آرشیو نسخه های rss پیوندها تماس با ما درباره ما
مفیدنیوز
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلا                                                                           
صفحه اصلی | سیاسی | اجتماعی | فضای مجازی | اقتصادی | فرهنگ و هنر | معارف اسلامی | حماسه و مقاوت | ورزشی | بین الملل | علم و فناوری | تاریخ سه شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۳ rss
نسخه چاپی ارسال
دفتر مقام معظم رهبری
پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله نوری همدانی
پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت آیت الله مصباح یزدی
سایت اینترنتی حجه الاسلام والمسلمین جاودان
استاد قاسمیان
حجت الاسلام آقاتهرانی
پاتوق كتاب
شناخت رهبری
عصر شیعه
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی
صدای شیعه
عمارنامه
شبکه خبری قم
 گزارشي از ديدار نويسنده كتاب «پايي كه جا ماند» با رهبر معظم انقلاب

گزارشي از ديدار نويسنده كتاب «پايي كه جا ماند» با رهبر معظم انقلاب





فكر مي كردم مثلا قرار است چه اتفاقي داخل جلسه بيفتد؟ اينكه بگويند كتاب خوب بود؟ بگويند آفرين كه خاطراتتان را نوشتيد و يك گوشه تاريخ را روشن كرديد؟
نه! اصل ماجرا چيز ديگري است. رهبر انقلاب دركنار هزاران مسأله خرد و كلان، پيش از برگزاري اجلاس غير متعهدها در تهران، نوشته اي بر حاشيه يك كتاب ديگر از كتاب هاي دفاع مقدس نوشتند و بنابراين، بلافاصله بعد از برگزاري تعداد زيادي ديدار با رؤساي كشورهاي مختلف شركت كننده در اجلاس غير متعهدها، در اولين فرصت، از سيدناصر حسيني پور دعوت شد تا از كتاب خاطرات اسارت او تجليل شود؛ از كتاب او، خود او، خانواده او و همه اينها با اقامه نماز ظهر و عصر به امامت آقا همراه بود. اصل متن و حاشيه همين است و عاقل را يك اشاره بس است.
قبل از ديدار البته جلسه ديگري برگزار شد با حضور خود سيدناصر حسيني پور و خانواده محترمشان. عليرضا مختارپور، دكتر مجتبي رحماندوست، سردار رحيم صفوي مشاور عالي نظامي رهبر انقلاب، حجت الاسلام رحيميان نماينده ولي فقيه در بنياد شهيد و امور ايثارگران، حجت الاسلام ابوترابي فرد نماينده و نايب رئيس مجلس شوراي اسلامي و محسن مؤمني رئيس حوزه هنري.
جلسه در اتاقي ساده و سفيد رنگ برگزار شد و حضرات دور هم روي 9 صندلي نشستند و هركدام نكته اي گفتند و البته آقايان مختارپور و رحماندوست بيشترين نكات را درباره كتاب. مختارپور گفت اين پنجاه و دومين كتابي است كه آقا درباره اش به صورت عمومي حرفي زده اند و نوشته اي دارند و اگر قرآن و نهج البلاغه و ادعيه و بعضي كتب تاريخي و همچنين كتابهايي كه از بابت نكته اي معرفي شده اند را كنار بگذاريم، ايشان حدود 30 كتاب را توصيه كرده اند براي خواندن كه همگي در باره جهاد مقدس ماست. نكات آقاي رحماندوست هم جالب بود.
سيد ناصر حسيني پور از14 سالگي رفته جنگ و در 16 سالگي مجروح و اسير شده و نزديك به سه سال اسير بوده. در اين دوران پايش را آنجا گذاشته و عوضش 23 صفحه يادداشت خلاصه و رمزي از خاطرات اردوگاه با خودش آورده. ظاهراً معامله خوبي نيست ولي بعد از اينكه طي مدت بيش از 10 سال نوشتن خاطرات را از همان23 صفحه و البته آنچه در حافظه مانده بود و آنچه ديگران يادآوري كردند، تمام كرد و كتاب «پايي كه جا ماند» در بيش از 700 صفحه به جا ماند... نمي دانم، به عنوان يك مخاطب فكر مي كنم شايد ارزشش را داشت!
آنچه رهبر انقلاب در پايان اين كتاب نوشته اند زودتر از اين جلسه لو رفته بود و روزنامه ها و خبرگزاري ها كار كرده بودند. حالا بعضي نگران بودند كه ديگر چه محتوايي باقي مانده براي اين جلسه كه بخواهد منتشر بشود و من هنوز فكر مي كنم مهمترين نكته اين جلسه خود جلسه است. «ديدار و تجليل از نويسنده كتاب پايي كه جاماند و خانواده مجاهد او».
اين خبر مي تواند تيتر يك حتي مطبوعات خارجي باشد. مهمترين فراز اين يادداشت كوتاه هم اين جمله است:«... اين يك روايت استثنايي از حوادث تكان دهنده اي است كه از سويي صبر و پايداري و عظمت روحي جوانمردان ما را و از سويي ديگر پستي و خباثت و قساوت نظاميان و گماشتگان صدام را جزء به جزء و كلمه به كلمه در برابر چشم خواننده مي گذارد و او را مبهوت مي كند.»...
آخر همين جلسه ابتدايي سيدناصر گفت: من ديدبان بودم و هميشه عراقي ها را از دور مي ديدم. وقتي اسير شدم هم تصميم گرفتم ديده بان باقي بمانم اين بار اما از نزديك.
تقديميه اين كتاب هم در نوع خودش جالب است. سيدناصر كتاب را تقديم كرده به وليد فرحان سرنگهبان اردوگاه 16 تكريت كه شكنجه گرش بوده: با عشق فراوان اين كتاب را به او تقديم مي كنم. به خاطر آن همه زيبايي هايي كه با اعمالش آفريد. و آنچه بر من گذشت جز زيبايي نبود. و ما رايت الا جميلا.

