رحيم ارباب (رض) در اصفهان ديدار داشتيم. او از شاگردان معروف مرحوم جهانگير خان قشقائي، حاج آخوند كاشي بود؛ مثل مرحوم آقاي فاضل توني. اين بزرگوار مي فرمود: يكي از علماي بزرگوار اصفهان عازم نماز مغرب بود، نزديك نماز مغرب داشت وارد مسجد مي شد، در همين هشتي مسجد امام اصفهان. آن روزها؛ يعني 80 سال قبل، 60 سال قبل غالب اين شهرها شهر و روستا بود، يعني دام در داخل شهر هم رفت و آمد مي كرد و خيلي ها دام در منزلشان داشتند. اين بزرگوار ديد كه در اين هشتي مسجد امام يك گاوي به طرف او دارد مي آيد. او خودش را كشيده تابالأخره نگذاشته با او تماس بگيرد. فردا كه در منزل را زدند، ديدند كه يكي از آن معاريف شهر آمده، گ له كرده كه ما عصر ديروز شما را در هشتي مسجد امام ديديم؛ هر چه خواستيم به طرف شما بيائيم، شما خودتان را كشيدي؛ ما آخر چه كار كرديم ؟! گفت: ما شما را نديديم. اين را مي گويند ( جهاد اكبر ).
جهاد اكبر اين است كه آن معلومش بشود مشهود. آن مفهومش، آن معقولش بشود مشهود؛ آن علم حصولي اش بشود علم حضوري. به اينجا كه رسيد، يك نفس تازه اي مي كشد ومتوجه مي شود كه اين مقام و جاه و رياست، عفطه عنز(آب بيني بز) بود و ما نمي دانستيم ؟ اين همه جان مي كنديم، تلاش مي كرديم، به اين بد مي گفتيم، به آن بد مي گفتيم ؟!
ما موظّفيم تا آنجا كه ممكن است به اين جامعه و نظام خدمت بكنيم.اگر نشد، ديگر مشكلي ايجاد نكنيم؛ نه براي خود، نه براي ديگري!! از آن به بعد ديگر عفطه عنز است، اگر كسي براي جاه خداي ناكرده مشكلي ايجاد بكند !اين مي شود سخن شاعرانه و احسنه اكذبه. اين از باب مبالغه و اغراق نيست؛ از باب جهاد اكبر است، از باب بيان باطن است. باطن اين مقام خواهي و جاه طلبي همين است. آدم كه به آنجا رسيد، راحت است؛ آنگاه نه بيراهه مي رود، نه راه كسي را مي بندد.
بيانات آيت الله جوادي آملي (مدظلّه العالي) در جلسه درس اخلاق در ديدار با جمعي از طلاب مدرسه علميه سليمانيه مشهد، دانشجوياني از دانشگاه هاي قم، همدان، گيلان و تني چند از اعضاي مجمع تشخيص مصلحت نظام؛ قم ـ 13/ 2/ 1386
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) فاطر/ 10 (2) مفاتيح الجنان/ دعاي كميل
(3) بحار الأنوار/ 84/ 289 (4) ر. ك: نهج البلاغه/ خ 3( شقشقيّه )
خوان حكمت در ماه مبارك رمضان هر روز منتشر مي شود.

 




نام(اختیاری):
ایمیل(اختیاری):
عدد مقابل را در کادر وارد کنید:
متن:

کانال تلگرام مفیدنیوز
کلیه حقوق محفوظ است. نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع ميباشد.