آرشیو نسخه های rss پیوندها تماس با ما درباره ما
مفیدنیوز
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلا                                                                           
صفحه اصلی | سیاسی | اجتماعی | فضای مجازی | اقتصادی | فرهنگ و هنر | معارف اسلامی | حماسه و مقاوت | ورزشی | بین الملل | علم و فناوری | تاریخ يكشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ rss
نسخه چاپی ارسال
دفتر مقام معظم رهبری
پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله نوری همدانی
پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت آیت الله مصباح یزدی
سایت اینترنتی حجه الاسلام والمسلمین جاودان
استاد قاسمیان
حجت الاسلام آقاتهرانی
پاتوق كتاب
شناخت رهبری
عصر شیعه
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی
صدای شیعه
عمارنامه
شبکه خبری قم
امام خميني (ره) شمس را صاحبخانه كرد

امام خميني (ره) شمس را صاحبخانه كرد


تقي دژاكام


1- معمولاً عادت ندارم از كسي به خاطر انتساب به شخصيتي تعريف كنم و برعكس ، چندين بار از اين شيوه ها تحت عناويني چون «وليعهد پروري» و « شهبانوگري» تاخته ام حتي اگر اين اشخاص فرزند و مادر شهيد بوده باشند. فاطمه فاطمه است دكتر شريعتي نمونه خوبي است كه تبيين مي كند حضرت زهرا «س» نه به دليل انتساب به پيامبر اكرم «ص» و همسري امام علي «ع» و مادري بزرگاني چون امام حسن و امام حسين «عليهما السلام» كه بيش از آنها به دليل رفعت و عظمت خود شخصيت بزرگوارش است كه شايسته احترام و تكريم و تعظيم است .
2- مسئله «شمس» فرق مي كند . شمس از نمونه هايي است كه اتفاقاً شخصيت فرهنگي و سياسيش ، تحت الشعاع انوار درخشان شخصيت برادر بزرگش «جلال » قرار گرفت و اتفاقاً در مورد او به همين دليل پرهيز از انتساب ، به او به چشم برادر جلال نگريستند نه به چشم شمس نويسنده و سياستمدار ! و اين براي او نوعي مظلوميت به شمار مي رود.
حدود پنج شش سال پيش ، ماهنامه » كيهان فرهنگي« در اقدامي شايسته و با تعمد ، به سراغ شمس رفت تا اين بار فقط از او بشنود و درباره او بگويد و بنويسد كه در اين كار تا حد زيادي موفق شد . هر چند بالاخره نمي شود در چنين ويژه نامه اي نامي از جلال و طالقاني و ... نيايد !
3- سي چهل روز پيش كه همكار سابق كيهاني مان خانم مريم كاظم زاده - همسر خواهر زاده شمس و جلال - زنگ زد و خبر بستري شدن شمس را داد و گفت كه حالش وخيم است ، غم وجودم را گرفت ؛بيشتر از آن رو كه مي ديدم ما تنها در هنگامه هايي كه مردي را از دست داده ايم يا در شرف از دست دادنيم به صرافت بزرگداشت او مي افتيم . اما وقتي ياد آويني افتادم كه در ماهنامه سوره ، شماره اي را به مصاحبه با شمس اختصاص داده بود و كيهان دوران برادر بزرگوارم مهدي نصيري كه فكر مي كنم يوسفعلي مير شكاك كار مشابهي كرده بود و كيهان فرهنگي دوران
حاج آقا معلا كه همان طور كه گفتم يك شماره كامل را فقط به شمس ويژه كرده بود ، كمي تسلا يافتم و بخصوص كه در روزهاي بعد ، ديدم رهبر عزيز انقلاب كساني را براي عيادت و پيگيري حال او فرستاده بودند و شخصيتهاي فرهنگي و نويسندگاني كه به ديدنش رفتند و حال شمس كمي بهتر شد .
اما دوشنبه صبح زود كه خانم كاظم زاده يك بار ديگر تماس گرفت و خبر كوچ آل احمد را داد ، به اين فكر كردم كه او و جلال چه سعادتمند بودند كه پس از عمري دويدن به دنبال اين حزب و گروه و جدايي از دينداري و اصالت ، چه خوب به فطرت خودشان بازگشتند و عاقبت به خير شدند . بعد از اينكه به دوستان خبرگزاريها ، خبر درگذشت شمس را دادم ، رفتم سراغ كيهان فرهنگي ويژه شمس (شماره 222- فروردين 1384) و يك بار ديگر ، حرفهاي او را و خاطرات او را از اين «بازگشت» خواندم ؛ حرفها و خاطراتي كه خواندنشان براي هر كسي كه ذوقي دارد و دغدغه اي تأمل برانگيز و عبرت آموز است :