همين تقديميه آدم را شيفته خواندن كتاب مي كند.
رفتيم داخل بيت و در صفهاي نماز منتظر آمدن آقا شديم. دو برادر ديگر سيد ناصر هم بودند. بعضي از دوستان سيدناصر اسم خانواده او را گذاشته اند 1+5! چون در زمان جنگ 5 برادر از اين خانواده هم زمان در جبهه بودند به علاوه پدرشان. از آن 5 نفر سيد هدايت الله شهيد مي شود. سيدناصر اسير و مجروح و دو برادر ديگر هم مجروح. يكي از برادرها هم طعم مبارزه و زندان را در زمان شاه چشيده بود. سيدناصر تخريب چي و ديده بان بوده و برادر بزرگشان فرمانده گردان و ديگري مسئول اطلاعات و يكي تك تيرانداز و ... خلاصه خودشان يك گردان بودند اين 1+5.
همسرش هم آمده بود و سه بچه اش. دخترش كوچك بود و بغل مادر. گاهي هم صدايي به گريه بلند مي كرد. چهره سيدناصر و برادرهايش بشاش بود. سيدناصر هيچ وقت فكر نمي كرد آن چند صفحه و اين خاطرات او را برساند به اينجا.
آقا كه آمدند سلام و عليك مختصري با جمع كردند و نماز شروع شد. معمولاً بين دو نماز هم بدون توجه به مأمومين، تعقيبات مي خوانند؛ اما بين دو نماز برگشتند و ته صف ها را نگاه كردند، همانجا كه صداي بچه كوچكي گاهي به گريه بلند مي شد. اين توجه آقا به بچه هاي كوچك براي من البته تازگي نداشت.
بعد از نماز رفتيم در اتاق كناري نشستيم. رهبر انقلاب كه وارد شدند، يكراست رفتند به طرف سيد ناصر. او را قبلا نديده بودند ولي شايد همان يكي دو قدمي كه سيد ناصر به سمت آقا برداشت آن هم لنگان با آن پاي مصنوعي ميزبان را هوشيار كرده بود كه اصلي ترين مهمان كيست. سيد ناصر يكراست رفت در بغل رهبر. او دست رهبر را مي جست براي بوسيدن و رهبر صورت او را. سيدناصر را نزديك يك دقيقه در آغوش نگه داشتند و در اين موقع اشك ريختن همسر سيد ناصر ديدني بود.
بعد هم آقا با برادرها و بقيه خانواده سلام و عليك كردند و همه نشستند.
«اين كارهايي كه از روي ايمان انجام مي شود مثل خشت هاي اوليه محكمي است كه بنا را نگه مي دارد. ممكن است اين سنگ هاي زيرين ديده هم نشود ولي اثر استحكامش هست. ذره ذره كارها و مقاومت هاي شما در آن لحظات سخت مثل قطره خوني در كالبد جمهوري اسلامي بوده و آن را زنده نگه داشته است. حالا ديگران ببينند يا نبينند، بدانند يا ندانند».
آقا اين حرف ها را براي اتفاقات دوران اسارت گفتند و بعد احساس كردند اين حرفها براي جمع كمي بي مقدمه بوده. شروع كردند و ماجراي كتاب و ماجراي سيدناصر را تعريف كردن. و جمع كه شايد بعضي شان كتاب را نخوانده بودند گوش مي دادند.
بعد هم از خانواده پرسيدند و پدر و مادر و خواهر و برادرهاي سيد ناصر.
آقا در آن دستنوشته دو نكته بعد از مطلب نوشته بودند به عنوان كارهاي لازم كه پيگيري شود يكي اينكه: «درود و سلام به خانواده مجاهد و مقاوم حسيني» كه با برگزاري اين جلسه انجام شد و ديگري: «ترجمه سليس به زبان هاي عربي و انگليسي» كه در اين جلسه هم تاكيد دوباره كردند كه: «بسيار كتاب خوبي است اين كتاب و بايد ترجمه شود تا بخوانند عرب ها و غيرعرب ها». و شنيدم كه محسن مومني گفت ترجمه كتاب در حال انجام است.
وسط جلسه دكتر ولايتي هم با يك سلام بلند آمد و نشست. رهبر انقلاب هم جواب سلامش را دادند و انگار كه با ديدن او ياد مطلبي افتاده باشند، گفتند: «صدام با ما 8 سال جنگيد و آن همه فاجعه درست كرد. داخل زندان ها هم اينجور برخورد كرد كه در اين كتاب مي خوانيد. بعد از يك مدتي قدرتي خارجي يعني آمريكا به او حمله كرد ولي ما حتي يك گلوله به ضرر صدام شليك نكرديم چون دشمن او استكبار آمريكا بود. ما جلسه گذاشتيم و به همه ابلاغ كردم تا وقتي اين دو با هم مشغول جنگ هستند ما وارد قضيه نمي شويم و به آمريكا كمكي نمي كنيم. با اينكه ما از صدام دل خوشي نداشتيم و نبود و نابودي او براي ما هم خوشايند بود ولي ما اصولي داريم كه از آن عدول نمي كنيم؛ عدم همراهي با استكبار يكي از اين اصول است. حالا مقايسه كنيد آن رفتار ايران را با رفتار بعضي ها كه مدعي هستند ولي با آمريكا و صهيونيستها همراه مي شوند و عليه ملت هاي منطقه مي جنگند. اينجا معلوم مي شود اصولي يعني چه و اصولگرا يعني كي.
دكتر ولايتي داشت حظ مي كرد. فضا كاملا جنبش غير متعهدي شد!
رهبر انقلاب يك مجلد قرآن نفيس به سيدناصر هديه دادند در آخر جلسه و هدايايي هم به همسر و بچه هاي سيدناصر. جلسه تمام شد دوباره با اشك و لبخند مثل شروع آن و آقا يكي از كتاب ها را براي همسر سيدناصر امضا كردند. هرچند حرف هاي مهمي در جلسه زده شد ولي من هنوز معتقدم شايد برگزاري خود اين جلسه مهمتر از حرف هايش بود.
آنچه از كتاب «پايي كه جا ماند» بر مي آيد روايت صادقانه سيدناصر حسيني پور است كه هيچ ادعايي در نويسندگي ندارد. از رفقا شنيدم كه به شوخي از سيدناصر پرسيده اند چرا شهيد نشده است و او رندانه جواب داده بود: چون به دو چيز دل بسته بودم؛ يكي دوربين ديده باني ام و ديگري يادداشت هاي روزانه ام. او اكنون در دبيرخانه شوراي عالي امنيت ملي كارمند ميز ادبيات مقاومت بخش جنگ نرم شده است و جالب اينكه در سفري كه همراه سعيد جليلي به عراق رفته بود از مسئولين عراقي خواسته بود اگر در اسناد استخبارات دفترچه خاطرات او در دوران جنگ (كه هنگام اسارت به دست بعثي ها افتاد) را پيدا كردند، به او برگردانند.
به رفقا گفتم اين مرد يك نويسنده است و خودش خبر ندارد. كسي كه به نوشته هايش دل مي بندد و بعد از سال ها اميد دارد بخش گم شده آن را در اسناد استخبارات بيابد، يك نويسنده تمام عيار است، هرچند خودش خبر نداشته باشد.
دور نخواهد بود كه از او آثار ديگري هم ببينيم. شايد از يادداشت هايي كه اميد پيدا شدنش را دارد!

منبع: پايگاه اطلاع رساني حضرت آيت الله العظمي خامنه اي



نام(اختیاری):
ایمیل(اختیاری):
عدد مقابل را در کادر وارد کنید:
متن:

کانال تلگرام مفیدنیوز
کلیه حقوق محفوظ است. نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع ميباشد.