الف - امام براي نگارش غربزدگي ، به جلال جايزه داد
قبل از انقلاب ، من با احمد آقا خميني آشنا بودم . خدا او را رحمت كند . وقتي در دي ماه سال 40 پدرم فوت كرد ، حضرت امام براي ايشان در قم مجلسي گرفته بودند . اين بود كه براي عرض تشكر ، جلال و من و دامادمان شيخ حسن دانايي به خدمت ايشان رفتيم . اول با احمد آقا روبوسي كرديم و بعد ، احمد آقا پيش آقا رفت و چيزي در گوش ايشان گفت و آقا اجازه ورود دادند. اطاق مستطيل شكلي بود با يك تشكچه كوچكي كه بالاي اطاق افتاده بود و قسمتي از يك كتاب از زير آن پيدا بود . جلال ، آهسته كتاب را بيرون كشيد ؛ «غربزدگي»بود. به امام گفت : آقا اين پرت و پلاهاي ما خدمت شما هم رسيده ؟ امام گفتند : من براي اين كتاب ، خيلي هم از شما متشكرم . اين مطالب ، اباطيل نيست . اين حرفها را ما بايد مي زديم و حالا كه شما زده ايد ، كار خوبي كرده ايد و بعد دست كردند از زير همان تشكچه ، يك پاكت در آوردند و گفتند : اين هم جايزه اش .
از خدمت ايشان كه بيرون آمديم ، توي راه در ماشين ، من پاكت را باز كردم . مقداري پول بود . به جلال گفتم : اين پول را بايد نصف كنيم . گفت : چرا نصف ؟ همه اش مال تو . اين را آقا به تو داده ، من خانه دارم ، اما تو خانه نداري. من آن پول را پيش پرداخت همين خانه اي دادم كه حالا هم در آن زندگي مي كنم.
ب - صادق هدايت ، جلال را توده اي كرد
همان طور كه اشاره كردم ، جلال مقدمات و سطح را در مدرسه ديني مروي خواند و بعد به نجف اشرف رفت و برگشت و ديگر ، آن مسايل را رها كرد و ادبيات خواند. يك قصه و يك ترجمه هم از او در مجله سخن كه آنزمان خانلري در مي آورد ، چاپ شد . دكتر خانلري هم آنروزها چپ مي زد ، صادق هدايت هم آنموقع با مجله سخن همكاري داشت و دور و بر حزب توده زياد مي رفت و سمپات آنها بود . صادق هدايت ، جلال را به حزب توده معرفي كرد . سال 1323 جلال عضو حزب توده شد و ترقي كرد ، چون هم زبان عربي مي دانست و مشترك مجله « الهلال» مصر بود و هم زبان فرانسه مي دانست و دهان گرمي در سخنراني و خطابه داشت و از طرفي ، جوان با جسارتي بود.
ج- ريشه يابي بد اخلاقيهاي پدر آل احمد كه در قصه هاي جلال بازتاب داشت
پدرم ، مردي خوش اخلاق و مهربان و مردم دار بود و خط خوشي هم داشت ، اما خانه نشيني بر اثر جور حكومت رضا خان ، او راتنگ خلق كرده بود ...آنزمان حكومت پهلوي قصد داشت روحانيت شيعه را منهدم كند و چنان فشاري وارد كرد كه چند سال خانواده ما نتوانستند از خانه خارج بشوند و ما با چه مكافات و دردسري در خانه ، حمام كوچكي ساختيم . عكس العمل خانه نشيني پدر ، به خصوص وقتي كه محضرش را بسته بودند و مسجد و محرابش (مسجد پامنار و مسجد لباسچي) را تعطيل كرده بودند وجود يك جو عصبي و متشنج در خانه بود كه منجر به تنبيه و سختگيري زياد نسبت به ما مي شد و همين جو بود كه اول جلال و بعد مرا عاصي كرد ؛ عصياني كه به صورت طغيان عليه باورهاي اخلاقي و عقيدتي خانواده بروز كرد و باعث شد كه جلال در21 سالگي و من در 17 سالگي از آن فضا فاصله بگيريم.



نام(اختیاری):
ایمیل(اختیاری):
عدد مقابل را در کادر وارد کنید:
متن:

کانال تلگرام مفیدنیوز
کلیه حقوق محفوظ است. نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع ميباشد.